🌹🌹 #سیره_شهدا
سفره عقدمان با تمامی سفره ها فرق داشت؛به جای آینه شمعدان تفسیر المیزان را دور تا دور سفره عقدمان چیده بودیم! برکتی که این تفسیر به زندگیمان می داد می ارزید به هزاران شگونی آینه و شمعدان!
برای مراسم #عروسی برنج اعلا خریدیم ولی فتح الله گفت: وقتی مردم در این حال ندارند چگونه اینگونه خرجی بدهم! برنج ها را بسته بندی کردیم و به خانواده های نیارمند دادیم.
همسر #شهید_فتح_الله_ژیان_پناه
✅ کانال روایت سیره شهدا
@sirehshohada
روایتگری شهدا
#طرح_مربع 👆خاکریز خاطرات ۱۲۰ 🌸 طلبهی شهیدی که حضرت زهرا (س) به عروسیاش آمد #عروسی #اهلبیت #ام
.
📝 متن خاکریز خاطرات ۱۲۰
✍طلبهی شهیدی که حضرت زهرا (س) به عروسیاش آمد
#متن_خاطره
آقا مصطفی وقتی میخواست برای عروسیاش کارت دعوت بنویسه، برای اهل بیت(ع) هم کارت عروسی فرستاد. یک کارتِ دعوت نوشت برای امام رضا (ع) و فرستاد مشهد. یک کارت برای امام زمان(عج) نوشت و فرستاد جمکران. یک کارت هم به نیت دعوت کردنِ حضرت زهرا(س) نوشت و انداخت توی ضریح حضرت معصومه(س) ...
قبل از عروسی، حضرت زهرا (س) به خواب مصطفی آمدند و فرمودند: چرا دعوتِ شما رو رد کنیم؟ چرا به عروسی شما نیاییم؟ کی بهتر از شما؟ ببین هم اومدیم. شما عزیز ما هستی...
📌 خاطره ای از زندگی طلبهی شهید مصطفی ردانیپور
📚منبع: یادگاران۸ «کتاب ردانیپور» صفحه ۸۴
#عروسی #اهلبیت #امامرضا #امامزمان #حضرتزهرا #ترکگناه #شهیدردانیپور #طلبه_شهید
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
@shahidabad313
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @majnon313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🔴 #کارت_عروسی_برای_اهل_بیت
💠 دعوتنامهها را خودمان نوشتیم. کارتهای #عروسی را که توزیع میکردیم، جای برخی میهمانان را خالی دیدیم، شروع به نوشتن دعوتنامه کردیم برای امام علی، امام حسین، حضرت ابوالفضل، امام جواد، امام کاظم، امام هادی و امام عسگری علیهمالسلام و دعوتنامهها را به عموی آقا مرتضی که راهی #کربلا بودند دادیم تا در حرم این بزرگواران بیندازند و برای حضرت مهدی (عج) هم نامهای مخصوص نوشتیم. از چهارده معصوم عاجزانه درخواست کردیم که در #عروسی ما شرکت کنند و برای این که دعوت ما را قبول کنند دعای #توسل خواندیم.
💠 چند شب قبل عروسی #خواب دیدم که من با لباس عروس و آقا مرتضی با لباس دامادی در حرم امام حسین (ع) هستیم و برایمان جشن گرفتهاند، به ما گفتند که شما همیشه همسایه ما بودید و یک عمر همسایه ما خواهید ماند. خواب عجیبی بود برای آقا مرتضی که تعریف کردم بسیار #خوشحال شد و گفت: خوشا به حال شما!
🔴 #همسر_شهید_مرتضی_زارع
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🔴 #کارت_عروسی_برای_اهل_بیت
💠 دعوتنامهها را خودمان نوشتیم. کارتهای #عروسی را که توزیع میکردیم، جای برخی میهمانان را خالی دیدیم، شروع به نوشتن دعوتنامه کردیم برای امام علی، امام حسین، حضرت ابوالفضل، امام جواد، امام کاظم، امام هادی و امام عسگری علیهمالسلام و دعوتنامهها را به عموی آقا مرتضی که راهی #کربلا بودند دادیم تا در حرم این بزرگواران بیندازند و برای حضرت مهدی (عج) هم نامهای مخصوص نوشتیم. از چهارده معصوم عاجزانه درخواست کردیم که در #عروسی ما شرکت کنند و برای این که دعوت ما را قبول کنند دعای #توسل خواندیم.
💠 چند شب قبل عروسی #خواب دیدم که من با لباس عروس و آقا مرتضی با لباس دامادی در حرم امام حسین (ع) هستیم و برایمان جشن گرفتهاند، به ما گفتند که شما همیشه همسایه ما بودید و یک عمر همسایه ما خواهید ماند. خواب عجیبی بود برای آقا مرتضی که تعریف کردم بسیار #خوشحال شد و گفت: خوشا به حال شما!
🔴 #همسر_شهید_مرتضی_زارع
#همسرانه #شهدایی
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_بیست_و_چهارم
💚💚گره بازکن مشکلات مردم❤️❤️
🍃 #دستگيري_از_مردم ✨
✔️راوی:حجت السلام سميعي و...
👈يادم هست در خاطرات🌷#ابراهيم_هادي خواندم كه هميشه دنبال#گره_گشايي از مشكلات مردم بود.
🌷@shahidabad313
📍اين🌷#شهيد والامقام به دوستانش گفته بود: از خدا خواسته ام هميشه جيبم پر#پول باشد تا#گره از مشكلات مردم بگشايم.
📍من دقيقاً چنين شخصيتي را در🌷#هادي_ذوالفقاري ديدم. او🌷#ابراهيم_هادي را الگوي خودش قرار داده بود. دقيقاً پا جاي پاي🌷#ابراهيم ميگذاشت.
🌷@shahidabad313
🌷#هادي صبحها تا عصر در#بازار_آهن كار ميكرد و عصرها نيز اگر وقت داشت، با #موتور كار ميكرد.
📍اما چيزي براي خودش خرج نميكرد. وقتي مي فهميد كه مثال#هيئت نوجوانان🕌#مسجد، احتياج به كمك مالي دارد دريغ نميكرد.
🌷@shahidabad313
📍يا اگر ميفهميد كه شخصي احتياج به#پول دارد، حتي اگر شده#قرض ميكرد و كار او را راه مي انداخت.🌷#هادي چنين انسان بزرگي بود.
⚘@pmsh313
💢من يك بار احتياج به#پول پيدا كردم. به كسي هم نگفتم، اما🌷#هادي تا احساس كرد كه من احتياج به #پول دارم به سرعت مبلغي را آماده كرد و به من داد.
📍زماني كه ميخواستم#عروسي كنم نيز هفتصد هزار تومان به من داد.ظاهراً اين مبلغ همه ي پس اندازش بود. او لطف بزرگي در حق من انجام داد. من هم به مرور آن مبلغ را برگرداندم.
🌷@shahidabad313
📍اما يك بار برادري را در حق من تمام كرد.
زماني كه براي تحصيل در #قم مستقر شده بودم، يك روز به🌷#هادي زنگ زدم و گفتم: فاصله ي حجره تا محل تحصيل من زياد است و احتياج به#موتور دارم، اما نه#پول دارم و نه موتورشناس هستم.
📍هنوز چند ساعتي از صحبت ما نگذشته بود كه🌷#هادي زنگ زد. گوشي را برداشتم.🌷#هادي گفت: كجايي؟ گفتم: توي#حجره در#قم. گفت: برات#موتور خريدم و با وانت آوردم#قم، كجا بيارم؟
🌷@shahidabad313
💢تعجب کردم. کمتر از چند ساعت مشکل من را حل کرد.نميدانيد آن #موتور چقدر كار من را راه انداخت.
بعدها فهميدم كه🌷#هادي براي بسياري از اطرافيان همينگونه است. او راه درست را انتخاب كرده بود. 🌷#هادي اين#توفيق را داشت كه اينگونه اعمالش مورد قبول واقع شود.
⚘@pmsh313
👈كارهاي او مرا ياد حديث☀️#امام_كاظم (ع) در بحارالانوار، ج 75 ،ص 379 انداخت که فرمودند:
همانا#مُهر قبول اعمال شما، برآوردن نيازهاي برادرانتان و#نيكي كردن به آنان در حد توانتان است و الّا (اگر چنين نکنيد)، هيچ عملي از شما پذيرفته نميشود.
٭٭٭
🌷#هادي درباره ي كارهايي كه انجام ميداد خيلي تودار بود. از كارهايش حرفي نميزد. بيشتر اين مطالب را بعد از🌷#شهادت_هادي فهميديم.
🌷@shahidabad313
📍وقتي🌷#هادي🌷#شهيد شد و برايش#مراسم گرفتيم، اتفاق عجيبي افتاد. من در كنار برادر آقا🌷#هادي در🕌#مسجد بودم.
⚘@pmsh313
💥يک خانمي آمد و همينطور به تصوير🌷#شهيد نگاه ميكرد و💧#اشك ميريخت. كسي هم او را نميشناخت.بعد جلو آمد و گفت: با خانواده ي🌷#شهيد كار دارم.برادر🌷#شهيد جلو رفت. من فكر كردم از بستگان🌷#شهيد_هادي است، اما برادر🌷#شهيد هم او را نميشناخت.
🌷@shahidabad313
💢اين خانم رو به ما كرد و گفت: چند سال قبل، ما اوضاع مالي خوبي نداشتيم. خيلي گرفتار بوديم. برادر شما خيلي به ما کمک کرد.براي ما عجيب بود. همه جور از🌷#هادي شنيده بوديم اما نميدانستيم مخفيانه اين#خانواده را تحت پوشش داشته!
📍حتي زماني كه🌷#هادي در#عراق و شهر#نجف اقامت داشت، اين سنت الهي را رها نكرد.در مراسم تشييع🌷#هادي، افراد زيادي آمده بودند كه ما آنها را نميشناختيم.بعدها فهميديم كه🌷#هادي گره از كار بسياري از آنان گشوده بود.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#زندگینامه_شهید_محسن_حججی
#قسمت_هشتم
#ماجرای_آشنایی_شهیدحججی_باهمسرش😍
💢از زبان همسر شهید💢
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
روز #عروسی ام بود. از آرایشگاه که بیرون آمدم، نشستم توی ماشین محسن. اقوام و آشناها هم با ماشینهایشان آمده بودند عروس کشان. 😍
ما راه افتادیم و آنها هم پشت سرمان آمده اند.
عصر بود. وسط راه محسن لبخندی زد و به من گفت:
"زهرا، میای همه شون رو قال بزاریم؟"
گفتم: "گناه دارن محسن. "😅
گفت: "بابا بیخیال. "
یکدفعه پیچید توی یک فرعی.
چندتا از ماشینها دستمان را خواندند. 😁 آمدن دنبالمان😃
توی شلوغی خیابان ها و ترافیک، #محسن راه باریکی پیدا کرد و از آنجا رفت.
همانها را هم قال گذاشت. 😁👌🏻
#خوشحال_بود قاه داشت میخندید. 🤩
دیگر نزدیکیهای غروب بود داشتن #اذان_مغرب می گفتند.
محسن و رو ترمز و ماشین را گوشه خیابان نگه داشت. 😊
حس و حال خاصی پیدا کرده بود. دیگر مثل چند دقیقه قبل #خوشحال_نبود و #نمی_خندید.😢
رو کرد به من گفت: "زهرا الان بهترین موقع برای #دعا کردن بیا برای هم دعا کنیم. "😇
.
بعد گفت: "من دعا می کنم تو آمین بگو خدایا شهادت نصیب من بکن. "
دلم هری ریخت پایین. 😨
اشکام سرازیر شد. مثل شب عقد،دوباره حرف شهادت را پیش کشیده بود.😢
من تازه عروس باید #شب_عروسی هم برای #شهادت شوهرم دعا میکردم‼️
اشک هایم بیشتر بارید.
نگاهم کرد و خندید و گفت:" گریه نکن این همه پول آرایشگاه دادم، داری همش را خراب میکنی. "😅
خودم را جمع و جور کردم.
دلم نیومد دعایش را بدون آمین بگذارم،
گفتم: " ان شاالله به آرزویی که داری برسی.
فقط یک شرط داره. 😌
اگه شهید شدی، باید همیشه پیشم باشی. تو سختی ها و تنهایی ها. باید ولم نکنی. باید مدام حست کنم. قبول؟"😊😌
سرش را تکان داد و گفت: " قبول. "
گفتم: "یه شرط دیگه هم دارم. اگر شهید شدی ،باید سالم برگردی. باید بتونم صورت و چهره را ببینم. " گفت: "باز هم قبول. "😊
نمی دانستم…نمی دانستم این یکی را روی حرفش نمی ایستد و زیر قولش میزند! 😔
#ادامه_دارد...
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊