#بیت_المال
#شهید_مهدی_باکرے
#آقا_مهدى_باكرى براى بيت المال اهميت زيادى قائل بود و هيچ چيزى او را بيش از بی دقتى در حفظ #بيت_المال رنج نمی داد. آقاى باقر طريقت در اين باره میگويد:
روزى مهدى، آقا مهدى به من زنگ زد و گفت: «چند صد نفر از خواهران را بفرست به سد دِز، تعدادى پتو آنجا هست كه يك بار مصرف شده اند اگر آنها را بشويند قابل استفاده خواهند شد. ما هم صد و چند نفر از خواهران حزب اللهى را فرستاديم، نزديك به يك ماه و نيم آنجا ماندند و حدود يكصد هزار تخته پتو را كه دور انداخته شده بودند، شُستند. همچنين تعداد زيادى چادر صحرايى بود كه آن قسمت از چادر كه با خاك تماس داشت پوسيده بود. عدهاى چادردوز پيدا كرديم و چادرها را دوختند و دوباره قابل استفاده كردند.
#آقامهدیچنینبود....
#شهید_باکری
#شهید_مهدی_باکری
#شهدا_و_بیتالمال
#آقای_شهردار
#الله_بنده_سی
#خدایا_مرا_پاکیزه_بپذیر
@shahidbakeri31
به روایت #همسر_شهیدمهدی_باکری فرمانده دلاور لشکر 31 عاشورا :
شبی فرماندهان قرارگاه در خانه ما جلسه داشتند ، ما نان نداشتیم ، صبح همان روز به مهدی گفته بودم که برای عصر نان بخرد. ولی وقتی که آمد فراموش کرده بود . دیروقت هم بود ناچار تلفن زد از لشکر نان آوردند ، اما ایشان فقط پنج قرص نان برداشتند و بقیه را برگرداندند. بعد به من گفتند : این نان ها را برای رزمندگان فرستاده اند ، شما از این نان نخورید....
#شهیدجاویدالاثرآقامهدیباکری
#شهید_مهدی_باکرے
#فرماندهلشکر۳۱عاشورا
#بیت_المال
#شادی_روح_شهدا_صلوات
@shahidbakeri31
(حساسیت و دلسوزی نسبت به #بیت_المال:
در یکی از روز ها قبل از عملیات بدر آقا مهدی باکری را دیدم هنگام برگشت از ماموریت از قایق پیاده شد
جلیقه نجات تنش بود و به جلیقه دیگه تو دستش هست نزدیک شد گفت الله بنده سی (بنده خدا) و اگه اشتباه نکنم این رو هم گفتن بالالاریم (فرزندانم) جلیقه را نشون مون داد و گفت این بیت المال است که از لابلای نیزارها پیدا کردم....
ما اینا را به سختی تامین کرده ایم قدر اینا را بدونین چرا که در راستای حفاظت از بیت المال در قیامت مسئولیم و دیگر اینکه این میتونه جان یه رزمنده ای را نجات بده.
🌹آقا مهدی مثل یه ماه بود در میان رزمندگا ن لشگر ۳۱ عاشورا🌹
#راوی: همرزم آقامهدی
#شهید_مهدی_باکرے
@shahidbakeri31
حساسیت و دلسوزی نسبت به #بیت_المال:
در یکی از روز ها قبل از عملیات بدر آقا مهدی باکری را دیدم هنگام برگشت از ماموریت از قایق پیاده شد
جلیقه نجات تنش بود و به جلیقه دیگه تو دستش هست نزدیک شد گفت الله بنده سی (بنده خدا) و اگه اشتباه نکنم این رو هم گفتن بالالاریم (فرزندانم) جلیقه را نشون مون داد و گفت این بیت المال است که از لابلای نیزارها پیدا کردم....
ما اینا را به سختی تامین کرده ایم قدر اینا را بدونین چرا که در راستای حفاظت از بیت المال در قیامت مسئولیم و دیگر اینکه این میتونه جان یه رزمنده ای را نجات بده.
🌹آقا مهدی مثل یه ماه بود در میان رزمندگا ن لشگر ۳۱ عاشورا🌹
#راوی: همرزم آقامهدی
#شهید_جاویدالاثر_مهدی_باکری
#فرمانده_لشکر۳۱عاشورا
#شهادت: 25اسفند 63
@shahidbakeri31
شاید تنها باری که سرم داد زد به خاطر بیتالمال بود. کشاورزها کنار جاده اهواز – دزفول کاهو و گل کلم و سبزیجات میگذاشتند، میفروختند. مهدی مدام رفت و آمد داشت. گفت اگر سبزی چیزی لازم دارم بنویسم از آنجا بخرد. خودکارش گوشه اتاق بود برداشتم که بنویسم، یک داد زد: «اون خودکار رو بذار سرجاش». گفت: «از خودکار_خودمون استفاده کن. اون مال بیتالماله! نه #استفاده_شخصی...
ترسیدم. فکر کردم چی شده! من فقط میخواستم اسم چند تا سبزی را بنویسم؛ همین. گفتم: «تو دیگه خیلی سخت میگیری». تا آمدم از فلان و بهمان بگویم، گفت: «به کسی کار نداشته باش. ما باید ببینیم حضرت علی (ع) و امام چه طور زندگی میکنند.
✅برگرفته از کتاب نیمه پنهان ماه 6 (مهدی باکری به روایت همسر شهید
#بیت_المال
#شهید_مهدی_باکری
@shahidbakeri31
#آقا_مهدى_باكرى براى بيت المال اهميت زيادى قايل بود و هيچ چيزى او را بيش از بی دقتى در حفظ بيت المال رنج نمی داد. آقاى باقر طريقت در اين باره میگويد: روزى آقا مهدى به من زنگ زد و گفت: «چند صد نفر از خواهران را بفرست به سد دِز، تعدادى پتو آنجا هست كه يك بار مصرف شده اند اگر آنها را بشويند قابل استفاده خواهند شد. ما هم صد و چند نفر از خواهران حزب اللهى را فرستاديم، نزديك به يك ماه و نيم آنجا ماندند و حدود يكصد هزار تخته پتو را كه دور انداخته شده بودند، شستند. همچنين تعداد زيادى چادر صحرايى بود كه آن قسمت از چادر كه با خاك تماس داشت پوسيده بود. عدهاى چادردوز پيدا كرديم و چادرها را دوختند و دوباره قابل استفاده كردند.
#سردارجزیرهمجنون
#شهیدجاویدالاثر
#آقامهدیباکری
#بیت_المال
#شادی_روح_شهدا_صلوات
@shahidbakeri31
اشكال دارد خانوم!
زندگي كردن با افرادي مثل #آقامهدي سختي دارد. من هم سختي كشيدم. از اين شهر به آن شهر سفر كردم. نگران و مضطرب بودم. هر لحظه منتظر خبر هاي ناگواري بودم؛ اما بهترين دوران زندگي ام در كنار ايشان بود. زندگي با آقا مهدي خيلي شيرين بود....
يك بار، خودكاري از ميان وسايلش برداشتم تا برايش چيزي بنويسم. وقتي متوجه شد، نگذاشت. گفت: خودكار مال من نيست. مال بيت المال است.
گفتم: مي خواستم دو سه كلمه اي بنويسم، همين!
گفت: اشكال دارد خانوم!
#شهدا و #بیت_المال
#فرمانده_شهید_مهدی_باکری
صلوات
@shahidbakeri31