eitaa logo
تعلیقات
1.3هزار دنبال‌کننده
418 عکس
62 ویدیو
29 فایل
📚 در این صفحه گاهی #خاطراتم را می‌نویسم 📝 و گاهی #یادداشت هایی درباره مسائل گوناگون #حوزه و #جامعه و #انقلاب ... (حسین ایزدی _ طلبه حوزه علمیه قم) @fotros313h (📲 نشر مطالب فقط با ذکر #لینک)
مشاهده در ایتا
دانلود
♻️ سیداحمد، جوانی که در خانواده ای مذهبی، اصیل و متمکن بزرگ شده بود. شیخ حسین هر وقت همدان می آمد، مهمان این خانه بود. شیخ حسین درباره وصیت نامه اش گفته بود انگار یک عارف به مقصد رسیده این متن را نوشته... 🔸🔹یک روز که سید احمد مریض شده بود، یکی از رفقایش او را دید. گفت: سید ... ♻️ سید اینقدر بهم ریخت و ناراحت شد، گفت اخوی مگه خدا بد میده؟؟؟ 🔻🔻 شهدا در نگاه به خدا، در سخن گفتن و در همه جملاتی که برای ما عادی شده، دقیق بودند. همین دقت ها است که کم کم به انسان می دهد. (به نقل از حاج حمید ایزدی) @taalighat
♻️ پدر سیداحمد یک ماشین آریا داشت. جوانی توی سن و سال سید احمد آرزو داشت چنین ماشینی داشته باشه و بره دور دور و .... 🔹🔸 سرمای همدان معروف بود. های سخت و سرد و پر برف. اون سال ها اتوموبیل هم فراوان نبود و جابجایی مردم توی سرمای زمستان با سختی انجام می شد. 🔻🔻 صبح های زود یا آخر شب ماشین پدر رو برمی‌داشت و می زد به دل خیابان و دور دور... ولی نه دور دور خوش گذرونی بلکه دور شهر می چرخید تا اگه مسافری توی برف گیر کرده و نمی تونه به مقصد برسه رو سوار کنه... ♻️ خوش گذرونی توی کمک به مردم و دستگیری از خلق الله بود. (به نقل از حاج حمید ایزدی) @taalighat
🔸 یاد بگیریم از سیداحمد که یه دفتر داشت و اسم تمام رفقا و آدمهای دور و نزدیکش رو توی اون دفتر نوشته بود. یه‌جوری از این دفتر تعریف کردن که من بعید میدونم اسم رفتگر محل و سبزی‌فروش دوره‌گرد و واکسیِ سر میدون رو هم جا انداخته باشه. 🔹جلوی اسم آدما می‌نوشت که آخرین بار کی سراغی ازش گرفته. حالشو پرسیده. می‌نوشت که یادش بمونه. شما تصور کن یه‌جور بولت ژورنال برای حال و احوالپرسی از آدمهای زندگیش داشت. 🔸دست به نامه نوشتنش که معرکه بود و فرت فرت نامه می‌نوشت برای رفقای دور و نزدیک. خوش به حالی‌‌ش برای رفقایی می‌موند که مثلا فقط از دور یه سلام علیکی داشتن و متعجب می‌شدن که عه!سید احمد براشون نامه نوشته! تلفن می‌زد یه جوری ته و توی دلتنگی و دلیل ستاره سهیل شدن آدمِ اونورِ خط رو جویا می‌شد که طرف مات می‌موند چرا جلوی سیداحمد نتونسته دهنشو ببنده و هیچی نگه. 🔹یاد بگیریم از سیداحمد که این دفتر دائم‌ ورق می‌خورد و تیک می‌خورد و دور اسم‌ها خط کشیده‌میشد و کنار اسم آدما ستاره میومد. رفیق بازی رو از سیداحمد یاد بگیریم که اهلِ این نبود که بگه فلانی چند وقته پیداش نیس، اما سراغی ازش نگیره. به قلم: سیده زهرا برقعی (باتشکر ازایشان بابت ارسال خاطره) https://eitaa.com/taalighat
🔹رفته‌بودند حوالی گنجنامه و شب شده‌بود. یکی رفته باشد آنطرفها می‌داند آنجا میان کوه و کوچه‌باغهای مسیر پر از سگ و شغال است. حالا آن سالهای قبل، لابد مسیر، کم رفت و آمدتر بود و سگها وحشی‌تر و آدم ندیده‌تر بودند. احمد با رفقا توی ماشین نشسته‌بود و سگها ماشین را دوره کرده‌بودند. احمد اصرار میکرد در را باز کند و به رفقا می‌گفت بروید بیرون ماشین. 🔹 رفقا سفت دستگیره‌ی در را چسبیده بودند و لرز برشان داشته‌بود که احمد مگر جنّی شده؟ کدام دیوانه‌ای می‌رود بین این سگهای وحشی؟ حسابی که ترس افتاد توی جان رفقا، احمد زد زیر خنده و نقشش را شکست. -: چِت شده بود تو؟ اموات آمرزیده! مگه از جان‌مان سیر شدیم بپریم وسط سگها؟ مگه دیوانه‌ایم چهاردیواری ماشین را ول کنیم؟ 🔸 احمد خندان گفت: آهان این شد حرف حساب! ، مثل این ماشینه. تا هست ایمنیم. اگر بزنی بیرون، گرگها و سگها تکه پاره‌ات می‌کنند. به قلم سیده زهرا برقعی (باتشکر از ایشان بابت ارسال خاطره) https://eitaa.com/taalighat
تعلیقات
#قدیمی‌ها _ 17 ⌛️ بین بازاری‌های قدیمی مرسوم بود قبل از اینکه شروع به کسب و کار کنند، ابتدا شش ماه
_ 19 🔻 احتیاط در معامله... ☘ مرحوم سید جواد برقعی، پدر شهید سید احمد برقعی از افراد محترم و بازاری‌های معتمد همدان بودند. حاج شیخ حسین معمولا وقتی به همدان می‌آمدند در منزل ایشان اقامت داشتند. ☘ روزی طبق روال عادی کسب و کار یک بار بسیار مرغوب به یک مشتری فروختند. حجم معامله بسیار زیاد بود و طبیعتاً سود خوبی هم نصیب ایشان شد. مشتری هم بار انگور را برای شهر دیگری میخواست و انگورها را جعبه جعبه داخل ماشین سنگین بار زدند و طرف رفت. ☘ مدتی گذشت به مرحوم خبر رسید این فرد انگورها را برای تهیه خریداری کرده است. ناگهان ایشان برآشفته شد و با خودروی شخصی‌اش حرکت کرد در جاده به‌دنبال مشتری. ☘ بالاخره او را وسط جاده زنجان پیدا کرد و فرمود: من ثمن معامله و همه هزینه‌هایی که متقبل شدی را می‌دهم ولی انگورها را پس بده، نمیخوام در تولید شریک باشم. 🔻🔻🔻🔻 📌 پی‌نوشت: به‌لحاظ فقهی این معامله اشکالی نداشته ولی قدیمی‌ها چنان اهل احتیاط بودند که حتی حاضر به مشارکت در مقدمات امر حرام هم نبودند. نتیجه همین لقمه حلال با احتیاط می‌شود شهید بزگواری چون و استاد مهذب، عزیز و گمنامی چون حجت‌الاسلام والمسلمین ... 🔳 سال‌گذشته پدر شهید برقعی از دنیا رفتند و چند روز قبل هم مادر شهید برقعی، نثار روح مطهرشان 🔳 🆔 @taalighat