👆 خاکریز خاطرات ۲۱
🌸 جامعهی امروزِ ما تشنهی چنین افرادی است
#بی_تفاوت_نبودن #تکلیف_گرایی #امر_به_معروف #شهیدقوچانی
🌱🌱
@shahadat313barayagha
💫----🌷🌷🌷🦋🌷🌷🌷----💫
🌻لَبخْندِ هادے🌻
👆 خاکریز خاطرات ۲۱ 🌸 جامعهی امروزِ ما تشنهی چنین افرادی است #بی_تفاوت_نبودن #تکلیف_گرایی #امر_ب
.
📝متن خاکریز خاطرات ۲۱
✍️ جامعهی امروزِ ما تشنهی چنین افرادی است
#متن_خاطره:
تویِ ساختمانِ سپاه چند برادرِ پاسدار دیدم. حاج علی هم داشت براشون حرف میزد. میگفت: بچهها! وظیفۀ ما فقط جبهه رفتن نیست، وظیفۀ اصلیِ ما امر به معروف و نهی از منکر کردنه. وقتی میایم مرخصی نباید بنشینیم تویِ خونه و وضعِ شهر اینجوری باشه؛ بیاید بریم توی شهر و امر به معروف کنیم... از اون روز به بعد بچه ها وقتی که مییومدند مرخصی ، در سطحِ شهر امر به معروف و نهی از منکر می کردند...
🌷خاطرهای از زندگی سردار شهید علی قوچانی
📚منبع: کتاب سیرهی دریادلان 2
#بی_تفاوت_نبودن #تکلیف_گرایی #امر_به_معروف #شهیدقوچانی🌱🌱
@shahadat313barayagha
💫----🌷🌷🌷🦋🌷🌷🌷----💫
.
📝 متن خاکریز خاطرات ۶۳
✍ روحانیت و مسئولین فرهنگی اگر اینگونه باشند ، جامعه اصلاح میشود
#متن_خاطره
در دورانی که حتی عبورِ یک روحانی از کنارِ سینما هم مسألهساز بود ، شهید مظلوم دکتر بهشتی می فرمود:
« من اگر تشخیص بدهم که برای دفـاع از اسلام باید جلوی یک سینما بایستم ، حاضرم لباسِ روحانیت را از تنم خارج کنم و با لباس شخصی آنجا بایستم و از اسلام دفـاع کنم. در عرصهی دفـاع از اسـلام اسیرِ قید و بندِ لباس روحانیت و عنوانهای آن نخواهم شد»
📌خاطرهای از زندگی آیت الله مظلوم شهید دکتر بهشتی
📚منبع: کتاب « او یک ملّت بود » ، صفحه 141
#طلبه #کارفرهنگی #جهاد
#دفاع_از_اسلام #شهیدبهشتی #روحانیت #امر_به_معروف#رفیق_شهیدمـ
#لبخند_هادے
┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈
@shahadat313barayagha
┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈
#قسمت_چهاردهم🌷
#امر_به_معروف
هادي پسري بود كه تك و تنها راه خودش را ادامه داد. او مسير دين را از
آنچه بر روي منبرها ميشنيد انتخاب ميكرد و در اين راه ثابت قدم بود.
مدتي از حضور او در بسيج نگذشته بود كه گفت: بايد يكي از مسائل مهم
دين را در محل خودمان عملي كنيم.
ميگفت: روايت از حضرت علي (ع)داريم كه همه اعمال نيک و حتی جهاد در راه خدا در مقايسه با امر به معروف و نهی از منکر، مثل قطره در مقابل
درياست.
براي همين در برخي موارد خودش به تنهايي وارد عمل ميشد.
يك سي دي فروشي اطراف مسجد باز شده بود. بچههاي نوجوان كه به
مسجد رفت و آمد داشتند از اين مغازه خريد ميكردند.
اين فروشنده سي ديهاي بازي و فيلم كپيشده را به قيمت ارزان به بچهها
ميفروخت.
مشتريهاي زيادي براي خودش جمع كرد. تا اينكه يك روز خبر رسيد كه اين فروشنده فيلم هاي خارجي سانسورنشده هم پخش ميكند!
چند نفر از بچهها خبر را به هادي رساندند. او هم به سراغ فروشندهي اين
مغازه رفت.
خيلي مؤدب سلام كرد و از او پرسيد: بعضي از بچهها ميگويند شما
سي دي هاي غير مجاز پخش ميكنيد، درسته!؟
فروشنده تكذيب كرد و اين بحث ادامه پيدا نكرد.
بار ديگر بچههاي نوجوان خبر آوردند كه نه تنها سي ديهاي فيلم، بلكه
سي ديهاي مستهجن نيز از مغازهي او پخش ميشود.
هادي تحقيق كرد و مطمئن شد. لذا بار ديگر به سراغ فروشنده رفت. با او
صحبت كرد و شرايط امر به معروف را انجام داد.
بعد هم به او تذكر داد كه اگر به اين روند ادامه دهد با او با حكم ضابطان
قضايي برخورد خواهد شد.
اما اين فروشنده به روند اشتباه خودش ادامه داد. هادي نيز در كمين فرصتي
بود تا با او برخورد كند.
يك روز جواني وارد مغازه شد. هادي خبر داشت كه يك كيسه پر از
سي دي هاي مستهجن براي اين شخص آوردهاند.
لذا با هماهنگي بچههاي بسيج وارد مغازه شد. درست زماني كه بار
سي ديها رسيد به سراغ اين شخص رفت. بعد فروشنده را با همان كيسه به
مسجد آورد!
در جلوي چشمان خودش همه سي ديها را شكست.
وقتي آخرين سي دي خرد شد، رو كرد به آن فروشنده و گفت: اگر يك
بار ديگر تكرار شد با تو برخورد قانوني ميكنيم.
همين برخورد هادي كافي بود تا آن شخص مغازهاش را جمع كند و از
اين محل برود.
شخصي در محل ما ساکن بود که هيکل درشتي داشت. چفيه ميانداخت
و شلوار پلنگي بسيجي ميپوشيد. اخلاق درستي هم نداشت، اهل همه جور
خلافی بود.
او به شدت با مردم بد برخورد ميکرد. به مردم گير ميداد و اين لباس اوباعث ميشد که خيليها فکر کنند که او بسيجي است!
هادي يک بار او را
ديد و تذکر داد که لباست را عوض کن. اما او توجهي نكرد.
دوباره او را ديد و به آن شخص گفت: شما با پوشيدن اين لباس و اين
برخورد بدي که داريد، ديد مردم را نسبت به بسيج و نظام و رهبر انقلاب بد
ميکنيد.
هادي ادامه داد: مردم رفتار شما را که ميبينند نسبت به نظام بدبين ميشوند.
بعد چفيه را از دوش او برداشت و به وي تذکر داد که ديگر با اين لباس و
اين شلوار پلنگي نگردد.
بار ديگر با شدت عمل با اين شخص برخورد كرد. ديگر نديديم که اين
شخص با اين لباس و پوشش ظاهر شود و مردم را اذيت كند.
البته بايد يادآور شويم که هادي در پايگاه بسيج، تحت تأثير برخي افراد،
كمي تند برخورد ميكرد.
او در امر به معروف و نهي از منکر شدت عمل به خرج ميداد. مثل همان رفقايي كه داشت.
اما بعدها ديگر از او شدت عمل نديديم. امر به معروف او در حد تذکر زبانی خلاصه میشد.
#پسرک_فلافل_فروش
زندگینامه و خاطرات #طلبه_شهید_مدافع_حرم_محمدهادی_ذوالفقاری🌷#رفیق_شهیدمـ
#لبخند_هادے
#قاسم_سلیمانی_سرباز
#ما_ملت_امام_حسینیم
┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈
@shahadat313barayagha
┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈
#طرح_مربع
👆خاکریز خاطرات ۱۱۴
🌸 پایبندی شگفتانگیز یک شهید به حکم شرعی
#تقوا #امر_به_معروف #شهیدمهدی_کبیرزاده #خمس
.
📝 متن خاکریز خاطرات ۱۱۴
✍ پایبندی شگفتانگیز یک شهید به حکم شرعی
#متن_خاطره
مهدی یک روز ازم پرسید: بابا جان! خمس اموالت رو دادی؟ تعجب کردم و با خودم گفتم: پسر دوازه سیزده ساله رو چه به این حرفا؟!!!
با این که پایبندی خاصی به رعایت مسائل شرعی داشتم، حرفش رو شوخی گرفتم و گفتم: نه پسرم! ندادم! امسال رو ندادم. از فردای اون روز دیگه مهدی لب به غذا نزد. دو روز هم به بهانههای مختلف اعتصاب غذا کرد. وقتی پیگیر شدم فهمیدم به خاطر همون که گفته بودم خمس ندادم، چیزی نمیخورد...
📌 خاطره ای از زندگی شهید مهدی کبیرزاده
📚منبع: کتاب دسته یک، صفحه ۱۴۱
#تقوا #امر_به_معروف #شهیدمهدی_کبیرزاده #خمس
📝 متن خاکریز خاطرات ۱۵۲
✍ شهیدی که یقهی مسئولینِ اشرافی را میگرفت...
#متن_خاطره
محمود ساده زیست بود و با اشرافیگری مبارزه میکرد. رفته بود درِ خانهی یکی از مسئولینِ سرشناس و بهش گفته بود: ببخشید! من یک سوال دارم: شما پولِ خریدِ خونه توی این محلۀ گرانقیمت و اشرافی رو از کجا آوردید؟ مگر من و شما اینجا انقلاب نکردیم؟ من و شما کجا، این محله کجا؟
📌خاطرهای از زندگی شهید محمود اخلاقی
📚منبع: کتاب نذر قبول ، صفحه 42
#شهیداخلاقی #مبارزه_با_اشرافیگری #مسئولین #ساده_زیستی #امر_به_معروف #نهی_از_منکر
📝 متن خاکریز خاطرات ۱۶۲
✍ حساسیتِ جالبِ شهید صیادشیرازی روی یک مساله شرعی
#متن_خاطره:
خیلی مراقب بود اسرافی صورت نگیره. برای کاری رفتیم کردستان. بعد از تصویربرداری از منطقه ، فیلمبردار داشت فیلمِ دوربین رو عوض میکرد که آقای صیاد بهش گفت: چند دقیقه از فیلم باقی مونده؟ فیلمبردار جواب داد: دو دقیقه... آقای صیاد گفت: حتما اون 2 دقیقه رو در جایی استفاده کن تا اسراف نشه. فیلمبردار هم روی جعبه نوشت: این فیلم دو دقیقه جای خالی دارد...
📌خاطرهای از زندگی امیرسپهبد شهید علی صیادشیرازی
📚منبع: کتاب امیر دلاور ، صفحه 5
#شهیدصیادشیرازی #تقوا #اسراف #امر_به_معروف
🇮🇷
📝 متن خاکریز خاطرات ۱۹۹
🌺 سادهزیستی شهید بابایی را از این خاطره بفهمید...
#متن_خاطره
ماه رمضان بود. شهید بابایی با خـانواده منزل ما مهمون بودند. افطار که شد توی سفره خرما، الویه و خورشت گذاشتیم. عباس بهم اعتراض کرد و گفت: آقای رحیمی! شما که الویه درست کردین، دیگه چه نیازی به خورشت بود؟!!! بعد هم با ذکرِ حدیثی تذکر دادند که بیشتر از یک نوع غذا سرِ سفره نباشه ...
.
🌺خاطرهای از زندگی خلبان شهید عباس بابایی
📚منبع: کتاب پرواز تا بینهایت ، صفحه ۱۰۴
.
#روزه #شهیدبابایی #ساده_زیستی #ماه_رمضان #امر_به_معروف #بی_تفاوت_نبودن
🇮🇷
📝 متن خاکریز خاطرات ۲۰۷
🌺 نامهی شهیدبهشتی به قاضیِ متکبّر
#متن_خاطره
شهیـد بهشتی به یک قـاضیِ دادگاه نامه زده و برایش نوشته بود: « شنیدهام وقتی به مأموریت میروی، ساکِ خود را به همراهت میدهی تا برایت بیاورد ؛ این نشانهی تکبر است که حاضری دیگران را خفیف کنی... »
.
🌹خاطرهای از زندگی روحانی مظلوم شهید آیت الله بهشتی
📚منبع: کتاب صد دقیقه تا قیامت / نوشته مجید تولایی
.
#شهیدبهشتی #شهدای_دادگستری #قاضی #تواضع #مسیولیت #امر_به_معروف
🇮🇷
📝 متن خاکریز خاطرات ۲۲۵
🌺 جاذبهی بالای یک شهید...
#متن_خاطره
تا وقت نماز میشد، خودش رو به نزدیکترین مسجد میرسوند. اگه توی راه میدید دو سه تا جوان دور هم ایستادند، میرفت بینشون. چند لحظه بعد میدیدم اون جوونا رو که شاید اهل نماز نبودند و قیافهشون هم به بچه مسجدی نمیخورد، با خودش به مسجد آورده. ایامِ نوجوانی منصور در محله مون چند تا مشروب فروشی وجود داشت. آنوقت هم منصور می چرخید بین نوجوانان و اونا رو می آورد مسجد. منتظر نمی شد تا آنها مسجدی بشن، میرفت و مسجدیشون میکرد.
🌹خاطرهای از زندگی سردار شهید منصور خادمصادق
📚منبع: کتاب آرزوی فرمانده ، صفحه ۱۳۱
#شهیدخادمصادق #جذب #مسجد #تکلیف_گرایی #نماز_اول_وقت #امر_به_معروف #بی_تفاوت_نبودن
🇮🇷
📝 متن خاکریز خاطرات ۲۲۶
🌺 فرار از گناه، به سبکِ شهید مجتبی...
#متن_خاطره
برای شرکت در مراسمِ عروسیِ یکی از آشنایان رفته بود تهران. مراسم با بزن و بکوب همراه بود مجتبی بچههای کوچکِ اقوام رو جمع کرد توی یه اتاق و در رو بست. بعد با زبانِ کودکانه بهشون احکام آموزش داد. بچهها هم دورش حلقه زده بودند...
🌹خاطرهای از زندگی سردار شهید مجتبی قطبی
📚منبع: کتاب همسفر تا بهشت۱ ، صفحه ۵۸
#شهیدقطبی #آموزش_احکام #ترک_گناه #موسیقی #امر_به_معروف #بی_تفاوت_نبودن #کودک_و_نوجوان
🇮🇷