eitaa logo
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
817 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.9هزار ویدیو
73 فایل
🔴کانال رسمی دانشجوی شهید مدافع حریم اسلام #مصطفی_صدرزاده با نام جهادی #سید_ابراهیم #خادمین_کانال مدیرت کانال @Hazrat213 انتقاد و پیشنهاد @b_i_g_h_a_r_a_r
مشاهده در ایتا
دانلود
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
🎇🎇🎇🎇🌿🌹🌿🎇🎇🎇🎇 💠 هنگامى که از چیزى (زیاد) مى‌ترسى خود را در آن بیفکن، چرا که سختى پرهیز از آن از آنچه
✅ شرح و تفسیر حکمت ۱۷۵ نهج‌البلاغه...👇🏻👇🏻👇🏻 ✨ بارها این مطلب تجربه شده است که انسان هنگامى که از چیزى پیوسته در و و است؛ اما هنگامى که انسان خود را در آن مى‌افکند، مى‌بیند بسیار از آن بود که فکر مى‌کرد. 🔺 دلیل این مشکل روانى روشن است...👇🏻👇🏻👇🏻 1⃣ زیرا اولاً تا انسان وارد چیزى نشده، پیوسته در پریشانى و وحشت به سر مى‌برد و اى بسا روزها و هفته‌ها این درد و رنج ادامه یابد؛ اما هنگامى که خود را در آن افکند ممکن است در چند دقیقه پایان یابد. 2⃣ ثانیاً تا انسان به سراغ مطلبى که از آن مى‌ترسد نرود گوناگون مى‌دهد که بسیارى از آن احتمالات از واقعیتى است که در آن امر مخوف وجود دارد. به همین دلیل درد و رنج انسان افزایش مى‌یابد. 🔺 ازاین رو بعضى از علماى اخلاق در کتب اخلاقى براى رذیله ترس پیشنهاد مى‌کنند انسان در صحنه‌هاى رعب آور شود... ✅ مثلاً بعضى از خوردن دارو یا تزریق آمپول وحشت دارند؛ اما هنگامى که چند بار تکرار مى‌شود وحشت آنها به کلى فرو مى‌ریزد. ❇️ یکى از فلسفه‌هاى انواع و آثار ترس از جنگ از دل‌هاى سربازان و افسران و فرماندهان است. 💠 سعدى در گلستان خود داستان زیبایى در این زمینه نقل مى‌کند. 🔺 مى‌گوید: پادشاهى با غلامى عجمى در کشتى نشست، و غلام هرگز دریا ندیده بود و محنت کشتى نیازموده. گریه و زارى در نهاد و لرزه بر اندامش افتاد. چندان که ملاطفت کردند آرام نمى‌گرفت و عیش مَلِک از او منغّص بود چاره ندانستند. حکیمى در آن کشتى بود. مَلِک را گفت: اگر فرمان دهى من او را به طریقى خاموش گردانم. گفت: غایت لطف و کرم باشد. بفرمود تا غلام را به دریا انداختند. بارى چند غوطه خورد، مویش گرفتند و پیش کشتى آوردند و به دو دست در سکان کشتى آویخت. چون برآمد به گوشه اى بنشست و آرام یافت. مَلِک را عجب آمد پرسید: در این چه حکمت بود؟ گفت: از اول محنت غرقه شدن ناچشیده بود و قدر سلامت کشتى نمى‌دانست. ✅ "قدر کسى دارد که به گرفتار آید." 🔹 بسیار مى‌شود که انسان به علت این گونه وحشت‌ها به سراغ کارهاى مهم نمى‌رود و در واقع مانع بزرگى بر سر راه کارهاى بزرگ مى‌شود. 🔸 به گفته مرحوم کمره اى در منهاج البراعة بسیارى از مکتشفان و محققان جهان با عمل به این دستور به افتخارات بزرگى نائل شده اند؛ آنها در درون جنگل‌ها و صحراهاى آفریقا و بیابان‌هاى پراکنده وارد مى‌شوند و به سیر دریاها مى‌پردازند و به درون جزایر دوردست نفوذ مى‌کنند و از این طریق هم ثروت فراوانى به دست مى‌آورند و هم شهرت جهانى کسب مى‌کنند. افزون بر این به علم و دانش بشرى خدمات قابل ملاحظه‌اى مى‌شود. 🔺 سپس این سخن حکیمانه را در قالب شعرى بیان مى‌کند: چو ترسى ز امرى بینداز خویش در آن و بپیراى تشویش خویش دو دل بودن و خود نگه داشتن بسى سخت‌تر مى‌کند قلب، ریش ✨ در زبان عرب ضرب‌المثل‌هاى جالبى در این زمینه دیده مى‌شود; ✅ از جمله: «أُمُّ الْمَقْتُولِ تَنامُ وَأُمُّ الْمُهَدَّدِ لاتَنامُ; مادر مقتول به خواب مى رود، ولى مادر کسى که تهدید به قتل شده به خواب نمى‌رود». 💠 ولى به هر حال این سخن بدان معنا نیست که انسان خود را به خطر بیفکند، بلکه به مواردى مربوط است که انسان ترس بیجا به چیزى دارد و همین مانع پیشرفت برنامه‌هاى او مى‌شود. در این گونه موارد باید با و وارد عمل شد تا ترس فرو ریزد و شجاعت اقدام به عمل حاصل شود. 🔹 این سخن را با شعرى از شاعر عرب پایان مى‌دهیم: "به جانت سوگند که ناراحتى در زمانى است که انسان انتظار امر ناراحت‌کننده اى را مى‌کشد و چه بسا این ناراحتى از آنچه در انتظار اوست بیشتر است." @syed213
ما سینه زدیم، بی‌صدا باریدند از هر چه که دم زدیم، آن‌ها دیدند ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس #شهدا را چیدند... #پنج‌شنبه‌های_دلتنگی @syed213
⭕️میگوید: اقتدار روحانی در سازمان ملل را دیدی؟ همه سران دورش حلقه زده بودند. نه بزرگوار! اقتداری اگر هست محصول خون شهید طهرانی مقدم و موشکهای دشمن شکن و مجاهدت حاج قاسم و سیدحسن و انصارالله است. وگرنه شیخ بنفش، تاکنون جز "بدهیم برود" چه در چنته داشته که اقتداری بیاورد و اعتباری؟!/فرید ابراهیمی @syed213
⭕️اگر یک جوان مومن ۲۰ ساله محاسن خود را نتراشد و انگشتر عقیق بر دست کند به او می گویند اما اگر یک شهردار به رفقایش پول بدهد تا برایش بنر صدمتری تبریک بزنند به او نمی گویند ! به نظر شما نصب این بنر طولانی حواس رانندگان را پرت نمی کند؟ مثل اینکه بعضی از منافقان کوردل نفوذی در شهرداری ها فقط با کلمه مشکل دارند. رویتان سیاه باد!/خیانت خواص @syed213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️حاج مهدی رسولی: اربعین باید خانوادگی به کربلا رفت ▪️بهترین تربیت‌ها برای خانواده در اربعین اتفاق می‌افتد @syed213
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🔮 از خانه بالای نانوایی اسباب‌کشی کردیم و رفتیم شهرک دانشگاه که نزدیک خیابان گلستان اهواز بود. 🔮 آن وقت ها هنوز شش سال هم نداشت. نزدیک خانه‌مان یک مسجد بود که متولیانش به بچه ها خیلی مجال نمی‌دادند. 🔮 مخصوصا اگر ایام محرم می‌شد اصلاً اجازه نمی دادند تا بچه ها بیایند کمک یا حتی توی دسته‌های عزاداری شرکت کنند.😔 🔮 مصطفی خیلی دوست داشت توی دسته زنجیرزنی شرکت کند اما چون خیلی ریزنقش بود به او توجه نمی‌کردند. 🔮 هر بار که با آقا محمد از مسجد به خانه برمی‌گشت باغصه می‌گفت: «نگذاشتند من بروم توی دسته.»😔 🔮 این مسئله برایش دغدغه بزرگ شده بود. برای همین تصمیم گرفت خودش یک دسته عزاداری راه بیندازند.😊 🔮 هر چه پول هفتگی، ماهانه یا عیدی دستش آمد، پس انداز کرد تا اینکه توانست برای محرم سال بعد چند طبل، زنجیر و پرچم بخرد.🏴 🔮 علاقه عجیبی به پرچم داشت و همیشه توی هیئت‌ها پرچم دار بود. 🔮 بالاخره محرم سال بعد تمام بچه های محله را با کمک محمدحسین جمع کرد و یک دسته کنار هیئت مسجد راه انداخت.😊 🔮 اهالی مسجد مانده بودند که چه طور یک بچه هفت ساله توانسته یک دسته راه بیندازد.😳 💢 از همان بچگی خودش باید همه چیز را تجربه می‌کرد و کارهای مربوط به خودش را هیچ‌کس حق نداشت انجام بدهد.😊 💢 البته من و پدرش هم آدم‌هایی نبودیم که چیزی را اجبار کنیم. 💢 یادم است لباس عید بچه‌ها را کوچک بودند خودم می‌خریدم.👕 💢 یکی، دو بار برای مصطفی که لباس خریدم گفت: من اینا رو نمی خوام.😔 خودم باید انتخاب کنم. هر چند سلیقه‌اش را می دانستم؛💕 اما حتما باید خودش برای خرید می‌آمد. برای همین مجبور می‌شدم لباس‌ها را پس بدهم تا خودش بیاید و انتخاب کند. 🔻 به آب و هوای اهواز به شدت حساسیت داشتم. 🔻دکتر تاکید کرده بود نباید اهواز بمانم.😔 🔻این شد که اثاث‌مان را جمع کردیم و راهی شمال شدیم. 🔻 یک خانه کوچک در روستای بندپی شرقی در "گلیا" که به معنی گلوگاه بود، در استان مازندران کرایه کردیم. 🔻 آن‌جا که رفتیم مصطفی به یک ماه نکشیده، زبانشان را یاد گرفت و مثل خودشان صحبت می کرد.😄 🔻 محمد حسین و مصطفی، عاشق دایی حسین‌شان بودند💕 و برای اینکه بتوانند بیشتر در دلش جا باز کنند، از همان اهواز اصرار کردند که باید برویم کلاس کشتی. 🔻 می‌دانستند دایی‌شان این چیزها را دوست دارد.❣ 🔻وقتی هم که به شمال رفتیم کشتی پهلوانی مازندرانی‌ها که اسمش "لوچو" بود، یاد گرفتند. 🔻 قرار بود مسابقات کشتی در همان منطقه برگزار شود. 🔻 مصطفی و محمدحسین به برگزار کننده های مسابقه اصرار کردند که ما هم باید در مسابقه شرکت کنیم.🙏 🔻 آنها می‌گفتند: «شما جنوبی هستید و کشتی ما را بلد نیستید.»😔 🔻 اما مصطفی پایش را توی یک کفش کرده که باید مسابقه بدهیم. 🔻بلاخره راضی شدند.😊 🔻 کشتی‌گیرها بچه ها را دست کم گرفته بودند، برای همین آن‌ها هم مقام آوردند.🏆 💎 از همان موقع با دایی حسین‌اش مسابقه شطرنج می داد. 💎 دایی حسین هم خیلی جدی با او بازی می‌کرد. 💎 هر وقت ما خانه‌شان بودیم یا آن‌ها پیش ما بودند، بساط شطرنج هم به راه بود. 💎 همین یک انگیزه شد تا مصطفی خیلی جدی دوره‌های آموزش شطرنج را بگذراند.👏 💎 آن‌قدر پیگیر بود که تنها به یادگرفتن بسنده نمی‌کرد و حتما باید توی مسابقات شرکت می‌کرد و مقام می‌آورد.😊 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🔴ادامه دارد... 📚 منبع: کتاب قرار بی قرار_مجموعه مدافعان حرم_انتشارات روایت فتح @syed213
✨ سلام رفقا... 🏴 عزاداری‌هاتون انشاالله قبول باشه... 🙏🏻 انشاالله مزد عزاداری‌هاتون زیارت سیدالشهدا (ع) باشه... 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 قراره کتاب (زندگینامه ) رو با کمک شما بخونیم... ✅ کتاب رو قرار هست به صورت با اعضای محترم و رفقای سیدابراهیم داخل کانال قرار بدیم... 🔺هر کسی تمایل داره تو طرح "قصه‌ی " شرکت کنه به آیدی زیر پیام بده... 👇🏻👇🏻👇🏻 @zrn_6791
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
... سلام است و عطر گلستان شکفته است انگار نسیم حدیث عشق تو را می‌خواند... @syed213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠دعای امام زمان برای شیعیان.... 🔹 #مناجات 🔹 #امام_زمان علیه السلام 🎤 #سیدرضا_نریمانی @syed213
✅ روایـت اسـت کـه : هـر زمـان جـوانـی دعـای فـرج ِ مـهـدی (عـج) را زمـزمـه کـند.. هـمزمان امـام زمـان(عج) دسـتهـای مـبـارکـشـان را بـه سـوی آسـمـان بـلـنـد مـی کـنـند و بــرای ِ آن جـوان دعـا مـیـفـرمـایند... ✨ چـه کـسـانـی کـه حـداقـل روزی یـک بـار دعـای ِ فـرج را زمـزمه می کـنند... ❇️ امام زمان ارواحنافداه فرمودند : اَكثِـر و الـدُّعا بِتَعْجيل الْفَـرَج فـانَّ ذلك فَـرَجَكُـم براى تعجيل فرج زياد كنيد, زيرا همين دعا كردن, فرج و گشايش شماست. 📚کمال الدین ۴۸۵ ... @syes213
🔴 جدید رهبر انقلاب به : ✅ بچّه‌های مؤمن باید ثبات قدم پیدا کنند ♨️ چندی پیش، رهبر انقلاب در جریان سفر به مشهد مقدس، به منزل شهید سیدرضا کیش‌بافان رفته و با خانواده‌ی این شهید بزرگوار دیدار کردند. در بخشی از این دیدار، رهبر انقلاب چنین می‌فرمایند: «از جمله‌ی چیزهایی که روی آن تکیه می‌کنم این است که ما، بچّه‌هایی که به این راه عقیده دارند و واقعاً از روی انگیزه دارند کار می‌کنند، باید پیدا کنند. ما کم ندیده‌ایم افرادی را که یک روزی، چند صباحی در خطّ مستقیم بودند، بعد چشم‌شان به و و مانند این چیزها که افتاد، از این رو به آن رو شدند. 🔰 شما در خودتان - هر مقداری که می‌توانید تأثیر بگذارید - کاری کنید که بچّه‌ها در راه مستقیم و صراط مستقیم ثابت‌قدم بمانند. اگر چنانچه در ثابت‌قدم ماندند و حرکت کردند، هر کسی جای خودش را پیدا می‌کند؛ هر کسی موقعیّتی را که می‌تواند مفید باشد، پیدا می‌کند و هیچ لزومی ندارد که من بگویم شما در فلان رشته کار کنید، در فلان قضیّه کار کنید؛ نه، وقتی ثابت‌قدم بودند در راه خدا، می‌فهمند چه کار باید بکنند؛ این توصیه‌ی مؤکّد بنده است.» 🔶 همچنین رهبر انقلاب در این دیدار، در سفارش به یکی از طلاب جوان حاضر در جمع فرمودند: «سفارش؛ آقاجان! درس را خوب بخوان؛ ان‌شاءاللّه ملّای خوبی بشوی و بتوانی در لباس پیغمبر برای اسلام خدمت کنی. اگر شما ملّایِ متدیّنِ متقّی‌ای بشوید، فایده‌تان خیلی بیش از خیلی چیزهای دیگر است...» ۹۸/۶/۱۱ @syed213
کتاب-صعود-چهل-ساله.pdf
17.85M
کتاب #صعود_چهل_ساله در این کتاب به دستاوردها و پیشرفت‌های انقلاب اسلامی بر اساس آمارهای بین‌المللی می‌پردازد. #حتما_دانلود_کنید #حتما_منتشر_کنید @syed213
خريد هداياي عزيزاني ك براي يادواره ي شهدا كمك داده بودند... طبق قرارمون هدايا رو دارم ميبرم مسجد مقدس جمكران تا بين زائران پخش کنیم قبول باشه از همگی🌹 از حسن اعتماد عزیزان بینهایت سپاسگزارم🙏 @syed213
به نيابت از سيد ابراهيم و همه اعضا انشاالله عازم جمکران هستم برسم هدايا رو پخش میکنم و عکسش رو ارسال میکنم ان شاالله..
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
✅ قصه ی #مصطفی_باصدای_من... #کتاب_قرار_بی_قرار #فصل_اول_کتاب #قسمت_چهارم #نذر_عمویم_عباس #از_زبا
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 ◀️ دو سالی شمال ماندیم و بعد راهی "کهنز" شهریار شدیم. ◀️ طبقه دوم یک ساختمان دو طبقه، خانه‌ای دو خوابه خریدیم. ◀️ منطقه‌ای که در آن ساکن شدیم، بیشتر دست "خانواده‌های سپاه" بود. ◀️ همان روزها، پدر، مادر و خواهرهای آقامحمد به همراه برادرش آقا حسن و خانواده‌اش و بچه‌ها هم ساکن شهریار شدند.💕 🔸 با آقای بهرامی و نصیری در مسجد آشنا شد. 🔸 جاذبه اخلاقی این دو نفر آن‌قدر برای مصطفی بالا بود که سریع جذب بسیج شد. 🔸 هر چقدر که بیشتر می‌گذشت فعالیت های بسیج برایش جدی‌تر می‌شد. 🔸بچه جسوری بود.👏 🔸توی یکی از اردوهای بسیج، مسئولشان حاج آقا نصیری نارنجکی را نشان بچه‌ها می‌دهد و می‌گوید: «کی می‌تونه اینو پرت کنه؟»❓ 🔸 مصطفی هم با اعتماد به نفس بالا و خیلی جدی با ته‌مانده لهجه خوزستانی می‌گوید: «اجازه می‌دید مو بزنوم؟»😊✋ 🔸 حاج آقا نصیری که از جسارت و لهجه مصطفی خوشش آمده بود، نارنجک را دستش می‌دهد.😊 🔸 از آن‌جا به بعد حاج آقا نصیری به مصطفی مسئولیت‌های مختلف می‌داد.👏 🔸 همین باعث شد که در آن‌جا ماندنی شود. 🔸 هر چقدر بزرگ‌تر می‌شد، مدام از پدرش درباره فعالیت‌های سپاه و اتفاقات جنگ می‌پرسید. 🔸 خیلی دلش می‌خواست در زمان جنگ حضور داشت و آن را تجربه می‌کرد.😔 🔅 ۱۴ ساله بود که حاج آقای بهرامی و نصیری به دنبال ساخت مسجد امیرالمومنین (ع) بودند. 🔅 برای ساخت مسجد باید پول جمع می‌کردند. 🔅 یک صندوق داشتند که رویش نوشته شده بود: 🍃برای ساخت مسجد🍃 🔅 حتی گاهی پول کارگر برای ساخت و ساز نداشتند؛ برای همین خود بچه‌ها پای کار می‌ایستادند. از خالی کردن بار سنگ و آجر گرفته تا کار بنایی و هر کاری که توان انجام آن را داشتند.👏 🔅 به قول خودش دوست داشت با این کار، یک خانه برای آخرتش بسازد.😊🌹 🔅 کارهای پایگاهش بیش‌تر شده بود. 🔅 هر وقت می‌خواستیم پیدایش کنیم باید می‌رفتیم پایگاه بسیج. 🔅 هنوز دبیرستانی بود که بچه‌های قد و نیم‌قد را با خودش اردو می‌برد. از کوه گرفته تا استخر و پارک.👏 🔅 همیشه می‌گفت: «مامان مسئولیت بچه ها سنگینه، اما من می‌تونم.»😊👏 🔅 یک هیئت راه انداخت و هر چقدر پول دستش می‌آمد خرج آن می‌کرد. 🔅 همان روزهای اول تاسیس آمد پیشم و گفت: «مامان یک هیئت به اسم حضرت ابوالفضل (ع) زدم.»😄 🔅 ذوق زده شدم.😊 🔅 جریان تصادف کودکی‌اش را برایش تعریف کردم و گفتم: «من تو رو نذر حضرت ابوالفضل (ع) کردم.»💕 🔅 پرسیدم: «چی شد که اسم هیئت رو ابوالفضل گذاشتی؟» 🔅 دستی به ریش های تازه درآمده‌اش کشید و گفت:«هیچی، به دلم افتاد.»❣ 🔅 از همان موقع دیگر هر چه می‌خواست، نذر حضرت عباس (ع) می‌کرد.💕 🔅 چهارشنبه‌ها، هر هفته هیئت داشتند. این برای مصطفی خیلی مهم بود و سعی می‌کرد هیچ چهارشنبه‌ای را از دست ندهد. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 ادامه دارد... 📚 منبع: کتاب قرار بی قرار_مجموعه مدافعان حرم_انتشارات روایت فتح @syed213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
... گر بگویم ڪہ بہ جان آمدم از دورے دوست خود محال است، ڪہ بے دوست مرا جانے نیست سلام! صبحت بخیرعلمدار...🌹 @syed213
🎇🎇🎇🎇🌿🌹🌿🎇🎇🎇🎇 💠 وسیله ریاست، سعه صدر (و تحمل بسیار) است. 📒 @syed213 🎇🌹🕊 🎇🌿🌹 🎇🎇🎇🎇