eitaa logo
شعر شیعه
7.4هزار دنبال‌کننده
561 عکس
205 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
این شب آخری چه زود میگذره شب وداع عاشق و دلبره عزیز من نوبتی هم که باشه نوبت اون وصیت مادره اجازه میدی که روتو ببوسم؟! این دم آخری موتو ببوسم بذار به جای علی و فاطمه با گریه زیر گلوتو ببوسم امشبمون ایشالله فردا نشه خیمه ی ما بدون سقا نشه رباب داره خدا خدا میکنه حرمله پاش به خیمه ها وا نشه برو ولی به فکر خواهرت باش به فکر گریه های دخترت باش دیگه سفارش نکنم عزیزم مراقبه رگایه حنجرت باش اگه بری من می مونم با کوفه کینه داره از پدر ما کوفه باشه برو ولی نگفتی آخر با حرمله چطور برم تا کوفه نگو که غارت میکنن تنت رو نگو...نگو...نگو که گردنت رو... حیفه که غارت بشه ، مادرم دوخت با بازوی شکسته پیرهنت رو بگو که بسته با طناب نمیشم وارد مجلس شراب نمیشم حریف شام و کوفه میشم اما حریف گریه ی رباب نمیشم الهی غصه های سخت نبینم سرت رو بالای درخت نبینم دعا بکن توو مجلس شرابش پا رو سرت پایین تخت نبینم @shia_poem
نبریدم! پسر مادرم اینجا مانده پنج تن یک تنه بر دامن زهرا مانده هیچ کس نیست که بالای سرش گریه کند مونس بی کسی من تک و تنها مانده کاش میشد که لباسی برسانم به تنش آبروی همه عریان روى صحرا مانده بین یک گونی کهنه سر او را بردند ته گودال ولی پیکر او جا مانده ساربان داد مزن ما کس و کاری داریم ساربان راه مرو همسفر ما مانده چند باری شده گم کرده ام او را اصلاً بس که از دور تنش مثل معما مانده باز چشمش به که افتاد که غش کرد رباب؟ بازهم آمده این حرمله ى وا مانده برسانید خبر را به علمدار حرم چادر زینب تو زیر لگدها مانده ناقه زانو زده تا اینکه سوارش بشوم چشم من سمت علی اکبرم اما مانده @shia_poem
از زین فتاد و سر به سر خاک، بر گذاشت خاکم به سر؛ که شه به سر خاک، سر گذاشت هر جا که سر نهاد، بر آن ریگ‌های داغ از تاب رفت و، باز به جای دگر گذاشت اشکش ز دیده جاری و، از تاب تشنگی لب‌های خشک را به ره چشم تر گذاشت هر جا که درد داشت، بر آن می‌گذاشت دست ای درد بر دلم، که به دل بیشتر گذاشت از بس رسیده بود، بر آن تیر چار پر چون مرغ پر شکسته، سرش زیر پر گذاشت تا جای داشت؛ داد به تن، جای زخم تیر جز دل، که جای زخم فراق پسر گذاشت می‌خواست جای فرقت یاران، دهد به دل از غم نبود جا به دلش، بر جگر گذاشت جانش، هوای بارگه کبریا نمود تن را، برای دشمن بیدادگر گذاشت @shia_poem
▪️اعمال روز
یادتان باشد لباس مشکیم را تا کنید گوشه ای از قبر من این جامه را هم جا کنید کاش من در شام تاسوعا بمیرم تا شما خرجیم را نذر خرج ظهر عاشورا کنید ... هم کفن دارم و هم قومی که دفنم می کنند پس فقط هنگام دفنم یاد آن آقا کنید از صدای ناله ها و گریه های مادرم بیشتر یاد غم صدیقه ی کبرا کنید آه من مردم ولی یک کربلا قسمت نشد پیش مردم مایلم این نکته را حاشا کنید مرگ من آمد ولی آقا نیامد، حیف شد! فرصت دیدار را شاید شما پیدا کنید @shia_poem
ای روضه‌روضه داغ تو جان‌سوز، یا حسین ای داغ تا همیشه جهان‌سوز، یا حسین با روضۀ تو دم به دم آتش گرفته‌ام با بیت بیت محتشم آتش گرفته‌ام «باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است» این ماتمی که آتش آن در جهان گرفت داغی که شعله‌اش به پر قدسیان گرفت داغی که برد تاب و توان از دل همه شاید که خوانده با دل بی تاب فاطمه «ای کشته فتاده به هامون حسین من ای ماه دست و پا زده در خون حسین من» بودند دیو و دد همه سیراب و ای دریغ در خیمه‌های آل عبا تیر بود و تیغ مهجور مانده است سلیمان کربلا غوغا به پاست در دل میدان کربلا نبض زمین و نبض زمان نامرتب است انگار وقت رفتن خورشید زینب است محشر شده‌ست در دل اهل حرم به پا غرق تلاطم است دگر خاک نینوا حالا حسین آن‌که جهان بی‌قرار اوست دل از جهان بریده و خود بی‌قرار دوست او می‌رود که زنده کند خاک مرده را این خاکیان دل به مذلت سپرده را او می‌رود قیامت عظمی به‌پا کند این خاک معصیت‌زده را کربلا کند لب تشنه می‌رود سوی گودال قتلگاه خورشید می‌رود که شود روشنای راه گویا زمان معجزه‌های پیمبری‌ست اعجاز او ولی همه از جنس دیگری‌ست معراج اوست از دل گودال قتلگاه تنها و تشنه، بی‌کس و مظلوم و بی‌سپاه از خون وضو گرفته و قد قامت الصلات صف بسته‌اند پشت سرش عرش و کائنات برپا شده‌ست در دل مقتل نماز او زیباتر است از همه راز و نیاز او در سجده از تمام جهان دل بریده است تنها که نیست؛ لشکر کوفی رسیده است سرنیزه‌ای برای طواف سر آمده تیری به استلام لب و حنجر آمده «انا الیه...» بر لب و... عالم به تاب و تب چشمش به سوی زینب و... عالم به تاب و تب وقت نماز سر شده بر روی نیزه‌ها قد قامت الصلات بخوان خاک کربلا معراج اوست در دل خون دیدنی شده قرآن آیه آیه چه بوسیدنی شده «وَ اَم حَسِبتَ» کار جهان را نظاره کن خورشید روی نیزه! طلوعی دوباره کن! سروده گروه ادبی "قتیل العبرات" @shia_poem
Hacı Baqir Mənsuri Hüseynə yerlər ağladi.mp3
9.83M
حسینه یرلر آغلادی حسینه گوئلر آغلادی 😭 ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻ مرحوم محمدباقرمنصوری
غمی به وسعت عالم نشسته بر جانش تمام ناحیه خیس از دو چشم گریانش شبیه ابر بهاری هوای ناحیه را پر از ترنم غم کرده اشک سوزانش سلام کرد به جدّش... سلامی از سر صدق سلام آن‌ که کند جان فدای جانانش سلام کرد بر آن گونه‌های خاک‌آلود بر آن تنی که نمودند نیزه بارانش سلام کرد بر آن بوسه‌گاه نورانی سلام آن‌ که کند جان خویش قربانش سلام آن‌ که دلش زخمی مصیبت‌هاست سلام آن‌ که اگر بود کربلا، جانش، میان طف، سپر نیزه و سنان می‌شد و می‌سپرد به شمشیرها گریبانش... سلام آن‌ که اگر نینوا حضور نداشت علی‌الدوام شده نالۀ فراوانش سلام آن‌ که سرازیر می‌شود هر روز به جای اشک روان، سیل خون ز چشمانش... @shia_poem
غارتِ پیرهنِ بی کفنم را دیدم مادرم را پدرم را حسنم را دیدم دست در زیر تنت بردم و برداشتمت دو سه ساعت چه سرت آمده نشناختمت تا بیایم به سرت با همه درگیر شدم ته گودال تو بودی و سرازیر شدم دیر شد تا برسم ، شمر به بیرون آمد مویْ آشفته و با دامن پُر خون آمد... راحت از دشنه و سرنیزه و داس‌اش کردم شمر لبخند زد و گفت خلاص‌اش کردم @shia_poem
دُرِّ شکسته ای ته گنجینه ای که نیست درهم شدی غروب، در آئینه ای که نیست با نعل تازه رفته کجاهای کربلا ناحیه ی مقدسه ی سینه ای که نیست کو ماهِ سنگ خورده ی پیشانی ات حسین کو بر جراحت سر تو پینه ای که نیست! از ظهر، ذوالفقار علی بوده خواهرت جنگیده بین لشکر پُر کینه ای که نیست شد پرچم تو معجر آتش گرفته ام حیران شدم ز حُرمت دیرینه ای که نیست دیدم به روی نیزه فقط سر می آورند با طعنه اشک طفل ترا در می آورند در تکیه ی عزای تو مظلوم می کِشم تا زنده ام، خجالتِ معصوم می کِشم دارم میان خیمه ی آتش گرفته ات ناز رقیه که شده مغموم می کِشم با ناخن شکسته کمی وقت بُرده است خار از دو پای خسته ی کلثوم می کِشم خود را به زحمت از وسط تیر و نیزه ها جایی که هست جسم تو معلوم می کِشم تا اینکه حنجر تو نریزد بهم حسین آهسته لب به هر رگ حلقوم می کِشم خولی و شمر، راه حرم را بلد شدند از چادری که روی سرم نیست، رد شدند من ماندم و غمی که نمی شد مهار کرد گفتی فرار کن تو ... نمی شد فرار کرد قبل از غروب، زیور و خلخال برده اند دیدی مرا غمت به چه داغی دچار کرد خولی نبود در ته گودال قتلگاه پس با سری که رفته به خورجین چکار کرد؟ نفرین به آنکه بین تنورت گذاشته لعنت به آنکه پای سر تو قمار کرد جسم تو اینطرف، سر تو رفته آنطرف بهر تو گریه، فاطمه ی بی مزار کرد اینجا کنار پیکر تو، خواهر تو سوخت آنجا برای غربت سر، مادر تو سوخت @shia_poem
گرمْ ظهر است و هوا آتش و دشت آتش و خاک آتش و هر نیم نفس آتشِ خونبار  در این بار زمان وقت نماز است  گه راز و نیاز است امام آمدو هنگامه مهیا شدو صف‌ها همه برپا شدو حضرت زِ نمازی به نماز دگری با دل مشتاق‌تری  ایستاده‌است خودش رو به خودش حضرت قبله که کنَد روی به کعبه عرش مبهوت حضور شبه ظهورش همه نورش جبرئیل آمده سجاده‌ی او پهن  کند و بوسه به خاک کف پایش بزند منتظر بود جهان منتظر بود علی‌اکبر اذان گفت باز هم فاطمه ، جان گفت ایستاده است حسین این طرف و دور تا دور  سیاهی است تباهی است سپاهی است پُر از تیرو کماندار پُر از دشنه‌ی خونبار پُر از نیزه‌ی خون‌ریز ناجوانمردترین قوم  همه آماده پیکار ستمکار  نه رحمی  نه نفهمی چه بی‌عار همگی منتظر غفلت سردار ایستاده‌است حسین و  سپری پیش رویش داشت  سری پیش رویش داشت  جگری پیش رویش داشت سعید است  سعید ابن عبدلله است  خاک ثارالله است دیوانه تا به لب‌های حسین‌بن‌علی واژه‌ی تکبیر نشست به روی سینه‌ی سوزان سعید  اولین تیر نشست چشم را لیک نبست سوره‌ی حمد که آقا به لبش جاری شد دومین تیر دَمش کاری شد دومین تیر پَر خویش که چرخاند بر آن سینه نشست و جگر فاطمه سوزاند باز هم گفت سعید شُکرلله اباعبدالله قل هو الله احد گفت حسین باز هم نام صمد گفت حسین ایستاده است سعید باز هم تیر زدند تیر سوم زد و بد خورد به تَن یاد می‌کرد زِ تابوت حسن یادش اُفتاد که اُفتاد نوک تیر به تن دوخت کفن رفت آقا به رکوع با تمامیِ خشوع  و در آن داغ شدید با همه صبر و خضوع ایستاده است سعید  خواند سبحان و سبحان و سبحان حسین کرد تکرار سعید  تیر چهارم زد و پهلوش درید اشک از گوشه چشمش که چکید زیر لب زمزمه کرد  یاد دیوار و در و فاطمه کرد  لحظه‌ای هم نشکست لحظه‌ای هم نَخَمید در سجود  آقا گفت  ربی الاعلی گفت روی زانوست سعید تیر پنجم زد و بر کتف نشست استخوانی که شکست زیر لب خواند دعا که خدا بود و خدا رکعت بعدی شد ششمین تیر درِ سینه او را وا کرد  رد شد و تیزی خود را به قلبش جا کرد  داغ را معنا کرد در قنوت است حسین   از خدا آکنده از علایق کنده باصدای حیدر  آه مانند علی مثل آن روز که در اوج نبرد مثل آن روز که در وقت نماز تیر کندند زِ پای حیدر تیرها سوی حسین اما نه، سپری هست عجب  مردانه ایستاده است سعید  گفت من مات عَلی حب علی مات شهید تا تشهد را خواند زیر لب خواند سعید به شهودش بردند تیر بعدی به گلو زد ملکوتش بردند تیر بعدی به رخش زد جبروتش بردند همه جمعاً ملائک دورش غرق حیرت جبریل   مات حالات سعید است خلیل    مست حالش عیسی  محو رویش موسی  همه جمعند ولی چشم سعید  جز حسینش به خدا هیچ ندید ابن عبداللهی  حال عبدالله و همه‌اش الله است همه‌اش گرم نگاه  تیرِ بعدی آنگاه یا اباعبدالله گاه گاهی نیزه  می‌رسد هر لحظه مثل  یک کوه ستبر  مثل یک صخره‌ی پُر صبر  سعید گاه با بازویش  گاه با سینه‌ی خود  گاه با حنجره‌اش  چه شگفت است خدا منظره‌اش  لشکری حیران است ابن سعد است که سرگردان است بزنیدش که بیافتد از پا  تیرها خورد به پا  تیرها خورد بر آن گونه  بگو تو همه جا ایستاده است سعید  لشکری در بُهت و غرق حیرت همه‌ی جانبازان  مات این چهره‌ی پرپر شده تیراندازان حضرت صوم و صلات  تا که کشتی نجات  تا که آیینه ذات  السلامش را گفت به سلامش که رسید تیر آخر به گلوگاه سعید خون اگر می‌جوشید سیزده تیر سراپاش برید  او ولیکن نبرید جان به لب‌هاش سرانجام رسید  یاعلی از لبش آرام دمید گفت جبریل هلا عاش سعید مات سعید  آه افتاد سرش  روی دامان حسین  خیره مانده است به او  چشم گریان حسین آخرین جمله‌ی او ای عزیزم  بی کسم بی چیزم هیچ کاری که نکردم آقا  کاش می‌شد که به دور تو بگردم آقا عشق شد نوش سعید خون در آغوش سعید گفت در گوش سعید  بعد از این تا به ابد در بهشت ابدی  نه به پشتم هستی نه کنارم هستی همه جا پیش رویم خواهی ماند تا ابد روبرویم خواهی ماند ولی افسوس هنوز آرزویی به دلش داشت سعید غصه‌ای داشت مگو هرقدر تیر که اینجاست  همه خرجش می‌شد  کاش می‌خورد به او  ولی افسوس  به جا مانده هنوز تیر و سرنیزه و  شمشیر و عصا و دشنه  یک طرف یک تشنه بین آنها اما آتشی در جگر قافله هست چهار تا تیر سه‌شعبه است که با حرمله است خوب شد رفت و ندید  خوب شد عصر نبود  وای از قلب حسین  وای از حال رُباب آه از قحطی آب اولی سهم علی‌اصغر شد از لبِ او می‌گفت آه مُنوا می‌گفت به همه رو زدم اما چه کنم خندیدند در عوض حرمله هم بچه را دوخت به دستان پدر  سوخت چشمان پدر بچه‌اش تیری خورد که سعید و که زهیر و که حبیب و وهب و عابس و حُر نیز نخورد نه گلو ماند از او  نه که رو ماند از او..‌ @shia_poem
ادامه: دومین تیر به چشم عموی قافله زد بازهم حرمله زد  کارِ سقا پیچید  چشم هم تا پیچید زره‌اش پُر خون شد  تیر از پشت سرش بیرون شد دست افسوس نداشت  ساقه‌اش را آقا بین زانو بگذاشت سرِ خود را به عقب زود کشید  چقدر تیر درید چشم افسوس که ریخت  در مدینه کمر ام‌بنین تیر کشید  فاطمه زد به سرش  ناله کشید خوب شد رفت و ندید ، خوب شد رفت و نبود تک و تنهاست حسین ، فکرِ زنهاست حسین زخمی و تشنه و بی‌کس  نه جوانی نه عبایی نه امیری نه برادر هرطرف یک نفر اُفتاده تنی چاک و این خاک چه خالی است زِ یاران عوضَش خیمه‌ی دارالشهدا پُر زِ بدن ، غرق شهید  یک طرف خفته سعید یک طرف اکبر پاشیده زِ هم پیش او قاسم پیچیده بهم دشت خالی است ، حسین است پر از زخم   ولی بر روی زین دوره‌اش کرده‌اند ای وای  به کین سنگی از دور شکست آینه را  خورد جبین چهراش خون و محاسن همه خون ابتدا آه کشید خواست با دامنِ پیراهن خود پاک کند حرمله دید عجب فرصت خوبی دارد نیست اینبار سعید ، نیست عباسِ رشید  قلب آقا را دید و کمان را که کشید چارمین تیرِ سه‌شعبه زود رسید دور خود چرخ‌زنان سینه درید فاطمه ضجه کشید خواست بیرون کشد از سینه، لبه‌هایش نگذاشت بیشتر رفت فرو ، خم شد از پشت کشید ساقه‌ی تیر بلند  همه بیرون آمد باز فواره‌ی خون  باز خونابه به جوش  مصطفی رفت زِ هوش نفسش رفت زِ دست  خواهرش بدحال است ذوالجناحِ پُرخون  ذوالجناحِ پُر زخم  به لب گودال است از روی زین اُفتاد  مجتبی آمده بود ریختند از همه‌جا  هرکه با هرچه که می‌شد می‌زد پدرش  آنجا بود همه با هرچه که دارد می‌زد مادرش آنجا بود یک نفر خواست که با تیغ تمامش بکند سپرش شد آنجا  پسرش عبدالله بدنش شد سپر ثارالله  بود بر روی عمو  به زمین ولوله بود همه‌جا هلهله بود ، باز هم حرمله بود  باز هم زیر گلو آخرین تیرِ سه‌شعبه به کمانش بگذاشت ولی اینبار  بگو  فاصله اندازه‌ی یک نیزه نه یک تیر نبود دوخت با ضرب سه‌شعبه دو گلو اخنس و اشعث و شمر.... همه بودند سنان آمد و زد نیزه‌ی خود را به گلو  به روی دامن زهراست سرش مادرش مُرد برش خواهرش داد کشید  دخترش جیغ کشید  نزنیدش نزنید جان من  زود خلاصش بکید @shia_poem