eitaa logo
کلبه ی شعر
2.3هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
3.2هزار ویدیو
28 فایل
🌺🌺 در پریشانی ما شعر به فریاد رسید 🌺🌺 ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ آماده انتشار اشعار و دلنوشته هایتان هستیم ارتباط با مدیر کانال👇👇 @mah_khaky ادمین کانال👇👇 @Msouri3 تبادل فقط با کانالهای شعری و ادبی و شهدائی.
مشاهده در ایتا
دانلود
به مُناسبتِ هفته‌ی بسیج 🌷 _______________________________ وقتی که تهاجُم و خطر را دیدند در جبهۀ حق بسیجیان جنگیدند از خاطره‌ ی خونِ اَبا عبداللّٰه برنامه‌ ی رازِ لاله‌ها فهمیدند ________________________________ خوبانِ بسیج دلاور و هُشیارند عُشّاقِ علی(ع)،چو میثمِ تمّارند یارانِ ولایت و امام خامنه‌ای چون مالکِ اَشترند و چون عمّارند . 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من قاسمم ، اعزامی از کرمان ...🌷 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در مرور خاطرات‌ گذشته‌ ناگاه‌ پای‌ در جاده‌ ی‌ دلتنگی می گذارم‌ ‌ به خاطرات‌ تلخ‌ وشیرین‌ که‌ در فراسوی‌ ذهنم‌‌ باقی‌ مانده‌ چنگ‌ می زنم خاطره‌ ی اولین‌ و آخرین‌ دیدار‌ که‌ تداعی‌ میشود‌ ‌قلبم‌ از جا‌ کنده‌ میشود‌ با ‌حس دلتنگی‌ وتنهایی‌ در سکوتی مرگبار‌ باتو‌ درد دل‌ می کنم‌ در تَوَهم‌‌‌ دعوایت‌ هم‌ می کنم‌ ولی‌ با‌ تمام‌ وجودم‌ میخواهمت تو مُتمم‌ و همه‌ ی وجود منی ... 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
ما برای نعمت دین ، زیر دِینِ خیلی ها هستیم🌷 آن کیست کز روی کرم با ما وفا داری کند؟ 🌷 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هیچ اشتراکی میانمان نیست غیر تنهایی .. حرف می زنیم شاید تنهایی از یادمان برود افسوس... 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
تا پاک کنی از همه دنیا اثرم را آتش زده ای دفتر شعر وهنرم را در پیله ی تنهایی خود ماندم و امروز پروانه شدم تا که ببینی ثمرم را 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
ز، آزاد نامی چه یادی کنم به هر لحظه احساس شادی کنم چو یادش کنم غم ز،دل می رود ندانم به هرجا کجا می رود به هر محفلی یاد او می کنم ز، احوال او گفتگو می کنم ز، رزمش بگویم که مانند شیر به میدان بعثی بیامد دلیر ز، رزمش به هر سو فراری شدن فراری به هر سو به خاری شدن دو بازوی بعثی ببست با طناب به هردم به بعثی نمودی خطاب به هر لحظه یاران خود می ستود چو عبدی به هر لحظه میکرد سجود چه مردانه میرفت سوی کمین و، او بی ریا می نشست بر زمین بگفتا به یاران مدد می کنید تلاوت ز، قران که صد می کنید چو خمپاره آمد توانش ببرد به‌ پهلوی او ترکشی چند خورد بگفتا خدایا که من راضیم تو دادی لیاقت به جانبازیم 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
ای بودنت ممدِّ حیات و دوام جان گلخند تو مفرَّح ذات است هر زمان چون شعر سعدی است که پیچیده در گلاب بوی خوشت میان گلستان و بوستان شادی کنار نام تو ضرب المثل شده چون شاه بیت های غزل بین شاعران عطر برنج عیدی و حلوای روز غم با خنده ها صمیمی ، با گریه مهربان تا بوده است نام تو با چای آمده است در های و هوی خنده ی مهمان و میزبان پاییز می‌رسد که تعارف کنی به ناز سینی سرخ سرگل خود را به دوستان با شعر تو به بدرقه ی فصل میروم با چای زعفرانی در بیت استکان می‌چینمت تورا به شکرخنده صبح زود قد میکشد به شوق تو عطر برنج و‌نان رنگت شبیه خنده ی بی بی ست وقت صبح با دست های سرخ حنا کرده در خزان فنجان لب طلایی چایی نبات او دکان بازِ هرشب عطاری جهان تسبیح دانه دانه ی گلبرگ های توست قوری دم کشیده ی مادر دم اذان با قل قل سماور او شعر میشوم در لحظه ی دوبیتی ایوان و آسمان بی تو جهان بدون گل و عطر و رنگ بود ای بذر ناب ای گل خوش رنگ زعفران 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
پناهی نجویَم در آغوشِ فریبنده‌ی غیر، خانه به دوشِ آنم؛ که جرعه‌های حسِّ مرا در مویرگانِ روحِ خویش امان خواهد داد!!! 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
شب فراق تو را روز وصل، پیدا نیست عجب شبی، که درآن شب، امیدفردا نیست تطاول سر زلف تو و شبان دراز چه داند، آنکه گرفتار بند و سودا نیست غم ملامت دشمن، ز هر غمی بترست مرا ملامت هجران دوست، پیدا نیست پدر به دست خودم، توبه می‌دهد وین کار به دست و پای من رند بی سر و پا نیست خدنگ غمزه گذر می‌کند ز جوشن جان اگر تو را، سپر صبر هست ما را نیست من آن نیم، که ز راز تو دم زنم، چون نی وگر رود سخن از ناله، ناله از ما نیست تو راست، بر سر من جای تا سرم بر جاست دریغ عمر عزیزم، که پای بر جا نیست حدیث شوق، چو زلف دراز گشت، دراز بجان دوست، که یک موی، زیر بالا نیست خیال زلف و رخت، روز و شب برابر ماست کجاست، نقش دهانت که هیچ پیدا نیست من از طبیب، مداوای عشق پرسیدم جواب داد، که سلمان به جز مدارا نیست 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تسلط حضرت آقا به شعر و زبان فارسی. از صبح کلی از آشنایان این کلیپ رو برام فرستادند 😄 @sobhetazedam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما به داغ عشقبازیها نشستیم و هنوز چشم پروین همچنان چشمک پرانی می کند 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گریه کن ای آسمان پهلوی یک مادر شکسته پیش چشمانش حریم خانه ی حیدر شکسته می چکد دریای اشک از چشم های مادری که شاخه ی عمرش میان ضربه های در شکسته ای پدر دیدی غمت،بعد از تو با جانم چه هاکرد؟ گفت این را فاطمه غمگین و بال و پر شکسته بعد از او دیگر علی چیزی در این دنیا ندارد قلب زهرا پشت در تنها و بی یاور شکسته قصه ی میخ و در و حرمت شکستن آشنا بود بعد پیغمبر در این کوچه دلی دیگر شکسته 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
وعده کردی انتظار اندر قرارت میکشم جمعه ها با جمع جمله دوستدارت میکشم دم به دم دلتنگم و هر آینه مشتاق تو چشم خیره به ره، لیل و نهارت میکشم جان من زخمی شد از زخم زبان دیوها منتی باشد مرا گردم دچارت، میکشم 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
سرگرمِ غزل بود به امّیدِ نگاهت این شاعرِ دلسوخته‌ی چشم به راهت... آغازِ تبِ آذر و این ناله‌ ی جان‌کاه دارم طمعِ گوشه‌ ی چشمی ز نگاهت... از حُرمِ نفس‌های غزل‌ریزِ تو هستم مست از شکنِ پر خمِ آن زلفِ سیاهت... بیت و غزل و مصرع و وسواسِ قوافی افتاده دلِ در به درم باز به چاهت... جانم اگر آمد به‌لب‌ای‌دوست حلالت عالم به فدای نظرِ گاه به گاهت... من عاشقِ لبخندِ سحرگاهِ تو هستم جانم به فدای تو و لبخندِ پگاهت... بی‌لطفِ خداحافظی هرچند که رفتی معبودِ غزل‌هام! بود پشت و پناهت... بیت‌ الغزلِ شعرِ تَرم کاش بیایی مانده‌ست نگاهِ غزلم چشم به راهت... ✍حسن_کریم‌زاده 📓بیت‌الغزل ✓ 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
در گلستان جمـالت بید و سرو و نارون هر کدام محـو تماشای توئه افسونگرند 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
🌸 🌸 بعدم لبخند معنا داری زد و بلند گفت: _خداحافظ عزیــزم و رو به عباس گفت: _خداحافظ آقای یا.... سریع گفت: _یعنی آقای عباس و بعد ازمون دور شد، نفسی از سر آسودگی کشیدم داشت کم کم لو میداد منو عباس هنوز لبخند میزد .. از چی خنده اش گرفته این بشر .. چادرمو مرتب کردم و گفتم: _کاری داشتین که اومدین دم دانشگاه سری تکون داد و گفت: _بله، میخواستم مجددا معذرت خواهی کنم و اینکه ناهار دعوتتون کنم - من که دیشب گفتم تقصیر من بود اصلا، دیگه ناهار لازم نیس - نه نه ... خب میخوام کمی بیشتر باهاتون حرف بزنم در همین موردی که تو پیامتون اشاره کردین، گفتم که حضوری باید باهاتون صحبت کنم - باشه، فقط باید به مامانم بگم در حالیکه در ماشین رو باز میکرد گفت: _خودم با مادرتون حرف زدم خبر دارن شما ناهار نمیرید خونه با تعجب نگاهش کردم پس کلا هماهنگ کرده اومده.، یاد اون روز تو پارک افتادم که بهم گفته بود برای حرف زدن با من از محمد اجازه گرفته، آخه این چقدر می تونست متشخص باشه!!! سوار ماشین شدیم و راه افتادیم .. نگاهم به بیرون بود،به خیابون ...به آدمایی که میومدن و میرفتن، هر کدوم مشکلات خودشونو داشتن، اصلا چرا مشکل داشتن؟؟؟؟ انگیزه و هدفشون از زندگی چی بود ... چی می خواستن از این دنیا ..پول؟؟مقام؟؟ تفریح؟؟ دنبال چی بودن؟؟؟چرا انقدر سرشون گرم بود،گرمه هیچی!! چشمامو رو هم گذاشتم تا دست از این فلسفه بافیام بردارم نگاهی به عباس کردم و برای اینکه سر صحبت رو باز کنم پرسیدم: _در چه موردی می خواستین باهام صحبت کنین .. در حالی که سعی داشت تمام حواسشو به رانندگیش بده گفت: _در مورد جواب مثبت تون، راستش واقعا من اینجوری فکر نمیکردم. باز گفت جواب مثبت!!احساس پشیمونی داره بهم دست میده پرسیدم: _چه جوری؟!!! +همین که بعد ازدواج مادرم راضی بشن به رفتنم، فکر میکردم بدتر میشه و ازدواج پاگیرترم میکنه نفسم رو بیرون دادم که بیشتر شبیه آه بود ... نیم نگاهی بهم انداخت و پرسید: _به نظرتون الان راضی میشن؟؟ شونه هامو به علامت ندونستن بالا انداختم و گفتم: _نمیدونم، نمیدونم واقعا، همه چیزو باید بسپارین به خودش - به کی؟؟ - به همونی که انقدر بی‌تابین که برین پیشش کمی مکث کردم و گفتم: _خدا رو میگم با تعجب گفت: _خدا!! - اره دیگه، مگه دنبال شهادت نیستین، خب شهید هم میرسه به خدا، کنار خدا قرار میگیره، میشه اولیاء الله ... چیزی نگفت، کمی به سکوت گذشت نمیدونستم به چی داره فکر میکنه، اما من تو ذهنم شهادتی رو ترسیم می کردم که شاید هیچ وقت نصیب من نمیشد ... بعد چند لحظه سکوت گفت: _و شما چی؟؟؟ ....🌷 🌸نویسنده: بانو گل نرگــــس 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهاری‌ بود وحس‌ دیگری‌ داشت‌ شبیه‌ گُل‌ مجال‌ کمتری‌ داشت‌ نویسم‌ تا‌ بماند‌ تا‌ همیشه‌ رئیسی‌ که‌ مدال‌ نوکری‌ داشت 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
بعد توحال زمانه شده بیمار و خراب بعد تواین دل شوریده ندارد سرخواب چه کنم‌دست خودم نیست که ماندم تنها ‌ بهرت از واژه غزل چیده ام آری دُر ناب بعد توخنده ندارد لبم و گشته خموش کس نداند که همان یک قدمی هست سراب چه کنم خون دلم می‌چکد از چشمانم بعد تو سرخ شده دیده ی من گشته پر آب با دل منتظرم ‌ چشم به در دوخته است از غم دوری تو می کشد او رنج و عذاب 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
خدایا تقدیردوستانم را زیبابنویس به امیدلبخند روی «لب» شادے توی «دل» استجابت در «دعا» آرامش در «قلب» الهی آمین🙏 ‌‎‌‎ 🌓🌓🌓🌓 شبتون‌‌زیبا 🌓🌓🌓🌓 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky