eitaa logo
شعر آئینی انقلابی
92 دنبال‌کننده
66 عکس
68 ویدیو
9 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله قاصم الجبارین در گلوگاه زمان نغمه‌ی تکبیرش ماند در فراسوی زمین پاکی تصویرش ماند هر جگر سوخته که هم نفس آهش بود از جنون رد شد و در حلقه ی زنجیرش ماند واژه ها سینه زدند اشک غزل جاری شد دستهای قلم از گفتن و تحریرش ماند حلب و غزه و بیروت و یمن تا بغداد همه جا ملک سلیمان شد و درگیرش ماند مالک اشتر این قوم به هر فتنه و جنگ با علی بود که آوازه ی شمشیرش ماند روح تازه به رگ غیرت این خاک دمید خون تاک به زمین ریخته تاثیرش ماند می شکست آینه را سنگ که نابود شود غافل از روشنی شیوه ی تکثیرش ماند تا نگویند علم روی زمین افتاده از علمدار وطن دست علم گیرش ماند @shere_meybod
بسم الله الرحمن الرحیم 💠 بداهه سرایی شاعران انجمن اوج هنر یزد به مناسبت شهادت مظلومانه ی امّ ابیها ، حضرت فاطمه سلام الله علیها 💠 باز از آتش و پروانه خبر آوردند خبر از غربت شب های سفر آوردند نیمه شب بود دلی در دل شب می نالید چشم‌هایی خبر از اشک پدر آوردند ناله ی «وا ابتاه» و حرم آل الله خائنان اجر تو را خوش به ثمر آوردند دست هاشان قلم از سوره ی "تَبَّت" باشد که به کاشانه ی گل ، زخمِ تبر آوردند تا که دودش  همه جا گیر شود آن آتش چند تایی به میان  هیزم تر آوردند از حرم دور شدند و به سقیفه رفتند جای یک دسته ی گل  تیغ و تبر آوردند گونه ها را نم باران ، نم باران ، باران بنشانید که دل را به شرر آوردند بالِ پروانه میانِ در و دیوار بسوخت قدسیان پشتِ درِ سوخته پَر آوردند باد و طوفان زده بر باغ محمّد(ص) ، اکنون گل پرپر شده را خون به جگر آوردند آسمان بود و زمین بود و علی(ع) و زهرا(س) خبر از بی کَسیِ شاهِ بشَر آوردند جای گل بهر تسلای دل دخت نبی(ص) آتش و غلغله و فتنه و شر آوردند بعد از آن لحظه سوال است یتیمان علی(ع) با چه حزنی شب خود را به سحر آوردند؟! لشکر یک تنه ی شیرخدا ، نامردان در پی کشتن تو چند نفر آوردند؟! داشت باغ فدک از نام تو شأن و شرفی گرچه در حقّ تو امّا و اگر آوردند مدعی های دروغین خلافت به خدا لکّه ای ننگ به دامان بشر آوردند عشق، ققنوس شد و در تب آتش پر زد لای خاکستر و خون، درّ و گهر آوردند سنگ بر آینه خورد و دل احساس شکست این خبر را به دو صد دیده تر آوردند خبر از کوچه و سیلی و کل یاس کبود پیش چشمان پر از خون پسر آوردند لاله های علوی داغ به دل ها دارند خبر از دفن شقایق به سحر آوردند روی لب نام تو را زمزمه دارد باران چشم ها پیش غمت ، گونه ی تر آوردند با دلی سوخته و بال و پری سوخته تر... داغ تازه ست که بر داغ جگر آوردند این چه عطری ست که در شهر پریشان شده است خبر از معرکه ی عشق مگر آوردند؟ قبر مخفی شما داغ دلم شد هر بار که تن لاله ی جاوید الاثر آوردند آسمان شعر شد آن لحظه که تابوت تو را به رواقِ غزلِ اوج هنر آوردند @shere_meybod