eitaa logo
شعر شیعه
7.5هزار دنبال‌کننده
569 عکس
205 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
قحطی عشق آمده باران بیاورید باران برای اهل بیابان بیاورید یک چشمه از بهشت خدا را از آسمان تا خاک تشنۀ عربستان بیاورید... الطاف بی‌نهایت پروردگار را در قالب سه آیۀ قرآن بیاورید یک سیب سرخ را به پیمبر دهید و بعد حوریه‌ای به کسوت انسان بیاورید هر سیب سرخ، سیب پیمبر نمی‌شود هر سوره‌ای که سورۀ کوثر نمی‌شود دل برده از پیمبر والاتر از همه آنکه نشسته این همه بالاتر از همه... درهای باغ را به روی غصه بسته است این غنچه‌ای که گشته شکوفاتر از همه او ماه خانوادۀ خورشید مکه است او زهره است، زهرۀ زهراتر از همه نامش نزول مائده‌های بهشتی است مریم‌تر از همه‌ست و مسیحاتر از همه با این همه لطافتش انصاف را بگو انسیه است این زن حوراتر از همه؟ ما را به وصف مادر آیینه‌ها چه کار؟ جایی که مدح فاطمه را کرده کردگار روشن به نورِ آمدنش آسمان شده‌ست این زن که قبل خلقت خود امتحان شده‌ست عطر بهشت آمده همراه مقدمش دنیای پیر با نفس او جوان شده‌ست زمزم به گوش کعبه چنین کرده زمزمه در قلب مکه چشمۀ کوثر روان شده‌ست وقت نماز شرعی اگر چه نیامده برخیز ای بلال زمان اذان شده‌ست آخر میان خانۀ آیینه‌های شهر آیینۀ خدای‌نما میهمان شده‌ست باید علی رکاب بگیرد برای او زهرا نگین خاتم پیغمبران شده‌ست زهرا نبود زُهره دگر نُه فلک نداشت زهرا نبود سفرۀ خلقت نمک نداشت... تو چشمۀ زلال حیاتی که گفته‌اند بالاتر از تمام صفاتی که گفته‌اند بعد از پدر به روح بلند تو می‌رسد بانو سلامِ هر صلواتی که گفته‌اند جز با کلیدِ مِهر شما وا نمی‌شود در روز حشر باب نجاتی که گفته‌اند بسیار گفته‌اند و هنوز از مقام تو چیزی نگفته‌اند، رُواتی که گفته‌اند شیرین‌تر است شورِ نم اشک‌هایمان از شهد شاخه‌های نباتی که گفته‌اند بی‌بی بیا و یک شب جمعه ببر مرا همراه خود کنار فراتی که گفته‌اند - - شب‌های جمعه تا به سحر گریه می‌کنی بر داغ کشتۀ عبراتی که گفته‌اند وقتی خداست زائر شب‌های جمعه‌اش اشکم شود مسافر شب‌های جمعه‌اش @shia_poem
ای مهبط وحی،‌ ای نفست معدن رحمت بگذار که از چشمه‌ی حکمت بنویسم وقتی که تویی راه رسیدن به خداوند این قافیه را نیز هدایت بنویسم @shia_poem
یک سال می شود که تو هم پر کشیده‌ای من هم به سوگ پر زدن تو نشسته‌ام شاید به جا نیاوری‌ام آشنای من می‌بینی از فراق تو خیلی شکسته‌ام چون آفتاب بر لب بامم که مثل تو مانده به زیر صورت خورشید پیکرم ای تشنه لب به یاد ترک‌های لعل تو لب تشنه مانده‌ام به نفس های آخرم بی تو تمام باغ تو رنگ خزان گرفت بی تو پری برای پریدن نمانده بود صحرای داغ، پای برهنه، لباس خشک نایی دگر برای دویدن نمانده بود چندی ست رفته قوت دیدن ز دیده‌ام  بنگر به راه رفتن خواهر که دیدنی ست دارم هنوز بر تنم از آن مسافرت یک باغ پر بنفشه برادر که دیدنی ست  دل پاره پاره از همهٴ طعنه‌هایشان پایم هنوز آبله دار از شتاب ها جا خوش نموده بر بدنم جای سلسله ردی ست بر تمام تنم از طناب ها  پیراهنی که خون تو آغشته اش بود هرگز نَشُسته‌ام نرود عطر و بوی تو دارم هنوز با خودم از کوچه‌های شام سنگی که خورد بر سر نیزه به روی تو @shia_poem
ای كه روی دوش منه تا به قیامت علمت دست خدا پشت سرِ مدافعان حرمت روبه روی گنبد تو همیشه تعظیم می كنم برا دفاع از حرمت جونمو تقدیم می كنم روزای من با حسرت زیارت تو شب میشه شهادتینم آخرش لبیك یا زینب میشه چیكار كنم كه خاك غم نشینه رو مرقد تو باد مخالف نزنه به پرچم گنبد تو رو خون این همه رفیق مگه میشه پا بزاریم مگه میتونیم حرمو یه لحظه تنها بزاریم اون كه با سنگ تفرقه نورِ چراغ و می زنه پاش برسه با تبرش ریشه ی باغ و می زنه دلم می خواد هر جا میرم عشق تورو جار بزنم تو دهنِ دشمنا با دست علمدار بزنم اونا كه هر دفه میام بهم میگن دیگه نرو یه روز رو سنگ قبرمن می نویسن اسم تورو @shia_poem
خدا نه این که مرا از گِل زیاده تان که آفرید مرا از غبار جاده تان   وبال گردن تان بودم از همان آغاز بعید هست بیایم به استفاده تان   ببین چه ساده برایت به حرف می آیم فدای این همه لطف و صفای سادۀ تان   به لطف چشم شما دل همیشه آباد است خدا کند که بمانم خراب بادۀ تان   خدا نوشت ازل در شناسنامۀ دل که ما غلام شماییم و خانوادۀ تان   از آن زمان که از این خاک پاک پا شده ام گدای دائمی حضرت رضا شده ام   بهشت کوچک دامان مادری آقا تو میوۀ دل موسی بن جعفری آقا   شب ولادت تو در مدینه می گفتند ز راه آماده خورشید دیگری آقا   دخیل بسته ام امشب به گاهواره تو رواست حاجتم ار سر برآوری آقا   اگر چه منشاء نور شما یکی باشد تو بین باغ خدا طعم نوبری آقا   که خوانده است ولی عهد خود تو را وقتی که تو برای خودت یک پیمبری آقا   تویی که صاحب اوصاف بی حدش خواند همان که عالم آل محمدش خواند   مهی که چشمۀ چشم تو در تلاطم شد طلوع مشرقی آفتاب هشتم شد   چه حکمتی است که قبل از شروع موسم حج طواف قبلۀ هشتم نصیب مردم شد   فقط برای تماشای دانه پاشی تان دل کبوتریم نذر چند گندم شد   شبیه محشر کبراست صحن های حرم که در شلوغی هر روزه اش دلم گم شد   به سوی پنجره فولاد حاجتی آمد دخیل بست و گرفت و غمش تبسم شد   ز کوچه های حرم آفتاب می جوشد ز دست حوض فرشته شراب می نوشد   تو بحر هستی و کس نیست از تو دریاتر تو آفـتـابی و از هـر بـلـند بـالاتر   تو نسل نوری و هر چند هشتمین خورشید ولی ندیده زمین در خود از تو پیداتر   اگر چه باغ بهشت خداست رویایی ولی بهشت نگاه تو هست رویاتر   از ابتدای ازل چشم هیچ آهویی ز چشم های تو هرگز ندیده شهلاتر   در آستین بدون عصای تو موسی است و از مسیح نفس های تو مسیحاتر   نفس نه، گوشه ی چشمی اگر بیندازی دوا نه، در دل ما مرکز شفا سازی   فدای نام صمیمی و شاعرانه تان که باز کرده دلم را به سوی خانه تان   بود دست من و بی هوا هوایی شد گمان کنم که گرفته دلم بهانه تان   نشسته ام به سر دوش گنبدت آقا بیا و پر مده مرغی ز آشیانه تان   دوباره حرف زیارت دوباره حرف حرم دوباره حرف کبوتر به آب و دانه تان   چه قدر عمق بلند کلامتان زیباست میان صحبت شیرین و عامیانه تان   بخوان که هر چه بخوانی برای ما زیباست رسیدن تو به این خاک هدیه زهراست   کسی که بر لب خود ذکر یا رضا دارد میان سینه ی زهرا همیشه جا دارد   اگر که بر نخورد بر خدا کجا کعبه به قدر این حرمت این همه صفا دارد؟   کنار پنجره فولاد مادری خسته برای کودک خود دست بر دعا دارد   گرفته دامنه های ضریح را مردی به گریه حاجت امضای کربلا دارد   و نذر روضه ی زهرا نموده می خواند عقیق سبز علی رنگ کهربا دارد   میان خانه که بستند دست مولا را میان کوچه شکستند دست زهرا را   @shia_poem
برای دلخوشی نوکران این درگاه دروغ روضه بخوانم دروغ بسم الله دروغ روضه بخوانیم شمر آبش داد سنان رسید ولی با ادب جوابش داد دروغ روضه بخوانیم دست و پا نزده حسین، فاطمه را تشنه لب صدا نزده دروغ روضه بخوانیم زیر و رو نشده نخورده نیزه به او،نحر از گلو نشده دروغ روضه بخوانیم سر بریده نشد محاسنش به روی خاکها کشیده نشد دروغ روضه بخوانیم سر جدا نشده تنش سه روز روی خاکها رها نشده دروغ روضه بخوانیم پیرهن دارد که گفته است که عریان شده،کفن دارد دروغ روضه بخوانیم غصه او را کشت نه ساربان آمد،نه بریده شد انگشت دروغ روضه بخوانیم حرف بد نزدند شبیه فاطمه اصلا به او لگد نزدند دروغ روضه بخوانم نبود مادر او نرفت با کتک از قتلگاه خواهر او دروغ روضه بخوانم علم نیفتاده نگاه شمر به سمت حرم نیفتاده دروغ روضه بخوانم برای نوکرها نرفت دست حرامی به سمت معجرها دروغ روضه بخوانم سری نیفتاده ز ناقه نیمه ى شب دختری نیفتاده دروغ روضه بخو‌ان این دروغها خوب است نه اينكه دندان ،آنچه شكسته شد چوب است @shia_poem
برای دلخوشی نوکران این درگاه دروغ روضه بخوانم دروغ بسم الله دروغ روضه بخوانیم شمر آبش داد سنان رسید ولی با ادب جوابش داد دروغ روضه بخوانیم دست و پا نزده حسین، فاطمه را تشنه لب صدا نزده دروغ روضه بخوانیم زیر و رو نشده نخورده نیزه به او،نحر از گلو نشده دروغ روضه بخوانیم سر بریده نشد محاسنش به روی خاکها کشیده نشد دروغ روضه بخوانیم سر جدا نشده تنش سه روز روی خاکها رها نشده دروغ روضه بخوانیم پیرهن دارد که گفته است که عریان شده،کفن دارد دروغ روضه بخوانیم غصه او را کشت نه ساربان آمد،نه بریده شد انگشت دروغ روضه بخوانیم حرف بد نزدند شبیه فاطمه اصلا به او لگد نزدند دروغ روضه بخوانم نبود مادر او نرفت با کتک از قتلگاه خواهر او دروغ روضه بخوانم علم نیفتاده نگاه شمر به سمت حرم نیفتاده دروغ روضه بخوانم برای نوکرها نرفت دست حرامی به سمت معجرها دروغ روضه بخوانم سری نیفتاده ز ناقه نیمه ى شب دختری نیفتاده دروغ روضه بخو‌ان این دروغها خوب است نه اينكه دندان ،آنچه شكسته شد چوب است @shia_poem
اين بانوان كه دست به زانو گرفته اند از هر چه جز محبت تو رو گرفته اند . ماه شب چهارده اند از نگاه حُسن وقتي حجاب تا سر ابرو گرفته اند . از كور رو گرفتي و زنهاي پارسا درس عفاف از تو چه نيكو گرفته اند . در امتداد راه تو در عصر پهلوي يك عمر جا به گوشه پستو گرفته اند . زخمي شدند با تبر طعنه ها ولي نام تو برده اند كه نيرو گرفته اند . از موج فتنه هاي زمانه گذشته اند در ساحل حجاب تو پهلو گرفته اند . فرموده اي كه چادر من تاج بندگي ست اين تاج را بدون هياهو گرفته اند . اين مادران كه كودكشان كربلايي است از سبك زندگي تو الگو گرفته اند . خرج طلاي گنبد يك بي حرم شود در عمر خويش هرچه النگو گرفته اند @shia_poem
قحطی عشق آمده باران بیاورید باران برای اهل بیابان بیاورید یک چشمه از بهشت خدا را از آسمان تا خاک تشنۀ عربستان بیاورید... الطاف بی‌نهایت پروردگار را در قالب سه آیۀ قرآن بیاورید یک سیب سرخ را به پیمبر دهید و بعد حوریه‌ای به کسوت انسان بیاورید هر سیب سرخ، سیب پیمبر نمی‌شود هر سوره‌ای که سورۀ کوثر نمی‌شود دل برده از پیمبر والاتر از همه آنکه نشسته این همه بالاتر از همه... درهای باغ را به روی غصه بسته است این غنچه‌ای که گشته شکوفاتر از همه او ماه خانوادۀ خورشید مکه است او زهره است، زهرۀ زهراتر از همه نامش نزول مائده‌های بهشتی است مریم‌تر از همه‌ست و مسیحاتر از همه با این همه لطافتش انصاف را بگو انسیه است این زن حوراتر از همه؟ ما را به وصف مادر آیینه‌ها چه کار؟ جایی که مدح فاطمه را کرده کردگار روشن به نورِ آمدنش آسمان شده‌ست این زن که قبل خلقت خود امتحان شده‌ست عطر بهشت آمده همراه مقدمش دنیای پیر با نفس او جوان شده‌ست زمزم به گوش کعبه چنین کرده زمزمه در قلب مکه چشمۀ کوثر روان شده‌ست وقت نماز شرعی اگر چه نیامده برخیز ای بلال زمان اذان شده‌ست آخر میان خانۀ آیینه‌های شهر آیینۀ خدای‌نما میهمان شده‌ست باید علی رکاب بگیرد برای او زهرا نگین خاتم پیغمبران شده‌ست زهرا نبود زُهره دگر نُه فلک نداشت زهرا نبود سفرۀ خلقت نمک نداشت... تو چشمۀ زلال حیاتی که گفته‌اند بالاتر از تمام صفاتی که گفته‌اند بعد از پدر به روح بلند تو می‌رسد بانو سلامِ هر صلواتی که گفته‌اند جز با کلیدِ مِهر شما وا نمی‌شود در روز حشر باب نجاتی که گفته‌اند بسیار گفته‌اند و هنوز از مقام تو چیزی نگفته‌اند، رُواتی که گفته‌اند شیرین‌تر است شورِ نم اشک‌هایمان از شهد شاخه‌های نباتی که گفته‌اند بی‌بی بیا و یک شب جمعه ببر مرا همراه خود کنار فراتی که گفته‌اند - - شب‌های جمعه تا به سحر گریه می‌کنی بر داغ کشتۀ عبراتی که گفته‌اند وقتی خداست زائر شب‌های جمعه‌اش اشکم شود مسافر شب‌های جمعه‌اش @shia_poem
ای مهبط وحی،‌ ای نفست معدن رحمت بگذار که از چشمه‌ی حکمت بنویسم وقتی که تویی راه رسیدن به خداوند این قافیه را نیز هدایت بنویسم @shia_poem
یک سال می شود که تو هم پر کشیده‌ای من هم به سوگ پر زدن تو نشسته‌ام شاید به جا نیاوری‌ام آشنای من می‌بینی از فراق تو خیلی شکسته‌ام چون آفتاب بر لب بامم که مثل تو مانده به زیر صورت خورشید پیکرم ای تشنه لب به یاد ترک‌های لعل تو لب تشنه مانده‌ام به نفس های آخرم بی تو تمام باغ تو رنگ خزان گرفت بی تو پری برای پریدن نمانده بود صحرای داغ، پای برهنه، لباس خشک نایی دگر برای دویدن نمانده بود چندی ست رفته قوت دیدن ز دیده‌ام  بنگر به راه رفتن خواهر که دیدنی ست دارم هنوز بر تنم از آن مسافرت یک باغ پر بنفشه برادر که دیدنی ست  دل پاره پاره از همهٴ طعنه‌هایشان پایم هنوز آبله دار از شتاب ها جا خوش نموده بر بدنم جای سلسله ردی ست بر تمام تنم از طناب ها  پیراهنی که خون تو آغشته اش بود هرگز نَشُسته‌ام نرود عطر و بوی تو دارم هنوز با خودم از کوچه‌های شام سنگی که خورد بر سر نیزه به روی تو @shia_poem
ای كه روی دوش منه تا به قیامت علمت دست خدا پشت سرِ مدافعان حرمت روبه روی گنبد تو همیشه تعظیم می كنم برا دفاع از حرمت جونمو تقدیم می كنم روزای من با حسرت زیارت تو شب میشه شهادتینم آخرش لبیك یا زینب میشه چیكار كنم كه خاك غم نشینه رو مرقد تو باد مخالف نزنه به پرچم گنبد تو رو خون این همه رفیق مگه میشه پا بزاریم مگه میتونیم حرمو یه لحظه تنها بزاریم اون كه با سنگ تفرقه نورِ چراغ و می زنه پاش برسه با تبرش ریشه ی باغ و می زنه دلم می خواد هر جا میرم عشق تورو جار بزنم تو دهنِ دشمنا با دست علمدار بزنم اونا كه هر دفه میام بهم میگن دیگه نرو یه روز رو سنگ قبرمن می نویسن اسم تورو @shia_poem