eitaa logo
کلبه ی شعر
2.3هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
3.2هزار ویدیو
28 فایل
🌺🌺 در پریشانی ما شعر به فریاد رسید 🌺🌺 ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ آماده انتشار اشعار و دلنوشته هایتان هستیم ارتباط با مدیر کانال👇👇 @mah_khaky ادمین کانال👇👇 @Msouri3 تبادل فقط با کانالهای شعری و ادبی و شهدائی.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بـه جناب عشق گفتم : تــو بیا دوای مـا باش که به پاسخم بگفتا : تــو بمـان و مبتلا بـاش.... 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
کلبه ی شعر
ای فاطمه! که دخت شاه انبیایی در بین مخلوق خدا خیرالنسایی امّ ابیهایی و مام اولیایی حتیٰ شفیع خلق، در روز جزایی آیا چرا نامردمان با تو عدویند؟ این نابکارارانی که با تو در نبردند با هتک حرمت بر حریمت حمله کردند بر در زدند آتش، چه‌سان گویند مَردند؟ والله عمری را ، به نامردی سِپَردند. مغلوب شیطانند و راه او بپویند اینان که پهلوی شریفت را شکستند هم رشته‌ی عمر تو را از هم گسستند ‌شد محسن‌ات سِقط و به خوشحالی نشستند میخِ در و ضربِ لگد هم شاهدستند ‌‌ ‌آیا چه‌سان این ظلم را افسانه گویند؟ غصب فدک کردند از دخت پیمبر از همسر شیر خدا ، زهرای اطهر کردند حتیٰ غصب تخت و جاهِ حیدر این تشنگانِ قدرت ، این قوم ستمگر چون غیر سود خویشتن چیزی نجویند کی می‌توان نامید ظالم را مسلمان درّنده خو را کی توان نامید انسان دم می‌زنند از حق اگر این نابکاران با فعل‌شان بر کفر خود دارند اذعان یعنی منافق پیشگانی چندرویند کافر یقیناً ، پیرو قرآن نباشد پابند عدل و منطق و میزان نباشد چون مَسلکش جز مَسلک شیطان نباشد در ظاهر است انسان ، ولی انسان نباشد حیوان و انسان همچنان سنگ و سبویند ‌ تبریک اگرچه بر علی گفتند در خم بودند اما از خباثت ، در تلاطم با خدعه و تزویر و با زور و تحکم کِشتند بذر کینه را ، در بین مردم این غاصبان که نزد حق بی آبرویند فرموده در قرآن خدا بر خصم ابتر کوثر بود زهرا و ساقی اَست حیدر زین رو بوَد مولا علی (ساقی) کوثر هستند چون این دو ، عزیزان پیمبر زین موهبت چون خار بر چشم عدویند (ساقی) 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
‏من تمامِ غربت های جهانم      و تو همه‌ی خانه‌ها و پناه‌ها.. درون چشمانت خواهم آرمید چون میهنی که نزدیک و دور دوستش می‌داشته‌ایم. 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
هدیه به شهیدهوشنگ واحدی🌷 ای برادر واحدی را یادکن روح پاکش را به حمدی شاد کن از نبردش چشم دشمن خیره شد روز روشن پیش چشمش تیره شد واحدی گفتا خدایا خالقی گفته ای خود عاشقان را عاشقی ای خدا باعشق کن خاکسترم خاک سنگر کی نمای بسترم جسم ما باشد همیشه بی نشان با ملائک پرکشم دامن کشان با وضویش قلب ها را پاک کرد با نگاهی فخر بر افلاک کرد گفت یارب لحظه رازم بده در رهت هم بال پروازم بده بال پروازی که استادم کند جرعه ای ده تاکه آبادم کند مست وبی خود خویش را آتش زنم در فراقت ناله ها بی غش زنم ای برادر واحدی را دیده ای در نگاهش لاله هارا چیده ای لاله ها سر مست از بویش شدند عرشیان هر جا دعاگویش شدند پای کوبان عرشیان باهروله گرد کویش می شدند باهم یله دست بوسِ های هویش می شدند جرعه ی هم ازسبویش می شدند 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
🌸 رمان جذاب 🌸 صدای زنگ گوشیم منو از فکر و خیالاتم کشید بیرون، بلند شدم و دنبال گوشیم گشتم، ای بابا کجاست .. زیر تخت رو نگاه کردم افتاده بود اون زیر دستمو دراز کردم و برش داشتم، فاطمه سادات بود - الو سلام +سلام معصومه چرا گوشیتو جواب نمیدی؟ نشستم رو تخت و گفتم: -ببخشید دم دستم نبود - آها، خواستم بگم بیا خونمون دیگه، من و عاطفه میخوایم ناهار بخوریم منتظر توایم نگاهی به ساعت انداختم و گفتم: -آخه الان که ساعت دوئه، قرار بود عصر بیام +خب حالا ناهار بیا پیشمون تنهاییم ـ باشه پس تا نیم ساعت دیگه اونجام +باشه عزیزم فقط زود بیا که گشنمونه خندیدم و گفتم: -چشم زود میام بلند شدم رفتم پیش مامان و بهش گفتم دارم میرم خونه فاطمه سادات، اونم بدون نگاه کردن بهم گفت برو!! خب چیکار میکردم چجوری مامانو راضی میکردم حقیقت رو هم که نمیتونستم بهش بگم چون عباس خواسته بود بین خودمون بمونه، پس واقعا نمیدونستم چجوری مامانو راضی می کردم!! رفتم در کمدمو باز کردم و دنبال یه لباس مناسب میگشتم که محمد اومد تو - اجازه هست؟ خب خدارو شکر ایشون باهام قهر نیست لبخندی زدم و گفتم: _بله داداش جون جواب لبخندمو داد و رو تختم نشست: _میخوام باهات حرف بزنم درحالیکه کلم تو کمدم بود و دنبال لباس مورد نظر میگشتم گفتم: _فقط میشه زود بگی می خوام برم خونه دوستم +باشه میرم سر اصلا مطلب .. ببین معصومه، عباس پسر خیلی خوبیه نمیدونم تو چرا ازش خوشت نیومده، اون با این که چند سال خارج بوده ولی اصلا به فرهنگ اونجا عادت نکرده و خودِ خودش مونده، تو نمیدونی چه پسر مومن و با اعتقادیه، من اصلا شوکه شدم تو گفتی ما به درد هم نمیخوریم، به نظر من که شماها خیلیم به هم میایین چندین بار پلک زدم تا جلوی ریزش بغضی رو بگیرم که دردش تا سینه ام نفوذ کرده بود، چرا کسی منو نمی فهمید، دلم می خواست داد بزنم و بگم آخه شماها چه میدونین که من بی تاب عباسم ولی به خاطر همون بی تابی دارم خواسته شو اجابت می کنم.. نفس عمیقی کشیدم تا دلم آروم شه لباسم رو پیدا کردم کشیدمش بیرون و رو به محمد برای اینکه دلشو نشکونم گفتم: _باشه به حرفات فکر میکنم داداشی لبخندی از سر رضایت زد و رفت بیرون، حتما فکر کرد که نظرم رو تونست عوض کنه ولی اون که از وجود این جواب اجباری خبر نداشت !! زنگ خونه رو زدم، چند ثانیه نگذشته بود که فاطمه سادات در و باز کرد و محکم منو گرفت تو بغلش: _سلام معصومه جونم جواب سلامشو دادم..با لبخند از هم جدا شدیم که عاطفه رو پشت سرش دیدم، رفتم سمتش و بعد چند ماه همدیگر و بغل کردیم: _دلم برات خیلی تنگ شده بود عاطفه جون عاطفه هم با خوشحالی گفت: _منم دلم یه ذره شده بود برات با خوشحالی به شکمش نگاهی کردم و گفتم: _نی نی خاله چطوره؟؟ خندید و گفت: _خوبه، مشتاق به دنیا اومدنه با ذوق گفتم: _جون من، کی؟؟ + ان شاالله دو سه هفته دیگه از خوشحالی جیغی کشیدم و گفتم: _واقعا؟؟ لبخندش پررنگ تر شد..سه تاییمون نشستیم که فاطمه گفت: _وای که چقدر دلم می خواست مثل قدیما دوباره دور هم باشیم هر دومون تایید کردیم که عاطفه رو به من کرد و گفت: _خوبی تو؟ نیستی اصلا .. نه زنگی،نه پیامی چیزی که بدونم زنده ای حداقل خندیدم و گفتم: _ببخشید، آخه همش منتظر بودم برگردی تا ببینمت - حالا که برگشتم، اومدم خفه ات کنم با این همه نامردیت فاطمه از موقعیت سواستفاده کرد و گفت: _حالا عاطفه در دسترس نبود من که یه کوچه اونور تر بودمم نیومدی ببینی دستامو به نشانه ی تسلیم اوردم بالا و گفتم: _باشه عزیزان عذرمیخوام، حالا منو ترور نکنین لطفا..گذشته ها گذشته به الان توجه کنیم ....🌷 🌸نویسنده: بانو گل نرگــــس 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 به مناسبت ۲۷ آبان، سالروز شهادت سردار 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
نگین عشــــــ❖ــــق غزل توشیح تقدیم به روح پاک شهید مهدی زین الدین🌹 م🌷 مهدی چو پاسدار وطن بوده هر زمان فتح المبین و خیبر و والفتح را نشان ه🌷 هر لحظه در برابر ظلمی به پا کند لشکر برای حمله ی دژخیم دهلران د 🌷 داری نشان فتح نشان از شجاعتت باشد رشادتی که نگنجد دراین بیان ی🌷 یوسف شدی که مادر گلها صبور شد... گلزار قم که گشته معطر ز باغبان ز🌷 زخمی تنت... کبوتر جانت که پر کشید مادر هزار بار غمت دیده ، بیکران ی 🌷 یعقوب وار پدر که باید تمام عمر هجران کشد ز دوری گل های جان فشان ن🌷 «نابرده رنج گنج میسر نمی شود» گشته، وطن ز خون شهیدان چو جاودان ا🌷 آزاده بوده ای که دلت نینوا رسید فرمانده ای دلیر میان سپاهیان ل🌷 لبیک گو تویی که جهادت تمام عمر در اقتدار کشورمان، بوده ارمغان د🌷 دزفول و شهرهای وطن، در محاصره از غیرتت همین که گذشتی ز بذل جان ی🌷 یا فاطمه«س»، که رمز صبوری مادرست اینک مجید گشته ز دیگر فداییان ن 🌷 ناگفته از بیان صفاتت که عاجزم دریا به وصف قطره نگردد چنین عیان... ⃟░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎ 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
آسمـون زیبـای شـب ♡ سهم قـلب مـهربونـتون ♡ و من آرزو میکنم امشب ♡ دلتــون آروووووم بـاشـه ♡ و رویـاهـاتـون شیـرین ♡ 🌓🌓🌓🌓 شب زیباتون خوش 🌓🌓🌓🌓 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷درودبرشما دوستان نازنینم 🌷صبح زیبایتان آڪنده از 🌷شادےهاے بےپایان 🌷عمرتان جاویداڹ 🌷زیباترین لبخندها برلبانتاڹ 🌷بالاترین‌ دست‌ها نگهبانتاڹ 🌷قشنگترین چشمها بدرقۂ راهتاڹ 🌷سپاس از نگاه پرمهرتون ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌞🌞🌞🌞🌞 سلام‌صبحتون بخیر 🌞🌞🌞🌞🌞 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
به هر سازی پدیدار است خورشید به فکرِ وقت دیدار است خورشید برای اینکه آرامش بگیریم شبانه روز بیدار است خورشید 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
غزل برای هفته کتاب🌷 دو همسفر، دو رفیق قدیمی دیرین دو همقطار صمیمی، دو آشنا، دو امین تو از قبیله ی شیرین لبان دانایان من از نواده ی تبریزیان ترک نشین همیشه با منی، ای از خودم به من نزدیک نبود و نیست مرا ، جز خود تو،خوب ترین به قدر و قیمت تو، هیچ مدعی نرسد لبت عسل، نفست گرم، خنده ات شیرین ورق ورق،همه ی عمر را تویی معنی کتاب شعر من، ای هم پیاله ی دیرین به احترام تو خم می شوند مدعیان همام و سعدی و بلخی و خواجه شمس الدین در این جهان زمستانی پر از اسفند تویی عزیز، گرامی، رفیق فروردین مرا به یک غزل عاشقانه دعوت کن تو ای عزیزترین، بهترین، انیس ترین 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
از بهارِ بخت سهمم خار بود گل‌عذارم مأمنِ اغیار بود... می‌چکید از چامه‌هایم شرحِ غم فارغ از حال و هوایم یار بود... خانه خالی بود از عشق و طرب بینِ من با سایه‌اش پیکار بود... دیگِ حسرت جوش می‌زد در دلم ریشه‌های دردسر بر بار بود... زندگی با وعده‌های پوچِ خود پیشِ چشمم آرزوها تار بود... بی‌کسی سهمِ من از دل‌دادگی کوهی از غم در دلم انبار بود... می‌زدم بر هر دری نالان سری در قفس ماندن بسی دشوار بود... گرچه بود از دوری‌ات مرگم هوس بی‌تو ماندن بی‌تو مردن عار بود... منتظر کی کرده بینش کرکسی معرفت کی خصلتِ پرگار بود... ✍حسن_کریم‌زاده 📓معرفت ✓ 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فکر خودت باش... - @mer30tv.mp3
5.23M
صبح 28 آبان 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو یک ادامه‌ی زیبا و خوب، آمین باش و یا اراده‌ی مردی برای شیرین باش نوازش تو و دستت چه سایه‌ای دارند همیشه روی سرِما فضای تسکین باش تو جنگلی و بروی پرنده‌ها بازی تو مثلِ کلبه‌ی باز بدونِ پرچین باش هنوز واژه برای نیازِ باران است بهار و سایه‌ی ابری برای نسرین باش اگرچه ساقه نبودی جوانه تا بزنی ولی شبیه گلِ ناز، عطر آگین باش 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
کاش مجنونم شوی, ای کاش لیلایت شوم‌ یا که وامق باشی ویک عمر, عذرایت شوم دوستت دارم نمیدانم چقدر. اما زیاد.. دوست دارم جای من باشی و من جایت شوم جز وجود من نباید مالک چیزی شوی عاشقم باید شوی و هر دو دنیایت شوم نیستم تنها ، تویی تنها و تنها یار من دوست دارم تا ابد تنهای تنهایت شوم همّ و غمّ من تویی ، غم دور بادا از دلت آمدم‌تا مرهمی بر درد وغمهایت شوم زمهریر سینه ام محتاج آغوشت شده دعوتم کن تا شبی مهمان گرمایت شوم قصه ی عشق وجنون از قید جنسیت رهاست خواستم‌ مجنون‌ترین باشم که‌لیلایت شوم 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
گذشت: یک صفتِ ذاتی وُ خُدا دادی ست شُکوهِ داشتنش را به هـــــــــــــر کسی ندهند 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
تصویر روشنی‌ست، نگاهت که را سرچشمه‌ی کمال، در این روزگار دید... 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
هر روز که می‌تابد از آن نورِ جهان‌تاب از پرتو روی تو جهان روشن و مست است 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
قصدِ من از حیات، تماشای چشمِ توست... ای جان به فدای چشمِ تو با قصدِ جان بیا...! 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نامِ تو لبِ زبانِ من می باشد یادِ تو، دل و توانِ من می باشد ای نورتر از نور ، توانا ، یکتا لُطفِ تو،بهارِجانِ من می باشد ______________________________ بی رنگ و ریا پُشت و پناهم شده‌است هم صُحبتِ دل ، چراغِ راهَم شده‌است با قامتِ سبزِ عشق و احسان و اُمید در ظُلمتِ شب فُروغ و ماهَم شده‌است 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky