eitaa logo
آینِه‌ْدان| طاهره سادات ملکی
328 دنبال‌کننده
49 عکس
27 ویدیو
0 فایل
به یک نگاه تو تطهیر می شود دل من... تنها دارایی‌ام کلمه‌هایی‌ست که امید دارم روزی که دیگر نیستم، آبرویم باشند... طنز شعر انگیزشی یادداشت ممنون میشم مطالب کانال رو با ذکر منبع ارسال کنید🤗 من اینجام👇 @TSadatmaleki
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنها به امید تو مسافر شده بود در راه غزل خوانده و شاعر شده بود در بقچه‌ی نان یک دهاتی آن‌روز از لطف تو یک مورچه زائر شده بود ✍️ @tahere_sadat_maleki
📗يک عاشقانه‌ي آرام من هرگز نمي‌گويم در هيچ لحظه‌اي از اين سفرِ دشوار، گرفتار نااميدي نبايد شد ‎من مي‌گويم: به اميد بازگرديم، قبل از اينکه نااميدي، نابودمان کند ✍نادر ابراهيمي @tahere_sadat_maleki
امام صادق علیه‌السلام قیل لَهُ: عَلی اَمرَک؟ فَقالَ: عَلی اَربِعَه اشیاءَ: عَلِمتُ اَنَّ عَملی لا یَعمَلُهُ غیری، فَاجتَهَدتُ، وَ عَلِمتُ اَنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ مُطَّلِعٌ عَلیَّ، فَاستَحیَیتُ، وَ عَلِمتُ اَنَّ رِزقی لا یَأکُلُهُ غیری، فَاطمَأنَنتُ، وَ عَلِمتُ اَنَّ آخِرَ عُمرِیَ المَوتُ، فَاستَعددتُ؛ به امام صادق(علیه السلام) گفتند: کار خود را بر چه پایه ای بنا گذاشتی؟ فرمود: بر چهار چیز: دانستم که کار مرا، جز خود کسی انجام نمی دهد، پس تلاش کردم، دانستم که خداوند متعال بر من آگاه است، پس حیا کردم، دانستم که رزق مرا دیگری نمی خورد، پس اطمینان یافتم، و دانستم که پایان عمر من، مرگ است، پس آماده شدم. بحارالانوار، ج۷۵، ص۲۲۸ @tahere_sadat_maleki
بسم الله هروقت دختر میرزا ابوالفضل خدا بیامرز را می‌دیدم که توی مغازه پدرش نشسته و یک عالمه خوراکی دور و برش است، حسرت می‌خوردم‌. دختر بچه‌ها معمولاً عاشق آلوچه و لواشک ترش‌اند، من هم آن زمان عاشق لواشک بودم. دلم می‌خواست بابا یک مغازه داشت یا یک خانه داشتیم مثل خانه‌ی شکلاتی اما به جای شکلات در و دیوارش از لواشک بود. شب‌ها توی رختخواب به خانه فکر میکردم که مثلاً زنگش را آلوچه بگذارم و پنجره‌هایش را تمر هندی! (اگر دهانتان آب افتاد و دسترسی به هیچ چیز ترش ندارید معذرت می‌خواهم) ده پانزده ساله که شدم فکر کردم چه آرزوی مسخره‌ای داشتم و خدا را شکر کردم که به حرفم گوش نکرد و به ما خانه‌ی لواشکی نداد و بابا را مغازه ‌دار نکرد. آن‌روزها آرزویم این بود که مثل دوستم نرگس تک فرزند باشم و همه چیز برایم مهیا باشد. هروقت نرگس را می‌دیدم فکر می‌کردم چقدر خوشبخت است که تا چیزی را اراده می‌کند بهترینش نصیبش می‌شود. شب‌ها فکر می‌کردم اگر مثل نرگس فقط خودم فرزند خانواده بودم، الان به جای اینکه بخواهم از لای دست و پای خواهر و برادرم موهایم را جمع کنم، داشتم به ستاره‌های چسبیده به سقف اتاقم نگاه می‌کردم و به جای صدای خرّوپف، موزیک عروسک کوکی‌ام را گوش می‌دادم. بعد از یکی دو سال وقتی خواهرم عروس شد و برادرم داماد، مامان نوه‌دار شد و سرم گرم مهمانی و... شد و دیدم خانه‌ی نرگس سوت و کور است، از اینکه این آرزو را داشتم خجالت کشیدم. حالا که اینجا هستم، کوهی از آرزوها را گذاشته توی کودکی و نوجوانی‌ام و گاهی با لبخند برایشان دست تکان می‌دهم... اما هنوز یک دنیا آرزو دارم. مثلاً آرزو دارم یک ساعت داشتم که با آن می‌شد زمان را نگه دارم تا به کارهایم برسم و یک اتاق پر از کتاب و یک میز مطالعه و یک صندلی چرخدار یا یک صندلی گهواره ای و یک عالمه وقت که بروم توی دنیای کتاب‌ها و بیرون نیایم. می‌دانم یک روز به این آرزوها هم خواهم خندید. امروز کلمه‌ی آرزو را در روایات رصد می‌کردم که به این کلام از حضرت امیر علیه السلام برخوردم: «الأملُ رَفيقٌ مُؤْنِسٌ . آرزو، رفيقى همدم است.» «غرر الحكم : ۱۰۴۲» من عمریست با آرزوهایم زندگی می‌کنم. گاه با هم می‌خندیم و گاهی به هم ... بعضی وقت‌ها هم با یک جفت ابر بر مزارشان فاتحه می‌خوانم... این است روزگار... ✍️ طاهره سادات ملکی @tahere_sadat_maleki
بسم‌الله اگر پشتکار ندارید، اگر یک کار را با شور و شوق و شعف شروع می‌کنید اما وسط راه جا می‌زنید، اگر به پشت سرتان که نگاه می‌کنید یک عالمه کار نیمه‌کاره دارید نگران نباشید من هم همین‌طورم😁 امروز بعد از مدت‌ها دفتر توسعه فردی‌ام را نگاه میکردم تا دوز انگیزه‌ام را برای شروع سال جدید بالا ببرم که چشمم افتاد به این مطالب و فکر کردم چقدر می‌تواند کمک کننده باشد، به همین خاطر تصمیم گرفتم با شما هم درمیان بگذارم. اول: حقیقت این است که آدم‌های _دور از جانتان_ تنبل یک مدت کار نمی‌کنند بعد برای خودشان یک برنامه‌ی سخت می‌چینند تا کارهای عقب افتاده را جبران کنند. نتیجه‌ی این کار این است که چهار روز به برنامه عمل می‌کنند و بعد از آن می‌روند و پشت سرشان را نگاه نمی‌کنند گاهی هم به خودشان بد و بیراه می‌گویند که چرا اصلاً این کار را شروع کرده‌اند. مثلاً طرف یک سال ورزش نکرده برنامه می‌ریزد که هر روز صبح از ساعت شش تا هشت و نیم از قم تا تهران بدود😐 یا طرف اصلا کتاب نخوانده برنامه می‌ریزد که فردا از صبح تا شب بینوایان را بخوانم. چاره‌اش این است که کار را سبک و کم حجم بگیریم. یعنی باید طوری برنامه بریزیم که مطمئن باشیم انجامش می‌دهیم. کسی که مدت‌هاست ورزش نکرده باید برنامه بچیند روزی سه دقیقه ورزش داشته باشد، انقدر کم باشد که یقین کند انجام می‌دهد. دوم: بعضی اوقات نگاه کردن به حجم کار انرژی و انگیزه‌ی آدم را می‌گیرد. برای آسان‌تر شدن کار را به اجزاء تقسیم کنید. با این کار ممکن است کارهایی که شش ماه معطلشان بودید به آسانی انجام شود. مثلاً اگر مدت‌هاست می‌خواید پایان نامه بنویسید و نمی‌توانید برای شروع ابتدا فقط فرمش را پر کنید یا اگر آشپزخانه‌تان در حال انفجار است هر روز یک بخشی از آن را تمیز کنید. مثلاً امروز فقط کشوها، فردا فقط هود و سینک و ... سوم: نگاه کردن به کل کار ذهن انسان را خسته می‌کند. برای درمانش: به کل کار نگاه نکنید. به همان بخشی که قرار است امروز انجام دهید نگاه کنید. چهارم: اگر ندانیم تهِ کار کجاست ممکن است دچار استرس، سردرگمی یا پریشانی بشویم. بهتر است تهِ کار را مشخص کنید. مثلاً بگوییم کتاب را تا فلان صفحه می‌خوانم. این کار باعث می‌شود با اشتیاق و علاقه کتاب بخوانیم و یا هر کار دیگر را پیگیری کنیم. همین حالا (که همان شنبه‌ موعود است😉) یک یاعلی بگویید و بخش اول کارتان را شروع کنید. لطفاً در نگهداری این پست کوشا باشید و بفرستیدش برای سه چهارتا آدم مثل خودمان تا همین اول سالی حساب کار دستشان بیاید🤗 ✍️ طاهره سادات ملکی @tahere_sadat_maleki
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📔چهل نامه ي کوتاه به همسرم مخواه که هردو يک آواز را بپسنديم، يک ساز را، يک کتاب را، يک طعم را، يک رنگ را و يک شيوه نگاه کردن را مخواه که انتخابمان يکي باشد، سليقه مان يکي، و رويامان يکي. همسفر بودن و هم هدف بودن، ابدا به معناي شبيه بودن و شبيه شدن نيست. و شبيه شدن، دال برکمال نيست. بلکه دليل توقف است. ✍نادر ابراهيمي @tahere_sadat_maleki
مثل خرمالو‌ های رسیده‌ی حیاط مادربزرگ مثل عطر دارچین چای‌‌ های عصرانه مثل شمشادهای آب‌پاشی شده مثل بیدار شدن بوی خاک با نم‌نم باران مثل عود مثل انار دانه‌ دانه با گلپر مثل موسیقی خش خشِ برگ‌‌های رنگی رنگی مثل نوشتن آخرین خطِ مشق‌ های دوران کودکی مثل عید مثل آب ‌بازی مثل صدای آآآآ توی پرّه‌های پنکه چیز‌های خوب ساده‌ اند! و تنها شنیدن اسم شان کافیست تا خوب شود حال دلت نبودشان زندگی را متوقف نمی‌کند اما بودنشان زندگی را پر می‌کند از لبخند و انگیزه برای ادامه دادن... ✍️ طاهره سادات ملکی @tahere_sadat_maleki
وقتی به دنیا آمدی خورشید خندان شد دنیا پر از عطر امید و بوی باران شد صدها فرشته در صف پابوسی‌ات بودند تا آسمان هفتم آن شب راهبندان شد لبریز برکت شد پس از تو چشمه و دریا با گام هایت دشت بی حاصل گلستان شد دستت نوازشگرتر از دست نسیم صبح ... تو آمدی و مهربانی ها دو چندان شد لبخند نرگس ها میان خاک پنهان بود کوکب به کوکب خانه ها با تو چراغان شد انجیل و تورات و زبور از رونق افتادند نقل محافل تا ابد آیات قرآن شد ای روشنایی! پاک کردی گرد دل‌ها را با لحن قرآن تو چشم سنگ گریان شد آیینه در آیینه شد تکثیر لبخندت وقتی که در زیر عبایت عشق مهمان شد # نشکوا الیک... ای خدا عمریست حیرانیم یک جمعه می گویند: « درد شیعه درمان شد» ✍️ طاهره سادات ملکی @tahere_sadat_maleki
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا