eitaa logo
کلبه ی شعر
2.3هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
3.2هزار ویدیو
28 فایل
🌺🌺 در پریشانی ما شعر به فریاد رسید 🌺🌺 ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ آماده انتشار اشعار و دلنوشته هایتان هستیم ارتباط با مدیر کانال👇👇 @mah_khaky ادمین کانال👇👇 @Msouri3 تبادل فقط با کانالهای شعری و ادبی و شهدائی.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔥سرباز🔥 شصت و نهم 💚🍀 حق با مریم بود. پویان هم مثل افشین بود.ولی فاطمه میتونست گذشته ی افشین رو فراموش کنه چون دیده تغییر کرده. مریم شاید چون هنوز تغییرات پویان رو ندیده،نمیتونه. خداحافظی کرد و رفت. بعد از شیفت کاری با ماشین خودش به خونه میرفت.کنار خیابان پویان رو دید. فکری به ذهنش رسید.نزدیکش توقف کرد و سلام کرد. -عجله دارید؟ -نه،امری دارید بفرمایید. -اگه وقت دارید جایی بریم. -بسیار خب.درخدمتم. -جناب سلطانی،لطف کنید عقب بشینید. پویان هم عقب نشست. مدتی گذشت.رو به روی داروخانه توقف کرد.گوشی همراهش رو برداشت و تماس گرفت. -سلام.جلوی در هستم،بیا. دو دقیقه بعد مریم از داروخانه بیرون اومد.مریم تو داروخانه کار میکرد.فاطمه بیشتر روزها میرفت دنبالش و باهم برمیگشتن خونه. پویان تا مریم رو دید،گفت: -خانم نادری!! ایشون که.. مریم متوجه نشد کسی عقب نشسته. سوار شد و گفت: _سلام،چه عجب یه بار به موقع از بیمارستان اومدی؟! شایدم بیرونت کردن،آره؟!! -سلام.. به صندلی عقب اشاره کرد و گفت: _مهمان داریم. مریم با تعجب به پشت سرش نگاه کرد. پویان سلام کرد.مریم جواب سلام شو داد ولی نشناختش.فاطمه حرکت کرد و گفت: _داشتم میومدم،ایشون رو اتفاقی دیدم. مریم گفت: _میگفتی مهمان داری،من مزاحم نمیشدم. خودم میرفتم. -راستش مریم جان،ایشون قبلا از من خواستن که درموردشون باهات صحبت کنم.منم مختصر بهت گفته بودم،یادته که. مریم جاخورد و با تعجب به فاطمه نگاه کرد.فاطمه گفت: _ایشون آقای پویان سلطانی هستن. تعجب مریم بیشتر شد.فکر کرد اشتباه دیده.برگشت سمت عقب و دوباره به پویان نگاهی کرد.پویان سرش پایین بود و به مریم نگاه هم نمیکرد.دوباره با اخم به فاطمه نگاه کرد. فاطمه بی توجه به اخم مریم به پویان گفت: _آقای سلطانی،من درمورد شما با خانم مروت صحبت کردم.ایشون اجمالا در جریان هستن.ولی مواردی رو گفتن که منم تا حدی بهشون حق میدم...درواقع ایشون بخاطر گذشته ی شما مکدر هستن. البته من بهشون گفتم شما خیلی تغییر کردید ولی چون شما رو ندیده بودن،باور نکردن. رو به مریم گفت: -حالا که دیدی باور کردی؟ مریم با دلخوری گفت: -این گذشته رو پاک نمیکنه؟ -خدا گذشته رو پاک میکنه،وقتی بنده ای توبه میکنه. مریم عصبانی به فاطمه نگاه میکرد و به پویان گفت: _آقای سلطانی،فاطمه ادعا میکنه شما بخاطر من برگشتید ایران،درسته؟ پویان مکثی کرد و گفت: -درسته. مریم خیلی جاخورد.... ...🌷 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهے دفتر امشب رو با آرامش ببندیم و دلتون بے بغض و آروم باشه 🙏 🌓🌓🌓🌓 شبتون‌ پراز عشق‌ الهی 🌓🌓🌓🌓 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بانگ خروس 🐓 از سراے دوست برآمد خیز و صفا ڪن ڪہ مژدہ سحر آمد چشم تو روشن باغ تو آباد دست‌ مریزاد همّت حافظ بہ همرہ تو ڪہ آخر دست بہ ڪارے زدے و غصّہ سر آمد ... به دومین روز اسفند ماه خوش آمدید 😍 🌞🌞🌞🌞🌞 سلام‌صبحتون پراز خیر وخوبی 🌞🌞🌞🌞🌞 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روز جوان مبارک... - @mer30tv.mp3
5.76M
صبح 2 اسفند 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای عشرت نزدیک ز ما دور مشو وز مجلس ما ملول و مهجور مشو انگور عدم بدی شرابت کردند واپس مرو ای شراب انگور مشو 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز بغل گرفت علی اکبر را آورد به یاد ابهت حیدر را امروز حسین می‌فرستد صلوات انگار دوباره دیده پیغمبر را ✅️‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
نمانده‌ست مرا در بساط جز آهی هزار دشمن و یک تیر در کمان دارم 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
آمد وهنگامه بر پا کرد و رفت خویش را در من تماشا کرد و رفت هی غزل گفت و غزل گفت و غزل در دل من با غزل جا کرد و رفت مانده بودم در دو راهی پیش از او راه را تا مقصد م وا کرد و رفت زیر باران خاطراتی داشتیم هر ورق را خواند و امضا کرد و رفت قطره قطره از خودم کم می شدم قطره را جویای دریا کرد و رفت مرده بودم،مرده بودم درخودم زنده ام مثل مسیحا کرد و رفت گفتمش با من بمان با من بخوان جمله ام با خویش نجوا کرد و رفت باز در قلبم خدایی می کند آنکه نقشش خوب ایفا کرد و رفت ای خدا ‌پشت و پناه عشق باش عشق حالم را غزلزا کرد و رفت ✅️‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
هیچ کس نیست به جز آینه صادق با من نیست در آینه آن عاشق سابق با من سهم پیمانهء دیوانه و فرزانه یکی ست بگذر از مسئلهء عاقل و عاشق با من دشمنان تشنهء خون من و من تشنهء مرگ زهر شیرین من! ای یار منافق با من! تا کنون هیچ نسیمی نوزیده ست به لطف بعد از این هم نوزد باد موافق با من باش تا با نظر بخت مطابق باشم گر چه یک عمر نبوده ست مطابق با من 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از نسل بنی هاشـم، آمد پسری چون ماه هم گل پسر زهـــرا، هم نور دل اُمـّـــاه هم‌ خلقت‌و هم طینت،هم‌ صورت‌و هم سیرت همنام علی هست و اشبه به رسول الله ✅️‌ عضوکانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
-1493033216_-1714326242.mp3
8.1M
💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky 🎙 🎼‌ دلم‌ خواست‌
مردم بالادست، چه صفایی دارند! چشمه‌هاشان جوشان، گاوهاشان شیر افشان باد! من ندیدم دهشان، بی‌ گمان پای چپرهاشان جا پای خداست ماهتاب آن‌جا، می‌کند روشن پهنای کلام... 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام به قلب من زمانی که از تو یاد می‌کند سلام به روح من زمانی که به سوی تو پر می‌کشد سلام بر عشق لحظه‌ای که متولد می‌شود و سلام بر شعر که همواره با نام تو آغاز می‌شود... ✅️‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
گفتی از تکرار می‌ترسی از عادت بیشتر من به دوری قانعم از این ضمانت بیشتر؟! قانعم حتی به کم، حتی بخواهی می‌روم عشق اهمیت اگر دارد، صلاحت بیشتر خواستم دیوانگی را در دلم پنهان کنم عاقبت فهمیدی و کردی رعایت بیشتر شب شبیه موی تو تاریک و بی پایان ولی بین موهای تو و بختم شباهت بیشتر خوب می‌دانستم از اول که سهمم نیستی هر چه تنهایی مقصر بود، چشمت بیشتر من "شما" ماندم برایت تو کماکان "ماه جان" دوستت دارم اگر چه با حماقت بیشتر... 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
از تق تق پای بسته ات بیزارم از کوک دل شکسته ات بیزارم اینقدر به من خیره نشو ای ساعت از عقربه های خسته ات بیزارم ✅️‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky