eitaa logo
کافه شعروسمـــــــــــاع
135 دنبال‌کننده
536 عکس
239 ویدیو
5 فایل
شعر پرنده‌ای معصوم است که در قلبِ شاعران متولد میشود🕊️ ارتباط باادمینای کانال @samtebaran @bambo28
مشاهده در ایتا
دانلود
اَلمِنَّةُ لِلَّه که درِ میکده باز است زان رو که مرا بر در او روی نیاز است خُم‌ها همه در جوش و خروشند ز مستی وان می که در آن جاست حقیقت، نه مجاز است از وی همه مستی و غرور است و تکبر وز ما همه بیچارگی و عجز و نیاز است رازی که بَرِ غیر نگفتیم و نگوییم با دوست بگوییم که او محرم راز است شرحِ شِکَنِ زلفِ خَم اندر خَم جانان کوته نتوان کرد که این قصه دراز است بارِ دلِ مجنون و خَمِ طُرِّهٔ لیلی رخسارهٔ محمود و کفِ پایِ ایاز است بردوخته‌ام دیده چو باز از همه عالم تا دیدهٔ من بر رُخِ زیبایِ تو باز است در کعبهٔ کوی تو هر آن کس که بیاید از قبلهٔ ابروی تو در عینِ نماز است ای مجلسیان، سوزِ دلِ حافظِ مسکین از شمع بپرسید که در سوز و گداز است @shearhayeziba
جوی دیدی کوزه اندر جوی ریز آب را از جوی کی باشد گریز آب کوزه چون در آب جو شود محو گردد در وی و جو او شود وصف او فانی شد و ذاتش بقا زین سپس نه کم شود نه بدلقا @shearhayeziba
فرهنگ لغت قافیه 🔘 یکی از ویژگی های شاعر توانمند انتخاب قافیه های مناسب است سایت ( فرهنگ لغت قافیه ) فرآیند انتخاب قافیه های مورد نیاز برای شعر را با ۴۲ زبان زنده جهان آسان کرده است. به مثال قافیه (اب) توجه فرمایید 👇🏼 https://fa.azrhymes.com/?%D9%82%D8%A7%D9%81%DB%8C%D9%87%20%D9%87%D8%A7=%D8%A2%D8%A8 @shearhayeziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من همان عاشق دلباخته ی دیرینم واله و شیفته و بیدل و مهر آیینم می رسد باز شمیم نفست از ره دور صبحگاهان که گل از باغ دعا می چینم شب من بی تو دراز است ولی منتظرم به تماشای طلوع رخ تو بنشینم نیستی در برم اما به خداوند قسم هر کجا می نگرم باز تو را می بینم منم و حسرت دیدار تو و شام سیاه منم و درد فراق و غم و یک عمر تباه کاسه ی چشم اگر چه ز فراقت خشکید باز با دیده ی باران زده و چشم به راه می سپارم دل دیوانه به هنگام سحر به نسیمی که ز کوی تو وزد گاه به گاه آفتاب رخت از بام برآید ای کاش تا که در پرتو رخسار تو گیریم پناه به نگاهی دل بیمار مرا درمان کن رحم آخر به من بی سر و بی سامان کن من اسیر شب ظلمانی هجران توام طاقتم رفت ،  رهایم ز غم هجران کن دم صبح است بیا موعد دیدار رسید جرعه ای شادی و لبخند مرا مهمان کن ز کنار من دلباخته یکدم بگذر روی بنما و بنای غم دل ویران کن @shearhayeziba
ز بیقراری بلبل کجا خبر دارد گلی که شب همه شب در کنارخود باشد مرا دلی است درین باغ چون گل رعنا که هم خزان خود وهم بهار خود باشد فریب یاری هم خورده اند ساده دلان نیافتیم کسی را که یار خود باشد بپوش چشم خود از عیب تاشوی بی عیب که عیب پوش کسان پرده دار خود باشد @shearhayeziba
نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص کو اجل تا سازدم زین درد بی درمان خلاص کار دشوار است برمن ، وقت کار است ای اجل سعی کن باشد که گردانی مرا آسان خلاص کشتی تابوت می‌خواهم که آب از سرگذشت تا به آن کشتی کنم خود را ازین توفان خلاص چند نالم بردرش ای همنشین زارم بکش کو رهد از درد سر ، من گردم از افغان خلاص بست وحشی با دل خرم ازین غمخانه رخت چون گرفتاری که خود را یابد از زندان خلاص @shearhayeziba
دلت چه شد که از آن شور و اشتیاق افتاد؟ چه شد که بین تو و من چنین نفاق افتاد؟ زمان به دست تو پایان من نوشت آری مسیر واقعه این بار ، از این سیاق افتاد دو رودخانه ی عشق من و تو شط شده بود ولی دریغ که راهش به باتلاق افتاد خلاف منطق معمول عشق بود انگار میان ما دو موازی که انطباق افتاد جهان برای همیشه ، سیاه بر تن کرد شبی که ماه تمام تو در محاق افتاد شکر به مزمزه چون شوکران شود زین پس مرا که طعم دهان تو از مذاق افتاد خزان به لطف تو چشم و چراغ تقویم است که دیدن تو در این فصل ، اتفاق افتاد چه زندگانی سختی است زیستن بی عشق ببین پس از تو که تکلیف من چه شاق افتاد پس از تو جفت سرشتی و سرنوشتی من! غریبواره ی تو ، تا همیشه تاق افتاد تو فصل مشترک عشق و شعر من بودی که با جدایی تو بین شان طلاق افتاد هوای تازه تو بودی ، نفس تو و بی تو دوباره بر سرم آوار اختناق افتاد به باور دل نا باورم نمی گنجد هنوز هم که مرا با تو این فراق افتاد @shearhayeziba
میخواهم برای تو الفبایی نو بیافرینم جدا از تمامی الفباها تا در آن ردی باشد از طنین باران از غبار ماه از غم ابرهای خاکستری و نشانی از درد برگ‌های بید زیر ارابه پاییز عشق را دفتری نیست و بزرگترین عاشقان تاریخ خواندن نمی‌دانستند @shearhayeziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست آه بی تاب شدن، عادت کم حوصله هاست همچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد بال وقتی قفس پرزدن چلچله هاست بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست باز می پرسمت از مساله ی دوری و عشق و سکوت تو جواب همه ی مساله هاست. @shearhayeziba
من جهانی می سازم  به وسعت بغض های فرو ریخته ودر آن چشمها را همه  آذین خواهم بست آن جا  خبر از سنگ و خون و خنجر نیست و درختان رو به آسمان  شعر می خوانند واژه ها همه یکسانند  و درها  در حصار قفل نمرده اند صدایی  خالی از عشق  نیست و پنجره ها  همه گشوده اند به نگاهی  عاری از مرگ کودکان بی هراس قهقهه سر می دهند و بین شهر من و ما فاصله ، فقط رقص  پروانه هاست امید قطعی ترین کلام  است و  آن روز تو برایم   می خوانی که زمستان نیز رفتنی ست. @shearhayeziba منبع: کانال تلگرامی باغ آینه و نور