eitaa logo
کلبه ی شعر
2.3هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
28 فایل
🌺🌺 در پریشانی ما شعر به فریاد رسید 🌺🌺 ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ آماده انتشار اشعار و دلنوشته هایتان هستیم ارتباط با مدیر کانال👇👇 @mah_khaky ادمین کانال👇👇 @Msouri3 تبادل فقط با کانالهای شعری و ادبی و شهدائی.
مشاهده در ایتا
دانلود
. نابود کردی ای تمنّا  تار وپودم را بستی زبان بسته زبانم را سرودم را نفرین به توای قُلّه  بی مهری دنیا از من گرفتی فرصت ناب صعودم را من را به کوی عاشقان راهم  ندادی که تقریر کردی بودن دراین فرودم را بگذار تا  من بگذرم از این ملال و رنج نگذار غمها آشیان گیرد  وجودم را همت کن و"اقبال" معصوم  نگاهم باش "لاهور" چشمان پر از اندوه و دودم را "تبریز" باش و "شهریاری" کن به اشعار از من پذیرا باش احسان و درودم را من شاعری همدرد و همپای غزلهایم از من مگیری ای تَمنّا، زنده رودم  را 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گل‌نغمه‌ی شادی از منادی آمد از سوی مدینه بانگ شادی آمد با آمدن طنین بال جبریل عطر نفس امام هادی آمد 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1045110528_116489241.mp3
7.03M
💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky 🎙‌ 🎼‌ ایرانی‌ اصیل❤️💞
در جستجوی "اهل دلی" عمر ما گذشت جان در هوای گوهر نایاب داده ایم 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
لاله می روید شبی از خاک من با آهِ سرد صبرِ در این احتضارم را ببین با من چه کرد مثل آئینه که سنگش میزنند این قلب هم تکّه تکّه گشته با دست زمانه بی نبرد با تمام بی وفایی های عالم ساختم ساختن آسان نبود و سوختم در اوج درد 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک روزی باران می‌بارد آرام آرام می‌شوید غم‌ها را 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
خوابیده در آغوش نگاهت یک عشق دل‌بسته‌ی مژگان سیاهت یک عشق ای چشم ببین که با همان عشوه و ناز پابند شده به روی ماهت یک عشق 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
به یادت روزها را دست‌تنها می‌دویدم تا ببینم در خیابان سایه‌ای، آهی خریدم تا نفس در سینه حبس و عمر اندوهم به دنیا هست، سپس با اشکهایم ردپایت را کشیدم تا ته یک راهرو تاریک و وحشت‌زاتر از مردن بخوابم آخر قصه، به تنهایی پریدم تا بلندای خیال با تو بودنهای تکراری عجب آغوش پرمهری‌ست رویایت، رسیدم تا همان جایی که دستم را رها کردی، زمین خوردم نشستم سالها با بی‌قراری لب گزیدم، تا ببینم در خیابان سایه‌ای، دیوانه‌ای ، چیزی به یادت روزها را دست‌تنها می‌دویدم تا... 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
سلام بر شهیدان، سلام مرد میدان🌷 با رجایی با بهشتی، تا رئیسی با جلیلی آمدیم باهنر با سرنوشتی، تا رئیسی با جلیلی آمدیم ملتی همراه دولت، پیروان رهبری پر افتخار حسن اخلاق سرشتی،تا رئیسی با جلیلی آمدیم 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
نبودی در دلم انگار طوفان شد، چه طوفانی! دو پلکم زخمی از شلاق باران شد، چه بارانی! صدایت کردم و سیبی به کف با دامنی آبی وزیدی بر لب ایوان و، ایوان شد چه ایوانی! نبودی بغض کردم‌ حرف ها را خودخوری کردم دلم ارگ است و ارگ از خشت‌ ویران شد، چه ویرانی! گوزنی پیر بر مهمان سرای خانه ی خانی به لطف سرپُری تک لول مهمان شد، چه مهمانی! یکی مثل من بدبخت در دام نگاه تو یکی در تنگی آغوش زندان شد، چه زندانی! هلا ای پایتخت پیر، تای دسته دارت کو؟ بگیرد دست من را آه، "طهران" شد چه "تهرانی" پس از یوسف تمام مصریان گفتند: عجب مصری بماند گریه هم سوغات کنعان شد، چه کنعانی من از "سهراب" بودن زخم خوردن قسمتم بوده برو "گرد آفریدم" فصل پایان شد، چه پایانی... 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
723K
دیدمت باز ودلم ،شور وجنون داشت هنوز مرغک سینه من، لرزه فزون داشت هنوز پادشاه نگهت. تکیه به تختش زده بود مژه ات نیزه به کف، فوج وقشون داشت هنوز برق مرموز، درآن خنجر ابرویت بود افعی چشم سیه ، مکر وفسون داشت هنوز می درخشید، در آن ولوله چشم تو فقط چشم های سیه ت ،نور زنون داشت هنوز ابن سیرین نتواند که به تفسیر آید روز من خوش شد ودیدار، شگون داشت هنوز چون مغول سینه ام آتش زدی و این دل من صدغزل ،بهرتو با ،خامه خون داشت هنوز 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درین سرای بی کسی، کسی به در نمی زند به دشتِ پُرملال ما پرنده پَر نمی زند یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کُند کسی به کوچه سارِ شب درِ سحر نمی زند نشسته ام در انتظارِ این غبارِ بی سوار دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند گذرگهی است پُر ستم که اندر او به غیر غم یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند دل خراب من دگر خراب تر نمی شود که خنجر غمت از این خراب تر نمی زند! چه چشم پاسخ است از این دریچه های بسته ات؟ برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی زند! نه سایه دارم و نه بر، بیفکنندم و سزاست اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمی زند 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
هر چند که از علی(ع) سرودن سخت است هر کس که علی(ع) گفت خیالش تخت است «عالم همه قطره است و دریاست» علی(ع) هر دل که دم از علی(ع) زَنَد خوشبخت است 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
پریشان کرده ای با خاطراتت، خاطر ما را به رقص گیسوانت داده ای برباد، دنیارا پُر از آرایه ای‌، مثل غزل تفسیر می‌خواهی تو گاهی می‌کنی دشوارتر، حل معما را پُری از جزر و مد، آرایه ای از حسن تعلیقی چه کس یاد تو داده شاعری با موج دریا را؟ چنان مغرور می آیی که گویا لشکر رومی خدا با تو نکرده مشق آیین مدارا را؟ عجب معشوقه‌ای، جان می‌دهی یا می‌ستانی جان؟ تو را نشناختم، نشناختم، آیین دریا را 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
کلبه ی شعر
پریشان کرده ای با خاطراتت، خاطر ما را به رقص گیسوانت داده ای برباد، دنیارا پُر از آرایه ای‌، مثل غ
به جرات میتوان گفت یکی از بهترین اشعار سروده شده شاعران عزیز کانال هست این شعر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
و عَلی جُروحِک نُعمانٌ یبتسِم علیک و ینزف مُسْتَمَر حتّی یحرقُ و یُمیت..... و اَمّا بَعد سَوفَ تَرتَفعُ مَن خَلف غِطاء.... و بر زخم های تو شقایقی است. که بر تو لبخند میزند و خونریزی می‌کند تا زمانی که آتش بگیرد و بمیرد ولی بعد تو از پشت کلاهک گل طلوع خواهی کرد 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
من چنان محو سخن گفتن گرمت بودم که تو از هر چه که دم میزدی آن دم خوش بود 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
دلتنگ می‌شوی و زمان چرخ می‌زند دور سرت تمام جهان چرخ می‌زند بی تابی تو دست خودت نیست، عاشقی حول تو بغض با هیجان چرخ می‌زند دلبسته‌ی نگاه کسی می‌شوی و بعد - نامش مدام روی زبان چرخ می‌زند یک گوشه می‌نشینی و حرفی نمی‌زنی در سینه‌ات فقط ضربان چرخ می‌زند آن‌قدر خسته‌ای که از این شهر می‌روی غم از غم تو ناله‌زنان چرخ می‌زند از شهر می‌روی که نبیند کسی تو را در جستجوت نامه‌رسان چرخ می‌زند پیدا که می‌شوی به تو یک نامه می‌دهد یکباره در تو فصل خزان چرخ می‌زند «من لایق تو نیستم!» این متن نامه است دور سرت تمام جهان چرخ می‌زند 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
🌷 خانم ط_ حسینی چهارم 🎬 بعدازغروب افتاب بود وپدرم امد ,مادر بساط شام راحاضرکرد وسفره راانداختیم,پدرم مثل همیشه عماد را روی زانوش گرفته بود از تکه های میوه ای که مامان سرسفره گذاشته بود دهانش میکرد,خیلی نگران بود توخودش بودکه مادرم گفت:چی شده ابوطارق,چرا درهمی؟ پدر:خبرایی که ازاطراف میاد خیلی ترسناکه,ازاینده خودم واین بچه ها میترسم,این داعشیا هرجا که پامیذارن ,زمین اون منطقه را ازخون مردمش سیراب میکنن,خبرایی پیچیده که به همین زودی وارد موصل میشن,امروز ابوعلی شوهرخواهرت صفیه رادیدم ,میگفت هرچی که میشده نقدکردن فروختن احتمالا فردا از موصل میرن... یکدفعه نان پرید توگلوی مادرم وباسرفه گفت:کجااا اخه تمام اقوام واشنایانمون اینجان,جایی راندارن که برن؟ پدر:منم همین رابهش گفتم ,اما ابوعلی میگه,حفظ جان ازهمه چیزواجب تره,میگفت خونه شان رابه امان خدا میگذارن ومیرن سمت نجف وکربلا ,فکرمیکرد اونجا امن ترین جایی هست که میشه رفت,اخه داعشیا همه رااز دم تیغ میگذرونن اما شیعه ها را زجرکش میکنن.... مادرم اهی,کشید وگفت:ابوطارق,بهترنیست,خودمون هم بریم ؟؟ هنوز پدرم چیزی نگفته بود که طارق با تمسخرگفت:عه مادر اگه با داعشیا پیوند بخورین که کاری باهاتون ندارند پدرم باتعجب یه نگاه به طارق ویه نگاه به مادرم کرد وگفت:طارق چی میگه هااا؟؟پیوند؟؟داعش؟؟ طارق:اره پدر عزیزم.....امروزخاله هاجر دخترت سلما رابرای عمر خواستگاری کرده... پدرم عمادرااز روی زانوش برداشت وگذاشت زمین:خواستگاری؟؟؟این پسره چندروزه تو بازار سنگ داعش رابه سینه میزنه واز برکات وجود حکومت اسلامی داعش نطقها میکنه.....مگه من بلانسبت خرشدم که دخترم راتسلیم ابلیس کنم..... تا قبل ازاینا اگه حرفی میزدند شاید به حرمت نان ونمکی که باهم خوردیم واحترام همسایگی باهم وصلت میکردیم اما الان نه نه محاله.. وبعدازسرسفره بلندشد ورفت گوشه اتاق وتوافکار خودش غرق شد... پدرم خیلی مهربان وخانواده دوست بود وازاون مردهای متعصب عرب,که حتی اگر راه داشت به ما میگفت روی حیاط خونه خودمان هم روبنده ونقاب بزنیم.میدونستم که الان تمام ذهنش درگیر ماست... ... ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky