eitaa logo
شعر شیعه
7.6هزار دنبال‌کننده
588 عکس
208 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
ای کشته مژگان سیاه تو سپاهی ما نیز هلاکیم، به ما نیز نگاهی از ما که سیاهیم مگردان نظر خویش بگذار بیفتند سیاهان به سیاهی صد بار کله بر سر ما رفت ز دنیا یک بار هم از دست تو خوب است کلاهی بر خلق جهان رحم بفرما که نسوزند مگذار برآرم ز دل سوخته آهی گویند که غافل شدن از خویش گناه است صد طاعت ما خادم این گونه گناهی معنی جگری داشت که در راه تو خون شد دی نعره و امروز فغان است گواهی @shia_poem
تشنگان عشق را باران نمي آيد به كار عاشقان تشنه را هم نان نمي آيد به كار درد وقتي ميكند ما را به تو نزديك تر پس نميخواهم دوا،درمان نمي آيد به كار پس فراق از آتش سخت جهنم بدتر است بي تو ما را روضه ي رضوان نمي آيد به كار نوكرت را نوكري زنده نگه دارد فقط بي مدال نوكري هم جان نمي آيد به كار رتبه ي عاشق كجا و رتبه ي زاهد كجا زهد در دلداگي چندان نمي آيد به كار با تو كار خلق سمت رو به راهي ميرود تا نيائي پس سر و سامان نمي آيد به كار افضل اعمال امروز انتظار واقعي ست پس زباني خواندنت يك آن نمي آيد به كار @shia_poem
نگو دارم از تو جدا میشوم نگو بی تو اینجا رها میشوم اگرچه لگد خوردم از این و آن به عشق تو هردفعه پا میشوم تو هستی و من خوب حس میکنم تمام سحر ها دعا میشوم ... اگر چوبِ خشکم , اگر کهنه ام نينداز دورم ... عصا میشوم خرابم , دعایم کن آقای من که با یک دعایت بنا میشوم بگو گرچه آلوده ام من , هنوز به زیر عبای تو جا میشوم می آیم ... اگر آهنی کهنه ام کنار تو باشم طلا میشوم نشد جمکرانِ تو آدم شوم ببر کربلا , کربلا میشوم @shia_poem
خسته ام از روز و سال و ماه؛ عمرم شد تباه یا کریم الصفح، یا ألله؛ عمرم شد تباه امر کردی بندگی کن! عرض کردم غرقِ اشک- حیف دل با تو نشد همراه، عمرم شد تباه یاغیاث المستغیثین، دستهایم را بگیر آمدم ألعفو یا ربّاه، عمرم شد تباه این «منِ عاصی» به آسانی «تو» را از من گرفت درگذر از بندۂ گمراه، عمرم شد تباه «یا رجاءَ المُذنبین» شرم ِ من از این است که؛ آرزوهایم نشد کوتاه، عمرم شد تباه خوابِ غفلت آمد و حالِ دعایم را گرفت تا که جُنبیدم به خود ناگاه! عمرم شد تباه پا به پایِ نفسِ سرکش رفتم و افسوس که... راه را نشناختم از چاه؛ عمرم شد تباه لطف کن گاهی دلیل گریه هایم را بپرس حسرت شش گوشه دارم آه، عمرم شد تباه جانِ آقایی که شد در علقمه دستش جدا قسمتم کن کربلا گهگاه، عمرم شد تباه! @shia_poem
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را آن کس که تو را دید نداند سر و پا را تا باد صبا بوی تو را در چمن آرد برداشته هر شاخ گلی دست دعا را باشد همه شب نام خوشت ورد زبانم اَصبَحتُ عَلَی ذِکرِکَ سِرّاً و جَهارا گیرم که شکیبد دل ما، رحم تو چون شد؟ بردار نقاب از رخ و بنمای لقا را... در کوی تو دیگر به سرافرازی ما کیست؟ گر عشق کند خاک به راهت سر ما را عمری‌ست «حزین» را کف امید فراز است امید که محروم نسازند گدا را
صبحِ روزِ الست تا... عرصات شده حک روی آسمان و کرات نور قبرش زیاد می گردد هر که گوید زیادتر "صلوات" بهترین ذکر در همه اوقات منشأ خیر و خوبی و برکات دید پیغمبرِ خدا در عرش... هست کار ملائکه "صلوات" در میانِ تمامیِ کلمات خوشترین ذکر در زمان حیات می شود بر طرف بلا از او بفرستد اگر کسی "صلوات" @shia_poem
اینجا کریمی هست که بسیار می بخشد لب وا نکردی تا کنی اِقرار می بخشد تاثیرِ استغفار اوجِ باورِ عبد است قبل از گُنه کردن تو را غفّار می بخشد! وقت گناه او پَرده روی ما می اندازد مشغولِ عُصیانیم که ستّار می بخشد! هر قدر هم دوری کنیم او در پیِ ما هست گاهی به خلوت، گاه در اَنظار می بخشد این صبر که دارد خدا، شرمندگی دارد... هر چه گُنه را می کنی تکرار، می بخشد... ظرفِ تَرَک خورده در اینجا بند خواهد خورد رفتی و برگشتی اگر صدبار، می بخشد پیچیدگیِ زندگی تمرینِ رُشدِ ماست اینها مقاماتی ست که دلدار می بخشد مؤمن در امواجِ بلاها دَم نخواهد زد زیرا بلاها نخلِ او را بار می بخشد در میهمانی، هوشیاری جُزوِ اَرکان است این صاحبِ خانه به ما اَسرار می بخشد حُبِّ علی در سینه باشد کارِ ما جور است ما را به مِهرِ حیدرِ کَرّار می بخشد آبِ حیاتی که خدا فرموده؛ این اشک است این هدیه را بر دیده ی بیدار می بخشد فرموده است شیخُ الاَئِمّه: "حَق، کسی را که اشکی بریزد در عزای یار، می بخشد" ذکرِ "حسین" در تشنگی تسبیحِ ما باشد جان را صفا این ذکرِ گوهربار می بخشد امشب خدا ما را به حَقِّ آن یتیمی که اُفتاد از ناقه در آن بازار، می بخشد امشب خدا ما را به حَقِّ چشم هایی که گردیده بود از ضربِ سیلی تار، می بخشد @shia_poem
چو سبوی می پرستان که شود خمارِ دستت بکشم مدام ساقی به سر،انتظارِ دستت به همان محل که شیشه ز تهی شدن عرق کرد ز چه سربلند گردم منِ شرمسارِ دستت چو سبو دو دستِ خود را زده ام به سر که شاید سحری،شبی، بیایم نفسی، به کارِ دستت تو چه تاک آفرینی که بدون خونِ انگور چه شراب ها که ریزد به لب از فشارِ دستت سر زلف خود گرفتی و نگفتی،این دل مست گذرد چگونه سالم ز دو آبشارِ دستت به غدیر دین کامل شود از کفت نمایان چه بگویم و نویسم من از ابتکار دستت............... تو به تیغ آبدارت قدمی بزن به صحرا که هزار لاله روید سحر از بهارِ دستت بگذار خار باشم که به دامنت بچسبم نه چو خاتمی كه از لطف رود از دیارِ دستت در مسجدی گدایم که تو در رکوع باشی به خرابه ای خرابم که رسد انارِ دستت سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی مگر آنکه بازجوید رهی از حصار دستت چه گشاد شد کلاهی که به سر نهاد جبریل که هزار شه پرِ او نکند مهارِ دستت دل ما که چشمِ مستت بنموده مستِ چشمت چه تلاش کرده ای که شده هوشیار دستت نه چو صوفی ام ولیکن ز شراب مدح نابت سر من برون نیاید چو مه از مدارِ دستت قلمی که دفتر دل بپذیرد عاشقانه به خدا که نیست الا سر ذولفقارِ دستت دل تاب خورده من نشود ز زانویت صاف مگر آنکه مثل تیغت بشود دچار دستت ز چه رو کمان گرفتی ز چه در کمین نشستی كه به شوق چشم نازت شده ام شکار دستت منم آنکه ایستاده ز غمت چو شمع سوزان نکنم طلب خموشی مگر از شرار دستت به دل و به دیده ی من اثری نماند الا دوسه یادگار پایت، دو سه یادگار دستت مپسند همچو میثم بشوم به نخل راضی خوشم آن زمان که رقصد سر من به دار دستت چو یتیم بی نوایی بنشسته ام به راهی که به کوی مویم افتد نفسی گذار دستت چه خوش است دیده ای که ز نیاز بی نیازی به دو پای لنگ مژگان شده رهسپار دستت ز همان محل که زهرا (س) به دو دست تو دهد دست سر عمر و درب خیبر نشد افتخار دستت به غدیر خم دو دستت شده یار پاک دستی که به دفن همسرت شد به دو دست، یار دستت ز چه تا ابد نپیچد به خودش طناب از غم که نموده عالمی را همه سوگوار دستت اگر از فراق زهرا کمرت شکست، والله نشنیده و نبیند کسی انکسار دستت تو به شانه ی (غریبت) بگذار دست خود را که زمین و آسمان ها نکشند بار دستت من از عار بی کلاهی ز تو شرمسار بودم که گذاشت منتش را به سرم دوباره دستت به خدا ردیف شعرم شده بود چشمت اما چه کنم كه طبع وحشی شد امیدوار دستت @shia_poem
تا تیغِ زلفت ای پدر خاک! خورد تاب ما سرگذاشتیم بر این تیره ی تراب دوریست آن عذابِ الیمی که گفته اند میسوزد از فراق تو دوزخ در التهاب کج ذوقِ بد سلیقه کسی که بهشت را کرده ست با وجودِ نجف باز انتخاب ای آفتابِ حُسن! تو را گریه میکند یعقوب وار گوشه ای از آسمان، سحاب این "هفت" بار طوف که بر دورِ "بیتِ" توست یعنی "معلّقات" نمانده ست بی جواب انگار خلق محرم راز تو نیستند وقتی که هست کعبه چنین بر تنش حجاب "خاتم" صدا زدند نبی را، به شانه اش گشتی سوار، مثلِ نگینی که بر رکاب ای لنگر زمین و زمان! بی تو تیغِ موج با نوح آن کند که بسی کرده با حباب پیچیده داستان دخیلی که بسته است دورِ ضریحِ دستِ ترک خورده ات طناب حلقه زند اگر به عبایِ سخاوتت بسته شود دهانِ در از لطفِ بی حساب عالم تمام خندق اگر بود، لب به لب با دستِ ذوالفقارِ تو پُر میشد از ثواب بالا بگیر دست که آیند سوی تو بی برکه ی غدیر جهان چیست جز سراب ای یارِ عرش! از چه کنار تو با غرور هی غار غار میکند آن کمتر از غُراب بر گوششان روایتِ لولا علی بس است آنها که رفته اند پی قولِ ناصواب بیم است پای خطبه ات از مست بودنم همّام برنخواست، اگر خورد از این شراب نهج البلاغه ی تو و قرآنِ مصطفی هر دو گرفته اند ز یک چشمه انشعاب دستی برآب بردی و دیدند اهلِ دل دست خداست عکس خودش را گرفته قاب نان جوین هرآینه خوردی، ندیده است گندم میان خانه ی تو سنگِ آسیاب انداخت پرده دستِ عقیل از عدالتت کور است هرکه درک ندارد از آن عتاب قرآن به دست، بینِ صلاتینِ ظهر و عصر افتاد چشم من به همین آیه از کتاب: "نمرود اگر خداست، خلیل خدا! بگو کاری کند ز غرب برون آید آفتاب..." لبخندِ با کنایه نشاندم به روی لب ناگاه در خیال خودم کردمش خطاب: فرمانِ ردّ شمسِ علی را چه میکنی؟! خورشید برده است از آقای ما حساب اندیشه در دو ذات حرام است، ذات حق با ذاتِ در خدا شده ممسوسِ آن جناب خواندیم مَن یمُت یَرَنی...نصف جان شدیم شب های بی قرار، سپردیم دل به خواب پایِ دل است و چشم، ملک کاش مینوشت خیر مرا به سنگ و خطای مرا بر آب شکر خدا به ساحتِ مولای عالمین جُرمی به غیر شعر نکردیم ارتکاب @shia_poem
ای خطاپوش خطا کار تو باز آمده است واکن آغوش ! گنهکار تو باز آمده است هرکجا رفت جز این در ، به در بسته رسید پشت در مانده به دربار تو باز آمده است رفت سربار کسی غیر تو باشد که نشد پهن کن سفره که سربار تو باز آمده است به خریداری یوسف همه جا رفت و نبود با کلافی سر بازار تو باز آمده است روزه داری که شده تشنه ی من لی غیرک بر سر سفره ی افطار تو باز آمده است گرم سبحانکَ یا مومن و یا وهاب است با اجرنایِ من النارِ تو باز آمده است راهباً راغباً و راجیاً و خائفاً است گر ابوحمزه به دیدار تو باز آمده است لا تؤآخذنی أَلا عشق! که با سوء عمل سر این کوچه بدهکار تو باز آمده است هاربٌ منکَ إلیک است و گرفتار گناه گر به سوی تو گرفتار تو باز آمده است قدر را قدر ندانست و پشیمان برگشت واکن آغوش! گنهکار تو باز آمده است @shia_poem
گنهکاران کجا هستند ماه عفو آمد باز خدای‌مهربانی با نگاه عفو آمد باز خدای‌ماحیا دارد نبخشد بنده را، هرچند گدای‌بی‌حیا بر خوانِ‌شاه‌عفو آمد باز دوباره روزه؛ این عبد فراری را به راه آورد خدایا‌شکر! این بنده به راه عفو آمد باز به ذکر یاعلی و یاعظیم ما در این سی‌روز دل از دست شیاطین در پناه عفو آمد باز خدای مهربان العفو، خدای مهربان العفو خداوندا به حق روزه‌ی صاحب‌زمان العفو دوباره با دعاها روح‌مان پرواز خواهد کرد خدا درهای رحمت را به خلقش باز خواهد کرد ابوحمزه بخوان هرشب الهی لاتودِّبنی سحرخوان دلت هرشب نوایی ساز خواهد کرد هزار اسم خدا مخفی‌ست در جوشن‌کبیر او به خَلِّصنا مِن‌َالنّاری به ما ابراز خواهد کرد چه سرهایی که در سجده، چه دستانی که بر بالا زمین سی روز، این‌گونه به عرشش ناز خواهد کرد خدا‌العفو خدا‌العفو خدا‌العفو خدا‌العفو خداوندا به العفو علی شیرخدا العفو دم افطار می‌‌خوانند وقتی ربنایت را دلم قرص است می‌بخشی گدای بی‌نوایت را دم افطار وقتی سفره‌ی احسان تو پهن است لب روزه طمع دارد فقط رزق رضایت را لبان تشنه‌ی شیعه دم‌افطار می‌خواهد بگیرد در بغل قبر شه کرببلات را سر قتلت حسین‌من، چه جنگی بود در گودال صدای هلهله نگذاشت بشناسم صدایت را لب تشنه سرت را از تن پاکت جدا کردند بمیرم کف زدند‌و‌یک‌به‌یک شکرخدا کردند @shia_poem
خداوندا کرم کردی مرا بسیار بخشیدی خطا کردم ولی با لطف خود هربار بخشیدی گنهکاران عالم حال من را خوب می فهمند گدای خسته را با روی خوش ای یار بخشیدی هزاران مرتبه توبه شکستم باز برگشتم تو اما بنده ات را بعد هر تکرار بخشیدی همین که نور بسم الله دیدی روی لبهایم شب اول کنار سفره ی افطار بخشیدی تو گویا بیشتر از من به من مشتاق بودی که به شوق اولین تسبیح استغفار بخشیدی فراموشم نخواهد شد که با رحمت نه تنها من جهانی را به عشق حیدر کرار بخشیدی @shia_poem