eitaa logo
❮شـھیـد علـے خلیلی❯
1.1هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
1.3هزار ویدیو
45 فایل
هیچکی پشتتون نیست؛ فقط خدا هست کانال رسمی شهید علی خلیلی ولادت:۱۳۷۱/۸/۹ شهادت:۱۳۹۳/۱/۳ تحت نظارت خانواده محترم شهید -اینجا‌ دعوت‌ شدہ‌ۍ‌خو‌د‌ِ شھیدی دلت‌ کہ‌ نمیاد دعوتشون‌ رد‌ کنی💔:) خـادم کانال:↶ 〖 @martyr_gheirat 〗 کانال‌وقفِ‌مادرمون‌حضرت‌زهـراست﴿♥️﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
❮شـھیـد علـے خلیلی❯
سـلام‌گــُل‌پِسَــرِفـٰـآطمھ🌱`
✋🏻| سلام‌‌مَـرحَـم‌ِزخم‌هاۍ‌بـے‌درمان🥀'
11.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 عــاشـِق‌ِواقعـے⇧↻ ما با انقلاب اسلامی عاشق شدیم :) 🇮🇷 ═ ೋღ🍂🌸🍂ღೋ═ @shahidegheirat ═ ೋღ🍂🌸🍂ღೋ═
💞 آن‌ڪیست ڪه‌در راھ‌تو سرگردان‌ست هرڪو رَھ‌تو‌نیافت سرگردان‌است °|• ـღ شهید علی خلیلی •|° ╭─❀••❈✿‌‌♡✿❈••❀─╮ @shahidegheirat ╰─❀••❈✿♡✿❈••❀─╯
『🌸🍒'!』 ࢪفقا تنہا۳۰ ࢪوز تا عـیـد بزرگِ شیعیاݩ باقے ‌موندھ😍 براۍ عید‌‌غدیࢪ هرچقد می‌‌تونید کار ڪنید محلـہ و شہرتون بترڪونید💥🤩 از جشن هاۍ ڪوچیک و خانوادگی گرفتہ تا آذین‌بستن ڪوچہ یا در منزلتوݩ یا می‌تونین ڪتابچہ و رمان‌هایی برا پدرموݩ امام‌علـے نوشتہ شدھ در قالب نـذرے بہ دیگران هدیہ بدید﴿🍬=📚=🎁} و... (◍•ᴗ•◍)♥️
❮شـھیـد علـے خلیلی❯
هرشب یڪ فنجان رمان📖🤤 #ناے_سوختہ📕 #قسمت_بیست‌وششم #فصل_سوم : زیارت کربلا «سال ۹۲ #علی رفت #کربلا،
🌙قࢪاࢪِ شبانگاھ 📚 : نقاهت اول🛏🥀 « رو زده بودن🔪 و ما همه تو شوک بودیم😳، تو ICU بود🏨 و حالش هم خیلی وخیم😰، هیچ واکنشی هم نشون نمی‌داد و تکون نمی‌خورد😱؛ رفتم پابوس (ع)کنار ضریح که بودم یاد کردم😍 و انگشتر شرف‌الشمسی که دستم بود به نیت شِفا به ضریح متبرک کردم😇 و برگشتم؛ انگشتر رو تو بیمارستان🏨 به مادر دادم، مادرش رفت تو اتاق🚪 وقتی برگشت بغض کرده بود و بی صدا اشک می‌ریخت.😭 گفتم: «حاج خانوم! چیزی شده!؟ واسه اتفاقی افتاده!؟😥» حاج خانوم گفت:«نه!! تا انگشتر تو دست✋🏻 کردم دستش رو تکون داد.» چنان رو به بهبودی رفت😍 که یه هفته نشده به زبون اومد و اولین کلمه‌اش «حلّه» بود، یعنی داشت می‌گفت بالاخره تونستم حرف بزنم.🙃💪🏻 بعد سراغ اون انگشتر رو که گرفتم مادرش گفت با دستمال اشک💧 و سربند و یکی دو تا انگشتر دیگر تو کفن آقا گذاشتن و دفن شده.» * * * خون زیادی از پسر رفته بود،😔 با حالی که او داشت از لحظه ضربت خوردن🔪 تا ساعتی که او را برای عمل وارد اتاق🚪کردند زمان زیادی گذشته بود🕓 و شاید این زنده ماندن او تنها یک معجزه💫 بود و مادر آنقدر مبهوت این معجزه💫 بود که از فکر عوارض پیش آمده برای به کلی غافل شده بود، حتی فکرش را هم نمی‌کرد.😌 در ICU فقط مادر اجازه داشت بالای سر بماند. –خانم خلیلی! آقا مهمان دارند. با دست‌های🖐🏻 لرزان به سختی اشک‌های صورتش را پاک کرد؛ لبخند ملیحی که بعد از عمل بر چهره اش نشسته و حک شده بود نگاه خسته اش را آرام‌تر نشان می‌داد.☺️ –کی؟! مهمان کیه!!؟🤔 –حاج آقا صدیقی اومدن. وارد ICU شدند؛ نسیم دلنشین🌬 کلام او دل مادر را نوازش می‌داد، عشق پدرانه💛 در نگاهش موج می‌زد، حضور او قوت قلبی برای مادر بود.💗 – قوی تر از اینه که اتفاقی براش بیفته.😊 و در حالی‌که مادر را دلداری می‌داد اشک‌های💦 خود را آهسته از گوشه چشمانش پاک می‌کرد.😇 ...🎈 ╭━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╮ 📚* @shahidegheirat *📚 ╰━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ﴿ منبرمجآزے ﴾ • می‌گفت : الان‌داری‌‌حرص‌‌چی‌‌رو‌میخوری؟! جوش‌‌میزنےبرای‌‌چی؟!(: بهـ‌خودت‌برگرد،بگو : ـ چت‌شده؟! ـ خدا فوت‌ شده؟! ـ ضعیف‌ شده‌ خدا؟! ـ مهربونیش‌رفتھ؟! ـ نمیبینہ‌ تو رو‌؟! ـ چیشدھ . . .؟ ـ حرص‌چیو‌میخوری^^؟🌱' خُــداهسـٺ . . .💛🌼 ناشکری‌واسہ‌چی؟!((: •••♥️ @shahidegheirat
• • •〖 ✿ ฺ🧡 ฺ✿ 〗• • • لحظاتت را دࢪیاب! ثانیہ‌ها را شڪار ڪݩ...|⌚️🏹 همیشہ یہ ڪتاب ڪنارِدستت بزار براۍ اوقاتی کہ در انتظار هستی و وقتت دارھ تلف میشہ؛ مثلا‌ وقتی‌ داخل‌ ماشین‌ یا‌ اتوبوس‌ یا‌ مہمونی‌ بیڪار‌‌ نشستی یا بہ جاۍ ولگردے تو فضاۍ‌مجازی ڪتاب بخون🤓 ○°چقد ڪتاب و ࢪماݩ کہ میشہ در همیݩ نیم‌ساعت‌ها خوند||📖😎 🌸🍃 ღ‌ @shahidegheirat ┗ ━⇱━ ღ‌ 🍃🌸
Mohammad Hossein Poyanfar - Beheshtam Hossein (128).mp3
3.77M
🎧😌 بہشتم‌حُســـــیݩ بَـہـاࢪَم‌ حُسـِـــیݩ بہ‌اندازه‌ۍ‌طُ‌هیچکی‌دوست‌ندارم‌ " حُسین‌آقاجان " 💔 . . محمد‌حسین‌پویانفر🎤 ┄┅•|•⊰❁〇⃟🦋❁⊱•|┅┄ @shahidegheirat
❮شـھیـد علـے خلیلی❯
🌙قࢪاࢪِ شبانگاھ #ناے_سوختہ 📚 #قسمت_بیست‌وهفتم #فصل_چهارم : نقاهت اول🛏🥀 «#علی رو زده بودن🔪 و ما همه
☕️| هࢪشب یڪ فنجاݩ ࢪماݩ 📚 : نقاهت اول🛏🥀 اولین شب🌑 بیهوشی سپری شد، همه رفتند و باز هم مادر ماند و ؛💫 مادر ماند و آرامشی که کم کم داشت به سراغ او می آمد.😌 چیزی نمانده بود به یاد خانه و تنهایی مبینا بیفتد،🌈 —،دختر هفت ساله ای که تماس☎️ ناگهانی شب نیمه شعبان🌙 و گزارش احوال نگران‌کننده‌ی فرصت را برای فکر کردن به او از مادر گرفته بود.— اما.... –سلام مادر!! صبحتون ‌بخیر.🌤 –سلام آقای دکتر👨🏻‍⚕! صبح شما هم بخیر☀️، خدا خیرتون بده انشاءالله، هرچی از خدا می‌خواین بهتون بده.🤲🏻 نگاه دکتر را به دلواپسی انداخت.😟 –ممنون لطفاً بنشینید!😊 می خوام در مورد احوال آقا با شما صحبت کنم. نگرانی همه وجودش را فرا گرفت،🔥 دلش بدجور شور افتاد، قلبش تند و تند شروع به زدن کرد💓 و نفس هایش از حال درونش حکایت می‌کرد. –چیزی شده!؟ آقای دکتر اتفاقی افتاده!؟😥 –نه خانم خلیلی! صبر کنید خدمتتون عرض می کنم. –شما را به خدا بگین دلم هزار راه رفت.💥 –بدون تعارف زنده موندن آقای شما فقط یک معجزه☄ است و برای همین باید شکرگزار خدا بود.😇 –مسلماً همینطوره، من لحظه‌ای نیست که خدا رو شکر نکنم.😊 –خانم! شما وضعیت رو قبل عمل دیدین!؟ درسته!!؟🤔 مردمک چشم‌های مادر شروع به لرزیدن کرد، صدای نفس کشیدنش که مدام قطع و وصل می‌شد دکتر را نگران کرده بود؛😣 اما او آمده بود تا واقعیت را به مادر بگوید و مادر باید می‌شنید چاره ای نداشت.😓😔 –با آن همه خونی که در چند ساعت اول از پسر شما رفته بود متاسفانه دچار عوارضی شده😔که همه آنها جز یک مورد☝️🏻به مرور زمان درمان پذیره. زبانش بند آمده بود😰دو تا کف دستش🖐🏻 را بالا آورده بود و سرش را به چپ و راست تکان می دادند و سعی داشت با همان حال به دکتر👨🏻‍⚕ بگوید که آماده شنیدن است، شنیدن هر حرفی...😞 دکتر سرش را پایین انداخت.😔 –سکته مغزی، فلج سمت راست فک و دهان، فلج حنجره و....! برای لحظه‌ای سکوت سنگینی اتاق را فراگرفت.🍂 دکتر آهسته سرش را بالا آورد. نگاهش👁👁 به نگاه مضطرب و پرسشگر مادر گره خورد. منتظر بود بقیه‌اش را بشنود، هر چه بود او خودش را برای شنیدن همه چیز آماده کرده بود.🌴 –قطع شدن صدا...😓 و باز هم سکوت!!🤫 انگار دیگر حرفی برای گفتن نمانده بود و مادر هم دیگر یارای شنیدن نداشت؛ دیوارها و سقف اتاق دور سرش می چرخید.😭⚡️💥 ... ╭━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╮ 📚* @shahidegheirat *📚 ╰━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╯
°○بہ‌نامِ‌شہدا‌بہ‌یادِشہدا‌وبراۍ‌شہدا🌷🌿
〖💌〗 از شهید بابائے پرسیدند: +عباس چخبر ، چڪار میڪنے!؟ -گفت: "بہ نگهبانے دل مشغولیم تا ڪسے جز خدا وارد نشود... 『‌‌‌‌@shahidegheirat