🌷 #شهید #محمود_شهبازی
این سنت را او ایجاد کرد. از همان روزهای آغازین فعالیت در سپاه همدان. طی نشستی با اعضای سپاه به آنان گفت: شما برادرها تکلیف دارید. باید به صورت منظم و هفتگی به زیارت خانواده های شهدا بروید. این عزیزان به گردن ما خیلی حق دارند.
به نقل از کتاب #مهاجر
🆔 @shahidemeli
🌷 #شهید #اکبر_جوانبخشایش
اکبر همیشه میگفت: برادران بسیجی و سپاهی! شما را به خدا قسم میدهم که وقتی به امام خمینی لبیک گفتهاید، اولا از عمق جان بگویید و ثانیا تا آخرین نفس سر عهد و پیمانتان باقی بمانید. نکند خدای ناکرده منافع شخصیتان را دنبال کنید یا عهد و پیمانتان را بشکنید. همیشه با لبیک به فرمایش رهبرمان و عمل به دستوراتش، وظیفهی خود را انجام داده و در آن راه، ثابتقدم بمانید. قدر این لبیک را بدانید چون لبیک گفتن به این سادگی نیست. مسئولیت میآورد. لباس پاسداری مقدس است، پوشیدن و عمل کردن به راه آن و مداومت در آن، دل دریایی میخواهد و شما باید قدر این موقعیت را بدانید. بنابراین با لبیک گفتن به امر رهبری که همان لبیک به مهدی موعود (عج) است، باید تا آخر ایستاد و عمل کرد.
به نقل از دوست و همکار شهید، کتاب #نذر_عباس
🆔 @shahidemeli
🌷 #شهید #مهدی_زین_الدین
ابهتی داشت زینالدین. دربارهاش که میشنیدی، تصویر یک آدم چهل_پنجاهساله توی ذهنت میآمد؛ ولی وقتی از نزدیک میدیدیاش آن جوان لاغر بیستودوساله را، تازه میفهمیدی یک فرمانده چقدر میتواند خاکی و بیادعا باشد. قبل و بعد از اینکه فرمانده شود، اخلاقش فرقی نکرد. از دور که میدیدیاش، اگر میخواستی توی سلام کردن جلو بیفتی، باید دست بلند میکردی؛ وگرنه اگر نزدیک میشد، حتما او پیشقدم میشد. فرقی نمیکرد که یک سپاهی کهنهکار باشی یا یک بسیجی کمسنوسال. به خدا، اگر توی فرماندهی هم بُرِش داشت و حرفش را میخواندند، برای همین خونگرمی و صمیمتاش با بچهها بود. توی لشکر طوری با بچهها رفتار کرده بود که از هر کسی میپرسیدی مهدی با کی از همه صمیمیتره؟ ، میگفت: با همشهریهای ما. قزوینیها، همین را میگفتند؛ سمنانیها هم؛ اراکیها هم. اصلا بیمحلی کردن توی کارش نبود.
به نقل از کتاب #تو_که_آن_بالا_نشستی
🆔 @shahidemeli
🌱 #شهید_پروری
#شهید #مدافع_امنیت #محمد_حسین_حدادیان
مادر شهید:
همیشه قبل از رسیدن ماه محرم و دههی فاطمیه شور بزرگی در دلم میافتد. خیلیوقتها با همفکری بچهها برنامهریزی مراسم عزاداری را انجام میدادیم. از قبل آمدن محرم و دههی فاطمیه، مدام حرفش را توی خانه میزدم. روضهی خانگیمان هر سال به راه است. همیشه دههی دوم محرم روضهی زنانه داشتیم؛ اما چند سالی هست که روضه را مردانه کردهایم.
همسرم خانه را سیاهه میزند. همهی در و دیوار خانه با پرچمهای امام حسین (ع) پوشیده میشود. محمدحسین مسئول خرید روضه بود. هر روز دنبال تهیهی وسایل پذیرایی برای روز بعد بود. قبل از شروع روضه، من و زهرا میرفتیم توی اتاق تا محمدحسین و دوستش چای درست کنند.
محمدحسین و دوستش همهی کارها را خودشان انجام میدادند.
به نقل از کتاب #منم_یه_مادرم
🆔 @shahidemeli
🌷 #شهید #محمود_پایدار
او فرمانده گردان بود؛ ولی تا وقتی بچهها از سر کلاسهای آموزشی و عقیدتی برگردند، ظرفها را میشست و کف چادرها را جارو میکرد و همهچیز را مرتب و منظم سر جایش میگذاشت. تا مدتها نمیدانستیم چه کسی ظرفهای ما را میشوید و همهجا را پاکیزه میکند. از هر کسی هم که میپرسیدیم، نمیدانست؛ حتی وقتی از خودش سوال میکردیم، ابراز نمیکرد این کارها کار اوست؛ تا وقتی که بچهها کشیک کشیدند و او را در حال جارو کردن و ظرف شستن دیدند. آن موقع فهمیدیم همهی اینها، کار اوست. مدام در پی آسایش و راحتی رزمندگان بود. یک بار از ایشان پرسیدم: چرا اینقدر مراقب رزمندهها و بسیجیها هستی؟ گاهی وقتها واقعا سر از کارهایت درنمیآورم. علت اینهمه بها دادن چیست؟ گفت: اینها برای ما به جبهه نیامدهاند؛ برای خدا آمدهاند. آنها راحت و آسایش خانه را رها کردهاند تا به اینجا بیایند و به وظیفهشان عمل کنند. آنجا، یعنی وقتی در خانه بودند، پدر و مادرشان برایشان سفره پهن میکردند و هزار جور وسیلهی راحتی آنها را فراهم میکردند. چه کسی حاضر است از این همه آسایش دست بکشد و وسط میدان مشکلات بیاید؟ پس وظیفهی من است که تا میتوانم، کاری کنم که به آنها بد نگذرد و امکاناتی را که میتوانم، در اختیارشان بگذارم.
برای همین، در هر چیز کوچکی رعایت حال آنها را میکرد. حتی وقتی شبها با موتور میتوانست به جلسه برود، اگر مقدور بود سعی میکرد به جای استفاده از موتور، پیاده برود تا موقعی که دیروقت برمیگردد، صدای موتور باعث بیدار شدن آنها نشود. واقعا سعی میکرد مثل پدر برای آنها باشد. اگر جایی میرفت و برایش خوردنیای فراهم میشد، به خاطر بچهها به آن خوردنیها دست نمیزد.
به نقل از کتاب #گردان_نیلوفر
🆔 @shahidemeli
🌷 #شهید #محمد_بروجردی
بروجردی همواره از مصاحبههای مطبوعاتی و دوربین تلویزیونی گریزان بود. میخواست از هیاهوها و جنجالها دور بماند و گمنام باشد. همیشه اصرار میکرد که از من فیلمبرداری نکنید؛ بروید از این بچههایی که میجنگند، فیلم بگیرید.
یک بار هنگام پاکسازی محور بانه_سردشت و حضور ایشان در شهرستان سردشت، یک فیلمبردار، دوربین خود را به طرف او گرفت و فیلم تهیه کرد. محمد با نهایت ادب نزد وی رفت و آن قطعه فیلمی را که مربوط به خودش بود، پس گرفت و پاره کرد. چنان نفس امارهی خویش را سرکوب میکرد که حاضر بود برای اسلام به هر خدمت و مسئولیتی تن بدهد. برای او علیالسویه بود که بگویند تو فرماندهای یا مسئولیت پایینتری بر عهدهات گذاشته شده است.
به نقل از ماهنامهی پاسدار اسلام، شمارهی ۳۰۸
🆔 @shahidemeli
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #استوری | این روزها سعی کن مدافع قلبت باشی از نفوذ شیطان.
شاید سخت تر از #مدافع_حرم بودن، #مدافع_قلب شدن باشد.
شهید محمدرضا دهقان
🆔 @shahidemeli
🌷 #معلم #شهید #علی_محمد_صباغ_زاده
خیلی با حال و قشنگ دعا می خواند. همیشه به حضرت زهرا (س) توسل داشت. خیلی به خانم ارادت داشت. بارها دیده بودم که سر سجاده اش می نشست و دعا می خواند و گریه می کرد.
به نقل از کتاب #مزد_اخلاص
🆔 @shahidemeli