eitaa logo
شعر شیعه
7.6هزار دنبال‌کننده
586 عکس
207 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
دل سپردیم به عشقش، چه اسیریم اسیر طیّب الله به این حضرتِ دلدارِ دلیر «درِ» علم است و «در» از قلعۂ خیبر کنده پسرِ مرحب از این واقعه شد یک شبه پیر می نشستند دو زانو؛ پُرِ از شرم ِ حضور مالکِ اشتر و مقداد، سر افکنده به زیر چشم در چشم شدن کارِ فقط فاطمه(س) بود چونکه سخت است گذر کردن از این راه و مسیر هم همآغوش ِ یتیمان شد و هم در میدان؛ همه گفتند کسی آمده با هیبتِ شیر ذوالفقارش شده یک لشکر و دستانِ خدا غضبُ الله نوشته ست به روی شمشیر علوی مذهبمان کرده خدا روزِ الَست گفته این است برای همگان نِعمَ الامیر رفت تا هجده ذی الحجّه به پیغمبر(ص) گفت: جز علی(ع) هیچکسی را به خلافت نپذیر سندِ محکم آن آیۂ «ألیوم لکُم»... منکرش را بنشان و بگو آرام بگیر مُهر تأییدِ نماز است فقط حبّ علی(ع) نام او اصلِ اذان است و رکوع و تکبیر از خوشِ حادثه بر ساحت پیشانیِ ما نام او حک شده! زیباست عجب این تقدیر @shia_poem
ای آنکه ز شوقت جگر خلق کباب است گر نیم نظر لطف کنی عین ثواب است در سجده بفرما که به پایت بدهم جان خم کن سر این شیشه که هنگام شراب است ای دل نظر شیر خدا حد وسط نیست   یا موج مزن یا که بجوش این چه سراب است ذکر تو سوار است به سنگ یمن اینجا یعنی علی از شوق علی پا به رکاب است تاثیر اگر کرد فغان لطف تو باقی است یک تار سر زلف تو تکمیل رباب است اسباب تکامل همه نفی است در اینجا انگور که چسبد به ضریح تو شراب است آن نامه که سر بسته فرستند به کویت گر پاره کند خادم تو عین جواب است تیغی که تو بستی چو به گلزار ببندند یک غنچه دمیدن همه جا عالم آب است شمشیر همان شمه ی شیر است به میدان      جز تو به میان تیغ اگر بست خطاب است معنی جگر صحبت باشیر ندارد جز اینکه بگوید به ره دوست تراب است @shia_poem
اگر لازم شود حرف از دهان بیرون نمی آید که بی اذن علی تیر از کمان بیرون نمی آید علی را گر که بردارند از بین شهادت ها صدا از بند بند این اذان بیرون نمی آید نگوید گر که ابراهیم در آتش علی جانم یقینا سربلند از امتحان بیرون نمی آید چه رزمی می کند حیدر که در هنگام پیکارش صدا از دوستان و دشمنان بیرون نمی آید همینگونه به وقت گفتن تسبیح زهرایش نفس از سینه ی صاحبدلان بیرون نمی آید دهانم بازشد ذکر علی سوزاند دنیا را به جز آتش که از آتشفشان بیرون نمی آید شنیدم شاطر عباس صبوحی گفته بی نامش به ولله از تنور گرم نان بیرون نمی آید نجف میخانه ی شیعه ست یعنی مشتری اینجا بمیرد دست خالی از دکان بیرون نمی آید به لطف صاحبم راضی ام اینگونه ، که ازخانه سگ اهلی برای استخوان بیرون نمی آید چه زحمت می کشی بیهوده عزرائیل، ازاین تن؛ نخواهد حیدر کرار جان بیرون نمی آید @shia_poem
چشمه‌ها جوشید و جاری گشت دریا در غدیر باغ عشق و آرزوها شد شکوفا در غدیر فصل باران بود و رویش، فصل سبز زیستن خنده، گل می‌کرد بر لب‌های صحرا در غدیر بود پیدا در زلال جاری تکبیرها نقطۀ پایان عمر تشنگی‌ها در غدیر جبرئیل آمد که: بلِّغ یا محمّد! زان‌که نیست این تجلّی را مجال جلوه إلاّ در غدیر رفت بالا از جهاز اشتران و خطبه خواند خطبه‌ای شورآفرین و شورافزا در غدیر تا که بردارد پیمبر پرده از رازی بزرگ کرد بیرون زآستین دست خدا را در غدیر عرشیان، در اشتیاق خاکیان می‌سوختند تا علی با دست احمد رفت بالا در غدیر «گفت: هرکس را منم مولا، علی مولای اوست» کرد گل، گل‌نغمۀ احمد چه زیبا در غدیر... دستِ رد بر سینه اغیار می‌زد آشکار «عادِ مَن عاداهِ» او افکند غوغا در غدیر گاه بیعت بود و، بدعت پا به پای فتنه‌ها خیمه می‌زد در کنار آرزوها در غدیر خشم‌های شعله‌ور، پژواک کینِ جاهلی خطِّ سیر خود جدا کرد آشکارا در غدیر... یاد دارید ای قیامت قامتان! مولا علی از قیام خود قیامت کرد برپا در غدیر؟! کهکشان در کهکشان، اشراق بود و روشنی از طلوع آفتابِ عالم‌آرا، در غدیر طور بود و نور بود و کشف و اشراق و شهود شد بهشت آرزوها آشکارا در غدیر لَنْ تَرانی گو، ترانی گوی شد تا جلوه کرد با تماشایی‌ترین تصویر، مولا در غدیر... @Shia_poem
....: صدای کیست چنین دلپذیر می‌آید؟ کدام چشمه به این گرمسیر می‌آید؟ صدای کیست که این‌گونه روشن و گیراست؟ که بود و کیست که از این مسیر می‌آید؟ چه گفته است مگر جبرئیل با احمد؟ صدای کاتب و کلک دبیر می‌آید خبر به روشنی روز در فضا پیچید خبر دهید:‌ کسی دستگیر می‌آید کسی بزرگ‌تر از آسمان و هرچه در اوست به دست‌گیری طفل صغیر می‌آید علی به جای محمد به انتخاب خدا خبر دهید: بشیری نذیر می‌آید کسی به سختی سوهان، به سختی صخره کسی به نرمی موج حریر می‌آید کسی که مثل کسی نیست، مثل او تنهاست کسی شبیه خودش، بی‌نظیر می‌آید خبر دهید که: دریا به چشمه خواهد ریخت خبر دهید به یاران: غدیر می‌آید به سالکان طریق شرافت و شمشیر خبر دهید که از راه، پیر می‌آید خبر دهید به یاران:‌ دوباره از بیشه صدای زندۀ یک شرزه شیر می‌آید خُم غدیر به دوش از کرانه‌ها، مردی به آبیاریِ خاکِ کویر می‌آید کسی دوباره به پای یتیم می‌سوزد کسی دوباره سراغ فقیر می‌آید کسی حماسه‌تر از این حماسه‌های سبُک کسی که مرگ به چشمش حقیر، می‌آید غدیر آمد و من خواب دیده‌ام دیشب کسی سراغ منِ گوشه‌گیر می‌آید کسی به کلبۀ شاعر، به کلبۀ درویش به دیده‌بوسیِ عید غدیر می‌آید شبیهِ چشمه کسی جاری و تپنده، کسی شبیهِ آینه روشن‌ضمیر می‌آید علی همیشه بزرگ است در تمام فصول امیر عشق همیشه امیر می‌آید به سربلندی او هر که معترف نشود به هر کجا که رَوَد سر به زیر می‌آید شبیه آیۀ قرآن نمی‌توان آورد کجا شبیه به این مرد، گیر می‌آید؟ مگر ندیده‌ای آن اتفاق روشن را؟ به این محلّه خبرها چه دیر می‌آید! بیا که منکر مولا اگر چه آزاد است به عرصه‌گاه قیامت، اسیر می‌آید بیا که منکِر مولا اگر چه پخته، ولی هنوز از دهنش بوی شیر می‌آید علی همیشه بزرگ است در تمام فصول امیرِ عشق همیشه امیر می‌آید @Shia_poem
دست‌هايت را که در دستش گرفت آرام شد تازه انگاري دلش راضي به اين اسلام شد دست‌هايت را گرفت و رو به مردم کرد و گفت: مومنين! ( يک لحظه اينجا يک تبسم کرد و گفت:) خوب مي‌دانيد در دستانم اينک دست کيست؟ نام او عشق است، آري مي‌شناسيدش : علي ست (۱) من اگر بر جنگجويان عرب غالب شدم با مددهاي علي ابن ابي طالب شدم در حُنين و خيبر و بدر و اُحُد گفتم: علي تا مبارز خواست «عمرِو عبدِوُد» گفتم: علي با خدا گفتم: علي، شب در حرا گفتم: علي تا پيام آمد بخوان «يا مصطفي»! گفتم: علي هر چه مي‌گويم علي، انگار اللّهي ترم مرغ «او ادني»ييم وقتي که با او مي‌پرم مستجار کعبه را ديدم، اگر مُحرِم شدم با «يَدُ الله» آمدم تا «فُوقِ اَيديهِم» شدم تا که ساقي اوست سرمستند «اصحابُ اليمين »(۲) وجه باقي اوست، «اِنّي لا اُحبُّ الافِلين» دست او در دست من، يا دست من در دست اوست ساقي پيغمبران شد يا دل من مست اوست   يکصد و بيست و چهار آيينه با هر يک هزار ـ ساغر آوردند و او پر کرد با چشمي خمار آخرين پيغمبر دلداده‌ام در کيش او فکر مي‌کردم که من عاشقترينم پيش او دختري دارم دلش درياي آرامش، ولي شد سراپا شور و توفان تا شنيد اسم علي  کوثري که ناز او را قلب جنت مي‌کشيد ناگهان پروانه‌ شد دور سر حيدر ‌پريد روزگارش شد علي، دار و ندارش شد علي از ازل در پرده بود آيينه دارش شد علي رحمتٌ للعالمينم گرد من ديو و پري مي‌پرند و من ندارم چاره جز پيغمبري بعد از اين سنگ محک ديگر ترازوي علي است ريسمان رستگاري تارِ گيسوي علي است من نبي‌اَم در کنارم يک «نبأ» دارم «عظيم» طالبان «اِهدنا» اينهم «صراطَ المستقيم» چهره‌اش مرآتِ «ياسين»، شانه‌هايش «مُحکمات» خلوتش «والطور»، شور مرکبش «والعاديات» هر خط قرآنِ من، توصيفي از سيماي اوست هر که من مولاي اويم، اين علي مولاي اوست @shia_poem
دوچشمت خیره گرداننده همه شیرین ادایان را عجب دلبرده لبخندت ز سینه دلربایان را چه رازی هست در عمق کلامت ای شه خوبان که حیران کرده نطق تو همه شکرسرایان را تمام پادشاهان را تو شاهی و همه رعیت به زیر آورده حسن تو سر فرمانروایان را تو چون خورشید می تابی دریغی نیست در لطفت فقیران را یتیمان را غریبان،آشنایان را بدان شانی که نام تو به درگاه خدا دارد مدد فرموده هر لحظه دم مشکل گشایان را شبیه چشمه می مانی کرامت از تو می جوشد همیشه دست می گیری نگفته ما گدایان را به عشق تو،غدیر خم یقین روح الامین آمد نبی را گفت کامل کن کتاب بی نوایان را "لکم اکملت دین" را گفت،در گوش نبی آنجا که لبخندی نشاند او به لب ما مبتلایان را کلید خانه اش را حق به دست مادرت داده که در دم بشکند با تو خدای بی خدایان را @shia_poem
....: قصه را زودتر ای کاش بیان می‌کردم قصه زیباتر از آن شد که گمان می‌کردم برکه‌ای رود شد و موج شد و دریا شد با جهاز شتران کوه اُحُد برپا شد و از آن آینه با آینه بالا می‌رفت دست در دست خودش یک‌تنه بالا می‌رفت تا که بعثت به تکامل برسد آهسته پیش چشم همه از دامنه بالا می‌رفت تا شهادت بدهد عشق ولی الله است پله در پله از آن مأذنه بالا می‌رفت پیش چشم همه دست پسر بنت اسد بین دست پسر آمنه بالا می‌رفت گفت: این‌بار به پایان سفر می‌گویم بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گویم راز خلقت همه پنهان شده در عین علی‌ست کهکشان‌ها نخی از وصلۀ نعلین علی‌ست گفت ساقیِ من این مرد و سبویم دستش بگذارید که یک شمه بگویم؛ دستش ـ هر چه در عالم بالاست تصرف کرده شب معراج به من سیب تعارف کرده گفتنی‌ها همگی گفته شد آنجا اما واژه در واژه شنیدند صدا را اما سوخت در آتش و بر آتش خود دامن زد آنکه فهمید و خودش را به نفهمیدن زد می‌رود قصۀ ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می‌خورد آرام آرام... @Sheia_poem
ای از فروغ روی تو شرمنده آفتاب هر ذرّه را به نظره ات آکنده آفتاب ساز طرب به زخمۀ ناهید میزند بر تارک سپهر فریبنده آفتاب از جلوۀ جمال جمیلت بود که هست در عالم شهود پراکنده آفتاب گر عارضت نداشت تلؤلو عیان نبود در دیده ها هر آینه ارزنده آفتاب از انبساط چهرۀ تابنده ات بود کاینسان کند به نطع زمین خنده آفتاب از برق ذوالفقار تو باشد که در فلک دارد هماره تیغۀ بُرّنده آفتاب هرگز تَکدّری ندهد ره به خویشتن بیند اگر جمال تو بیننده آفتاب ساطع چو گشت نور جبینت ز کوی اَمن شد تا ابد زبانزد و سر زنده آفتاب از بهر آن که بوسه به خاک رهت زند خود را به زیر پای تو افکنده آفتاب از دلگشای روی و عطای عمیم توست کامد برون مُشعشع و بخشنده آفتاب گر چهره در نقاب کنی نیست این عجب گویند مُنکسف شده تابنده آفتاب آری چو دید عارض و مُشکین کلاله ات زد هاله گِرد خویش برازنده آفتاب می خواست تا مقابله با او کند نشد بُرده به کار گر که بسی دنده آفتاب تنها نه ‹‹رونق›› است شها زر خرید تو ماهت غلام هست و بود بنده آفتاب @shia_poem
در محفلی که نام تو باشد گناه نیست غیر از دو دست تو بخدا تکیه گاه نیست در مکتب تو بحث سفید و سیاه نیست حالم بدون یاد نجف رو به راه نیست توصیف قدر و منزلتت کار هر‌که نیست دریایی و وجود تو مانند برکه نیست نامت به زیر سلطه کشیده لغات را در شیشه کرده خون رقیق دوات را بر هم زده نظام همه کائنات را میخواهم از دو دست تو برگ برات را لطفت زیاد و خواهش دستان ما زیاد ما کم ارادتیم و مرام شما زیاد دست غزل به مرز کمالت نمیرسد قدّ قلم به اوج جلالت نمیرسد صد چشمه هم به جوی زلالت نمیرسد بیچاره هر کسی به وصالت نمیرسد قول فمن یمت یرنی ات بعید نیست جز دیدنت به وقت وفاتم امید نیست باید نوشت نام تو را با دوات عشق زیرا که از تو بوده همیشه حیات عشق پنهان شده به سایه ی عشق تو ذات عشق پس اهدنا صراط علی شد صراط عشق با تو مشخص است مسیر درست مان جانم فدای نام ” امام” نخست مان دنیا شبیه نقطه ای بین کتاب تو مانده نگاه چرخ و فلک بر جناب تو جز فاطمه نبوده کسی بازتاب تو صد آفرین به فاطمه صد مرحبا به تو از تو تمام خلق بگویند هم کم است آیینه دار جلوه ی پاک تو فاطمه است تاریخ شاهد است که جز تو دلیر نیست ذکری به غیر نام "علی" دلپذیر نیست عیدی شبیه عید سعید "غدیر" نیست هرکس که باولایت تو هم مسیر نیست بیراهه رفته است-به پایش ثبات نیست راهی به غیر راه تو راه نجات نیست پیدا نمی شود احدی برتر از علی آقا تر و عزیز تر و بهتر از علی در معرکه کجاست دلاورتر از علی صدها هزار مرتبه پیغمبر از علی تعریف کرده ست چنان و چنین علیست با امر حق برای نبی جانشین علیست @shia_poem
آن قول و قرار ازلي را عشق است دلدادگي لم يزلي را عشق است از هرچه خوشي است در دو عالم تنها مستيِ ولايت علي را عشق است @shia_poem
....: جبریل مکرر این صلا را سر داد بلغ، بلغ... ندا به پیغمبر داد فرمان خداست: بر سر دست بگیر آن دست که در رکوع انگشتر داد چون صبح الست، عهد دیرینه گرفت قرآن مجسم، به روی سینه گرفت فرمود: علی از من و، من از علی‌ام آیینه به روی دست آیینه گرفت آن روز که خم، به دست دو دریا رفت فردوس به خاک‌بوسی صحرا رفت فریاد فلک به «اِکفِیانی» برخواست تا دست محمد و علی بالا رفت خورشید طلوع کرده از لبخندش نور است و هزار رشته در پیوندش دیدند در آسمان دستان رسول دست علی است و یازده فرزندش در آینه مهر و مه، شکوفایی کرد دستان علی، بلند بالایی کرد آن روز خداوند، خودش از مردم با سورۀ «مائده» پذیرایی کرد بت‌خانۀ شرک را شکستی ای دست بر خندق جهل، راه بستی ای دست هر جا که نشان «فوق ایدیهم» بود معنای «ید الله» تو هستی ای دست «والعصر» که آیه آیۀ آن به علی می‌خورد قسم، به دین به قرآن به علی «اِنسانَ لَفی خُسر» بود دشمن او باید که بیاوریم «ایمان» به علی در سجدۀ شکر آفتاب افتاده جای قدم ابوتراب افتاده عمری‌ست که از حلاوت نام علی حتی دهن کویر آب افتاده سرچشمۀ روشن حیات است غدیر عطر ملکوت صلوات است غدیر گرچه به بلندای شکوهش نرسیم کوتاه‌ترین، راه نجات است غدیر @Sheia_poem