#امام_حسین_علیه_السلام
#اول_مجلسی
#اشعار_محرم
روی پر جبریل بودم که مرا برد
گفتم نجف می خواهم... اما کربلا برد
جبریل هم در قرب عرشی اش نبرده است
حظّی که بال فطرس از بام شما برد
گفتم تو ربّ مایی و گفتند کفر است
دنیای بی جنبه مرا در انزوا برد
ما جای خود دارد، سلیمان ها گدات اند
هر که رسید از سفره ات آب و غذا برد
دارم خجالت می کشم از خواهش کم
الطاف تو چه آبرویی از گدا برد!
آدم توسل کرد و ما را توبه دادند
پس آدمیت بود که نام تو را برد
بیچاره من که سنگ قبرت هم نبودم
بیچاره آن که سنگ آورد و طلا برد
دور و برت دیدم عجب وضعیتی بود
مردی زره برد و قبا برد و عبا برد
با این بساطی که درآورده ست لشگر
باید که جمعت کرد و بین بوریا برد
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#مدح
#اول_مجلسی
#غزل
تمام حنجره ها نینوای توست حسین
دل شکسته ی ما کربلای توست حسین
بهای خون تو را جز خدا نداند کس
تو کیستی که خدا خونبهای توست حسین
برات عفو به امضاى مادرت گیرد
کسی که زائر صحن و سرای توست حسین
بهشت باد به اهل بهشت ارزانی
بهشت ما حرم باصفای توست حسین
به عالمی در دل بسته ايم از اول
مگر به روی تو، این خانه جای توست حسین
هنوز دوست به یاد تو اشک می ریزد
هنوز بر لب دشمن ثنای توست حسین
سلام بر تو که قاتل، کریم خواند تو را
سلام بر تو که عالم گدای توست حسین
سلام بر تو که حتّی سپاه دشمن هم
رهین منّت و لطف و عطای توست حسین
زیارت همه پیغمبران، زیارت حق
زیارت سر از تن جدای توست حسین
سر تو دفن شد امّا چهارده قرن است
جهان پر از تو و بانگ رسای توست حسین
تو آن صحیفهء صد پارهء ورق ورقی
که زخم های تنت آیه های توست حسین...
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#اول_مجلسی
#اشعار_محرم
#قصیده
آن شب که باغ حال و هوای دعا گرفت
هر شاخهای قنوت برای خدا گرفت
شعر علیل و واژهی بیاشتهای آن
با اشکهای شوق تشرف شفا گرفت
در گرگ و میش صبح، در انبوه خیر و شر
دل بیدلانه حالت خوف و رجا گرفت
امّا پس از طلوع فراگیر آفتاب
بیاختیار دامن مهر تو را گرفت!
مهر تو شرح روشن اشراق ناب بود
خورشید با تبسّم تو روشنا گرفت
عالم قرار بود پس از تو شود خراب
مهرت قدم نهاد که عالم بقا گرفت
با فطرت اویس دل آمد به سوی تو
از عطر مصطفای وجودت صفا گرفت
باغ از شکوفه هر سحر احرام شوق بست
اذن طواف در حرم کربلا گرفت
بی شک سراغ رایحهی گیسوی تو را
حافظ هزار بار ز باد صبا گرفت!
با شوق تو مشارق الهام جلوه کرد
با عطر تو عوالم ایجاد پا گرفت
دیدم چگونه شاهد بزم شهود شد
آن عاشقی که رخصت «یا لیتنا» گرفت!
از داغ تو که در دل افلاک جا گرفت
آدم به ناله آمد و خاتم عزا گرفت
فیض عظیم با «وَ فَدَیناهُ» موج زد
این جام را خلیل به لطف شما گرفت
حتی پیامبر به پیامت امید داشت
آن روز که تو را به سر شانهها گرفت
عمّان درست گفت: خدا در دم نخست
وقتی که امتحان ز همه اولیا گرفت
قلب تو بیشتر ز همه درد و داغ خواست
جانِ تو بهتر از همه جام بلا گرفت
ای دم به دم حماسه! ببخشا که شعر من
از حد گذشت و حال و هوای رثا گرفت
در حیرتم «کمیت» چگونه میان شعر
از دشمنان خون خدا خونبها گرفت؟!
"آنان که در مقام رضا آرمیدهاند"
دیدند دعبل از چه امامی قبا گرفت
من در خور عطای شما نیستم ولی
باید دهان شاعرتان را طلا گرفت
وقتی خروش کرد که "باز این چه شورش است"
آری، چه شورشی که جهان را فرا گرفت...
#جواد_محمد_زمانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#اول_مجلسی
#اشعار_محرم
#غزل
آن باده ای خوش است که نذر سبو شود
آن غصه ای خوش است که آهِ گلو شود
اصلاً به یک دو قطره نباید بسنده کرد
آن چشمه، چشمه است، که یک روز «جو» شود
وقتی دلم شکست، گرو می گزارمش
خوب است، آبروی جگر، «آبِ رو» شود
عشاق راه در به در ناله ی هم اند
مستانه ناله کن که دلی زیر و رو شود
آقایی کریم اجازه نمی دهد
تا این که دست ما به صف حشر رو شود
ما در حسینیه به خداوند می رسیم
ذکر "حسین" جلوه کند ذکر "هو" شود
روزی اگر بناست که قربانی ام کنند
این کار بهتر است به ابروی او شود
باید که سجده کرد خدا، یا حسین را؟
فردا که با خدایِ خودش رو به رو شود
این گریه ی برای تو عین طهارت است
عابد چرا معطل آب وضو شود
هر کس که سر به زیر تو شد سر بلند شد
بی آبرو کنار تو با آبرو شود
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#اول_مجلسی
#اشعار_محرم
#غزل
آن ساعتی خوش است که مستانه بگذرد
یعنی به زیر مِنّت پیمانه بگذرد
روزیِ ما به دست کریمانِ آشناست
کفر است پای سفره ی بیگانه بگذرد
سوگند می خوریم که ما گنج می شویم
یک شب اگر که شاه ز ویرانه بگذرد
خدمت گذار اهل خرابات اگر شدی
ایام نوکری تو شاهانه بگذرد
ما عقل خویش را سر عشق تو باختیم
بگذار عمرمان همه دیوانه بگذرد
دور از نگاه کعبه تو را می کند طواف
کافی ست از کنار تو پروانه بگذرد
این روزگار می گذرد خوب یا که بد
بهتر که عمر ما درِ این خانه بگذرد
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#اول_مجلسی
#اشعار_محرم
#غزل
با تو شروع می کنم ای ابتدای من
ای جلوه خدایی بی منتهای من
پایان راه تو به خدا ختم می شود
از راه کربلاست مسیر خدای من
لحظه به لحظه محضر زهرا رسیده است
رنگ خدا گرفته اگر گریه های من
از روی فرش های حسینیه عزا
تا عرش می رود اثر ردپای من
شکر خدا که در دهه آخر الزمان
خرج تو می شود نفس من صدای من
این گریهی برای تو کفارهی من است
این راه توبه ای ست برای خطای من
از من نیاز می رسد و از تو ناز عجب
دردسری شده سفر کربلای من
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#اول_مجلسی
#اشعار_محرم
#غزل
با لبت رنگ عقیق یمن از یادم رفت
هم چنان که جگر خویشتن از یادم رفت
من اویسم بگذارید که اطراق کنم
بوی شهر تو که آمد قرن از یادم رفت
جذبه ی عشق بر آن است مرا ذوب کند
صحبت نام تو شد نام من از یادم رفت
قصد "ربّ ارنی" گفتن من دیدن توست
تا نگاهم به تو افتاد "لن" از یادم رفت
مرغ باغ ملکوتم به حرم آمده ام
بر روی گنبد زردت چمن از یادم رفت
مثل فطرس نکنم پشت به گهواره ی تو
بال من خوب که شد پر زدن از یادم رفت
"ندهد فرصت گفتار به محتاج، کریم"
بی سبب نیست کنارت سخن از یادم رفت
می رود دل به همان جا که تعلق دارد
صحبت کرب و بلا شد وطن از یادم رفت
همه ی بهت من این است چرا عریانی؟!
نکند فکر کنی پیرهن از یادم رفت
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#اول_مجلسی
#اشعار_محرم
#غزل
آفریدند تو را تا که مسیحا باشی
همه چون خادم دربار و تو آقا باشی
آفریدند تو را از طبَق گریه ی نور
تا که جانسوزترین واژه ی دنیا باشی
آفریدند تو را تا که فقط ناز کنی
همه مجنون تو باشند و تو لیلا باشی
کم بیارند به پیش کرمت، اهل کرم
دیگران قطره ی ناچیز و تو دریا باشی
تو قتیل العبراتی، نه که بر گریه ی ما
کشته ی چشم تر زینب کبری باشی
بر سر نیزه نشستی و تلألؤ کردی
مثل خورشیدی و زیباست که بالا باشی
خیزران خورده ترین قاری قرآن خدا
تشت زر دیده ترین حضرت یحیی باشی
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#شب_اول_محرم
#ترکیب_بند
مسلمم سلمانُ منّای حسین
در رگ من خون بابای حسین
قبله گاهم قدّ و بالای حسین
ارزشم هیچ است منهای حسین
آی مردم ! من حسینی مذهبم
دست بوس بچّه های زینبم
هر که عاشق شد فراقش بیشتر
سالک حق ، اتّفاقش بیشتر
عاشق تو ، اشتیاقش بیشتر
می خورد سبک و سیاقش بیشتر ...
... به اُویسی که « ندیده » عاشق است
مثل او دندان مسلم هم شکست
کوفه شهر حیله و نیرنگ هاست
رسم این ها رسم بی فرهنگ هاست
صورت ما سجده گاه سنگ هاست
فاصله گر بین ما فرسنگ هاست ...
... عطر سیبت به مشامم می رسد
سوی تو پیک سلامم می رسد
عشق تو در قلب کوفه جا نشد
بینشان یک مرد هم پیدا نشد
قطره قطره جمعشان دریا نشد
هر چه گشتم در به رویم وا نشد
گم شده در این قلمرو معرفت
ای دریغ از عشق و یک جو معرفت
ای ستون پنج تن ، بعد از سه روز ...
... این در و آن در زدن بعد از سه روز
خسته شد پاهای من بعد از سه روز
عاقبت یک پیرزن بعد از سه روز ...
... در به روی نائب تو باز کرد
عشق خود را این چنین ابراز کرد ...
... من مگر مُردم ، که مثل مرتضی
در بغل زانوی غم داری چرا ؟!
کلبه ای دارم قدم رنجه نما
ـ مرحبا به غیرت او مرحبا ـ
یک نفر با مسلمت همدرد بود
طوعه زن نه ، مَردتر از مَرد بود
خانه پر شد از صدای پشت در
رفت بالاتر دمای پشت در
تا که شد تیره هوای پشت در
یادم آمد ماجرای پشت در
گفتم آن لحظه میان شعله ها
جان زهرا ، طوعه ! پشت در نیا
گر چه بین کوچه های غرق دود
صورتم شد ارغوانی و کبود
تیغ ها روی تنم آمد فرود
در پی ام دیگر زن و بچّه نبود
از غمت تب کرده ام بی اختیار
یاد زینب کرده ام بی اختیار
کوفه از ما بهتران دارد ، نیا
خولی و شمر و سنان دارد ، نیا
مردمان بد دهان دارد ، نیا
حرمله تیر و کمان دارد ، نیا
به سپیدی ها اشاره می کند
حنجری را پاره پاره می کند
همرهت یک قافله حور و پری ست
هر یکی محجوب تر از دیگری ست
جان من برگرد ، اینجا محشری ست
وعده ی سوغات این ها روسری ست
حرص بی اندازه دارند آه آه
نعل های تازه دارند آه آه
#محمد_فردوسی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#شب_اول_محرم
#اشعار_محرم
#ترکیب_بند
میدَرد داغِ تو هر لحظه گریبانِ مرا
کاش خاموش کُنی سینهی سوزانِ مرا
خنده کردند در این شهر همین که گفتم:
برسانید به او حالِ پریشانِ مرا
آتش از بام سرم ریخت که گیر اُفتادم
شعله سوزاند میانِ همه مژگانِ مرا
زجر اینجا به لبم زد که نگویم برگرد
ریخت در کاسهی آبی دو سه دندانِ مرا
مثل زینب دو پسر داشتم و حالا نَه
حیف نشنید کسی هِق هِقِ طفلانِ مرا
آه بر حنجرشان بوسه زدم وقتِ وداع
گریه کردیم ببین خیسیِ دامانِ مرا
تازه فهمیدهام آقا که جگر یعنی چه
من ندیدم تو بگو داغِ پسر یعنی چه
در هوایت دلِ نامهبَرِ من میچرخد
باز دنبالِ تو چشم ترِ من میچرخد
میرسی بر سرِ یک نیزه و میبینی که
میشود دست به دست و سرِ من میچرخد
یک نفر بُرده زره پیرهنم هست بگو
چقدر حرمله دور و برِ من میچرخد
داد انگشترم و در عوضاش تیر خرید
حال دستِ همه انگشترِ من میچرخد
میزنند بر دو سه تا میخ گره مویم را
رویِ قناره زِ بس حنجر من میچرخد
بند بر پا زده از پا بدنم میگردد
میخورَد هِی به زمین پیکرِ من میچرخد
وای با خواهرِ تو دخترِ تو همسرِ تو
بین بازارچهها دخترِ من میچرخد
داد از عاقبتِ پیرهنت در گودال
کاش میشد که نچرخد بدنت در گودال
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج_مناجات
#شب_اول_محرم
#اشعار_محرم
#غزل
امشب بنشین لحظهی آتش زدنم را
بنشین و ببین بارِ دگر سوختنم را
یکسال برای غمتان لحظه شمردیم
یک آه بکش چاک زنم پیرهنم را
این شالِ عزا را چه کسی گردنم انداخت
ممنون توام حالِ پریشان شدنم را
پیراهنِ مشکیِ مرا مادرت آورد
جانی بده بر تَن کنم امشب کفنم را
بر قلبِ من آوار شده وای ربابت
یک داغ خراشیده عقیق یمنم را
ما سجده نمودیم و خدا کرببلا داد
ای اشک ببین برکت خاک وطنم را
من آمده بودم به حسین تو بگریم
زهرا به لبم داد حسن واحسنم را
***
میگفت : میا منتظر آمدن توست
این سنگ که اینگونه شکسته دهنم را
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#شب_اول_محرم
#اشعار_محرم
#مثنوی
سیر و سلوک من شده آواره بودن
بی "چاره" بودن با وجود چاره بودن
هرکس کسی دارد ولیکن من ندارم
کاری به جز زانو بغل کردن ندارم
من دوست دارم کوچه گرد شب شدن را
شب تا سحر دلواپس زینب شدن را
رفتند اما یک نفر دوروبرم بود
آن یک نفر هم سایه ی پشت سرم بود
گشتم ولی این شهر پروانه ندارد
انگار جز طوعه کسی خانه ندارد
این شهر بی درد است ، یک زن اهل درد است
طوعه پناهم داد ، خیلی طوعه مرد است
چه مردم نامهربانی داشت کوفه
ای کاش ده تا مثل هانی داشت کوفه
در کوفه دیگر حرمت مهمان شکسته
این چند روز آنقدرها دندان شکسته
اینجا وفا دارد ، وفاهای دروغی
بازار هم دارد ، چه بازار شلوغی !!!
بازار ، دنبال وفا رفتم ، جفا داشت
اما خدا را شکر دیدم بوریا داشت
حالا که دستم بسته شد یاد علی ام
معلوم شد امروز داماد علی ام
از بام نه از چشمشان افتادم آخر
دیدی چه کاری دست زینب دادم آخر؟!!
گفتم سرم را طوعه میگیرد به دامان
اما سرم را کوفیان دادند طفلان
مانند قربانی تنم را میکشیدند
دست مرا بستند و از پا میکشیدند
میخواستم خونم به پای رب بریزد
گل در مسیر محمل زینب بریزد ...
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem