eitaa logo
روایتگری شهدا
22.9هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸خوشا که دوشادوش تو باشد! 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 ☀️روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
🌺 دفاعِ بی‌نظیرِ حضرت زهرا(س) از شهید آوینی سرِمجله‌ی سوره نامه‌ی تندي به سيدمرتضی آوینی نوشتم. حالم خيلي خراب بود. راهي خانه شدم و تا خوابیدم، حضرت زهرا{ را به خواب ديدم و شروع كردم به شکایت کردن از مجله ، كه «بي‌بي» فرمود: با بچۀ‌ من چكار داري؟ من باز از حوزه هنری و سيد مرتضی ناليدم ، باز «بي‌بي» فرمود: با بچۀ من چكار داري؟ بار سوم كه اين جمله را از «بي‌بي» شنيدم، از خواب پريدم. وحشت وجودم را فرا گرفته بود، تا اينكه نامه‌اي از سيد دريافت كردم. سيد مرتضی نوشته بود: «يوسف جان! دوستت دارم. هر جا مي‌خواهي بروي، برو! هر كاري كه مي‌خواهي بكن، ولي بدان براي من پارتي‌بازي شده و اجدادم هوايم را دارند» راه افتادم به سمت حوزه هنری و به سیدگفتم: قبل از رسيدنِ نامه ات، خبرِ پارتي‌ات را داشتم... و خوابم را برایش تعریف کردم... . 🇮🇷 خاطره‌ای از زندگی هنرمند شهید سید مرتضی آوینی 📚 منبع : کتاب همسفر خورشید 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 ☀️روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
🌹از او: گفتم:اگر در کربلا بودم تا پای جان برای حسین (ع) تلاش می کردم ❤️گفت: یک حسین (ع) زنده داریم نامش مهدی (صاحب الزمان روحی فداه) است ؛ تا حالا برایش چه کرده ای؟ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 ☀️روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سول_الله   🔸نام پدر: عباس 🔹تاریخ تولد: ۷ اردیبهشت ۱۳۴۴  🔸محل تولد: تهران 🔹تاریخ شهادت: ۲۲ فروردین ۱۳۶۶  🔸محل شهادت : شلمچه  🔹محل دفن: بهشت زهرای تهران : ✍حسین(ع)جان وقتی کہ مابہ جبهه میرویم بہ این نیت میرویم انتقام بازوی ورم و سینہ سوراخ شده را بگیریم ❇پیکر پاک شهید پلارک در بهشت زهرای تهران (قطعه 26، ردیف 32، شماره 22) به خاک سپرده شده است، اما نکته قابل توجه درباره این شهید که آن را از سایر شهدا متمایز می کند، بوی گلابی ست که از مزار مطهرش به مشام می رسد. به همین دلیل او را «شهید عطریِ قطعه 26» لقب داده اند 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 ☀️روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💥☄ 🔸 ...😓 •زمانی ڪه عڪس شهدا رو بہ دیوار اتاقم چسبوندم ، ولی بہ دیوار دلم نہ !😱 🔹 ...😓 •زمانی ڪه اتیڪت خادم الشهدا و ... رو بہ سینہ م میچسبونم ، اما " خادم پدر و مادر " خودم نیستم !😨 🔸 ...😖 •زمانی ڪه اسمم توی لیست تمام اردو های جهادی هست! ، ولی توی خونہ🏠 خودمون هیچ ڪاری انجام نمیدم ! 🔹 ...😧 •زمانی ڪه برای مادرای شهدا اشڪ میریزم.😢 اما " حرمت مادر " خودم رو حفظ نمیڪنم !😰 🔸 ...↓ •زمانی ڪه فقط رفتن شهدا رو میبینم ،👀 ولی " شهیدانہ زیستنشون " رو نہ !❌ 🔺شهدا شرمنده‌ایم😓 ڪه مدام شرمنده ایم 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 ☀️روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 ‌سلام دوستان مهمون امروزمون حاج مرتضی هست✋ 🕊️ شهید مرتضی عطایی🌹 تاریخ تولد: ۱۲/ ۴ / ۱۳۵۵ تاریخ شهادت: ۲۱/ ۶ / ۱۳۹۵ محل تولد: مشهد مزار: مشهد محل شهادت: سوریه 🌹فرمانده گردان تیپ فاطمیون ملقب به ابوعلی💫 هر وقت پشت بی‌سیم‌ها صدای ابوعلی می‌آمد داعشی‌ها واقعا می‌ترسیدند. حتی یک مرتبه یکی از اسیران که با داعشی ها مبادله شده بود میگفت اسیران ما را شکنجه میکردند🖤تا از ابوعلی برایشان بگویند💫 همسرش میگوید←هر بار که به سوریه می‌رفت مجروح می‌آمد🥀 موج‌های انفجار اذیتش می‌کرد و دچار تشنج می شد🖤 چند روز قبل از آخرین باری که به سوریه رفت خواب دیدم تیر به گلویش خورده🖤. دو روز قبل از رفتنش هم گفتم این دفعه که بروی مطمئنم از دستم رفتی🥀 آقا مرتضی خندید و گفت: روز قیامت که بشود وقتی گلوی خونی امام حسین(ع) را ببینم و گلوی من سالم باشد شرمنده می شوم🥀🖤 در نهایت پس از رشادت های فراوان، او همزمان با روز عرفه در منطقه لاذقیه با تیری که به گلویش خورد🖤 شربت شهادت را نوشید و به آرزویش رسید🕊️ وقتی پیکرش را آوردند دخترش گفت شهیدان زنده اند🌷 اگر هستی یک نشانی بده💫 حرف دخترش که تمام شد دیدند از گوشه چشم چپ آقا مرتضی قطره اشک سرازیر شد و بخشی از پارچه کفن خیس شد💫طبق وصیتش او را در بهشت رضا دفن کردند🕊️🕋 🌷 شهید مرتضی عطایی 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 ☀️روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍ اسلام برای محکم شدن ریشه هایش نیاز به فداکاری و جانبازی و از خود گذشتگی روحانیون و جوانان و تمام اقشار مسلمین دارد و به خاطر است و مطهری ها و بهشتی ها و رجایی ها و باهنرها و ... هزاران شهید والامقام دیگر را از دست می دهیم تا اسلام پابرجا باشد با این اوصاف دیگر چه چیز باعث درنگ ما شده است و نمی گذارد خود را به قافله آنها برسانیم خداوندا ما را جزء سربازان خودت قرار بده که سربازان تو همیشه هستند. 📚منبع:وبلاگ سرداران عشق 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 ☀️روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
✍در عملیات بدر، تیپ 15 امام حسن‏ علیه‏السلام، الصخره و البیضه را به تصرّف خود درآورد؛ اما در جناح چپ، از برخى یگانها موفقیت چندانى دیده نشد و به اهداف از پیش تعیین شده نرسیدند؛ از اینرو، سردار حبیب اللّه شمایلى دستور داد به پایگاه‏هاى خود به روى آبهاى هور برگردیم. 🍀به او گفتم: «برادر حبیب! شما چون فرمانده هستید، به عقب بروید و نگران نباشید. من گردان را برمى‏گردانم و لازم نیست شما اینجا بمانید.‌» در همان بین گلوله خمپاره‏اى به قایق ایشان اصابت كرد و برادر شمایلى از ناحیه پا مجروح شد. ♻️باز اصرار كردم كه خون‏ریزى پاى شما مشكل‏ ساز شده و بهتر است بچه‏ ها شما را عقب ببرند؛ ولى باز مخالفت كرد و گفت: «تا زمانى كه تمام نیروها عقب برنگردند، از اینجا نمى‏روم.‌» بعد از آنكه بچه‏ ها را عقب فرستادیم، به ایشان گفتم: «دیگر جاى نگرانى نیست. حال اجازه دهید شما را به پایگاه بفرستیم.‌» باز نپذیرفت و گفت: «تا تمام قایقها به منطقه شط على نرسند، از اینجا نمى‏روم.‌» 💢بعد از آنكه قایقها به شط على رسیدند، ایشان را كه در وضعیت خطرناكى به سر مى‏برد، با پیكرى مجروح و خونین به بهدارى رساندیم. مسئولان بهدارى بعد از معاینه گفتند: «اگر لحظه‏ اى دیگر درنگ مى‏كردید، به شهادت مى‏رسید!» 📚منبع : راوى: یوسف‏على حمیدى، ر. ك: صبح ارغوانى، ص 96 و 97 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 ☀️روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
وسط عملیات..! زیر آتش..! فرقی براش نداشت ؛ هرجا که بود ، اذان که می شد می گفت : من میرم ، موقعیت الله... 📕 ستارگان خاکی « اللهم عجل لولیک الفرج » 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 ☀️روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 رفتند و ما جامانده ایم. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 ☀️روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
💎اگه شهیدم کنی،راضی نیستم! دوشنبه6 بهمن1365 عملیات کربلای5 🍁، سه‌راه مرگ 💢یک دستگاه نفربر بی.ام.پی که جهت آوردن مهمات به جلو آمده بود،دقایقی کنار پست امداد توقف کرد تامجروح‌ها را سوار کنیم.مجروحین بدحال راکه غالبا دست وپا قطع بودند،سوار آن کردیم.راننده مدام می‌گفت: -زود باشین...فرصت نیست...الانه که تانکای عراقی بزنن 💢ولی مابدون توجه به حرف او،تا آن‌جاکه جاداشت مجروحین راسوار کردیم.حتی آنها رابه هم فشار می‌دادیم تاتعدادبیش‌تری جا شوند.نالۀ بیش‌تر آنها بلندشد،ولی کاری نمی‌شدکرد.معلوم نبود وسیلۀ دیگری برای بردنشان بیاید. 💢خوب که مطمئن شدیم دیگر جایی برای کسی نیست،به‌زور درِ نفربر رابستیم و ازبیرون قفل کردیم.باقی مجروح‌ها به داخل پست امداد رفتند تاهمچنان منتظرآمدن آمبولانس بمانند. 💢نفربر باتکانی ازجاکنده شد وبه راه افتاد.هرچه سلام وصلوات به ذهن‌مان رسید،نذرکردیم تاسالم از سه‌راه مرگ ردشود.همین که به سه‌راه رسید،تانکی که همچون گرگی گرسنه درکمین نشسته بود،ازسمت چپ به طرفش شلیک کرد. درمقابل چشمان وحشت‌زده ومبهوت ما،گلولۀ مستقیم تانک به پهلوی نفربر خورد،آن را جرداد و باورود به داخل آن،درجا منفجر شد و نفربر رابه کنار خاکریز پرت کرد. 💢به‌دنبال آن،باران خمپاره وتوپ بودکه باریدن گرفت.به هیچ وجه نمی‌شدکاری کرد.درِ نفربر ازبیرون قفل شده بودو مجروح‌هاکه لای همدیگر فشرده بودند،میان آتش می‌سوختند.صدای دل‌خراش جیغ که ازحلقوم آنها به هوا برمی‌خاست،تنم رابه لرزه انداخت.هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم جیغ مرد،این‌گونه سوزاننده باشد!
روایتگری شهدا
💎اگه شهیدم کنی،راضی نیستم! دوشنبه6 بهمن1365 عملیات کربلای5 🍁#شلمچه، سه‌راه مرگ 💢یک دستگاه نفربر ب
💢به زمین و زمان فحش می‌دادم وبیش‌تر به خودم که هرچه راننده گفت:بسه دیگه...جا نداره... به حرفش گوش ندادم و تعدادبیش‌تری راسوار آن ارابۀ آتشین مرگ کردم. 💢خودم را روی سینۀ سردخاکریز ول کرده بودم وهمچون کودکان مادرمرده،زار می‌زدم وهق‌هق می‌گریستیم.نه فقط من،همۀ بچه‌هاهمین احساس راداشتند.دودخاکستری وسیاه همراه با بوی گوشت سوخته،منطقه را پرکرد.آفتاب خیلی زودتر داشت غروب می‌کرد وهوا تاریک می‌شد! 💢قاطی کردم.هذیان می‌گفتم.کنترلم دست خودم نبود.اصلا نمی‌فهمیدم کجاهستم وچه می‌کنم.فقط به صدای جیغ آنها گوش می‌کردم که جلوی چشمانم داشتند می‌سوختند ومن فقط تماشاچی بودم. 💢روکردم به آسمان.به هرکجا که احساس ‌کردم خداآن‌جا نشسته وشاهداین اتفاق است. چشمانم رابستم،دهانم را بازکردم و...کفرگفتم.از ته دل فریاد زدم.عربده زدم و با های‌های گریه،گفتم: ♦️-خدایا...اگه منو شهیدم کنی،خیلی نامردی.اون دنیا آبروت روجلوی شهدا می‌برم.می‌گم که من نمی‌خواستم شهید بشم و این به‌زور من رو شهیدکرد... ♦️خدایا،بذار من بمونم،برم توی این تهران خراب¬‌شده،یه ورق کاغذ بهم بده تا توی اون بگم توی سه‌راه مرگ شلمچه چی گذشت... استغفرالله... 💥وامروز،روزنامه،مجله،کتاب،وبلاگ،فیس بوک،اینستاگرام،ایتا،تلگرام و... هنور نتوانسته اند از زبان من بنویسند: 🌟-آن روز در سه‌راه مرگ شلمچه چه گذشت! 📷عکس:ازسمت راست،راوی،شهید سلیمان ولیان دقایقی قبل از شهادت 📲راوی رزمنده حمید داودآبادی 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 ☀️روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚شهید استثنائی❤️ 🥀 🏴 👈خبر پيدا شدن پيكر🌷 درست زماني پخش شد كه قرار بود☀️،يعني شب اول🌷 در🕌(علیه اسلام) براي او مراسم برگزار شود.همزمان با اعلام شد كه امروز پنجشنبه، براي🌷 چهار برگزار شده! 🌷@shahidabad313 🌷#وصيت کرده بود پيکرش را در⬅️،⬅️،⬅️ و⬅️،🔃 دهند. اين بعيد بود اجرا شود؛ زيرا عراقي ها شهداي خود را فقط به يکي از حرمين مي برند و بعد مي كنند.اما درباره ي🌷 باز هم شرايط تغيير کرد، ابتدا پيكر او را به🌟 و بعد به🌟 بردند. سپس در🌷 و💥 پيکر او شد. بعد هم به☀️ بردند و اصلي برگزار شد. ⚘@pmsh313 🍁در همه ي حرم ها نيز برايش خواندند! زيباي نيز بر روي پيكر اين🌷، حرف هاي زيادي با خود داشت. اينكه مردم ما، برادران خود را رها نمي كنند.🌷 در☀️ بسيار با شكوه بود. چنين جمعيتي حتي در#علما و ديده نشده بود. 🌷@shahidabad313 💢(نماينده ي) هم در🌟 بر پيکر🌷#نماز خواند. در آخر هم همه ي جمعيتي که براي پيکر🌷 آمده بودند براي به سمت رفتند. ⚘@pmsh313 💎مي گويند عراقي ها در☀️ براي شهداي خودشان خوبي در حرم ها راه مي اندازند، ولي بعد از آنکه مي خواهند🌷 را کنند، همه مي روند و فقط چند نفر مي مانندولي در پيکر🌷 همه چيز فرق کرد. صدها نفر وارد شدند. خود عراقي ها هم از شرکت چنين جمعيتي در#تدفين🌷 تعجب کرده بودند و مي گفتند اين#استثنايي است. 🌷@shahidabad313 💢اما نكته ي ديگر اينكه قطعه ي شهداي در☀️ از حضرت علی(علیه اسلام) فاصله ي بسياري دارد اما🌷 به🌟(علیه اسلام) بسيار نزديک است.اين متعلق به يکي از دوستان🌷 بود كه او هم را براي مادرش در نظر داشت، اما🌷 قبل از با او كرد. او هم مادرش را نمود تا را براي🌷 قرار دهد. ⚘@pmsh313 💢يكي از دوستانش مي گفت:🌷 در اين روزهاي آخر، بيشتر شب ها و سحرها بر سر مزاري که براي خودش در نظر گرفته بود حاضر مي شد و و مي خواند.دست آخر درست در☀️ و🌷 در همان (كمي جلوتر از قبر عالم ره) به سپرده شد. 🌷@shahidabad313 🌷 وصيت هاي عجيبي براي داشت که عمل کردنش بود، اما به خواست همه اش تحقق يافت.او کرده بود مرا سياهي بزنيد و بعد مرا در آن کنيد! اما امکانش نبود، قبرهاي☀️ به شکلي است که ماسه هاي سستي دارد. ممکن است خيلي فرو بريزد. ⚘@pmsh313 🌷 در🌷 شد و نداشت. خودش قبلاً سياهي تهيه کرده بود که خيلي ناگهاني پيکرش را در ميان آن پيچيدند و در قرار دادند! ناخواسته کل قبرش و🌷 عملي شد. 🌷@shahidabad313 🍀به گفته ي دوستانش يک «🌟(علیها السلام)» هم بود که آن را روي صورتش گذاشتند و به خواست خودش بالاي🌷 نوشتند:☀️(علیها السلام) ⚘@pmsh313 💎اما همه ي دوستان و آشنايان بر اين باورند که شايد علت اين ارادت ويژه ي🌷 به☀️ (علیها السلام) بوده. چون وقتي او با اين تأخير چند روزه پيدا شد، آغاز🌷 بود. شبي که او به سپرده شد🌷 بود. 🌷@shahidabad313 💥دوستانش مي گويند بعد از🌷 وقتي به خانه اش رفتيم ديديم حتي سجاده اش پهن بوده است.انگار که او بعد از براي رفتن و جنگيدن به قدر جمع کردني هم نکرده است. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☀️روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حجت‌الاسلام پارسانیا: شهید حاج قاسم سلیمانی یک انسان استثنایی نبود، از آسمان نیامده بود بلکه از دل همین مردم انقلابی ظهور کرد. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 ☀️روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
‏شرط عاقبت بخیری از نگاه دو سپهبد شهید صیاد شیرازی و قاسم سلیمانی هر دو یک حرف: (ولایت) 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 ☀️روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚡﷽⚡ 🌷(۲) ✅ ⭕️به امید و دو چندانی این پویش ⭕️ان شاءالله اندکی از دین ما به ادا شود 🔺️ ☀️ 🔻 🍁 👈همسر شهید احمدی روشن در توضيح علت عدم گلايه‌اش از فشار کار همسر شهيدش گفت: «وقتی می‌گفتند کارهایی که کردم را باید به سرانجام برسانم، قانع می‌شدم؛ یک بار پیش آیت‌الله خوشوقت(ره)رفته بودند و از آیت‌الله خوشوقت(ره)پرسیده بودند که چقدر نزدیک است؟ آقای خوشوقت(ره)فرموده بودند :این بستگی به این دارد که شما در چه کار می‌کنید.» 🕯 مصطفی احمدی روشن معاون بازرگانی سایت هسته‌ای نطنز بود که پس از خروج از منزل در ساعت ۸:۳۰ صبح توسط یک موتورسیکلت سوار با چسباندن یک بمب مغناطیسی در خیابان گل نبی تهران شد. او دانش‌آموخته مقطع کارشناسی در سال ۱۳۸۱ از بود. 🔮 🍀🌟🍀🌟🍀🍀🌟🍀🌟🍀🍀 💎 🌟@shahidabad313 💎 🌟@pmsh313 🍀🌟🍀🌟🍀🍀🌟🍀🌟🍀🍀