با سوزن مسیح نمی آورم برون
خاری که در ره تو به پایم شکسته است
#صائب
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#مثنوی
امشب کبوترِ دل پَر می کشد هوایت
با شوقِ جان نشیند بر گنبدِ طلایت
بَه چِه صفایی دارد آن مشهد الرضایت
نورِ خدا می بارد در صحنِ با صفایت
امشب چه دلنشیه سازِ کبوترانت
پَر می کشند دمادم بر بامِ آسمانت
ای دل اگر تو سازی از نایِ نی بسازی
در گلشنِ ولایت عشقِ که می نوازی
آهنگِ دلربا را با سینه ات نوا کن
تقدیمِ خاک راهِ گل مقدمِ رضا کن
در لاله های زهرا یک لاله ای غریب است
دست کرامت او بر مؤمنین عجیب است
هر مشکلی که داریم پیش رضا بنالیم
نام قشنگِ او را مشکل گشا بخوانیم
هر که رضا رضا کرد حاجات او روا کرد
آهو به دامِ صیدی افتاد و او رها کرد
یا ثامن الائمه محتاج یک نگاهیم
لطفی نما که ما هم آهوی بی پناهیم
این دل به سمت و سویت دیوانه پَر گشاید
بر آستانِ قدست با ناله سر بساید
عطرِ خوش حرم را از عمقِ جان ببوییم
این عقده های دل را آسان به تو بگوییم
نذرِ طوافِ عشقت هر لحظه عاشقانت
پای ضریح دارند عطرِ خوشِ اذانت
تو سایه ی همایی ای حجتِ الهی
چه می شود که امشب بر ما کنی نگاهی
معصومه سویت آمد اما تو را ندید است
از دوریِ فراقت در قامتش خمید است
در آسمان عشقت مثلِ ستاره گم شد
آخر تو را ندید و مدفونِ خاکِ قم شد
این قاصد مدینه هم قاصدِ بهشت است
بر بوستان قلبش یادِ تو را نوشت است
یارب تو را به حقٌ خورشید و ماهِ ایران
حاجات دردمندان امشب روا بگردان
#هستی_محرابی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#مثنوی
میزند باران و حالم را دگرگون میکند
صحن جمهوری خدایا لیلی مجنون میکند
در خراسان قطره،اقیانوس و دریا میشود
دلشکسته در حرم بهتر محیّا میشود
آمدم جرات بگیرم چن صباحی یا رضا
آمدم تا آبرو پیدا کنم من با رضا
کنج ایوان حسرتی کل وجودم را گرفت
نام زهرا بردم و کار دلم بالا گرفت
خنده بر لب گریه ها از عمق جان سر می دهم
من برا پرچم برا سبز رضا سر می دهم
ای که توهین کرده ای،عقبا به ارزن داده ای
دین خود دنیای خود دادی که اینک مانده ای
نوش جانت میتوانی جام ناحق سر کشی
روز و شب در نوشی و نامش نهادی سرکشی
دست من دامانِ سلطان دست سلطان بر سرم
با خیالم در حریمت چون کبوتر میپرم
دانه از دستان سلطان روی گنبد خورده ام
حاجتم را من تماماً سوی مشهد برده ام
کربلا،قم،یا مدینه از حریمش می رسی
می دهد،تعارف ندارد،تا بداند بی کسی
چون زیارت آمدی حاجت روایت میکند
روز محشر مشهدی آقا صدایت میکند
قبل مشهد رفتنم دائم به یادت بوده ام
بعد مشهد رفتنم با یاد تو آسوده ام
من ندانستم اگر گاهی گناهی سر زده
لطف ایزد شاملم شد حرفت آمد سر زده
زینتم باش تا که زشتی ای رفیق نیمه راه
توبه کن تا این دلت آسوده باشد از گناه
در سراشیبی قبرت وعده دادم من تورا
می رسد دستان من پرونده ات روز جزا
سفره ام را با سیاهان من یکی کردم بدان
چون خدایم با خداشان همنو باشد درکران
مزد کاری را ز اول طی کنید با کارگر
این چنین راضی شود باری تعالی دادگر
زهر قاتل تارو پودم را جدا کرده ببین
مثل جدم بی رمق افتاده ام من رو زمین
من جوادم آمده بالا سرم اینجا ولی
من بمیرم واسه جدم چون حسین ابن علی
اکبرش در خاک و خون،جدم حسین بالا سرش
اشک تنهایی چکد از چشم او بر پیکرش
#بهنام_واحدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#غزل
از گنبدش نورِ کرامت ها سرازیر است
خورشیدِ مشهد بر دِلِ عشّاق اکسیر است
وقتی که از یک عکس،شیری او پدید آورد
بالقوه آهو ی ضمانت کرده اش شیر است
در قلب، صحن انقلابش «انقلاب»انداخت
صحنی که خود یک شعبه ی تغییر تقدیر است
هر کس که صحنش را کند جارو یقین دارد
هر جای عالم غیر از این دربار دلگیر است
خود را عوام الناس آنجا با نخی بستند
دیوانگان را هم دخیل از جنس زنجیر است
فرمود زائر را سه جا یاری کُنم از لطف
پا بوسیش هر قدر هم زود آمدی دیر است
عاشق به شهر خویش از مشهد رسید اما
ذهنش کنار پنجره فولاد درگیر است
در خواب دیدم : آب سقا خانه می نوشم
گفتند مشهد، یک سفر ،شاهانه تعبیر است...
#علی_اصغر_یزدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#قصیده
من با تو زندگی نکنم پیر می شوم
بی تو من از جوانی خود سیر می شوم
من در شعاع پرتو شمس الشموسیت
بی اختیار پیش تو تبخیر می شوم
آیینه کاری حرمت ذره پروری است
من در رواق چشم تو تکثیر می شوم
در صحن کهنه سوی تو کردم نماز را
اینجاست آنکه لایق تکبیر می شوم
من در شمار سلسله راویان شدم
چون با حدیث سلسله زنجیر می شوم
من گریه ام گرفته کمی هم به من بخند
دارم به پای خویش سرازیر می شوم
یک شب نشد که بیگنه آیم زیارتت
اما دوباره پیش تو تقدیر می شوم
وقتی که آه میکشم از پرده ی نیاز
بی پرده با تو صاحب تصویر می شوم
بیچاره من که نیست قلمدانم از طلا
هر چند با نگاه تو اکسیر می شوم
نقاره خانه ات ز کجا آب می خورد
کز بانگ آن چو سیل سرازیر می شوم؟
آن نامه ام که از سر تعجیل و اضطراب
بر بال کفتران تو تحریر می شوم
این رنگ طوسی از دل سرخم نمی رود
گرچه دورنگ،دور ز تزویر می شوم
برداشت سیل گریه بساط زیارتم
نم نم دوباره قابل تعمیر می شوم
حوض حیاط تو بدهد مرده را حیات
من نیز با تو عیسی تاثیر می شوم
وقت ورود در حرم تو هوایی ام
وقت خروج تازه زمین گیر می شوم
بادا شلوغ دور و برت کعبه ی عزیز
من حاجی توام که به تقصیر می شوم
یک روز اگر که زینت دیوار تو شوم
آیینه را گذاشته شمشیر می شوم
#محمد_سهرابی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#غزل
حقیقتی است که حج فقیر، بالاسر
برای جنت اعلی،مسیر ،بالاسر
نوشته بر در باب الجواد این درگاه
عروج بنده ی زار و حقیر، بالاسر
سحر روانه شدم در حرم،و فهمیدم
که در تمام حرم، بی نظیر، بالاسر
شب ولادت آقا چقدر دلچسب است
نماز نافله، جوشن کبیر ،بالاسر
برای اهل مناجات و عهد شب خیزی
صفای زمزمه ی یامجیر، بالاسر
جمال پیر مغان جلوه گر شود،آری
چشیدن از می ناب غدیر، بالاسر
برات کرببلا را گرفتم و دیدم
تحقق دم نعم الامیر ،بالاسر
برای هر که ارادت به آسمان دارد
مسلم است که خیر کثیر، بالاسر
اگر که طالب فیضی بیا و خود بنگر
نجات از دل خشک کویر،بالاسر
#محمد_نبوی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#غزل
نشان راه،به سمت خدایمان دادند
که در حریم خراسان رضایمان دادند
خوشم که باده ی عشقش به جام جان دارم
کنار ساقی میخانه جایمان دادند
به عشق دیدن رویش زیارتش رفتیم
برای ذکر مدیحش نوایمان دادند
به مادرش قسمش داده ایم،بالاسر
که سوز فاطمه را در صدایمان دادند
گرفته ایم جواز بهشت اعلی را
به دست با کرمش کربلایمان دادند
ادیب شهر سرود این کلام دلجو را
مسیم و در حرم او طلایمان دادند
جلال و جلوه ی او را به چشم خود دیدیم
کنار مضجع پاکش جلایمان دادند
غنی نیم که صفا مروه قسمتم گردد
ولی به حج فقیران صفایمان دادند
دودل شدم که بگویم ز درد خود یا نه
که در حرم به نباتی شفایمان دادند
#محمد_نبوی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#غزل
مثل سربازی که هستی اش به لشکر بسته است
آبروی من به زوار تو آخر بسته است
خط خطی هستم ولی بین جماعت مخفی ام
مثل برگی که وجود او به دفتر بسته است
من خُمی سرباز هستم مست انگور نجف
درد دل هایم ولی در مشهدش سربسته است
توی قم در مشهدش هستم شبیه جّدِ خود
این برادر هم دل خود را به خواهر بسته است
ای بنازم من به سلطانی که برعکس همه
جای سگ در بارگاه خود کبوتر بسته است
کمترین اعجاز او این است که زائر به طوس
چشم خود را خشک وا کرده ولی تر بسته است
بعد نوشیدن همیشه یاد زهرا کرده ام
آب سقاخانه ات قطعا به کوثر بسته است
من که نشنیدم گدایی از حرم برگردد و
با رفیقانش بگوید دوستان در بسته است
من دخیلم را به صحن و گنبدت بستم ولی
آن که بر باب الجوادت بسته بهتر بسته است
#مهدی_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
از عالمی بریدم و اینجا رسیدهام
یک عمر بال و پر زدم اما رسیدهام
این قطعه با تمام زمین فرق می کند
انگار من به عرش معلّی رسیدهام
با قلب من تمام حرم حرف میزند
شاید دگر به عالم معنا رسیدهام
از این به بعد صحبت لبتشنگی خطاست
وقتی به پایبوسی دریا رسیدهام
کی بی شفای این دل درمانده میروم
حالا که من به صحن مسیحا رسیدهام
من از خدا به غیر تو چیزی نخواستم
با یک نگاه خود بگو آیا رسیدهام؟
توفیق خاکبوسی تو لطف خواهریست
اینجا به فضل دختر موسی رسیدهام
قلبم کبوتر حرم زینب قم است
در هر سلام منتظر یک علیکُم است
مهر تو را زلالی باران نوشتهاند
فردوس را، ز خاک خراسان نوشتهاند
با هر ترنمِ «وَ أنا مِن شُروطِها»
حب تو را قبولی ایمان نوشتهاند
ای مهربان! تبسم هر روزهٔ تو را
صبح سپید مردم ایران نوشتهاند
در سایهٔ تجلی شمسالشموسیات
خورشید را چراغ شبستان نوشتهاند
وقت طواف قبلهٔ هفتم رسیده است
ما را، ز خیل گوشهنشینان نوشتهاند
بسته به چشمهای تو شد سرنوشت ما
یک خندهٔ رضایت تو شد بهشت ما
هر کس به یک نگاه تو دل داد یا رضا
از بند غصهها شده آزاد یا رضا
بار نخست از سوی آزادی آمدم
اما دلم به دام تو افتاد یا رضا
از مرقد کریمه رسیدم که شد دلم
یک یا کریم صحن گُهرشاد یا رضا
با هر فراز جامعه شد همصدای من
در صحن جامع رضوی، باد یا رضا
من را بس است مرحمت گوشهچشمیات
در بین حجرههای پریزاد یا رضا
در صحن انقلاب تو، شد منقلب دلم
از بس کنار پنجره فولاد یا رضا ـ
حرف از زیارت و حرم و کربلا زدم
گفتم ز عیدی و شب میلاد یا رضا
من دست خالی آمدهام توشه دست توست
اذن طواف مرقد ششگوشه دست توست
بند آمده زبان ز شکوه زبانزدت
بسته دخیل عالم هستی به گنبدت
باب الاجابت همهٔ اهل عالم است
حلقه به حلقه، پنجره فولاد مرقدت
بر تار و پود فرش حرم خورده دل گره
از بس گرهگشا شده هر رفت و آمدت
«باب الجواد راه ورودی به قلب توست»
امشب شفیع ما شده جود محمدت
تا هست روضهٔ تو به جنت چه حاجتیست
دارد بهشت، حسرت دیدار مشهدت
بیتالحرام در نظرم جلوه میکند
وقت طواف ارض و سما گرد گنبدت
دارد زیارت تو ثواب هزار حج
جانم فدای نام تو «یا ثامن الحُجج»
ای آفتاب جود و سخا أیها الرئوف
آئینهٔ امید و رجا أیها الرئوف
تو ملجأ توسل هر دلشکستهای
امشب بگیر دست مرا أیها الرئوف
دیدم به محضر تو رسیدهست شاعری
حتی گرفت از تو عبا أیها الرئوف
خود را به حلقههای ضریح تو بسته است
درماندهای برای شفا أیها الرئوف
در این حرم ملائکه هم از نگاه تو
دارند التماس دعا أیها الرئوف
میگفت عارفی که خدا را قسم دهیم
امشب همه به حق تو یا أیها الرئوف
حالا کنار پنجره فولاد آمدیم
با اشک و آه و شور و نوا أیها الرئوف
اذن عروج تا ملکوتم به دست توست
جا ماندهایم از شهدا أیها الرئوف
ما را به روز حشر و جزا رو سپید کن
این کشتگان عشق خودت را شهید کن
#یوسف_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
ماه را در شب هجران برسانید فقط
مژده ای در دل طوفان برسانید فقط
به کویری که ندیده است به خود برگ و بری
خبر از بارش باران برسانید فقط
من همان گمشده ام ،راه بلدها من را
به در خانه جانان برسانید فقط
همه درهای جهان را به روی ما بستند
دست ما را به خراسان برسانید فقط
گر حرم قسمت ما نیست سلام ما را
به عزیز دل ایران برسانید فقط
شب عید است و خراسان چه قیامت شده است
مرغ دل باز هوایی زیارت شده است
چاره آخر ما پنجره فولاد رضا
می کند معجزه ها پنجره فولاد رضا
گفت تا زائر دلسوخته ای : جان جواد
همه را داد شفا پنجره فولاد رضا
ملجا خوب و بد مردم ایران اینجاست
دردها کرده دوا پنجره فولاد رضا
آی شش گوشه ندیده نشو مایوس بیا
می دهد کرببلا پنجره فولاد رضا
به تلافی مسلمان شده سلمان بود
که به ما داد خدا ،پنجره فولاد رضا
پشت این پنجره ها معجزه ناممکن نیست
شک ندارم که تمام گره ها واشدنی است
کرده وابسته مرا حال و هوای حرمت
خیر دیدم به خدا از همه جای حرمت
روز و شب اهل یقین دور سرت میگردند
همه صاحب نفسانند گدای حرمت
بهترین ثانیه ها با تو رقم خواهد خورد
بهترین خاطره ها خاطره های حرمت
حال آدم وسط صحن تو جا می آید
به خدا مست کننده است هوای حرمت
بطلب باز من بی سر و پا را سلطان
شده بدجور دلم تنگ برای حرمت
حرمت تکیه گه من شده از کل وجود
به ضریحت برسان دست مرا زود به زود
شکر لله شدم نوکر خانه زادت
گشته آرام همیشه دل من با یادت
تو پناه منی و نسل من و اجدادم
من گرفتار تو و نسل تو و اجدادت
به تو هر روز سلامی ندهم میمیرم
من اگر خوب اگر بد به تو کردم عادت
در میان همه دلباختگانت مشهور
به شب معجزه ها گشته شب میلادت
مسجد و میکده دادند به هم دست به دست
در دل صحن پر آوازه ی گوهرشادت
جمع شد در حرم تو همه زیبایی ها
هیچ جا بین جهان نیست شبیه اینجا
زائر تو به جهان رغبتش از یادش رفت
زندگی و همه ی لذتش از یادش رفت
هر که آرامش اطراف ضریحت را دید
به خدا آرزوی جنتش از یادش رفت
سائلی آمده بود از تو بگیرد حاجت
تا سلامی به تو داد حاجتش از یادش رفت
در ِ این خانه نداری است که قیمت دارد
بُرد کرد آنکه همه ثروتش از یادش رفت
هر که شد چشم به راه تو شب اول قبر
به خدا زیر لحد وحشتش از یادش رفت
خیره شده چشم همه ، نعمت ازین بهتر چیست
ترسی از مرگ میان دل زوارت نیست
غم فراوان شده و میکده لازم شده ایم
حضرت عشق ببخشید مزاحم شده ایم
ما به تو رو نزده حاجت ما را دادی
سر این سفره فراوان مُتنعّم شده ایم
زندگانی به خدا طعم دگر گیرد اگر
بنویسند به دربار تو خادم شده ایم
همگی در طلب رزق محرم امشب
جلوی پنجره فولاد تو مُحرِم شده ایم
اربعین پیش حسین ضامن ما باش آقا
غم فراوان شده و میکده لازم شده ایم
اربعین خانه دل ها همه نا آرام است
اربعین هر که زیارت نرود ناکام است
#محمد_حسین_رحیمیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#مسمط_مخمس
لب تشنه رد شدیم هزاران سراب را
تا اینکه یافتیم کنار تو آب را
مهمان شدیم صحن تُرا (انقلاب را)
از یاد برده ایم کنارت عِقاب را
«و آن را که عقل رفت چه داند صواب را؟»
خورشید مرده بود و فروزنده شد به عشق
تاریک و تیره بود و درخشنده شد به عشق
خوشبخت، قلب ماست! که پاینده شد به عشق
«هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق»
همخانه است با تو دلم آفتاب را
نام تو را امام خراسان نوشته اند
شمس الشّموس کلّ امامان نوشته اند
عالیجناب مُلک دلیران نوشته اند
فرمانروای خطّه ی ایران نوشته اند ...
از یُمن توست شیعه شدم بوتراب را
بیت الحرام، شأن ترا غبطه میخورَد
بر قامت تو کوه صفا غبطه میخورد
بر مرقد تو عرش خدا غبطه میخورد
بر جنس کاسه هات، طلا غبطه میخورد
باید خرید ناز تو عالیجناب را
«آنانکه خاک را به نظر کیمیا کنند» ...
خواهند اگر که معجزه چون انبیا کنند ...
یا که مسِ وجودیِ شان را طلا کنند ...
باید که خاک پای ترا توتیا کنند
آنکس که مست توست نجوید شراب را
هر کس به پای منبر تو خاک میشود
رخشان ترین ستاره ی افلاک میشود
حتّی نسیم، پیش تو کولاک میشود
در مرقد تو عین نجس پاک میشود
بو میکشیم از نفس تو گلاب را
«مَن زارَ أرضَ طوسَ کَمَن زارَ عَرش ...»، نه؟
پس صحن توست سایه ی انوار عرش، نه؟
انکار توست مایه ی انکار عرش، نه؟
دیدار توست موجب دیدار عرش، نه؟
پس ای خدای عرش! بیفکن حجاب را
نقاره خانه را که به چاووش میکِشی
آتش به جان سینه ی مدهوش میکشی
یک روز حلقه بر درِ این گوش میکشی
من را هم عاقبت تو به آغوش میکشی
آماده ام که هدیه کنی این ثواب را
#سجاد_شاکری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#مربع_ترکیب
ای عرشیان به شهر خراسان سفر کنید
شب را در این بهشت الهی سحر کنید
با زائرین این حرم الله سر کنید
مدح رضا چو آیة قرآن ز بر کنید
عید بزرگ شیعة آل پیمبر است
میلاد هشتمین حجج الله اکبر است
ای دل بگیر جان و به جانان نظاره کن
بر چهرة حقیقت ایمان نظاره کن
یک لحظه بر تمامی قرآن نظاره کن
در دست نجمه نجم فروزان نظاره کن
میلاد پارة تن زهرا و احمد است
شمس الشموس عالم آل محمد است
این مظهر جمال خداوند اکبر است
آیینة تمام نمای پیمبر است
خورشید نجمه یا مه افلاک پرور است
قرآن روی سینة موسی ابن جعفر است
بر خلق آسمان و زمین مقتداست این
جان رو نما دهید که روی خداست این
روشن هزار سینة سینا به نور او
چشم هزار موسی عمران به طور او
صف بسته اند خیل رسل در حضور او
دل بحر بی کرانه ای از شوق و شور او
ریزد برات عفو خدا از نظاره اش
دوزخ بهشت می شود از یک اشاره اش
هر قامتی که سرو لب جو نمی شود
هر صورتی که وجه هوالهو نمی شود
هر پادشه که ضامن آهو نمی شود
هر کس که نام اوست رضا، او نمی شود
در طوس پارة تن احمد بود یکی
آری رئوف آل محمد بود یکی
ای خلق خاک پای تو یا ثامن الحجج
جان جهان فدای تو یا ثامن الحجج
قرآن پر از ثنای تو یا ثامن الحجج
ایمان بود ولای تو یا ثامن الحجج
دین را به جز ولای تو اصل و اصول نیست
تهلیل بی ولای تو هرگز قبول نیست
گردون هماره دور زند در طریق تو
خورشید خشت گوشة صحن عتیق تو
با آن همه کرامت و لطف دقیق تو
خود را شمرده اند گدایان رفیق تو
دستی که دست لطف خدا می شود تویی
شاهی که خود رفیق گدا می شود تویی
یکسان بود به وقت عطای تو خاص و عام
فرقی نمی کند به درت شاه یا غلام
سلطان ندیده ام ز گدا گیرد احترام
پیش از سلام زائر خود را کند سلام
پیوسته دست بر سر زوار می کشی
تو کیستی که ناز گنه کار می کشی
پاییز بوستان دل ما بهار توست
در شهر طوسی و همه عالم دیار توست
گل بوسة امام زمان بر مزار توست
شیعه به هر کجا که رود در کنار توست
چشم و چراغ و محفلم اینجاست یا رضا
هر جا سفر کنم دلم اینجاست یا رضا
شرمنده ام از این که بپرسند کیستم
از ذره کمترم نتوان گفت چیستم
در پرتو کرامت خورشید زیستم
روزی که نیستم به کنار تو نیستم
با یک دم تو صبحدم عید می شوم
در آفتاب صحن تو، توحید می شوم
گل از نسیم صبح بهشت تو بو گرفت
خورشید پیش روی تو از شرم رو گرفت
ماه از فروغ خشت طلایت وضو گرفت
بی آبرو ز خاک درت آبرو گرفت
من دور گندم کرم تو کبوترم
ردّم نکن که از همه بی آبروترم
ای نقش دیده و دل ما جای پای تو
روح الامین کبوتر صحن و سرای تو
مضمون بده که از تو بگویم برای تو
"میثم" کجا و گفتن مدح و ثنای تو
راهم بده که ذاکر ناقابل توام
انگار اینکه خاک ره دعبل توام
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem