eitaa logo
شعر شیعه
7.6هزار دنبال‌کننده
585 عکس
207 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
آسمان ! فانوس..،روشنگر نخواهد شد..،نگرد شام تار بی کسی ها سر نخواهد شد..،نگرد ابرها را خشکسالِ دوری از او سر بُرید جز به خون،دامان صحرا تر نخواهد شد..،نگرد تا سحر پروانه را دنبال کن..،پِی می‌بری سوختن را هیچ‌کس از برنخواهد شد..،نگرد دیده‌ی "یعقوب" و دستان "زلیخا" شاهدند جامه ای پیراهن دلبر نخواهد شد..،نگرد بانیِ پروازِ در معراج ها "اشک" است..،"اشک" غیر گریه هیچ "بالی" ، "پر" نخواهد شد..،نگرد دست فرزند گُنَه‌کار خودش را هم گرفت مثل زهرا هیچ کس مادر نخواهد نشد..،نگرد نوکریِ آل حیدر اوج قُرب بندگی است دُورِ آن که قنبر حیدر نخواهد شد نگرد رزق ما از سفره‌ی بابای عالم می رسد با کسی که سائل این در نخواهد شد نگرد این دلم تنگ‌است..،تنگ دیدن صحن نجف هیچ دیداری از این بهتر نخواهد شد..،نگرد عاقبت لات محل بیرق‌کش عباس شد... طِیِّب ما نیز جز نوکر نخواهد شد..،نگرد! مثل اکبر چندتا عضوش نشد پیدا...،حسین! این تن‌پاشیده " آب‌ور" نخواهد شد..،نگرد قد عباس تو از قنداقه هم کوچک تر است ساقی ات اندازه ی اصغر نخواهد شد..،نگرد ▪️ ▪️ غیرتِ‌بالانشین!دلواپس زینب مباش بین کوفه قحطی معجر نخواهد شد..،نگرد @shia_poem
بنای سوختن امشب اگر نداشته باشد چه بهتر است که پروانه پر نداشته باشد نه سرزنش نکنید..،این دلی که سوخته شاید به غیر آه کشیدن هنر نداشته باشد هنوز آب نخورده است خاک خشک دل من بعید نیست درختم ثمر نداشته باشد به وضع دَرهم یعقوب شهر خُرده نگیرید نمی شود که ز یوسف خبر نداشته باشد خدا نیاورد آنکه ز چشم یار بیفتیم خدا کند که ز ما دست بر نداشته باشد هزار نافله خواندن به هیچ کار نیاید اگر به بندگی ما نظر نداشته باشد شبانه بر سر و سینه زدن چه فایده دارد ضرر نموده کسی که "سحر" نداشته باشد چه خاک بر سر خود می کند کسی که سحرگاه به قدر بال مگس چشم تر نداشته باشد فقط اجازه بده پیش خانه ات بنشینیم بد است شاه، گدا ،پُشتِ در نداشته باشد مرا بغل کن و با بوسه غرق عاطفه ام کن شبیه آن پسری که پدر نداشته باشد چقدر ندبه بخوانیم و اَیْنَ اَیْنَ بگوییم روا نبود دعاها اثر نداشته باشد تو را به حنجره خشک حسینِ فاطمه برگرد بیا که شیعه دِگر خون‌جگر نداشته باشد ▪️ ▪️ کفن قبول..،ولی..،لعنت خدا به تو ای شِمر... بنا نبود که این تشنه سر نداشته باشد @shia_poem
آن کف پایی که راهش به بیابان خورده باشد فیضِ آن این است که خار مغیلان خورده باشد "اَلبِلاءُ لِلوِلا"..،یعنی پری که در مسیر است بیشتر باید یقیناً، تیر شیطان خورده باشد پای "یوسف" چون "زلیخا" آبرو دادن ملاک است هرچه هم غم در فراقش "پیر کنعان" خورده باشد سنجش میزان عاشق بودن دیوانه..،"زخم" است کاش پیشانی ما هم سنگِ طفلان خورده باشد گاه به بُن بست خوردن..،حِکمت طِیِّ طریق است رام شد آن سیل که به آب‌بندان خورده باشد "اشک" ، روح گریه‌کُن را به تعالی می رساند آن نهالی سبز خواهد شد که باران خورده باشد از محالات است که روزی اشکش قطع گردد چشم آن گریه‌کُنی که نور قرآن خورده باشد قدر آغوش پُر از مهر پدر را درک کرده کودکی که سوزِ سرمایِ زمستان خورده باشد کاش..،"آغازِ بهارِ شیعه"..،روزی باز گردی کاش برگِ غیبت تو مُهر پایان خورده باشد می شود که مَحرم دردت شوم با هر بهانه؟! مثل خرمایی که زهرا داده..،سلمان خورده باشد بشکند دستی که غیر درب این خانه دراز است جُون شد هرکس ز دست جدِّ تو نان خورده باشد دستگیری کُن از آن نوکر که پای نامه ی آن مُهر اربابی همانند "حسین‌جان" خورده باشد ▪️ ▪️ بی حیایی نیزه ای در دست در گودال می رفت وای اگر آن نیزه را آقای عطشان خورده باشد... @shia_poem
باز خواهم عاشقی از سر کنم شرح میدان رفتن اکبر کنم اکبر آن شبه رسول کربلا جرعه نوش باده جام بلا "خَلقَاً و خُلقَاً" چو ختم المرسلین در رشادت چون امیرالمؤمنین در شهامت وارث خیرالنسا در کرم مثل عمویش مجتبی اکبر آمد با رخ پیغمبری با صلابت با شکوه حیدری گفت شاها آمدم نک سوی تو تا ببوسم خاک پای کوی تو تا بگویم راز دل فرصت بده بهر جانبازی مرا رخصت بده رخصتی ده جان به قربانت کنم جان فدای دین و قرآنت کنم بر شهادت اذن میدانم بده جان ز تن رفته بیا جانم بده گفت با فرزند خویش آن شهریار من تو را قربان کنم از بهر یار "لَن تَنَالُوا البِرَّ حَتّی تُنفِقُوا" بهترین ها را بده در راه او "نیست اندر بزم آن والا نگار از تو بهتر گوهری بهر نثار‌‌" ای رخ احمد ز رویت منجلی وی که ممسوسی به ذات حق،علی تا کنم کسب رضایت از خدا من تو را قربان کنم ای مه لقا می فرستم سوی این قوم جهول یک علی از نسل زهرای بتول راهی میدان شد آن والا مقام تا که بذل جان کند بهر امام تا که منقذ فرق اکبر را شکافت لشکر از هر طرف سویش شتافت برون شد از حنجر اکبر کلام "یا اَبَتا عَلَیکَ مِنّی السَلام" تا بلند شد بانگ آن فرخنده فر در حرم آزرده شد قلب پدر تا شنید بانگ علی را شاه دین جست از جا و نشست بر روی زین سوی شهزاده آمد با شتاب با دلی غمدیده و چشمی پر آب تا که دید اکبر شده نقش زمین بر زمین آمد فرود از صدر زین شد مدینه سرزمین کربلا بی رمق شد زانوی شاه ولا دید پاشیده ز هم شیرازه اش بر تنش جای سنان و نیزه اش دید دشت کربلا را لاله گون "اِربَاً اِربا" پیکری را غرق خون وای از آن ساعت که شاه عدل و داد بر سر نعش علی اکبر فتاد چهره اش بر صورت اکبر نهاد زین مصیبت خاک غم بر سر نهاد شاه گفتا در رثای آن جوان بی تو ویرانه بادا این جهان بس کن ای "مداح" آل بوتراب زین مصیبت قلب زینب شد کباب @shia_poem
من که عبداللهم و ابن عُمیر تیغ دارم می کشم مثل بُریر دوش بر دوش حبیب آمده ام حلقه بر گوش امیرم چو زهیر دست بر می دارم از عشق مسیح قائلم بر نیزه رفتن جای دِیر سر، نمیخواهد تن من بی حسین سرنوشتم می شود با او به خیر سر، بلندم می کند بر نیزه ها روح من در آسمان ها کرده سِیر دست من نذر حسین بن علی است تا به خیمه وانگردد دست غیر می روم جنگ هزاران بولهب کرده شیرم غیرت ام وهب وای از این موجِ به ظاهر سر به زیر وای از این طوفان، میان این کویر میزنم بر قلب لشکر، وا شود یک گره از چین ابروی امیر پشت من گرم از دعای زینب است کورهء دستم بود شمشیر گیر تیر گرچه می کشد سر تا به پام می خورم با خوردن شمشیر، تیر هم پیاده هم سوار افتاده اند زیر پا از ناز شست این حقیر شیعهء عباس بودن محشر است گرچه من جاماندم از عهد غدیر یک رجز دارم وَ آن ختم کلام من مسلمان حسینم والسلام @shia_poem
آمدم با دست خالی؛ حالِ اعلا لطف کن قلب من مُرده ست! با دستِ خود إحیا لطف کن بُرده ام میدانم آقا آبرویت را مدام ظلم کردم سالها در حقّت اما لطف کن- بینِ خوبانت نیازِ این گدا را هم ببین پیش از حالِ عزا توفیقِ تقوا لطف کن ناله و سوزِ صدایم را بخواه از مادرت این محرم هم نوایِ بینوا را، لطف کن رقّتِ قلب مرا هر لحظه افزایش بده قطره قطره اشک هایی مثل دریا، لطف کن من برای روضه ی جدّت به تو رو میزنم از تو رزق نوکری میخواهم آقا...لطف کن میشوم یکبار آیا در حضورت روضه خوان؟! إذنِ این رؤیایِ شیرین را مُجزّا لطف کن تا ادا گردد به خوبی حقّ مقتل خوانی ام یک جواز از حضرتِ أمّ أبیها(س) لطف کن جان دهم باید برای آن تنِ دور از وطن رد نکن امسال! پای برگه؛ امضا، لطف کن آمدم رزقِ شهادت را بگیرم از خودت بر منِ جامانده امشب جانِ سقا لطف کن! @shia_poem
خسته‌ام خسته در این شهرِ مسلمان کُشها میهمانم به مهمانیِ مهمان کُشها من دعا کرده‌ام اما به اجابت نرسید هِی نوشتم که نیا  حیف جوابت نرسید فکرِ آوارگی‌ات بُرده توانم  چه‌کنم آه ؛ شرمنده‌ترین مردِ جهانم  چه‌کنم یک نفر نیست که گیرد پَرِ طفلانِ مرا روی دامان بگذارد سرِ طفلانِ مرا هیچ‌کس نیست که بر این سه نفر جا بدهد لااقل کاسه‌ی آبی به لبِ ما بدهد خواب دیدم نفَسِ خواهرشان خواهد رفت بعدِ من بر لبِ آبی سرشان خواهد رفت کاش از دور نبینند  به  دام اُفتادم دست بسته  پُرِ خون از لبِ بام اُفتادم کاش با باد در این لحظه که سرگردانم رویِ دروازه نبینند که آویزانم همه‌ی اهل و عیالم به فدایت برگرد بچه‌هایم شود آواره به جایت برگرد آنقدر فکرِ تو هستم که بهم ریخته‌ام پای قنّاره ببین زیر قدم ریخته‌ام خواستم نامه نویسم که بمان حیف نشد یا صدایم برسد  گریه‌کنان حیف نشد نامه با اشک نوشتم  بفرستم   دیدم بِینِ راهی و تو را نیست نشان  حیف نشد رفته‌ام خانه به خانه زده‌ام رو ، شاید که بمانند سرِ بیعتشان حیف نشد آمدم داد زنم حرمله با شمر رسید خنجری آمده با تیر و کمان حیف نشد کاش می‌گفتم از اول که در این حلقه‌ی چشم دخترانِ تو ندارند امان حیف نشد نفَسم بُرد  زمین خوردم و گفتم  گویم می‌زند از نفَسَت خون فوران حیف نشد تیغ را بر لبِ من زد که نگویم برگرد چکمه‌ای بر لبم آمد که نگویم برگرد به دهانم زد و دندان مرا ریخت بهم یادِ طفلِ تو گریبانِ مرا  ریخت بهم شعله از بام سرم ریخت سرم را سوزاند ناسزا گفت حرامی  جگرم را سوزند ناسزا گفت و دلم  گفت امان از زینب مُسلم‌ات زیرِ قدم  گفت امان از زینب وای از زینب اگر شهر به حالت خندد آنکه خندید به حالم به عیالت خندد ای پریشانِ غمت مویِ سرِ دخترکم جای من دست بکش رویِ سرِ دخترکم @shia_poem
پرچم حیدر کرار، به دستان من است کوفه میدان من است زور بازوی علمدار، به دستان من است کوفه میدان من است @shia_poem
صیحه‌ای فاطمه زد شیونِ عالم برخواست خیمه از اشک زد و بیرقِ ماتم برخواست بازهم پیرهن خونی‌اش آویخته شد مادرش ناله زد و دادِ محرم برخواست مُشتی از تربتِ گودال به سر ریخت حسن از لب فاطمه تا وای حسینم برخواست نذریِ هرشبِ ما جور شد از لطفِ کریم دَم حسن داد اگر  ذکرِ دمادم برخواست آستان بوسیِ  هر تکیه مقامیست شریف هرکه زد بوسه بر این خاکِ معظم برخواست دَم کشیده است  نشستم به بساط چایی که به پیشش به ادب چشمه‌ی زمزم برخواست رحمتِ واسعه‌ای زیر پرش ما را بُرد تا حسین  از جگرِ مردمِ عالم  برخواست روضه‌ی کرببلا مجلس اجدادی ماست بینِ این روضه نشست آدم و  آدم برخواست به فدای غمِ او که نفَسِ عاشقی است هرکه این عشق چشید از جگرش غم برخواست آی ای قوم ببینید هنوز عریان است ضجه‌ی خواهری از یک تَنِ درهم برخواست... @shia_poem