نامه نوشتن به #کیخسرو :
از این سو سپاه ایران متوجه دیر کرد #طوس و #گودرز شدند. پس #بیژن فرمان داد تا سپاهیان به دنبال سرداران به لشکر توران حمله کنند.
هوا تیره شده بود و صدای طبل جنگی از سپاه توران به گوش میرسید ، سپاه ایران به دنبال صدای طبل ها راهی شدند .هر دو سپاه تا چاک روز باهم جنگیدند . سپاهیان ایران ، سرداران را نجات داده و به کوه بازگشتند.
طوس به پهلوانان گفت « باید نامه ای برای خسرو بنویسیم و کمک بخواهیم ، تا #رستم پیلتن را به کمک بفرستد و پیروز بازگردیم »
به گفته طوس نامه ای نوشتند و نزد شاه فرستادند .
#هومان به رزمگاه رفت ولی ایرانیان را ندید ، نزد #پیران بازگشت و گفت « ایرانیان بازهم میدان را خالی کرده اند ، فردا چنان جنگی کنیم که خورشید و ماه تا کنون ندیده باشند»
خبر به خسرو رسید که تورانیان پیروز شدند و لشکریان ایران به کوه هماون عقب نشینی کرده اند و خاندان گودرز خالی از پهلوان شده.
پس دستور داد تا رستم پیلتن به دربار شاه بیاید. شاه آنچه در جنگ گذشته بود را برای رستم باز گفت و ادامه داد « ای پهلوان ، دولت نو پای ما رو به نابودی است . تو پرورانده تاج و تختی ، تو جگر #دیوسپید را بیرون کشیدی و زمین چاکر رخش توست ، زمانه مانند مادری با تو مهربان است و وقتی تو پهلوان ایران شدی کسی نتوانست به ایران نگاه کند.حالا سپاه ایران در کوه هماون گیر افتاده اند و بر من نامه نوشتند که پهلوان پیلتن را به کمک شان بفرستم. حالا امید ایران و سپاه به توست ، هر چه میخواهی بخواه و راهی شو »
@shah_nameh1
شاهــنامهٔ فردوســی
نامه نوشتن به #کیخسرو : از این سو سپاه ایران متوجه دیر کرد #طوس و #گودرز شدند. پس #بیژن فرمان داد ت
ادامه :
#رستم پاسخ داد « زمانه شاهی مانند تو را به یاد نمی آورد ، شنیدی که من از عهد #کیقباد پهلوان ایران بوده ام و برای دفاع از ایران آماده ام ، چه دیو ها و جادوگر ها را زمین زدم و در توران و #مازندران چه ها کرده ام . روزی را به شادی بسر نبرده ام اما همیشه با فرمان شاه آماده حمله خواهم بود ، درد گودرزیان درد من است و انتقام شان را خواهم گرفت»
#کیخسرو گفت « من پادشاهی بی تو را نمیخواهم ، آسمان زیر کمند تو و شاهان در بند تو باشند »
سپس درب خزانه را گشود و از گنج و دینار و سلاح بسیار به رستم داد و گفت « با پهلوانان #زابلستان و #کابلستان مانند باد حرکت کن و سی هزار نفر هم به #فریبرز کاووس بده تا او پیشتاز باشد »
رستم زمین را بوسید و گفت « من با شمشیرم جفت شده ام و سر بدخواهان ایران را خواهم کند. »
@shah_nameh1
دوستان اطلاعاتی که تا الان از بعضی شخصیت ها میزاشتم
از مجموعه مقالات جلال خالقی مطلق بود
میخواید از مجمل التواریخ القصص هم بزارم یا نه؟
تو ناشناس بگید
هدایت شده از باستان نامه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پرونده_باستانگرایی
🔸 توصیه سفیر حیلهگر انگلیس به مردم ایران: شاهنامه بخوانید!
انگلیس، سالها، ایران را غارت کرد. در جنگ جهانی اول، چند میلیون ایرانی را کشت. در ۸ سال دفاع مقدس، حامی صدام بود. اکنون نیز در تحریم و آزار رساندن به مردم ایران، همدست آمریکاست.
حال، جناب سفیر، ما را به خواندن #شاهنامه دعوت میکند، تا راه #آزادی را بیابیم! منظورش از آزادی، تسلط دوباره انگلیس بر جان و مال و ناموس ایرانیان است.
جناب سفیر! ما از شاهنامه، #مبارزه در راه #آزادگی و ایستادن در برابر غارتگران و جنایتکارانی چون شما را آموختیم.
▪️ باستان نامه:
@ir_bastan
فعالیت تو ایتا واقعا تاسف باره😐
تو ایتا با ۵۰۰ تا عضو به زور ۲۰۰ تا ویو دارم
تو روبیکا با ۱۰۰ عضو ۲۰۰ ، ۳۰۰ تا ویو دارم😐😂
هدایت شده از روزمره | شاهنامه
📪 پیام جدید
https://eitaa.com/shah_nameh1/2174
ببخشید ها خیلی ببخشید
ولی فک کنم چون ایتا رو ول کردی اینجوریه
دیدی چند وقته یا نیستی یا دیر به دیر میزاری
خب طبیعیه همه لف میدن یا دیگه چک نمیکنن
اون زمان که ناشناس شلوغ بود و ویو بالا بود رو نمیبینی
الان که خودت ول کردی اینجوری شده چیزی میگی
عجبا
#دایگو
هدایت شده از روزمره | شاهنامه
📪 پیام جدید
خداوکیلی فعالیت اونورو
با اینور مقایسه میکنی 😐
اونجا داستان هات کامل تره
پیگیر تر هستی
عکس های هوش مصنوعی بیشتر و قشنگ تری میزاری
(خودمم اونور عضوم)
ولی میگم اگه بیوی درست میخوای برابر فعالیت کن
#دایگو
فکر کردید من اینهمه وقت بیکارم؟😑😂
وقف کاری هستم که به زودی ثمر خواهد داد و وقتی تو کانال گذاشتم ، برگای همه تون خواهد ریخت😎
ولی خب باشه بیشتر میزارم🥲
رفتن #رستم به کمک ایرانیان :
رستم به سپاه درم داد و آماده کرد . به #فریبرز گفت « سپاه تو پیش روی کند. مبادا که وقت تلف کنی ! شب و روز بتاز و خودت را به #طوس برسان ، به او بگو که عجله نکند و از جادوی زمان غافل نشود . من خودم را مانند باد خواهد رساند .»
فریبرز راهی شد...
فردا صبح که خورشید مانند بتی زیبا و مهربان ، چهره نمایی کرد ، صدای فریاد بوق جنگ بلند شد و تهمتن سپاه را بیرون آورد و شاه هم با دلی پر ز نگرانی دو منزل او را راهی کرد و رستم هم روز و شب را بهم گره زده بود و میتاخت.
.......
طوس شب را با نگرانی خوابیده بود که در خواب دید یک شمع روشن و یک تخت از عاج که #سیاوش با لبی خندان روی آن نشسته است و با چهره مانند خورشید اش به طوس نگاه میکند و میگوید « به ایرانیان امید بده که پیروز جنگ شمایید ، از گودرزیان هم نگران نباشید که ما در گلستان با جام شراب سر میکنیم »
طوس با شادی از خواب بیدار شد و نزد #گودرز رفت و گفت « خوابی خوب دیدم ، مطمئنم رستم به یاری مان در راه است »
پس طوس فرمان داد تا سپاه ایران آماده شدند و درفش کاویانی برافراشتند .
از این سو #پیران سپاه آورد و گرد و غبار تا خورشید رسید.
#هومان به پیران گفت « حالا بهترین وقت برای حمله است ، چرا شروع نمیکنی ؟»
@shah_nameh1
محاصره ایرانیان :
#پیران پاسخ داد « نباید عجله کرد ، دیشب سه تن از سربازان ایران فرار کرده اند ، در آن کوه هم جز خار چیزی نمیروید، اگر عجله نکنیم بدون اینکه کسی کشته شود پیروز خواهیم شد . وقتی بدون رنج میتوانی دشمن را از پای درآوری چرا بجنگی ؟ به زودی بدون نان و آب خواهند مرد »
پس به خیمه گاه باز گشتند و با خوردن و خوابیدن وقت گذراندند.
طوس با دلی غمگین نزد #گودرز آمد و گفت « ایرانیان بیچاره شدند... گرداگرد مان را لشکر توران محاصره کرده. ما هم جز اندکی غذا نداریم . انگار که از گشنگی هلاک خواهیم شد ، به خدا سوگند من مرگ در میدان جنگ را به این زیستن با ترس ترجیح میدهم .»
لشکریان سخنان #طوس را تایید کردند.
وقتی خورشید پیران شب را درید ، به پیران فرستاده ای از شاه آمد که « سپاهی بی پایان در راه شماست ، نخستین سپهدار اش #خاقانچین که زور صد فیل دارد و سر از تن شیران جدا میکند ، یکی از ماوراءالنهر ، به بلندی سرو و به درخشندگی ماه به نام #کاموس که طوس و گودرز را بی نام خواهد کرد. از سپیجاب تا روم سپاهی جمع کردیم که ایرانیان را به یکباره نابود خواهد کرد »
پیران به این را شنید رو به سپاهیان گفت « با این خبر همه شاد باشید که دیگر ایران را فتح خواهیم کرد و دیگر از توران را ایران کسی از نام #افراسیاب را بر زبان نخواهد آورد. »
@shah_nameh1
شاهــنامهٔ فردوســی
محاصره ایرانیان : #پیران پاسخ داد « نباید عجله کرد ، دیشب سه تن از سربازان ایران فرار کرده اند ، در
ادامه:
ناگهان کسی به مژده نزد #پیران رسید و گفت « ای پهلوان، نگرانی ها از دلت بیرون کن که از #کشمیر تا #رودشهد سراسر سپاه و پرچم دیدم، نخست #خاقانچین میآید ، پس او دلاوری چون #کاموس که هرگز در جنگ شکست نخورده است. از سقلاب، #کندر شیر مرد و #کانی جنگجو آمده اند ، از سگسار ، #غرچه و از هند #شنگل، #فرطوس چغانی و #گهار گهانی از گردسوز آمده و #شمیران شنگی و #گردوی آمده اند ، حالا شاد باش که تو سالار لشکری »
پیران بسیار شاد شد انگار که مرده بود و زنده شده و به #هومان گفت « من به استقبال شان میروم ، حتما از راه دراز خسته شده اند . در مقام کم از #افراسیاب نیستند ، برم ببینم کی اند و چند نفر اند . سپس باهم به اینجا میایم و دودمان ایرانیان را به باد میدهیم و اسیر کرده و نزد افراسیاب میفرستم. سه گروه به ایران میبرم ، اول به بلخ ، دوم به #کابلستان و #زابلستان ، سوم هم به ایران . زن و کودک و پیر و جوان را آزاد نمیگذارم ، تا نیامده ام جنگ را شروع نکنید.»
این را گفت و راهی شد .
پس از رفتن پیران ، هومان به لشکریان گفت « تا دو روز این کوه را زیر نظر داشته باشید ، نباید که غفلت کنید تا فرار کنند .»
@shah_nameh1