#فرمانده_خاکی
توي ماشين داشت اسلحه خالي مي کرد؛ با دو- سه تا بسيجي ديگر. از عرق روي لباس هايش مي شد فهميد چه قدر کار کرده . کارش که تمام شد همين که از کنارمان داشت مي رفت، به رفيقم گفت « چه طوري مشد علي؟» به علي گفتم : کي بود اين؟» گفت: #مهدي_باکري جانشين فرمانده تيپ...گفتم: پس چرا داره بار ماشين رو خالي مي کنه؟ گفت يواش يواش اخلاقش ميآد دستت.
#بلهآقامهدیچنینبود...
#شهیدجاویدالاثرآقامهدیباکری
#فرمانده_لشکر۳۱_عاشورا
@shahidbakeri31
#روایت_آرپیجی
یک عده جانشان را گذاشتند کف دست که پیکر #فرمانده_شهیدشان را بازگردانند. پیکر را به همراه زخمیها در یک قایق گذاشتند و گلوله آرپیجی آمد؛ با آن هیکلش یاد گرفته بود از آن یک نخود گلوله. بهترین فرصت بود و #شمشیر_عشق هم که در هوا میرقصید. گلوله آرپیجی مستقیم رفت و مدعی شد که😔 « #برادرش را پسنگرفته این #فرماندهتان، خودش را کجا میبرید؟😔 و پس نداد فرمانده را و سربازان فرمانده را.....
پیکرها در هوا رقصیدند و چرخیدند😭 و خدا خوشش آمد از این ماجرای «پسنگرفتنها» و پذیرفت این هدیهها را و هر چه مانده بود از آن پیکرها ریخت در اروندرود😔 که دشمن برای همیشه بداند مرز ایران کجاست و ایرانیها کیستند و پیروان علی(ع) چگونه مردانی را میفرستند به میدان و وقت معامله با یار، هنگام صلات ظهر عاشورا ـ که هر روز است ـ در کربلا ـ که همهجاست ـ بهترینهایشان را میبخشند به خدا...
#یاالله😭
#شهید_مهدی_باکری
#فرمانده_لشکر۳۱_عاشورا
#جزیره_مجنون
#عملیات_بدر
#جاویدالاثر
#خدایامراپاکیزهبپذیر🙏
@shahidbakeri31
#معرفت_شهید_مهدی_باکری:
بد وضعي داشتيم؛ از همه جا آتش مي آمد روي سرمان نمي فهميديم تيرو ترکش از کجا مي آيد.فقط يک دفعه مي ديدم نفر بغل دستيمان افتاد روي زمين.. قرارمان اين بود که توي درگيري بي سيم ها روشن باشد، اما ارتباط نداشته باشيم. خيلي از بچه ها #شهيد شده بودند. زخمي هم زياد بود.توي همان گيرودار، چند تا اسير هم گرفته بوديم. به يکي از بچه ها گفتم « ما مواظب خودمون نمي تونيم باشيم، چه برسه به این بدبختا!!! برو يه بلایی سرشون بیار... همان موقع صدا از بي سيم آمد « #اينچهحرفيبودتوزدي؟ زود اسيرهاتون رو بفرستيد عقب!! صداي #آقا_مهدي بود. روي شبکه صدايمان راشنيده بود. خودش پشت سرمان بود؛ صد و پنجاه متر عقب تر...
#بلهآقامهدیاینچنینمردبود....
#شهید_مهدی_باکرے
#فرمانده_لشکر۳۱_عاشورا
#صلوات
@shahidbakeri31
#فرمانده_مهدی_باکرے🥀
شب آخر از خستگي رو پا بند نبوديم. قرار شد چند ساعت من بخوابم، چند ساعت او. نوبت خواب او بود. بيرون سنگر داشتم کارهايم را مي کردم که بچه ها آمدند سراغش را گرفتند. رفته بودند توي سنگر پيدايش نکرده بودند. هرچه گشتيم نبود. از خط تماس گرفت. گفت: کار خاکريز تمومه!! يک تکه از خاکريز باز بود؛ قبلش هرکه رفته بود، نتوانسته بود درستش کند.
(شهیدمهدی باکری بروایت دوستان)
#فرمانده_لشکر۳۱_عاشورا
#شهید_مهدی_باکری
#جاویدالاثر #فرمانده_بیادعا
#صلوات
@shahidbakeri31
#آخر_صف
بسیجی پیری داشتیم که متولی صحرایی پادگان دزفول بود پیرمرد باحالی بود وسعی می کرد به هر نحوی به بسیجی ها خدمت کند.
آقامهدی یک روز به قصد بازدید از وضعیت بهداشتی حمام ها به آنجا رفته و فارغ از همه جا وارد کانتینر شده بود و به داخل یک یک حمامها که خالی بود نگاه می کرد که آن بسیجی پیر سر رسیده بود...
آی برادر... کجا؟! بیا برو ته صف!
دست آقامهدی رو گرفته بود و تا آخر صف برده بود و در راه نصیحتش می کرد: تو که بسیجی خوبی هستی، چرا بدون نوبت می روی داخل حمام؟... اینها هم مثل تو بسیجی هستند که منتظرند تا حمام خالی شود و تو بروند....
پدرجان! من نمیخواستم به حمام بروم فقط می خواستم داخل حمام ها را نگاه کنم... آقامهدی وقتی دیده بود که پیرمرد متوجه منظورش نشده رفته بود و آخر صف ایستاده بود تا نوبتش شود وحمام ها را نگاه کند.یکی از بسیجی ها آقامهدی را شناخته بود و به پیرمرد گفته بود که ایشان آقامهدی هستند وقتی پیرمرد شنیده بود کسی که اخر صف ایستاده #فرمانده_لشکر است برگشته بود تا عذر خواهی کند ! دست هایش را دور گردن آقامهدی انداخت و تندتند گفت ببیخشید من شمارو نشناختم...
آقامهدی هم پیرمرد رابوسید و گفت : پدرجان شما کار خوبی کردید... شما وظیفه تان را انجام می دهید...
#کاشماهممثلشمااندکیمهربانبودیم...
#فرماندهلشکر۳۱عاشورا
#شهید_مهدی_باکرے
#صلوات
@shahidbakeri31
#خاطره
سوار بر ماشین داشتیم می رفتیم جایی.
هوا به شدت گرم بود،
اما جرأت نمی کردم کولر روشن کنم!
#بالاخره طاقت گرما رو نیاوردم و کولر ماشین رو روشن کردم!
یهو آقا مهدی نگام کرد و گفت:
#الله_بنده_سی!
می دونی کولر رو که روشن می کنی، مصرف بنزین بیت_المال بالا میره؟
خاموش کن!
#قیامت چه جوابی داریم به شهدا بدیم؟
مگه بچه ها توی سنگر، زیر کولر نشستند که تو کولر روشن می کنی؟
#شهید_مهدی_باکری
#فرمانده_لشکر ۳۱عاشورا
#صلوات
@shahidbakeri31
.
ای صبـا !
" گـــر بگـــذری "
بر کـــوی مهرافشانِ دوســـت !
یار مــــا را گو ســــلامی ،
" دل همیشه یادِ اوســــت " !! #حافظ
#شهید_مهدی_باکری
#فرمانده_لشکر۳۱_عاشورا
#شهادت:25اسفند 63
@shahidbakeri31
حساسیت و دلسوزی نسبت به #بیت_المال:
در یکی از روز ها قبل از عملیات بدر آقا مهدی باکری را دیدم هنگام برگشت از ماموریت از قایق پیاده شد
جلیقه نجات تنش بود و به جلیقه دیگه تو دستش هست نزدیک شد گفت الله بنده سی (بنده خدا) و اگه اشتباه نکنم این رو هم گفتن بالالاریم (فرزندانم) جلیقه را نشون مون داد و گفت این بیت المال است که از لابلای نیزارها پیدا کردم....
ما اینا را به سختی تامین کرده ایم قدر اینا را بدونین چرا که در راستای حفاظت از بیت المال در قیامت مسئولیم و دیگر اینکه این میتونه جان یه رزمنده ای را نجات بده.
🌹آقا مهدی مثل یه ماه بود در میان رزمندگا ن لشگر ۳۱ عاشورا🌹
#راوی: همرزم آقامهدی
#شهید_جاویدالاثر_مهدی_باکری
#فرمانده_لشکر۳۱عاشورا
#شهادت: 25اسفند 63
@shahidbakeri31
#خاطره
سوار بر ماشین داشتیم می رفتیم جایی.
هوا به شدت گرم بود،
اما جرأت نمی کردم کولر روشن کنم!
#بالاخره طاقت گرما رو نیاوردم و کولر ماشین رو روشن کردم!
یهو آقا مهدی نگام کرد و گفت:
#الله_بنده_سی!
می دونی کولر رو که روشن می کنی، مصرف بنزین بیت_المال بالا میره؟
خاموش کن!
#قیامت چه جوابی داریم به شهدا بدیم؟
مگه بچه ها توی سنگر، زیر کولر نشستند که تو کولر روشن می کنی؟
#شهید_مهدی_باکری
#فرمانده_لشکر ۳۱عاشورا
#صلوات
@shahidbakeri31
#خاطره
#بروایتدوستانشهید:
آن زمان که مهدی مجرد بود خیلی به او یادآوری میشد که ازدواج کند و ایشان با صداقت وصف ناپذیری میگفتند: «آن آدمی که من در انتظار اویم باید بتواند اسلحه به دست بگیرد! او مهریه همسرش را اسلحه کلت خود قرار داد و درست یک روز پس از عقد خود عازم جبهه شد و تا سه ماه برنگشت! همسرش میگوید «مرخصی برای مهدی مفهومی نداشت فقط یک بار از طرف لشکر او را به سوریه فرستادند جز این هرگز مرخصی نگرفت و تمام وقت خود را در جبهه گذرانید...
#شهید_مهدی_باکری
#فرمانده_لشکر۳۱عاشورا
#هدیه_به_شهید_صلوات
@shahidbakeri31
🌹اینم به عشق فرمانده لشکر!
میگفت: داشتم تو جاده میرفتم ، دیدم یه بسیجی کنارِ جاده داره میره زدم کنار سوار شد، سلام وعلیک و راه افتادیم، داشتم میرفتم با دنده ۳ و سرعت ۸۰ تا ، بهم گفت: اخوی شنیدی فرمانده لشکرت گفته ماشینها حق ندارن از ۸۰ تا بیشتر بِرن؟! یه نگاه بهش کردم و زدم دنده چهار و گفتم اینم به عشق فرمانده لشکر :)
تو راه که میرفتیم دیدم خیلی تحویلش میگیرن!! میخواست پیاده بشه بهش گفتم : اخوی خیلی برات درِ نوشابه باز میکنن لااقل یه اسم و آدرس بهم بده شاید یه جایی بدردت خوردم ؛ یه لبخندی زد و گفت: همونکه به عشقش دنده چهار رفتی...
#لبخندهای_خاکی
#شهید_مهدی_باکری
#فرمانده_لشکر۳۱عاشورا
@shahidbakeri31
#من_و_تو_نداره....
از بس با آمبولانس این طرف وآن طرف رفته بود یکی از یخچال هایش شکسته بود زنگ زد بهم گفت: خسارت این یخچال چقدر میشه؟ گفتم برای شما هیچی!! قطع کرد ؛ معلوم بود از حرفم ناراحت شده کلی التماس کردم تا قبول کرد بروم پیشش، بهم گفت مگه بیت المال #من و #تو داره!! که اینجوری حرف می زنی؟؟!
#شهید_مهدی_باکری
#فرمانده_لشکر۳۱عاشورا
#شهدا_و_بیتالمال
@shahidbakeri31