📌شهید مدافع حرم حجت اسدی🌹
شهیدی که شب شهادت حضرت زهرا س به شهادت رسید
آقاحجت در دوران کودکی ویژگی های زیادی داشت ولی چند ویژگی در درون وی بسیار بارزتر بود.
به یاد دارم از دوران کودکی زحمتی برای کسی نداشت، برای خود کار میکرد چراکه هیچ گاه علاقه ای به سربار بودن نداشت و همیشه سعی میکرد کارهای خود را به تنهایی و البته با مشورت انجام بدهد.
پس بنابراین مناعت طبع و فعال بودن را می توان مهم ترین ویژگی آقاحجت در دوران کودکی به حساب آورد.😊
ویژگی دیگر آقا حجت دست پاک داشتن و اعتقاد به حلال و حرام بود چراکه در روزگاری و در یکی از تابستان ها که در یک شیرینی فروشی کار می کرد داستانی را برای من تعریف کرد که نظرم را به اعتقاد او به بحث حلال و حرام جلب کرد.
#نقلازمادرشهید
#شهادتشبشهادتحضرتزهرا_س💔
@khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️آقاجانمون:
آروم باشید...
حوادث طبیعی به سمت انتهای قله
هیچ انتظارنیست درراه سنگ نباشه
دودنباشه
گردوغبارنباشه
@khaimahShuhada
فرماندهان گردان #یازهرا..سلام الله علیها
يكي ديگر از خصوصيات مشترك بين شهيد تورجيزاده و شهيد مسلم خيزاب، ارادت و محبت هر دو شهيد به حضرت زهرا(س) بود. شهيد تورجيزاده از فرط همين عشق و علاقه وصيت كرده بود روي سنگ مزارش كلمه يازهرا(س) بنويسند. شهيد خيزاب هم به همرزمانش توصيه كرده بود بعد از شهادت براي او روضه حضرت زهرا را بخوانند. يكي از بچههاي لشكر 14 به نام جواد حيدر، روضه خانم را خيلي خوب ميخواند. شهيد خيزاب به همين واسطه علاقه زيادي به حيدر داشت و از او خواسته بود روضه فاطمه زهرا(س) را برايش بخواند. با روحياتي كه از شهيد مسلم خيزاب سراغ داشتم، وقتي موضوع اعزامشان به سوريه پيش آمد، من در جمع بچههاي اعزامي گفتم اگر قرار باشد از جمع شما پنج نفر به شهادت برسد، يقين دارم يكي از آنها مسلم است. اينها از همان بازماندگان دوران دفاع مقدس هستند كه تحت لواي رهبري مقام معظم رهبري برتريهايي هم نسبت به جوانان دوران دفاع مقدس دارند. شهيد خيزاب پيرو ولايت بود و لايق شهادت.
#شهید محمد رضا تورجی زاده دفاع مقدس،فرمانده گردان حضرت زهراسلام الله علیهادرلشگر۱۴ امام حسین علیه السلام
#شهید مسلم خیزاب مدافع حرم
فرمانده گردان حضرت زهراسلام الله علیهادرلشگر ۱۴امام حسین علیه السلام
هر دو #عاشق حضرت زهرا(س)
هر دو پهلوهایشان ترکش خورد و مانند #حضرت_زهرا به آسمان پر کشیدند.
#یازهرا سلام الله علیها
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@khaimahShuhada
#قبری_که_بوی_امامزمانعج_میداد....
🌷هر هفته با شهید احمدعلی نیری به زیارت مزار شهدا میرفتیم. یکبار سر مزار شهیدی رسیدیم که او را نمیشناختم. همانجا نشستیم فاتحه ای خواندیم. اما احمدآقا حال عجیبی پیدا کرده بود. در راه برگشت پرسیدم: «احمدآقا این شهید را میشناختی؟» پاسخ داد: «نه.» پرسیدم: «پس چرا سر مزار او آمدیم؟» اما جوابی نداد. فهمیدم حتماً یک ماجرایی دارد. اصرار کردم.
🌷وقتی پافشاری من را دید آهسته به من گفت: «اینجا بوی امام زمان (عج) را میداد. مولای ما قبلاً به کنار مزار این شهید آمده بودند.» البته میگفت: «اگه این حرفها را میزنم فقط برای این است که یقین شماها زیاد شود و به برخی از مسائل اطمینان پیدا کنی و تا زنده ام نباید جایی نقل کنی!»
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز احمدعلی نیری
📚 کتاب "عارفانه"
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
@khaimahShuhada
باسلام.کارهایی که باعث شدکه شهیدیوسف اللهی شهیدی که سرداردلهاحاج قاسم عزیز وصیت کرده بودپیکرش کنار مزاراین شهیدبخاک سپرده شود.به این چند دلیل که درسن کم به درجات عرفانی والا رسیده بود..از۱۹سالگی تا سن۲۴سالگی که شهیدشدتمام سالهاوایام به غیراز۴روزحرام ماههای اسلامی را روزه باشد..نمازشب ایشان۲تا۳ساعت طول میکشید.. دائماذکرخدامیگفت!قبل ازجبهه تمام هم وغمش کمک به فقرای محل بود هیچگاه دل کسی رانشکست ومهربان بود..ازهمه مهمتر
چشمهای برزخی ایشان سالهای سال بازشده بود وبه هیچکس نمیگفت!خبرهای غیبی را فقط به حاج قاسم وبرای پیروزی درعملیاتهامیگفت!روزهای اخرعمرش به بعضی بچه های بسیجی وسپاهی عاقبت کارشان را گفته!بود..خودمان رامقایسه کنیم بااین طورانسانهای وارسته ماکجاوانها به کجا رسیدند
اینقدرایمانهاضعیف شده که برای بعضی ازماهاباورکردن این حرفهاسنگین است..انشالله به مقداراندکی ازاعمال این شهیدوارسته رادرزندگی خودمان پیداکنیم تاخداوندعاقبت همه مارا ختم بخیرکند
شادی روح شهدا صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 💐
🥀🕊🥀🕊🥀
@khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای مراقبت حاج قاسم از جانباز نابینا وقطع نخاعی
🔺حجت الاسلام سعادت نژاد:حاج قاسم برای جانباز غذا درست می کرد و او را به حمام می برد
@khaimahShuhada
4_350392271050375210.mp3
796.3K
🔻چرا خاک و عکس #شهـدا را می بوسیم و نامشان را گرامی میداریم؟؟
علامه حسن زاده آملی
@khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقای برادر! بچه شهید را از جایش بلند نکن، یک صندلی بیاور بنشیند
ماجرای نشستن ریحانه در ردیف اول صندلیها و تذکر حاج قاسم چه بود؟
آن دیدار در یکی از هتلهای تهران بود که تمامی همسران و خانواده شهدای مدافع حرم از کل ایران جمع شده بودند. ما روز اول با رهبری دیدار داشتیم و روز دوم قرار بود در مراسمی حاج قاسم برای خانواده شهدا سخنرانی کنند. مراسم با حضور حاج قاسم شروع شد. دخترم ریحانه برای اینکه بتواند حاج قاسم را از نزدیک زیارت کند هر طور بود خودش را به صندلیهای ردیف اول رسانده و روی یکی از صندلیها نشسته بود که در میان سخنرانی حاج قاسم گویا یکی میخواست ریحانه را از جایش بلند کند تا یکی از مسئولان بنشیند. حاج قاسم تا این صحنه را دید صحبتهایش را ناتمام گذاشت و خطاب به آن بنده خدا گفت برادر، بچه شهید را بلند نکن. مرتبه اول گویا ایشان متوجه تذکر حاج قاسم نمیشود و مجدد از دخترم میخواهد از روی صندلی بلند شود که حاج قاسم تکرار میکند با شما هستم بچه شهید را از جایش بلند نکنید. این آقای مسئول برود آن ردیف آخر یک صندلی پیدا کند و بنشیند چرا بچه شهید را بلند میکنید؟ آنها هم اطاعت امر کردند و رفتند. حاج قاسم در هر شرایطی به فرزندان شهید توجه ویژه داشت. ایشان در آن شرایط با آن همه شلوغی و در میان سخنرانی نهیب زد که فرزند شهید را از جایش بلند نکن! این نگاه حاج قاسم برای ما و فرزندانمان بسیار اهمیت داشت.
یاد همه شهیدان جاودان
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@khaimahShuhada
#فاطمیه 🏴
ماجرای حاج احمد با بانوی دوعالم حضرت زهرا (س)❤️
عملیات بیت المقدس بدجوری مجروح شد.ترکش خورده بود به سرش با اصرار بردیمش اورژانس.
میگفت:«کسی نفهمه زخمیشدم.همینجا مداوام کنید».دکتر اومد گفت:«زخمش عمیقه،باید بخیه بشه».بستریش کردند. از بس خونریزی داشت بی هوش شد.😔
یه مدت گذشت.یکدفعه از جا پرید.
گفت:«پاشو بریم خط».قسمش دادم.
گفتم:« آخه توکه بی هوش بودی،چی شد یهو از جا پریدی»؟
گفت:«بهت میگم.به شرطی که تا وقتی زنده ام به کسی چیزی نگی.
وقتی توی اتاق خوابیده بودم،دیدم خانم فاطمه زهرا(س)اومدند داخل.فرمودند:«چیه؟چرا خوابیدی؟»؟ عرض کردم:«سرم مجروح شده،نمیتونم ادامه بدم». حضرت دستی به سرم کشیدند و فرمودند:«بلند شو بلند شو،چیزی نیست.بلند شو برو به کارهایت برس»
به خاطرهمین است که هر جا که میروید حاج احمد کاظمیحسینیه فاطمهالزهرا ساخته است...💔
@khaimahShuhada
🌹#با_شهدا|شهید سید مرتضی آوینی
✍️ شهید آوینی
▫️جعبه شیرینی رو گرفتم جلوش، یکی برداشت و گفت: میتونم یکی دیگه بردارم؟ گفتم: البته سید جون، این چه حرفیه؟ برداشت، ولی هیچ کدام را نخورد. کار همیشگیاش بود، هر جا غذای خوشمزه، شیرینی یا شکلات تعارف میکردند، برمیداشت اما نمیخورد. میگفت: میبرم با خانوم و بچههام میخورم. شما هم این کار رو انجام بدین. اینکه آدم شیرینیهای زندگیاش رو با زن و بچهاش تقسیم کنه، خیلی توی زندگیاش تأثیر میذاره...
📚 کتاب دانشجویی شهید آوینی، صفحه ۲۱
@khaimahShuhada
شب عروسیمون باران شدید می بارید من مطمئن بودم ڪہ خداوند با بارش باران رحمتش بہ من یادآوری می ڪرد ڪہ همسرت گل سرسبد نعمت هایی است ڪہ من از روی رحمت بہ تو عطا ڪرده ام ؛ چرا ڪہ صدای رحمت خدا مانند صدای پای پروانہ روی گل ها بی صداست…
❣در راه آرایشگاه بہ تالار ، زندگیمان را با #شنیدن_ڪلام_وحی آغاز ڪردیم .
📿یادم میاد چون نزدیڪ اذان مغرب بود ، آقا مرتضی آن قدر با سرعت رانندگی می ڪرد ڪہ فیلمبردار بہ او تذڪر داد .
ولی آقا مرتضی گفت: #نمازاولوقت
مهم تره تا فیلمبرداری.
🌺و وقتی وارد تالار شدیم آقامرتضی به مهمانان گفت: برای تعجیل در فرج حضرت صلوات بفرستید.
✍راوی : همسر شهید
🌹#شـهید_مرتضی_زارع
🦋#نماز_اول_وقت
شهید زارع از دوستان صمیمی راوی کتاب سه دقیقه در قیامت بودکه خبر شهادتش را از راوی کتاب شنیده بود...
@khaimahShuhada
🌹انتظار شهادت🌹
🌹🌹یک ماه قبل از عملیات تغییر محسوسی در چهره ی احمد احساس کردم.به نظرم رنگ چهره اش روشن تر و سفیدتر شده بود.وقتی با احمد صحبت می کردم در عالم دیگری سیر می کرد.گویی در این دنیا نبود.
خیلی باهم صمیمی بودیم.یک روز به احمد گفتم:تجربه ی جنگ به من ثابت کرد،یکی از همین روزها شهید می شوی،راستی فکر می کنی پدرت چه سوری به ما می دهد.
با تبسمی شیرین و آرامشی که در چهره اش موج می زد گفت:می گویم آبگوشت بدهد.
با خنده گفتم:حالا که قرار است آبگوشت بدهد بهتر است بمانی.شهید احمد صادق در یکی از همین روزها در حالی که انتظار شهادت در چهره اش هویدا بود عاشقانه ترین معنای پرواز را به تصویر کشید.🌹🌹
راوی: اسماعیل حیات بخش
ولادت:3 آبان1348
شهادت:2بهمن1365
مزار:گلزار شهدای علی ابن جعفر(ع)
@khaimahShuhada
*💥توی خط مقدم کارها گره خورده بود خیلی از بچه ها پرپر شده بودند ،،حاج حسین خرازی بی قرار بود ، اما به رو نمی آورد ، خیلی ها داشتند باور میکردند اینجا آخرشه*
*توی این گیر و دار حاجی اومد بیسم چی را صدا زد…حاجی گفت : هر جور شده با بی سیم محمدرضا تورجی زاده را پیدا کن*
*🏴حاجی بیسم را گرفت با حالت بغض و گریه از پشت بیسیم گفت : تورجی زاده چند خط روضه حضرت زهرا برامون بخون…*
*🖤تورجی زاده فقط یک بیت زمزمه کرد که دیدم حاجی بی تاب شد…*
*در بین آن دیوار و در*
*زهرا صدا می زد پدر*
*دنبال حیدر می دوید*
*از پهلویش خون میچکید*
*زهرای من... زهرای من...*
*زهرای من... زهرای من...😭 😭*
*خدا میدونه نفهمیدیم چی شد* *وقتی به خودمون اومدیم دیدیم بچه ها دارند تکبیر* *میگویند..*
*الله اکبر الله اکبر* ،
*خط را گرفته بودند ، عراقی ها* *را تارو مار کرده بودند ، با توسل به حضرت زهرا(سلام الله علیها) گره کار باز شده بود...*
# *شهید_محمدرضا_تورجی_زاده* " 🕊
*شادی روح مطهرشان صلوات💔*
@khaimahShuhada
در بین آن دیوار و در
زهرا صدا میزد پدر....😔💔
به یاد #شهدا🕊🌹
#شهید_تورجی_زاده🕊🌹
#شهید_حسین_خرازی🕊🌹
@khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*کجائید ای شهیدان خدایی*
*بلاجویان دشت کربلایی*
کجایید ای سبک روحان عاشق
پرندهتر ز مرغان هوایی
*کجایید ای شهان آسمانی*
*بدانسته فلک را درگشایی*
کجایید ای ز جان و جا رهیده
کسی مر عقل را گوید کجایی
*کجایید ای در زندان شکسته*
*بداده وام داران را رهایی*
کجایید ای در مخزن گشاده
کجایید ای نوای بینوایی
*در آن بحرید کاین عالم کف او است*
*زمانی بیش دارید آشنایی*
کف دریاست صورتهای عالم
ز کف بگذر اگر اهل صفایی
@khaimahShuhada
#روی_دست_دنیا_باد_کردهام
از سفر مشهد به تهران که برگشتیم، حسنآقا گفت:
« #حاج_همت به ما دستور داده که نیروها را به پادگان دوکوهه برگردانیم.»
پرسیدم: «پس دیگر به پادگان اللهاکبر برنمیگردیم؟»
گفت: «چرا. فعلاً قرار است خانوادهها همانجا بمانند، چون توی پادگان دوکوهه، خانه سازمانی نداریم.»
بعد به اتفاق هم، راهی اسلامآباد غرب شدیم. در طول راه حسن کمتر حرف میزد و بیشتر ساکت بود. احساس کردم این مردِ سر به تو و ساکت، آن حسنآقای همیشگی نیست. دلم را به دریا زدم و از او پرسیدم: «حسنآقا؛ مگر کشتیهایت غرق شدهاند؟ چرا اینقدر پریشانی؟»
گفت: «توی این عملیات [والفجر ۴] هم، چند نفر از بهترین دوستانم شهید شدند و من کمافیالسابق، سُر و مُر و گنده روی دست دنیا باد کردم.»
گفتم: «این چه حرفی است که میزنی؟ هرچه که خواست خدا باشد، همان اتفاق میافتد. گفت: «حیف است آدم اینقدر زحمت بکشد، امّا به آرزویش نرسد.»
گفتم: «مگر آرزوی تو چه هست؟»
گفت: «آرزو دارم #شهید بشوم و جنازهای از من، به دست شما نرسد.»
برگرفته از کتاب ارزشمند و خواندنی #معشوق_بی_نشان ؛ سرگذشتنامهی سردار جاویدالاثر #شهید_حسن_زمانی فرمانده دلیر و عاشورایی #گردان_حمزه از #لشکر_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ که در عملیات بزرگ خیبر به #شهادت رسید و همچنان پیکر پاکش در #طلائیه مفقود است و به وطن بازنگشته است...🌷🕊
@khaimahShuhada
🔸 وجدان
« دَستش توی عملیات قطع شـده بود.
یه روز که اومدم خونه دیدم لباسهای کثیف
رو شسته، بهش گفتم: مادر برات بمیره!
چطور با یک دست اینها رو شستی؟
گفت: مادر! اگه دو تا دستم رو هم نداشتم
باز وجدانم راضی نمیشد کـه من خونه باشم
و شما زحمت شستن لباسها رو بکشی.»
#شهید_علی_ماهانی
@khaimahShuhada
🔰دعای آهوها در حق سردار سلیمانی
✍️حسن رحیم پور ازغدی: یکی از همرزمان حاج قاسم سلیمانی میگفت در یکی از سفرهای سردار سلیمانی در بحران داعش در عراق در زمستان، از عراق تماس گرفت. صدای تیراندازی میآمد و شرایط جنگی بود. شهید گفت شنیدهام تهران برف سنگینی آمده است. آهوهای کوه نزدیک مقر سپاه حتما برای غذا پایین میآیند.
🔹همین امروز علوفه تهیه کن و چند جا بگذار که از گرسنگی تلف نشوند. بعدازظهر مجددا زنگ زد که چه کردی؟! گفتم انجام شد اما وسط نبرد داعش چرا نگران آهوهایید؟ حاج قاسم گفت به شدت به دعای خیر آنها محتاجم.
@khaimahShuhada
#زندگینامه
#شهید_محمدجواد_تندگویان
✍محمدجواد تندگویان در روز ۲۶ خرداد سال ۱۳۲۹ هجری شمسی در خانوادهای سنتی در محله خانیآباد در جنوب تهران به دنیا آمد. او تنها فرزند خانوادهاش بود. تحصیل وی در دبیرستان مصادف با واقعه پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ بود. در سال ۱۳۵۴ برای ادامهٔ تحصیل دانشکدهٔ نفت آبادان را برگزید. او ضمن تحصیل، با انجمن اسلامی دانشکده نیز همکاری داشت.
👈پس از فارغالتحصیل شدن از دانشگاه و طی دوره آموزش نظام وظیفه، جهت خدمت در پالایشگاه نفت تهران مشغول به کار شد. در این دوران شرکت در فعالیتهای سیاسی منجر به دستگیری او به وسیلهٔ ساواک گردید. پس از آزادی از پالایشگاه تهران اخراج شد و در شرکت بوتان و سپس در شرکت صنعتی پارس توشیبا (پارس خزر کنونی) مشغول به کار شد.
🔆وی در سال ۱۳۵۷ مدرک کارشناسی ارشد مدیریت را از مرکز مطالعات مدیریت ایران دریافت کرد. مبارزه سیاسی او نیز تا پیروزی انقلاب بهمن ۱۳۵۷ ادامه یافت.
🔆شهيد تندگویان پس از پیروزی انقلاب به وزارت نفت دعوت شد. به دلیل مشکلات فراوان در جنوب و به ویژه در آبادان، وی به عنوان نمایندهٔ وزیر نفت در مناطق جنوب به آبادان اعزام شد. چندی بعد به سمت مدیر شرکت ملی مناطق نفتخیز جنوب منصوب شد. فعالیت در این سمت تا زمان نخست وزیری محمدعلی رجایی ادامه داشت.
🔆اقدامات او در ارتباط با ایجاد آرامش در مراکز صنعتی جنوب، مدیریت فعالیتهای صنعتی، و راهاندازی پروژههای نفتی باعث شد محمدعلی رجایی، نخست وزیر وقت، در ۱۰ مهر ۱۳۵۹ او را به عنوان وزیر نفت به مجلس معرفی کند.
مهندس شهيد تندگویان در نهم آبان ۱۳۵۹ - درحالیکه حدوداً یک ماه از دوره وزارتش گذشته بود- برای بازدید از پالایشگاه نفت آبادان عازم منطقه بود که در جادهٔ ماهشهر-آبادان به همراه معاون و دیگر همراهانش به اسارت نیروهای ارتش رژیم بعث عراق درآمد و به زندانهای اسیران ایرانی در عراق منتقل شد. به نقل از برخی اسیران، وی تا مدتها زنده بوده و حتی از شکست حصر آبادان (مهر ۱۳۶۰) و آزادسازی خرمشهر (خرداد ۱۳۶۱) آگاهی یافته بود. اما از چگونگی وضعیت اسارت و نحوه درگذشت او در اردوگاههای اسرا اطلاعات دقیقی در دست نیست.
☘سرانجام پس از پایان گرفتن جنگ و تبادل اسرا و کشته شدگان میان دو طرف، پیکر محمدجواد تندگویان که در اثر شکنجه در عراق به شهادت رسيده بود، به کشور بازگردانده و در ۲۵ آذر ۱۳۷۰ در ایران به خاک سپرده شد.
@khaimahShuhada
روایتی از شهید مدافع حرم
آیت الله بهجت دست روي زانوي او گذاشت و پرسید جوان شغل شما چيست
گفت:
طلبه هستم. آیت الله بهجت فرمود: بايد به سپاه ملحق بشوي و لباس سبز مقدس سپاه را بپوشي. ️
آیت الله بهجت پرسید اسم شما چیست
گفت:
فرهاد
آیت_الله_بهجت فرمود:
حتماً اسمت را عوض كن. اسمتان را يا عبدالصالح يا عبدالمهدي بگذاريد. شما در شب امامت امام زمان (عج) به شهادت خواهيد رسيد.❤️
شما يكي از سربازان امام_زمان (عج) هستيد و هنگام ظهور امام زمان(عج) با ايشان رجوع می کنید.
شهید #عبدالمهدی_کاظمی؛ شهیدی که طبق تعبیر آیت الله بهجت برای خوابی که دیده بود، درشب امامت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در 29 آذر ماه 1394 درسوریه به *شهادت* 🌷 رسید.
#سالروز_شهادت 🕊
@khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬🎬🌺🌺
#ویدیویی بسیار زیبا از شهدا 🥺🥺
@khaimahShuhada
#زندگینامه
#شهید_محمدحسین_علیخانی
شهید محمدحسین علیخانی در هفدهم بهمن ماه سال 1349 مصاف با عید قربان درمحله جوانشیر شهر کرمانشاه متولد شد .زمان جنگ تحمیلی، اوایل نوجوانی ایشان بود که با رضایت پدر و مادرش به جبهه رفت و از همان زمان خودسازی خودشان را شروع کردند.
شهید علیخانی برای رفتارش ، خودش را در محضر خدا می دانست و سعه صدر روز به روز در ایشان بالاتر می رفت.
نقل از مادر شهید : حسین فرزند دوم من بود که در روز عید قربان به دنیا آمد و به همین خاطر اسم او را محمد حسین گذاشتیم . موقع به دنیا آمدنش خواب دیدم که هدیه ای به من داده شد؛ از آقایی که این هدیه را به من داد، پرسیدم این هدیه از جانب کیست؟ او در پاسخ گفت: از طرف حضرت علی (ع)؛ پرسیدم شما که هستید، فرمود : من امام زمان هستمو این فرزند امانتی است که در آینده از شما پس گرفته خواهد شد؛ این چنین بود که فهمیدم فرزندم روزی شهید خواهد شد، لذا همیشه منتظر شهادتش بودم
شهید علیخانی در عملیات یگان های رزمی علیه تکفیری ها شرکت می کرد .او حتی به مردم سوریه که از ترس داعش فرار کرده و در نزدیکی مقر رزمندگان سپاه اسلام پناه میگرفتند، به صورت ناشناس کمک میکرد و سعی داشت به آن ها مواد غذایی برساند.
و در پانزدهم شهریورماه سال ۱۳۹۵ در عملیات حلب با زبان روزه و درحالی که ذکر یا حسین را بر لب داشتند به شهادت رسیدند.
@khaimahShuhada
#شهید_عبدالمهدی_کاظمی
🌷همسرم میگفت دوست دارم ریحانه ولایتی بار بیاید. عبدالمهدی عاشق رهبری بود. هر زمان چهره ایشان را نگاه میکرد دست بر سینه میگذاشت و میگفت:جان ناقابلی دارم، فدای رهبر عزیزم.
سفارش کرد که میخواهم بچهها را زینبوار بزرگ کنید. اِن شاءالله حجابشان زینبی باشد. رفتارشان زهرایی باشد. نمونه باشند.یک بار ریحانه تب کرد یک هفته تمام تب داشت. خوب نمیشد. به بیمارستان بردم و دارو دادم، تبش پایین نمیآمد. نگران بودم تشنج نکند. نمیدانستم چه کار کنم.
عبدالمهدی قبلتر به من گفته بود که کمک خواستی به حضرت زهرا (س) متوسل شو و من را صدا کن. توسل کردم و زیارت عاشورا خواندم. سلام آخر را که دادم، به حضرت زهرا (س) گفتم: امروز پنجشنبه است و من میدانم همه شهدا امروز در محضر ارباب جمع هستند. گفتم به عبدالمهدی بگویند اگر برای دخترش اتفاقی بیفتد نگوید که من نتوانستم از بچهاش نگهداری کنم. آنها امانت هستند دست من.
رفتم بالای سر ریحانه ناگهان بوی عطری در خانه پیچید. عطری که هر لحظه زیاد و زیادتر میشد. ناگهان من صدای عبدالمهدی را شنیدم. گفت همسرم بخواب من بالای سر ریحانه هستم. خوابیدم وقتی بلند شدم دیدم ریحانه تبش پایین آمده و از من آب میخواهد. حس کردم که عبدالمهدی در کنارم است. حسش میکردم. همه حرفهایم را با عبدالمهدی زدم.
او به قولش عمل کرده بود.آمده بود تا کمکم کند، بحق فرمودهاند که شهدا عند ربهم یرزقونند. بعد از آن شب تا مدتها هر کسی وارد خانه میشد متوجه آن بوی خوش میشد.لباس ریحانه بوی این عطر را گرفته بود.
#همسر_شهید
@khaimahShuhada
خداوندا ! اگرچه هنوز نفس بر من غالب است ودر پیشگاهت روسیاهم اما ترا شکر که بذر ایمان را دردلم کاشتی تا باورم شود که تو حقیقت داری ومعبود ومعشوقی جز تو نیست وعالم بی تو بی معناست ، خداوندا ! ترا سپاس می گویم که کوتاهترین راه رسیدن به خویش یعنی جهاد را به من آموختی تا برای رسیدن به تو از آن عبور نمایم واگر این اعمالم با وضعی که من دارم جز کوبیدن چکش بر سندان نباشد آنقدر چکش برآن می کوبم تا سندان بشکند واگر در را به رویم نگشایی بر خاکروبه های پشت آن در، به حال گدایی زانو می زنم تا گرد پای عابرین آن بر سرو صورتم نشیند وتو برمن رحم نمایی .
شهید غلامحسین تکلو
@khaimahShuhada
🔹پاسدار شهیدمدافعحرم
#محمد_حسین_سراجی🌹
🌹واکنش شهید در مقابل با غیبت🌹
با حسین آقا رفتیم پایگاه مقاومت مسجد محله ، هوای قم اون سال سوز عجیبی داشت ، گفتم حسین بیرون نباشیم بریم بریم تو اتاق،
رفتیم تو، دو نفر از بچه های پایگاه شروع به غیبت کردند ،
دیدم حسین سرش پایینه و سریع رفت بیرون ،
رفتم دنبالش گفتم چی شد ؟
هوا سرده بیا تو ، گفت : هوای سرد رو ترجیح میدم به گرمای اونجا ، اون شب اینقد بیرون وایساد که وقتی دست زدم به دستاش سرد و خشک شده بودن ، گفتم حسین برو خونه ، مثه همیشه لبخندی زد و گفت نه بابا ، بادمجون بم آفت نداره
@khaimahShuhada