eitaa logo
شهید مصطفی صدرزاده
1.9هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
2.2هزار ویدیو
152 فایل
خودسازی دغدغه اصلی تان باشد...🌱 شهید مصطفی صدرزاده (سیدابراهیم) شهید تاسوعا💌 کپی آزاد🍀 @Shahid_sadrzadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🌹❤️🌹🌹❤️🌹🌹❤️🌹🌹 عاشق خانواده بودو برخوردش با بسیار جالب وبا احترام کامل بود و همیشه خانمش را ، صدا می کرد واز اون دسته از آقایونی بود که بسیار زیاد به خانمها بها میداد 😊 گاهی وقتا اگر حواسم نبود سریع خم میشد پای منو ، # ناراحت میشدم، گاهی وقتا اخم میکردم و می گفت :🌹💕🌹 چرا میخوای منو از این محروم کنی؟ الان که یادم میاد اخم نمی کنم😔 فقط آتیش میگیره....😭 صبوری دل مادران شهدا صلوات🌹 🌹🌹❤️🌹🌹❤️🌹🌹❤️🌹🌹 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
🌹بسم رب الشهدا🌹 شهيد مدافع حرم 🌷سيدابراهيم🌷 به روايت شهيد مدافع حرم 🌷ابوعلى🌷 بخش دهم 🌸بعضى وقت ها با بچه ها دور هم مى نشستيم، صحبت مى كرديم و مى خنديديم. سيدابراهيم هم به خاطر شوخ طبعى و شيطنتى كه داشت پا به پاى بچه ها مى آمد. يك بار كنار سفره غذا با بچه ها نشسته بوديم كه سيد با خنده گفت "من از اون آدمايى هستم كه هر كى رو بيشتر دوست داشته باشم مى فرستمش جلوى گلوله تا شهيد شه؛ مثلاً همين ابوعلى چون دوستش دارم مى فرستمش جلوى گلوله." 🌸اين را كه گفت يكى از بچه ها گفت "ابوعلى خواب ديدم با هم از كربلا برگشتيم؛ توى فرودگاه هستيم و تو كت و شلوار پوشيدى كه برى مشهد و منم برم قم." سيد يك دفعه زد زير خنده و گفت "من خواب ديدم دارم با ابوعلى مى رم كربلا. احتمالاً من رو توى كربلا جا گذاشته." بچه ها همه گفتند به به و تعبير به شهادت كردند. 🌸بعد سيد با افسوس گفت "خيالتون راحت! من اون قدر آنتى شهادت زدم كه حالا حالاها هستم." بعد با خنده اضافه كرد "ولى ابوعلى تو حتماً پيكرت مى ره مشهد." دستى به ريش هايش كشيد و گفت "اصلاً نگران مراسم ها نباش. براى مداحى محمود كريمى رو مياريم؛ سخنران آقاى پناهيان خوبه؟ بنرها رو هم مى دم داداشم محمدحسين بزنه. تو شهيد شو ما حسابى برات سنگ تموم مى ذاريم." من هم با خنده گفتم "شهادت همه رو كه ديدم بعداً مى رم." غذا كه تمام شد با شوخى گفتم "آقايون اگه سير نشديد به ما چه! غذا همين بود." همه خنديدند و سفره را جمع كرديم. ادامه دارد ... صفحه ١٠ ✍️ برگرفته از كتاب: ""؛ شهيد مصطفى صدرزاده انتشارات روايت فتح 🌹🌹🌹🍃🍃🕊🍃🍃🌹🌹🌹 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
ولادت زینب خانم محمدی پور، تنها یادگار شهید حجت الاسلام علیرضا محمدی پور را خدمت این شهید والا مقام و خانواده محترم ایشان تبریک و تهنیت عرض می‌کنیم. ان شاءالله در سایه ی خداوند حق تعالی و امام زمان (عج) به فرخندگی این روز مبارک همواره سلامتی و شادابی برای خانواده ی گرامی ایشان در پیش باشد. شهید محمدی پور، بابا شدنت مبارک 🌹 @shahid_mostafasadrzadeh هدیه به روح پدر شهید زینب خانوم صلواتی قرائت کنیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ بسم رب الشهدا🌹 خاطره ایی از سید ابراهیم به نقل از یک دوست 🌹تابستان ۹۲، سر مسجد امیرالمومنین نشسته بودیم. آقا مصطفی مربی طرح صالحین ما بود. سر جلسه بودیم که ایشون گفت: بچه ها امروز میخوام از کلمه براتون صحبت کنم،😔 لحظاتی کرد وشروع کرد، با اون صدای بم گفت: بچه ها شهید یعنی کسی، که به درجه ای از ایمان برسد که به و متوجه می شود که شهید میشه.😔🌹😔 وبعد از این جمله ایشون شروع کرد به کردن،....😭🌹😭 ما در سنین نوجوانی بودیم ، ما هم شروع کردیم به گریه کردن.....😔 لحظات خیلی و زیبایی بود..... هیچ وقت اون لحظات رو یادم نمیره. 🌹 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
🌹 بسم رب الشهدا 🌹 شهيد مدافع حرم 🌷سيدابراهيم🌷 به روايت شهيد مدافع حرم 🌷ابوعلى🌷 بخش يازدهم 🌸فروردين ٩٤ بود. شب اول ماه رجب براى عمليات بصرالحرير داشتيم آماده مى شديم كه سيد همه مان را توى يكى از كلاس هاى محل استقرارمان جمع كرد. روى موكت روى زمين نشستيم. مى خواست مختصات عمليات و تاكتيك ها را براى مان توضيح بدهد. قرار شد بچه هاى گروهان قديمى و بچه هايى كه تازه به ما ملحق شده بودند، يك دسته بشويم. اين دسته كه ١١٠ نفر بودند؛ بايد به طرف جلو حركت مى كردند. نفر اول خود سيد بود و نفر آخر هم يكى از بچه ها به نام هادى. آن ها مى بايست خطوط دشمن را مى شكستند تا بچه هاى ديگر بيايند. ما هم مى بايست جاده اى را كه دو طرفش سنگلاخ بود و تانك دشمن توانايى پيشروى در آن را نداشت، طى كنيم. سيد تأكيد كرد كه رمز پيروزى عمليات در سرعت عمل ما است. اگر با سرعت كار را انجام مى داديم دشمن نمى توانست كمين كند. بچه هاى خط شكن بايد پيشروى مى كردند تا پشت سرشان هفتصد تا نيرو جلو بيايد. نيروهايى هم كه عقب و پشت سر نيروهاى خط شكن بودند، از چپ و راست دسته را پوشش مى دادند. قرار شد طى ٢٤ ساعت اين جاده را پشت سر بگذاريم و كار آزادسازى را انجام دهيم و برگرديم. 🌸وقتى شكل كلى عمليات دستمان آمد؛ سيد شروع كرد به قوت قلب دادن به نيروها. مى گفت "تمام سختى كار ٢٤ ساعته. شايد در طول مدتى كه توى سوريه هستيد يكى، دو تا جنگ انجام بديم و بعد مرخصى. شايد هم اصلاً عمليات آن قدر عقب بيافته كه زمان مرخصى مون برسه و با بچه هاى رزمنده توى اون عمليات حاضر نباشيم. پس يادتون باشه كه توى هر عمليات بايد قدر گرسنگى، خستگى، تشنگى، بى خوابى و سختى هايى را كه نهايتاً ٤٨ ساعته، بدونيم. چون تمام اين ها براى خداست. بايد به اين فكر كنيم كه خداوند براى چند ساعت ما رو لايق دونسته كه به خاطرش به سختى افتاديم." 🌸به اين جاى حرف هايش كه رسيد يك دفعه يكى از بچه ها چاى به دست وارد شد. سيد با خنده گفت "دمت گرم كه برام چايى آوردى." طرف به زور ليوان چاى را به سيد داد. سيد ليوان را دست نفر سمت راست داد و گفت "نفرى يه كم از اين چايى بخوريد تا به لب رزمنده ها متبرك بشه." بعد ليوان دست به دست چرخيد و سيد ادامه داد ... ادامه دارد ... صفحه ١١ ✍️ برگرفته از كتاب: ""؛ شهيد مصطفى صدرزاده انتشارات روايت فتح 🌹🌹🌹🍃🍃🕊🍃🍃🌹🌹🌹 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 حالا که روز دختره، یادی کنیم از پدرانی که برای دفاع از این کشور از دخترانشون گذشتند.. 🌹 اسامی شهدایی که در کلیپ یاد شدند به ترتیب: شهید مصطفی صادقی، شهید سعید انصاری، شهید مصطفی صدرزاده، شهید نادر حمید @shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹بسم رب الشهدا🌹 شهيد مدافع حرم 🌷سيدابراهيم 🌷به روايت شهيد مدافع حرم 🌷ابوعلى🌷 بخش دوازدهم 🌺و سيد ادامه داد "يكى، دو هفته ديگر قراره پسرم به دنيا بياد؛ اول مى خواستم بمونم تا كنار همسرم باشن؛ اما هر چى با خودم حساب كردم ديدم نبودم اينجا نامرديه. به حق خانم فاطمه زهرا (س) مى ريم اونم به چشم نوكرى. يادتون باشه تا مى تونيد نوكرى كنيد. به بچه ها كمك كنيد. اگه كمك تيربارچى نمى تونه تيربار رو بياره تو برو كمك كن. اگه كسى زخمى شد شما بريد كمك كنيد و اون را عقب بياريد. اگه كسى عاشق باشه مى فهمه من چى مى گم. مثل اين مى مونه كه شما رو توى دشت پر از جواهر گذاشتن و مى گن چند ساعت وقت داريد تا هر چى مى خوايد دشت كنيد. عمليات هم اين طوريه. توى عملياته كه مى تونى با خدا عشق بازى كنى و همه عالم به اون لحظه تو غبطه مى خورن." 🌺سيد كمى سكوت كرد و بعد انگار كه چيز مهمى يادش آمده باشد با تأكيد گفت "يادتون باشه كه توى حاشيه جاده خونه هاى روستاييه كه از ترس يا هر چيز ديگه اى با دشمن بيعت كردن. شما حق تيراندازى يا ترسوندن اونا رو نداريد. اينا با زن و بچه هستن. نبايد مالى ازشون تلف شه. اگه از جايى تيراندازى شد فقط براى دفاع در همان محدوده اقدام كنيد، يا خونه اى رو كه از سمتش احساس خطر داريد، با اصول پاكسازى محاصره كنيد و به اهالى خانه امون بديد. اونا احمق نيستن كه با زن و بچه سمت ما تيراندازى كنن. 🌺يادتون باشه كه شما نيروهاى حضرت امير (ع) هستيد و اسم لشكر فاطميونه. اخلاق و خدا رو فراموش نكنيد. اگه اسير گرفتيد، حق كتك زدن، آب دهان انداختن و بى حرمتى به اون رو نداريد. اگه عرضه داريد موقع جنگ از دشمن تلفات بگيريد و گرنه حق تعرض به اسير رو نداريد. حتى اگه اون اسير پنج دقيقه قبل رفيقت رو شهيد كرده باشه. اگه اسلحه رو گذاشت زمين، دست بسته تحويلش مى ديد. توى يكى از عمليات ها يكى از تك تيراندازهاى دشمن چندتا از بچه هاى ما رو زد، اما خيلى نگذشت كه اسلحه اش رو زمين گذاشت و اسير شد. ما هم سيگارش رو داديم و احترام گذاشتيم بهش. بايد حواسمون به همه اينا باشه و گرنه ثوابمون خراب مى شه. ادامه دارد ... صفحه ١٢ ✍️ برگرفته از كتاب: ""؛ شهيد مصطفى صدرزاده انتشارات روايت فتح 🌹🌹🌹🍃🍃🕊🍃🍃🌹🌹🌹 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 آری این نوزاد که چند روزی هست پا به دنیا گذاشته فرزند شهیدبزرگواری است که: ♦️عاشق شهید صدرزاده بود ، بهش دست رفاقت داده بود، تا جای که، آقا مصطفی، رسم رفاقت رو به جا آورد و دست طلبه ی جوان رو گرفت روز تولد حضرت زهرا(س) و روز شهادت حاج قاسم، در مسیر منتهی به گلزارشهدای کرمان به آسمان برد. ♦️در حالی که همسر شهید بزرگوارشان؛ در زمان شهادت شهید علیرضا محمدی پور زینب خانم ۵ ماهه را باردار بودنند و حالا چند روزی است که با آمدنش خانه را معطر کرده با بوی خوش پدر...😍 ‌کی گفته من بی کس و کارم.. کی گفته من بابا ندارم...؟ بابای من قشنگترین بابای دنیاست....❤️ @shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸 🌸 🌹بسم رب الشهدا ✨خاطرات مادر شهید مصطفی صدرزاده 🕊 🌟مصطفی درسن نوجوانی تا جوانی درحال خودسازی بود وهمیشه از اینی که بود راضی نبود میگفت بچه هام باید بهتراز خودم باشن گاهی وقتی باهاش شوخی میکردم بهش میگفتم چه سعادتی نصیب بچه هات بشه شبیه باباشون بشن میگفت نه مامان باید خیلی بهتراز باباشون بشن چون من دوست داشتم هم مرام حضرت عباس بشم شدم این حالا اگر بچه هام بخوان بشن مثل من چی میشن😔 🌸 🌸🌿🌸 🌸🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
شهيد مدافع حرم 🌷سيدابراهيم🌷 به روايت شهيد مدافع حرم 🌷ابوعلى🌷 بخش سيزدهم 🌺ما اينجا رزمنده اى داشتيم كه توى زينبيه به قصاب اونجا ماهانه مقدارى پول مى داد تا آشغال گوشت هاش رو به سگ هاى ولگردى كه دور و بر مغازه ش مى اومدند، بده. 🌺وقتى اين پيشنهاد رو به قصاب سنى داده بود، قصاب نگاهى به رزمنده افغانستانى انداخته و گفته بود: 🔺الحق و الانصاف كه تو شيعه على (ع) هستى." ادامه دارد ... صفحه ١٣ ✍️ برگرفته از كتاب: ""؛ شهيد مصطفى صدرزاده انتشارات روايت فتح 🌹🌹🌹🍃🍃🕊🍃🍃🌹🌹🌹 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
▫️وَلاَ کُلُّ فُرْصَة تُصَابُ 🟤و نه هر فرصتى مورد استفاده قرار مى گيرد ✍يعنى اگر فرصتى از دست تو رفت زياد غمگين نباش، زيرا گاه فرصت چنان غافلگيرانه است که انسان موفق به بهره گيرى از آن نمى شود، هرچند بايد نهايت کوشش را براى استفاده از فرصت ها به خرج داد و اگر مردم مى توانستند از همه فرصت ها بدون فوت وقت استفاده کنند چهره زندگى بشر بسيار با وضع فعلى متفاوت بود.اين کلام نورانى درس بزرگى به ما مى دهد، زيرا بسيار ديده ايم افرادى يک عمر براى فرصتى که از دست داده اند غصه مى خورند و مى گويند: اگر فلان روز فلان کار را کرده بوديم چنين و چنان مى شد و اى کاش بيدار بوديم و اين فرصت را از دست نمى داديم. آنها به جاى اينکه به آينده بپردازند دائما اندوه گذشته را مى خورند. 📘 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
🌹بسم رب الشهدا🌹 شهيد مدافع حرم 🌷سيدابراهيم🌷 به روايت شهيد مدافع حرم 🌷ابوعلى🌷 بخش چهاردهم 🌸بعد نفسى عميق كشيد و گفت "بچه ها اگه با سرعت حركت كنيم و دو طرف جاده رو بگيريم و پر كنيم؛ هيچ كدوم از بچه هاى ما شهيد نمى شن. قبل از اومدن دشمن، بچه هاى گردان هاى ديگه ميان و با هم دست مى ديم، بعد دو طرف جاده رو مى بنديم و كار تموم مى شه. اگه به مشكل بخوريم شهيد مى ديم. اگه جلومون رو سد كردن و به ما تيراندازى كردن نبايد متوقف بشويم. بچه ها گروه گروه بايد از بغل بكشن كنار و حركت كنن. سكون يعنى شكست. اگه بايستيم رخنه مى كنن بين مون و كارى رو كه مى تونيم بدون شهيد انجام بديم بايد با چند شهيد به پايان برسونيم. 🌸با سرعت و دليرى و توكل به خدا ان شاءالله كار رو انجام بديم. حواسمون باشه كه نيتمون پيروزى نباشه؛ به خدا بگيد خدايا تو از ما راضى باش. اگه كار رو براى خدا انجام بديم پيروزى با ماست. من به خدايم اعتماد دارم. خدا مى گه اگه شما صد نفر باشيد من با هزار نفر شما رو پيروز مى كنم. يادتون باشه ما شيعه اميرالمؤمنين (ع) هستيم و شكست برامون معنا نداره ..." 🌸بعد با همان صداى گرم هميشگى اش گفت "بچه ها من از شما خواهش مى كنم بمونيد، هميشه از خدا خواستم نه به عنوان شهيد بلكه به عنوان گوسفند جلوى پاى بچه هاى فاطميون قربانى شم ان شاءالله همه ما شهيد مى شيم و توى رختخواب نمى ميريم كه رفتن جز شهادت برامون ننگه؛ ولى به حق فاطمه زهرا (س) موقعى كه خواستيم برسيم به كعبه و خونه خدا رو از دست وهابى ها بگيريم ان شاء الله اونجا شهيد بشيم. الان خونه خدا و قبر چند امام معصوم (س) ما دست وهابى هاست، شسصد هزار شيعه مظلوم توى بحرين مورد ظلم هستن و همه اميدشون به شماست. ما بايد روحيه داشته باشيم؛ تجربه كسب كنيم تا بتونيم بجنگيم. توى عمليات نبايد به راحتى شهيد بديم." ادامه دارد ... صفحه ١٤ ✍️ برگرفته از كتاب: ""؛ شهيد مصطفى صدرزاده انتشارات روايت فتح 🌹🌹🌹🍃🍃🕊🍃🍃🌹🌹🌹 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
کتاب این روز ها که نمایشگاه کتاب برپا هستش حتما اگر خواستید این کتاب رو تهیه و مطالعه کنید خاطرات جامع تری از شهید بزرگوار خواهید خوند... @shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹بسم‌ رب الشهدا🌹 شهيد مدافع حرم 🌷سيدابراهيم🌷به روايت شهيد مدافع حرم 🌷ابوعلى🌷 بخش پانزدهم 🌸بعد نفسش را بيرون داد و سعى كرد براى بچه ها مسأله را روشن تر كند. براى همين ادامه داد "براى اينكه تلفات نديم، به محض اينكه منطقه رو گرفتيم هركسى كار خودش رو هر جا هست انجام بده. مديريت دسته با ابوعليه." بعد من را كه كنارش ايستاده بودم نشان داد. حرف هايش كه تمام شد با همديگر قرار گذاشتيم و با صداى بلند ياعلى گفتيم و دست مردانه داديم. اول قديمى ها را جمع كرديم، بعد سيد به بچه ها گفت "به عنوان فدايى هاى شما ما اول مى ريم كه اگه بلايى بود اول سر ما بياد و شما سلامت باشيد. چند تا نكته رو مى گم توجه كنيد. ما شروع مى كنيم به درگير شدن؛ اگه زمين گير شديم گردان بعدى پشت ما ننشينه، نيروها رو پخش كنه و از ما رد شه." 🌸بعد مسير و جايى را كه دشمن آنجا بود و مى بايست به آن برسيم، نشان مان داد و گفت "گردان بعدى سمت دشمن پخش شه. با دشمن كارى كنيد كه كيش بشه. اگه بخوايم پشت سر دشمن بايستيم جلومون رو مى گيره. اگه بخواهيم كِز كنيم و بچسبيم به هم ديگه درست نيست. متأسفانه توى حلب ٢٥ نفر يه جا به خاطر توجه نكردن به اين نكته شهيد شدن. ولى اگه شما پخش شيد كسى جرئت نمى كنه براى درگيرى پيش قدم بشه." سيد به دشت وسيع پيش رويمان اشاره كرد و به بچه ها چشم دوخت و اميدوانه گفت "اگه توى اين فضاى وسيع پخش شيد و شليك كنيد از ١١٠ جا تير پخش مى شه. ١١٠ نفريم. چطور مى تونن با ١١٠ نقطه مقابله كنن؟ ده تا تك تيرانداز با هفت تا تحريب چى با گردان ما مياد." اسلحه اش را سفت در دستانش فشار داد و مطمئن به ما گفت "مثل شمشير مرتضى على (ع) عمل مى كنيم. به حق فاطمه زهرا (س) درسى به دشمن مى ديم كه براش يادگارى بمونه. حاصل اين عمليات هم هر چى شد، خدايا! تو از ما راضى باش. ما اومديم تا تو از ما راضى باشى. ديگه هيچ چيز اهميت نداره. فقط براى اين از ايران حركت كرديم و اومديم توى كشور غريب تا جون مون را به خطر بندازيم كه تو از ما راضى باشى." 🌸بچه ها مى خواستند حركت كنند كه سيد باز نكته اى نگفته يادش آمد. به بچه ها اشاره كرد كه دوباره بنشينند و ادامه داد "يه مسأله ديگه، بچه ها تعدادى عشاير در مسير هستن. اينجا جنگ شده، درگيرى شده، شايد تعدادى از اونا به ناچار يا اصلاً بااعتقاد رفتن توى گروه دشمن. ممكنه اگه شيعه رو ببينن سرش رو ببرن؛ ولى بچه ها يه خواهشى دارم. اگه نيت كرديم كه خدا از ما راضى باشه بايد در نظر بگيريم كه اينا زن، بچه، گاو، گوسفند، مرغ و خروس دارن. شايد مرغ و خروس و گاو و گوسفندشان ول باشه. فردا كه منطقه رو گرفتيم كسى نيست؛ چاقو هم كه دارى شايد سيدابراهيم هم نبينن و يه نقطه ديگه باشه؛ شايد بتونى گوسفندى رو بزنى زمين و بخورى و كسى هم نبينه؛ ولى نكنيد اين كار رو، حواسمون به اين چيزا باشه. مرد رو جلوى زنش نزنيم و تيراندازى نكنيم. هر چند نظر من اينه كه اگه ما تير نزنيم با ما كارى ندارن. حتى اگه ديديد پيرمردى گوشه اى افتاده، دستش رو ببوسيد تا بفهمه كارى به كارش نداريم و با چشم محبت بهش نگاه مى كنيم." ادامه دارد ... صفحه ١٥ ✍️ برگرفته از كتاب: ""؛ شهيد مصطفى صدرزاده انتشارات روايت فتح 🌹🌹🌹🍃🍃🕊🍃🍃🌹🌹🌹 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم رب الشهدا🌹 شنیدن بعضی از معضلات جامعه، رو خیلی عذاب می داد 😔 و ساعت ها به فکر فرو می‌برد از جمله مشکل بود. این‌که کودکی نتواند ،از کوچکترین امکانات تحصیلی استفاده کند ، زجرش می داد . سل 82 برای پسرا یک مغازه محصولات فرهنگی ، مانند ادعیه،زندگی نامه ی شهدا، سربند، پلاک، تسبیح و ... اجاره کرده بود یه روز اومد از من خواهش کرد که با بابا صحبت کن ، تادر کنار کار فرهنگی یک قسمت ازمغازه رو لوازم التحریر  بذاریم . وقتی علتش را پرسیدم جواب داد : اگر بتونیم در کنار کار فرهنگی دستی بگیریم ، ترهستیم 🌹 درنظر داشت که لوازم التحریر رو با قیمت پایین و یا به شکل رایگان در اختیار بچه های بی بضاعت قرار دهد. یکی از اولویت های مهم در زندگی ، و کمک به دیگران بود.👏 ❤️❣❤️❣❤️❣❤️❣❤️❣❤️ https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
🌹بسم رب الشهدا🌹 شهيد مدافع حرم 🌷سيدابراهيم🌷به روايت شهيد مدافع حرم 🌷ابوعلى🌷 بخش شانزدهم 🌸قرار شد دشت را پاكسازى كنيم تا گروه هاى خودى پشت دشمن به ما بپيوندند و دشمن را محاصره كنيم. كار بزرگى بود. سيد مدام به ما يادآورى مى كرد كه اين توفيق را خدا نصيب ما كرده و بايد درست از اين توفيق بهره ببريم. سيد با اينكه كاركشته بود و خيلى خوب كارش را بلد بود اما هميشه مى گفت موقع عمليات ها ضربان قلبم بالا مى رود. 🌸راست مى گفت. تنها خودش اين طور نبود، همه نفس مان موقع عمليات ها بند مى آمد و لب هاى ما كبود مى شد. به قول سيد همه مى ترسند. آدم شجاع كسى نيست كه نترسد. اما شجاع كسى است كه مى ترسد ولى مى گويد خدايا! ببين قلبم دارد مى زند؛ خدايا! ببين دارم مى ترسم، ولى به خاطر تو بر ترسم غلبه مى كنم. مى ترسم بروم اما به خاطر تو مى روم. به سمتم گلوله مى آيد مى ترسم گلوله بزنم ولى به خاطر تو مى زنم. به خاطر تو مى زنم چون تو عشق منى، خداى منى، چون همه وجودم براى تو است به ترسم غلبه مى كنم و مى زنم." 🌸بچه ها آماده رفتن بودند. دل توى دلمان نبود. همان طور كه سيد بين نيروها راه مى رفت با صداى محكم و بلند گفت "موضوع دوم اينكه گردان ما با بقيه گردان ها فرق داره. هر كس كه نمى تونه و مى ترسه يواشكى به من بگه كه آقا من مى ترسم و نمى خوام بيام. منم اون رو نمى برم. تا همين جا هم كه اومديد خيلى مرد هستيد و خدا قبول كنه. بيايد به من بگيد. حتى اگه با ١٠ يا ١٥ نفر برم يا اصلاً تنها هم برم، مهم نيست." ادامه دارد ... صفحه ١٦ ✍️ برگرفته از كتاب: ""؛ شهيد مصطفى صدرزاده انتشارات روايت فتح 🌹🌹🌹🌱🌱🕊🌱🌱🌹🌹🌹 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ویژه بازدید رهبر انقلاب از نمایشگاه کتاب مواجهه و گفتگوی رهبر انقلاب با جوان فلسطینی که دو ماه پیش خود را از غزه به تهران رساند! / در روز حمله وعده صادق احساس کردیم در این نبرد تنها نیستیم 🔹️جوان اهل غزه در بخش ویژه فلسطین در نمایشگاه کتاب، خطاب به رهبر انقلاب: یکی از مهمترین عوامل ایستادگی ما در این شش ماه کمک و پشتیبانی جمهوری اسلامی و ملت ایران است 🔹️در روز حمله وعده صادق ما فلسطینی‌ها برای اولین بار ترس را در چشمان صهیونیست‌ها دیدیم واحساس کردیم که در این نبرد تنها نیستیم 🔹️امیدوارم ان‌شاء‌الله روزی بیاید که نمایشگاه بین‌المللی کتاب ایران در نزدیکی مسجد‌الاقصی برگزار شود ✏️ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: کمک و پشتیبانی از مردم فلسطین وظیفه ما است. سلام من را به خانواده خود برسانید @shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا