eitaa logo
اشعار ناب آیینی
28.9هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1هزار ویدیو
61 فایل
✨#بِسْــــــمِ‌اللَّهِ‌الرَّحْمَـنِ‌الرَّحِيــمِ✨ ـ مدیریت: @Alihidari . تبلیغات پربازده مجموعه غدیر👇 https://eitaa.com/joinchat/1975058490C0233b308cd . . . 📳 مجموعه تبلیغاتی گسترده ایتا😍👇 https://eitaa.com/joinchat/4076535811Cc50237fe56 ـ
مشاهده در ایتا
دانلود
#آقا_جان🌹 تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم یک گوشه بغض کرده ، که این جمعه هم گذشت #سید_حمیدرضا_برقعی http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
همسایه، سایه‌ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد وقتی انیس لحظۀ تنهایی‌ام تویی تنها دلیل اینکه من اینجایی‌ام، تویی هر شب دلم قدم به قدم می‌کشد مرا بی‌اختیار سمت حرم می‌کشد مرا با شور شهر فاصله دارم کنار تو احساس وصل می‌کند آدم کنار تو حالی نگفتنی به دلم دست می‌دهد در هر نماز مسجد اعظم کنار تو تا آسمان خویش مرا با خودت ببر از آفتاب رد شده شبنم کنار تو با زمزم نگاه، دمادم هزار شمع روشن کنند هاجر و مریم کنار تو در این حریم، سینه زدن چیز دیگریست خونین‌تر است ماه محرم کنار تو ما با تو در پناه تو آرام می‌شویم وقتی که با ملائکه همگام می‌شویم ما در کنار صحن شما تربیت شدیم داریم افتخار که همشهری‌ات شدیم زیباترین خاطره‌هامان نگفتنی‌ست تصویر صحن خلوت و باران نگفتنی‌ست باران میان مرمر آیینه دیدنی‌ست این صحنه در برابر آیینه دیدنی‌ست مرغ خیال سمت حریمت پریده است یعنی به اوج عشق همین جا رسیده است خوشبخت قوم و طایفه، ما مردم قمیم جاروکشان خواهر خورشید هشتمیم اعجاز این ضریح که همواره بی‌‌حد است چیزی شبیه پنجره فولاد مشهد است من روی حرف‌های خود اصرار می‌کنم در مثنوی و در غزل اقرار می‌کنم ما در کنار دختر موسی نشسته‌ایم آیینه‌ایم و محو تماشا نشسته‌ایم اینجا کویر داغ و نمک زار شور نیست ما رو به روی پهنۀ دریا نشسته‌ایم قم سال‌هاست با نفسش زنده مانده است باور کنید پیش مسیحا نشسته‌ایم بوی مدینه می‌وزد از شهر ما، بیا ما در جوار حضرت زهرا نشسته‌ایم از ما به جز بدی که ندیدی ببخشمان از دست ما چه‌ها که کشیدی ببخشمان من هم دلیل حسرت افلاک می‌شوم روزی که زیر پای شما خاک می‌شوم... http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#حضرت_فاطمه_سلام_الله_علیها ملائک در طواف چادرش، پروانه پروانه به سوی جانمازش می‌رود سلانه سلانه شبی در عرش از تسبیح او افتاد یک دانه از آن دانه بهشت آغاز شد ریحانه ریحانه #سید_حمیدرضا_برقعی http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت  مانند مرده ای متحرک شدم بیا بی تو تمام زندگی ام در عدم گذشت  می خواستم که وقف تو باشم تمام عمر دنیا خلاف آنچه که می خواستم گذشت دنیا که هیچ,جرعه ی آبی که خورده ام از راه حلق تشنه ی من مثل سم گذشت  بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیده ایم از خیر شعر گفتن,حتی قلم گذشت  تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم یک گوشه بغض کرده,که این جمعه هم گذشت...  مولا شمار درد دلم بی نهایت است تعداد درد من به خدا از رقم گذشت حالا برای لحظه ای آرام می شوم ساعات خوب زندگی ام در حرم گذشت 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
سلام الله علیها قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش یک دم سپر شوند برای برادرش خون عقاب در جگر شیرشان پر است از نسل جعفرند و علی، این دو لشکرش این دو ز کودکی فقط آیینه دیده اند آیینه ای که آه نسازد مکدرش واحیرتا که این دو جوانان زینب اند یا ایستاده تیر دو سر در برابرش؟ با جان و دل دو پاره جگر وقف می کند یک پاره جای خویش و یکی جای همسرش یک دست، گرم اشک گرفتن ز چشم هاش مشغول عطر و شانه زدن دست دیگرش چون تکیه گاه اهل حرم بود و کوه صبر چشمش گدازه ریخت ولی زیر معجرش زینب به پیشواز شهیدان خود نرفت تا که خدا نکرده مبادا برادرش … زینب همان شکوه که ناموس غیرت است زینب که در مدینه قرق بود معبرش زینب همان که فاطمه از هر نظر شده است از بس که رفته این همه این زن به مادرش زینب همان که زینت بابای خویش بود در کربلا شدند پسرهاش زیورش گفتند عصر واقعه آزاد شد فرات وقتی گذشته بود دگر آب از سرش 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
...ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان مثل تیری که رها می‌شود از دست کمان   خسته از ماندن و آماده رفتن شده بود بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود   مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود مست می‌آمد و رخساره برافروخته بود   روح او از همه دل کنده، به او دل بسته بر تنش دست یدالله حمایل بسته   بی خود از خود، به خدا با دل و جان می‌آمد زیر شمشیر غمش رقص کنان می‌آمد   یا علی گفت که بر پا بکند محشر را آمده باز هم از جا بکند خیبر را   آمد، آمد به تماشا بکشد دیدن را معنی جملۀ در پوست نگنجیدن را   بی امان دور خدا مرد جوان می‌چرخید زیرپایش همۀ کون و مکان می‌چرخید   بارها از دل شب یک تنه بیرون آمد رفت از میسره از میمنه بیرون آمد   آن طرف محو تماشای علی حضرت ماه گفت: لاحول ولاقوه الابالله   مست از کام پدر، زادۀ لیلا، مجنون به تماشای جنونش همه دنیا مجنون   آه در مثنوی‌ام آینه حیرت زده است بیت در بیت خدا واژه به وجد آمده است   رفتی از خویش، که از خویش به وحدت برسی پسرم! چند قدم مانده به بعثت برسی   نفس نیزه و شمشیر و سپر بند آمد به تماشای نبرد تو خداوند آمد   با همان حکم که قرآن خدا جان من است آیه در آیه رجزهای تو قرآن من است   ناگهان گرد و غبار خطر آرام نشست دیدمت خرم و خندان قدح باده به دست   آه آیینه در آیینه عجب تصویری داری از دست خودت جام بلا می‌گیری   زخم‌ها با تو چه کردند؟ جوان‌تر شده‌ای به خدا بیش تر از پیش پیمبر شده‌ای   پدرت آمده در سینه تلاطم دارد از لبت خواهش یک جرعه تبسم دارد   غرق خون هستی و برخواسته آه از بابا آه، لب واکن و انگور بخواه از بابا   گوش کن خواهرم از سمت حرم می‌آید با فغان پسرم وا پسرم می‌آید   !باز هم عطر گل یاس به گیسو داری ولی اینبارچرا دست به پهلو داری؟   !کربلا کوچه ندارد همه جایش دشت است یاس در یاس مگر مادر من برگشته است؟   !مثل آیینۀ در خاک مکدر شده‌ای چشم من تار شده؟ یا تو مکرر شده‌ای؟   من تو را در همۀ کرب و بلا می‌بینم هر کجا می‌نگرم جسم تو را می‌بینم   ارباْ اربا شده چون برگ خزان می‌ریزی کاش می‌شد که تو با معجزه‌ای برخیزی   مانده‌ام خیره به جسمت که چه راهی دارم باید انگار تو را بین عبا بگذارم   باید انگار تو را بین عبایم ببرم تا که شش گوشه شود با تو ضریحم پسرم 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
به نام نامی سر، بسمه‌ تعالی سر بلندمرتبه پیکر، بلندبالا سر فقط به تربت اعلات، سجده خواهم کرد که بنده‌ی تو نخواهد گذاشت، هرجا سر قسم به معنی لا یمکن الفرار از عشق که پر شده است جهان، از حسین سرتاسر نگاه کن به زمین! ما رأیت إلا تن به آسمان بنگر! ما رأیت إلا سر سری که گفت: «من از اشتیاق لبریزم به سرسرای خداوند می‌روم با سر هر آنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم مباد جامه، مبادا کفن، مبادا سر.» همان سری که "یحب الجمال" محوش بود جمیل بود، جمیلا بدن، جمیلا سر سری که با خودش آورد بهترین‌ها را که یک به یک، همه بودن سروران را سر زهیر گفت: حسینا! بخواه از ما جان حبیب گفت: حبیبا! بگیر از ما سر سپس به معرکه عابس، " أجنّنی"گویان درید پیرهن از شوق و زد به صحرا سر بنازم " أم وهب" را، به پاره تن گفت برو به معرکه با سر ولی میا با سر خوشا به حال غلامش، به آرزوش رسید گذاشت آخر سر، روی پای مولا سر چنان که یک تن دیگر به آرزوش رسید به روی چادر زهرا گذاشت سقا، سر در این قصیده ولی آنکه حسن مطلع شد همان سری است که برده برای لیلا سر همان که احمد و محمود بود سر تا پا همان سری که خداوند بود، پا تا سر پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد پر از علی شود آغوش دشت، سرتاسر میان خاک، کلام خدا مقطعه شد میان خاک؛ الف، لام، میم، طا، ها، سر حروف اطهر قرآن و نعل تازه‌ي اسب چه خوب شد که نبوده است بر بدن‌ها سر تنش به معرکه سرگرم فضل و بخشش بود به هرکه هرچه دلش خواست داد، حتی سر جدا شده است و سر از نیزه‌ها درآورده است جدا شده است و نیفتاده است از پا سر صدای آیه کهف الرقیم می‌آید بخوان! بخوان و مرا زنده کن مسیحا سر بسوزد آن همه مسجد، بمیرد آن اسلام که آفتاب درآورد از کلیسا سر عقیله، غصه و درد و گلایه را به که گفت؟ به چوب، چوبه محمل، نه با زبان، با سر دلم هوای حرم کرده است می‌دانی دلم هوای دو رکعت نماز بالا سر 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
شب آخر هنوز یادم هست خیمه زد عطر سیب در سنگر خیمه تاریک شد ، و این یعنی روضه‌خوان گفت از شب آخر گفت : این راه و این سیاهی شب عشق چشمان خویش را بسته است ما سحر قصد آسمان داریم از زمین راه کربلا بسته است خشک می‌شد گلوی او کم‌کم روضه‌خوان تشنه بود در باران یک نفر استکان آب آورد السلام علیک یا عطشان استکان را بلند کرد ، ولی عکس یک مشت روی آب افتاد مشک لرزید و محو شد کم‌کم اشک سید که توی آب افتاد نفست گرم روضه‌خوان ! آن شب دل به دریای آن نگاه زدی دم گرفتی میان خون خودت چه گریزی به قتلگاه زدی 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
علیه السلام یازده بار جهان گوشه ی زندان کم نیست  کنج زندان بلا گریه ی باران کم نیست  سامرائی شده ام، راه گدایی بلدم  لقمه نانی بده از دست شما نان کم نیست  قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند  بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست  یازده بار به جای تو به مشهد رفتم  بپذیرش به خدا حج فقیران کم نیست  زخم دندان تو و جام پر از خون آبه  ماجرائی است که در ایل تو چندان کم نیست  بوسه ی جام به لب های تو یعنی این بار  خیزران نیست ولی روضه ی دندان کم نیست  از همان دم پسر کوچکتان باران شد  تاهمین لحظه که خون گریه ی باران کم نیست  در بقیع حرمت با دل خون می گفتم  که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
ساعات عمرمن همگی غرق غم گذشت دست مرا بگیرکه آب ازسرم گذشت مانند مرده ای متحرک شدم بیا بی تو تمام زندگی ام درعدم گذشت می خواستم که وقف تو باشم تمام عمر دنیا خلاف آنچه که می خواستم گذشت دنیاکه هیچ،جرعه ی آبی که خورده ام از راه حلق تشنه ی من مثل سم گذشت بعدازتوهیچ رنگ تغزل ندیده ام ازخیرشعرگفتن حتی قلم گذشت تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم یک گوشه بغض کرده که این جمعه هم گذشت مولا،شمار درد دلم بی نهایت است تعداد درد من به خدا از رقم گذشت حالا برای لحظه ای آرام می شوم ساعات خوب زندگی ام در حرم گذشت ✍ 👉 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ یا امیرالمومنین سهل تر ساده تر از قافیه ای باختی اش ننگ بادا به تو ای دهر که نشناختی اش چه برایش به جز اندوه و ملال آوردی جان او را به لبش شصت و سه سال آوردی سهمش از خاک فقط کفش پر از پینه اوست در عرق ریز زمین جامه پشمینه اوست باغ می ساخت و در سایه آن باغ نبود یک نفس قافله اش در پی اطراق نبود درد باید که بفهمیم چه گفته ست علی که شبی با شکم سیر نخفته ست علی از سر سفره اسلام چه برداشت امیر نان دندان شکنی را که نمی خورد فقیر آه از آن شب آخر که علی غمگین بود سفره دخترش از شیر و نمک رنگین بود شب آخر که فلک، باد، زمین، دریا، ماه می شنیدند فقط از علی انّا لله باد برخاست و از دوش عبایش افتاد مهربان شد در و دیوار به پایش افتاد مرو از خانه، به فریاد جهان گوش مکن فقط امشب فقط امشب به اذان گوش مکن شب آخر، شب آخر، شب بی خوابی ها سینه زن در پی او دسته مرغابی ها از قدم های علی ارض و سما جا می ماند قدم از شوق چنان زد که عصا جا می ماند با توام ای شب شیون شده بیهوده مکوش او سراپا همه رفتن شده، بیهوده مکوش بی شک این لحظه کم از لحظه پیکارش نیست دست و پاگیر مشو، کوه جلودارش نیست زودتر می رسد از واقعه حتی مولا تا که بیدار کند قاتل خود را مولا تا به کی ای شب تاریک زمین در خوابی صبح برخاسته، بیدار شو ای اعرابی عرش محراب شد از فُزت و ربّ الکعبه کعبه بی تاب شد از فُزتُ و ربّ الکعبه آه از مردم بی درد، امان از دنیا نعمتِ داشتنت را بستان از دنیا می رود قصه ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام 💠 کانال اشعار آئینے جواز نـــــوکرے 💠 📝 برای ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نشر دهید... 👉 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
نگاه کودکی ات دیده بود قافله را تمام دلهره ها را، تمام فاصله را هزار بار بمیرم برات، می خواهم دوباره زنده کنم خاطرات قافله را تو انتهای غمی، از کجا شروع کنم خودت بگو، بنویسم کدام مرحله را؟ چقدر خاطره ی تلخ مانده در ذهنت، ز نیزه دار که سر برده بود حوصله را چه کودکی بزرگی است این که دستانت گرفته بود به بازی گلوی سلسله را میان سلسله مردانه در مسیر خطر گذاشتی به دل درد، داغ یک گِله را چقدر گریه نکردید با سه ساله، چقدر به روی خویش نیاورده اید آبله را دلیل قافله می برد پا به پای خودش نگاه تشنه ی آن کاروان یک دله را هنوز یک به یک، آری به یاد می آری تمام زخم زبان های شهر هلهله را مرا ببخش که مجبور می شوم در شعر بیاورم کلماتی شبیه حرمله را بگو صبور بلا در منا چه حالی داشت که در تلاطم خون دید قلب قافله را؟ 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7