برگشتم از رسالت انجام دادهام
زخمیترین پیمبر غمگین جادهام
ناباورانه از سفرم خیل خارها
تبریک گفتهاند به پای پیادهام
یا نیست باورم که در این خاک خفتهای
یا بر مزار باور خود ایستادهام
بارانم و ز بام خرابه چکیدهام
شرمندهٔ سهسالهٔ از دست دادهام
زیر چراغ ماه سرت خواب رفتهام
بر شانهٔ کجاوهٔ تو سر نهادهام
دل میزدم به آب و به آتش برای تو
از خیمهها بپرس که پروانه زادهام
چون ابر آب میشدم از آفتاب شام
تا ذرهای خلل نرسد بر ارادهام
#سیدرضا_جعفری #شعر #امام_حسین #اربعین
📜 @sheraneh_eitaa
نسل ما منتقم خون حسین است حسین
دلمان عاشق و مجنون حسین است حسین
عشق از روز ازل مُهر درِ خانهی اوست
(اینحسین است که عالم همه دیوانهی اوست)
نسل ما نسل شهیدان به خون غلتان است
نسل "فهمیده" ای از "باکری" و "چمران" است
رود جاری شده تا بکرترین دریاهاست
نسل ما نسل حسینیست، خود عاشوراست
شور آباد شدن در دل ویرانیهاست
نسل عمارِ رسول است و سلیمانیهاست
همه مجنون حسینیم و همه مختاریم
جمعه تا جمعه پر از تاب و تب دیداریم
بگذارید بدانند همه "ما هستیم"
قطرهای منتظر پهنهی دریا هستیم
او که باید برسد از دل اعماق قرون
او که دل را همه پر کرده، پر از عشق و جنون
او که آرامِ دل منتظران خواهد شد
(عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد)
شب تاریک جهان تشنهی نوری ابدیست
نسل ما منتقم خون حسین ابن علیست....
#مهتا_صانعی #شعر #اربعین #امام_حسین
📜 @sheraneh_eitaa
چهل غروب جهان خون گریست در غم رویت
چهل غروب، عطش سوخت، شرمسار گلویت
چهل غروب مرا مویه بود و موی پریشان
پناه میبرم از شام هجر بر شب مویت
چهل غروب نفس حبس شد، طلوع نیامد
چهل غروب دویدهست جان خسته به سویت
چهل غروب جهان خطبهخوان مرثیهات شد
چهل هزار غروب و طلوع، مرثیهگویت
کجاست خانهات ای بیکفن شقایق صحرا
که ریگ ریگ بیابان معطرند به بویت
به اربعین تو با جان خسته آمده این دل
بگو که بشنود از شرح رازهای مگویت
به اربعین تو مهمان شدند خیل ملائک
قدم نهاده در این ره هزار عارف و سالک
::
بهجز نگاه تو شیرین نمیکند غم ما را
قبول کن کمی از ذکر و نوحه و دم ما را
نشان ز خون تو دارد نشان ز سبزی گامت
کشیده راه سپیدت سه رنگ پرچم ما را...
خدا نگیرد از این قوم، عشق آل عبا را
که سیل غم نشکستهست عزم محکم ما را
کنار موکب دلدادگان راه زلالت
علم به دست ببین غیرت مجسم ما را
رسیدهایم به پابوستان به پای پیاده
قبول کن غم ما را قبول کن کم ما را
هزار بادیه سهل است در پی تو دویدن
خوشا نگاه زلالت، خوشا به چشمه رسیدن
::
نفسنفس، همۀ راه را به گریه دویدم
به جز نگاه زلالت به چشمهای نرسیدم
چه زخمها که به جامانده بر جهانِ پس از تو
پس از غروب غریبانهات چهها که ندیدم
چهل غروب پس از تو هزار درد نهان را
میان بغض فرو خفتهام به دوش کشیدم
هزار ساله منم، داغ قلب لاله منم من
زمانه رشتۀ دل را برید و من نبریدم
عطش نمیرود از خاطر مکدر دریا
صدای العطش از طفل آب کم نشنیدم
تمام عمر در این داغ جانگداز شکستم
خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم
زلال خندۀ خورشید و وسع آینهداران
منم که ران ملخ میبرم به مُلک سلیمان
#نغمه_مستشارنظامی #شعر #اربعین #امام_حسین
📜 @sheraneh_eitaa
باز امشب غزلے
كنج دلم زندانے است
آسمان شب بے حوصلہ ام طوفانے است...
شبتون در پناه حق
#شعر
📜 @sheraneh_eitaa
صبا وقت سحر گویی ز کوی یار می آید
که بوی او شفای جان هر بیمار می آید
مگر از زلف دلدارم صبا بویی به باغ آورد
که از باغ و گل و گلزار بوی یار میآید
|صبحتون پر از عشق و آرامش 🌸🍃
#فخرالدین_عراقی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
مسکینی و غریبی از حد گذشت ما را
بر ما اگر ببخشی وقتست وقت یارا
چون ریختی بخواری خون مرا بزاری
برتر بتم گذاری کافیست خون بها را
شه خفته و بدرگاه خلقی ز دادخواهان
غفلت ز دادخواهی خود چیست پادشا را
چون رحمت تو گردد افزون ز عذر خواهی
هر چند بیگناهم عذر آورم خطا را
محمل نشین ناقه، ای ساربان بگو کیست
کز ناله میچکد خون در کاروان درا را
از درد خود گشایم کی لب بر مسیحا
هم درد تو فرستی هم تو دهی دوا را
هر چند ما خموشیم ای چرخ بی مروت
حدی بود ستم را اندازه ای جفا را
بیگانه ز آشنایان گر گشته ام عجب نیست
بسیار آزمودم یاران آشنا را
ما و طبیب تا چند مخمور در خرابات
اعطوالنا حیو یا ایهاالسکارا
#شعر #طبیب_اصفهانی
📜 @sheraneh_eitaa
به قدر فهم تو کردند وصف دوزخ را
که مار هفت سر و عقرب دو سر دارد
خدای خواهد اگر بنده را عذاب کند
ز مار و عقرب و آتش گزندهتر دارد
از آن گروه چه خواهی که از هزار نفر
اَقَلّ دویست نفر روضهخوان خَر دارد
دویست دیگر جنگیر و شاعر و رَمّال
دویست واعظ از روضهخوان بَتَر دارد
#ایرج_میرزا #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
عشقت آمیخت به دل درد فراوانی را
ریخت در پیرهنم، خار بیابانی را
نام پروانه مکن یاد که نسبت نبود
با من سوخته دل، سوخته دامانی را
هرچه خواهی بکن، از دوری دیدار مگو
وحشت آباد مکن خاطر ویرانی را
عشق در دل چه خیال است که پنهان گردد؟
پرده پوشی نتوان، آتش سوزانی را
هرکه آسودهٔ خاک است برآید چو سپند
آه اگر شرح دهم گرمی جولانی را
نازم آشفتگی عشق که خوش می سازد
بخت شوریده سرم، طرّه پریشانی را
دستم از دامن دلدار جدا ماند حزین
چه کنم گر نکنم پاره، گریبانی را؟
#شعر #حزین_لاهیجی
📜 @sheraneh_eitaa
وطن من، کودکی است،
که دستانش را با امید و شجاعت
به سوی شادی دراز میکند.
او بادی است در زندان.
و شاخههایی است
در نور و تاریکی،
پیرمردی است که
در این شاخساران جاودان
در ماتم زمین و پسرانش نشسته است.
این سرزمین پوست و استخوان است.
مرا در آن رها کنید.
قلب من و درخت خرما با هم
از آن
به سوی سالهای سخت اوج میگیریم.
مرا به خرما آویزان کنید
من به او خیانت نمیکنم....
#محمود_درویش #شعر #فلسطین
📜 @sheraneh_eitaa
forooghi.gif
4.5K
میرزا عباس فروغی بسطامی غزلسرای بزرگ دوران قاجار در سال ۱۲۱۳ هجری قمری در کربلا زاده شد. بعد از فوت پدر به ایران آمد و نزد عموی خود دوستعلیخان به مازندران رفت. او ابتدا «مسکین» تخلص میکرد ولی پس از ورود به دستگاه شجاعالسلطنه، تخلص خود را به نام فروغالدوله از فرزندان او به «فروغی» تغییر داد. در غزلسرایی شیوهٔ سعدی را درپیش گرفت و الحق به خوبی از عهده برآمد. وی با قاآنی شیرازی معاشر و مصاحب بوده است. فروغی در ۲۵ محرم ۱۲۷۴ هجری قمری در تهران درگذشت.
#فروغی_بسطامی #معرفی_شاعر
📜 @sheraneh_eitaa
من که مشتاقم به جان برگشته مژگان تو را
کی توانم برکشید از سینه پیکان تو را
گر بدینسان نرگس مست تو ساغر میدهد
هوشیاری مشکل است البته مستان تو را
وعده فردای زاهد قسمت امروز نیست
بهر حور از دست نتوان داد دامان تو را
جز سر زلف پریشانت نمیبینم کسی
کاو به خاطر آورد خاطر پریشان تو را
ای دریغ از تیغ ابرویت که خون غیر ریخت
سالها بیهوده رفتم خاک میدان تو را
هرگز از جیب فلک سر بر نیارد آفتاب
صبحدم بیند اگر چاک گریبان تو را
دامن آفاق را پر عنبر سارا کنند
گر بر افشانند زلف عنبر افشان تو را
چشم گریان مرا از گریه نتوان منع کرد
تا به کام دل نبوسم لعل خندان تو را
آه سوزان را فروغی اندکی آهسته تر
ترسم آسیبی رسد شمع شبستان تو را
#شعر #فروغی_بسطامی
📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | این جاست کشوری که در آن عالمی فقیه/ از لطف حق بر امت اسلام رهبر است
شعرخوانی مرحوم آقای حبیب چایچیان در وصف رهبر انقلاب
📜 @sheraneh_eitaa
گفتم:به هزار دل ، ترا دارم دوست
در خنده شد از ناز که:این شیوه نکوست
گفتم:صنما،، راه وصال از کِه به کیست؟
فرمود که: ای دوست، هم از دوست به دوست
#قاسم_انوار #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
نسیم روحپرور دارد امشب
شمیم زلف دلبر دارد امشب
گمانم یار در راه است، فایز
که این دل شور در سر دارد امشب
#شعر #فایز
📜 @sheraneh_eitaa
دیگر برای رجوع مجدد
راهی نمانده است
من مثل باد
با برگهای باغ شما قهرم
من با بهار باغ شما قهرم
من در نگاهِ قوم شما گیجم...!
ای «بیمنی» برای تو دهشتزا
دیگر خیالِ بودن با من را
مانند این درازِ کج و معوج!
که در حدود ساعت سهوبیست
شهر عروسکی تو را پشت سر نهاد
پشت سر بنه
زیرا که من
با این بهار و باغ شما قهرم.
#هوشنگ_چالنگی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
محبوب منی بیا و جانانم باش
ماه شب و رؤیای دل و جانم باش
من بی تو خراب وخسته حالم چه کنم
تو مونس تنهایی و درمانم باش
شبتون در پناه حق
#شعر
📜 @sheraneh_eitaa
پلک بگشا صنما
صبح مرا روح ببخش
قصه ای تازه در این صبح دل انگیز بساز
#علیرضا_صادقی #شعر
|صبحتون بخیر و پر برکت 🌸🍃
📜 @sheraneh_eitaa
بر تن خورشيد می پيچد به ناز
چادر نيلوفری رنگ غروب
تک درختی خشک در پهنای دشت
تشنه می ماند در اين تنگ غروب
از كبود آسمانها روشنی
می گريزد جانب آفاق دور
در افق، بر لاله ی سرخ شفق
می چكد از ابرها باران نور
می گشايد دود شب آغوش خويش
زندگی را تنگ می گيرد به بر
باد وحشی می دود در كوچهها
تيرگی سر می كشد از بام و در
شهر می خوابد به لالای سكوت
اختران نجواكنان بر بام شب
نرم نرمک باده ی مهتاب را
ماه می ريزد دورن جام شب
نيمه شب ابری به پنهای سپهر
ميی رسد از راه و می تازد به ماه
جغد می خندد به روی كاج پير
شاعری می ماند و شامی سياه
در دل تاريک اين شبهای سرد
ای اميد نا اميدی های من
برق چشمان تو همچون آفتاب
می درخشد بر رخ فردای من.
#فریدون_مشیری #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
دلِ بیقیدِ من، در پیچ و تابیست
نصیبِ من، عِتابی یا خِطابیست
دلِ ابلیس هم نتوانم آزرد
گناهِ گاهگاهِ من صوابیست
#اقبال_لاهوری #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
دوستت دارم
گاه انسان باید در سختی باشد
تا به دیگری دست یاری دهد
گاه انسان باید با بخت بد روبه رو شود
تا هدفش را بهتر بشناسد
گاه به طوفان نیاز است
تا او قدر آرامش بداند
گاه باید به او آسیب رسد
تا با احساس تر شود
گاه باید در شک و تردید باشد
تا به دیگری اطمینان کند
گاه باید در گوشه ای تنها بماند
تا واقعیت وجود خود را بشناسد
گاه باید از شگفتی رها شود
تا به آگاهی برسد
گاه باید کاملاً بی احساس باشد
تا بتواند همه چیز را حس کند
گاه باید در اوج شور و احساس بود
تا به قلب او راه یافت
و او به روی عشق در بگشاید
چه بسیار از اینها را پشت سر گذاشته ام
و می دانم
نه تنها آماده ی عاشق تو شدن هستم
بلکه عاشق تو هستم.
#سوزان_پولیس_شوتز #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
تصور دیدن تو
مرا به تو نزدیک می کند
اصلأ می دانی!
رنج بسیار من و تو،
در نادیدن ما پنهان است....
#حمیده_عسکری #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
ghobar.gif
8.1K
سید حسین رضوی معروف به غبار همدانی (زادهٔ ۱۲۷۰ یا ۱۲۶۵ قمری در همدان - درگذشتهٔ ۱۳۲۲ قمری) شاعر همدانی است. وی از دومان حاج سید صادق امام جمعهٔ همدان و از سادات کبابى آن دیار بود. وى در همدان قدم به عرصه هستى نهاد. علوم ادبى و عربى را در زاگاهش فراگرفت و با استعداد سرشار و هوش و ذکاوت فوقالعادهاى که داشت در تحصیل دانش، پیشرفت چشمگیرى از خود نشان داد و در شمار استادان بنام شعر و ادب همدان قرار گرفت. غبار چندى در طریق عرفان قدم گذشت و به سیر و سلوک در این رهگذر عمر صرف کرد. دیوان شعر غبار با این که بیش از هزار بیت نیست، اما مکرر در همدان و اصفهان و تهران طبع و نشر گردیده است. وى در همدان درگذشت و پیکرش را به قم منتقل کرده در صحن حضرت معصومه (س) به خاک سپردند.
طبق تنها اثر باز مانده از وی (دیوان اشعار) غبار عارفی رنج کشیده و سوخته در عشق است. مرحوم آیتالحق شیخ محمد جواد انصاری همدانی (وفات: ۱۳۳۹ شمسی) دربارهٔ وی گفته است که «جذبهٔ عشق الهی به غبار رسید و او سوخت».
شیوهٔ او در شعر همان طرز بازگشت است و نظر به حافظ و سعدی و خاقانی دارد. بعضی از غزلهای او بسیار قوی است.
#غبار_همدانی #معرفی_شاعر
📜 @sheraneh_eitaa
شنیدم روزی از رندی قدحنوش
به سان لاله از خون پیرهنپوش
که لیلی را چو رنگ ارغوانی
شد از هجران مجنون زعفرانی
به دل زخم فراقش کارگر شد
چنان کز چشم خود بیمارتر شد
پریشان گشت زلف تابدارش
نهان در میغ شد ماه عذارش
به روز و شب نمیخورد و نمیخفت
همینالید و میمویید و میگفت
صبا چون بگذری بر کوی مجنون
عبیرافشان کنی گیسوی مجنون
چه باشد گر ز روی مهربانی
بری پیغامی از من سوی مجنون
بگویی روزگار نوجوانی
به لیلی شد سیه چون موی مجنون
کمان شد قد لیلی تا ازو جست
خدنگ قامت دلجوی مجنون
همی پالوده خون از چشم جادو
به یاد نرگس جادوی مجنون
چنان بگریست کاندر کوه بگذشت
سرشک لیلی از زانوی مجنون
صباحی چند با محنت به سر برد
به حسرت رخت از این عالم به در برد
خدنگ قدش از غم چون کمان شد
خدنگآسا به خاک و خون نهان شد
به دشت افتاد مجنون زار و دلتنگ
چو سیل آورده شاخی در بن سنگ
نبودی گر دو چشم اشکبارش
نبودی فرق با مشتی غبارش
ز اشک و آه در صحرا شب و روز
گهی ماهی شدی گه کرم شبسوز
به شب از شعلهٔ آه شرربار
نمایان بود در دامان کهسار
نمیگویم ز غم خونین دلی داشت
به خون غلتیده مرغ بسملی داشت
نبود آگه که جانان از جهان رفت
تنش بگداخت جان نیز از میان رفت
مگو دل عود سوزی از شرر پر
زجاجی جامی از خون جگر پر
چو بشنید این ز سوز سینه زد جوش
شبان روزی به کوه افتاده مدهوش
سحرگه برقوار از کوه برجست
کمر چون نی به عزم ناله بربست
#غبار_همدانی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | جای شعر درست و درمان هم تا بخواهی دری وری داریم😁
شعرخوانی طنز آقای سعید بیابانکی در حضور رهبر انقلاب
📜 @sheraneh_eitaa
نه، وصل ممکن نیست!
همیشه فاصلهای هست،
اگر چه منحنی آب،
بالش خوبی است،
برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر!
همیشه فاصلهای هست!
دچار باید بود،
وگرنه زمزمه ی حیات،
میان دو حرف، حرام خواهد شد...
#سهراب_سپهری #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
الا یا ایها الورقی ثری تثوی اطلعن عنها
که اندر عالم قدسی ترا باشد نشیمنها
قداستوکرت فیمهوی العواسق عن وری صفحا
خوشا وقتی که بودت با همآوازان پریدنها
برون آی از حجاب تن بپر بر ساحت گلشن
کنی تا چند از روزن نظر بر طرف گلشنها
تو سیمرغ همایونی که عالم زیر پرداری
چسان با این شکوه و فر گزیدی کنج گلخنها
در آن باغ و در آن هامون برت حاصل ز حد افزون
ز بهر دانهای دون نمودی ترک خرمنها
تو طاوس شهی اما به چرمی دوخته از جرم
چو بینی خویش از آن روزن کز آن برگیری ارزنها
بود هردم چو بوقلمون ترا اطوار گوناگون
گهی انسی و گاهی جان گهی بت گه برهمنها
صبا بلغ الی سلمی من المأسور تسلیما
بگو تا چند یا تنها نشیند تن زند تنها
همه جانها به قالبها نقوشی از پر عنقا
فروغ خور یکی باشد بود کثرت ز روزنها
نهایت نیست ای اسرار اسرار دل ما را
همان بهتر که لب بندیم از گفت و شنیدنها
#حکیم_سبزواری #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
چون مرا دوست داری
دنیا بزرگتر
آسمان وسیعتر
دریا آبیتر
گنجشکها آزادتر
و من هزاران بار زیباتر شدهام.
#سعاد_الصباح #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
همهٔ دلخوشی ام آخر شب ها این است
دو سه خط با تو سخن گفتن و آرام شدن
شبتون در پناه حق
#حسین_رضاییان #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
سلام و خسته نباشید. آیا برای ارسال اثر و یا اشعار همکاری دارید؟
▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
✍سلام سوال نامفهوم بود، اگر منظورتان این است که شعرهای ارسالی را منتشر می کنیم؟بله در صورت تایید منتشر می شوند
ای پناهِ دلِ شیدائی من ، صبح بخیر
عشقِ تو مونسِ تنهائی من ، صبح بخیر
به خمِ زلفِ تو ای دوست پناهنده شدم
علّتِ این همه رسوائی من ، صبح بخیر
|صبحتون بخیر و پر برکت 🌸🍃
#محسن_دولتی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa