eitaa logo
طرز طنز
63 دنبال‌کننده
131 عکس
6 ویدیو
2 فایل
ارائه مطالب ادبی - پژوهشی در حوزه ادبیات طنز - ارتباط با مدیر کانال: @chapaak
مشاهده در ایتا
دانلود
📚تحلیل مفهومی و تئوری‌های طنز و شوخ‌طبعی از دیدگاه فلاسفه‌ی امروز✍ 🔹امروزه بسیاری از فلاسفه به تحلیل مفهومی توجه بیشتری دارند تا به تبیین علت و معلولی. آن‌ها در پژوهش خنده، شادمانی و طنز تلاش می‌کنند مفهومی روشن از هرکدام ارائه بدهند. برای مثال می‌پرسند که چه عاملی الزاماً باید وجود داشته باشد تا چیزی خنده دار شود. در جستجوی شرایط لازم و کافی تلاش می‌کنند تعاریفی به دست دهند که همه‌ی نمونه‌های شادمانی را پوشش دهد، ولی هیچ موردی را شامل نشود که شادمانی به شمار نمی‌آید. البته شاید معلوم شود که بخشی از مفهوم شادمانی شامل پاسخی به نوع خاصی از محرک است. به این ترتیب، ممکن است تحلیل مفهوم و تعریف روان‌شناختی مفاهیم درهم بپیچند... 🔹اگر تئوری برتری درست باشد، خنده در یک جامعه‌ی مطلوب هیچ جایی نخواهد داشت؛ چرا که همکاری، مدارا و خویشتن‌داری را تهدید می‌کند. به همین دلیل بود که وقتی افلاطون «آرمان‌شهر» را تصویر می‌کرد، تلاش داشت اجرای کمدی را به شدت محدود کند... آنانی که خواسته‌اند طنز را از چنین سانسوری رها کنند دو استراتژی برگزیده‌اند. یکی دفاع از ادعای احساس برتری خنده، با این توجیه که چیزی ارزشمند در این احساس وجود دارد. استراتژی دیگر، رد تئوری برتری و دفاع از تئوری دیگری بود که در آن خنده و طنز در چیزی ضد اجتماعی ریشه نداشته باشند. 🔹روش اول را مدافعان کمدی همچون بن‌جانسون و سر فیلیپ سیدنی در زمانه‌ی شکسپیر در پیش گرفتند. در مقابلِ اتهام انباشته بودن کمدی از مستی، هرزگی، دروغ‌پراکنی و نامردی، آن‌ها استدلال می‌کردند که این خباثت‌ها در کمدی به مضحکه گرفته می‌شود نه این‌که الگو شود. قوت اخلاقی کمدی در راست کردن ناراست‌ها و نقایص است نه پرورش دادنشان. در کتاب دفاع از شعر، اولین نقد ادبی در زبان انگلیسی، سیدنی می‌نویسد: « کمدی بازسازی اشتباهات مرسوم روزمره است که از سوی درام‌نویس به مضحک‌ترین و تحقیرآمیزترین شکل ممکن به نمایش در می‌آید؛ به‌طوری‌که هیچ مخاطبی راضی نیست جای چنان شخصیت‌هایی باشد.» (فلسفه طنز. جان موریل. محمود فرجامی. دانیال جعفری.صفحه۴۰-۴۱) @tarzetanz
📚 بهلول و قاضی خائن ⚖ شخصی عزیمت حج نمود، چون فرزندان خرد داشت، هزار دینار طلا نزد قاضی برده و در حضور عدول دارالقضا تسلیم او کرد و گفت: اگر در این سفر اجل مرا در رسید شما وصی منید و آنچه شما خود خواهید به فرزندان من دهید. آن شخص به قضای الهی در راه حج درگذشت، چون فرزندان او به حد رشد و بلوغ رسیدند، امانتی را که از پدر آن‌ها نزد قاضی بود طلبیدند. قاضی گفت: من بیشتر از صد دینار نخواهم که به شما دهم و به حسب وصیت پدر، شما را بر من حقی نیست، جز آنچه که می‌خواهم دهم. آن بیچاره‌ها متحیر ماندند و چاره‌ای جز داد و بیداد نداشتند و به هرکس التجا می‌نمودند، راهی از برای این حیله‌ی شرعی به دست نمی‌آوردند تا این خبر به بهلول رسید. بهلول آن‌ها را برداشته و به نزد قاضی رفت و گفت: چرا حق ایتام را نمی‌دهی؟ قاضی گفت: پدر آن‌ها وصیت کرده بود آنچه من خود بخواهم به ایشان دهم و از صد دینار بیش نمی‌دهم. بهلول گفت: ای قاضی، آنچه به خود می‌پسندی برای دیگران بپسند. یعنی تو که می‌خواهی صد دینار حسب گفته‌ی خود به آنها دهی، پس همان مقدار که برای خود می‌خواهی با این‌که مال تو نیست به آنها بده که حق آن‌هاست. قاضی از این جواب بهلول ملزم شد، ناچار وجه را به ایتام پرداخت. 🖇🖇🖇 (بزم ایران. سید محمدرضا طباطبایی یزدی. باب اول. صفحه۳۱۸) @tarzetanz
📝يَجوزُ للشّاعرِ ما لايَجوزُ لِغیرِه✍ شاعر اگر کفر هم بگوید چون خداوند او را عاقل نیافریده و بر دیوانه هم حرجی نیست، پس مانعی نخواهد داشت که بگوید: فدای حلقه‌ی چشمی شوم که در محشر خدا شود متحیر که آفریده‌ی کیست خدا بیامرزد مرحوم حاجی ملاهادی سبزواری را می‌گوید بعضی سخنان است که اگر من و تو بگوئیم کفر است و مستوجب عقوبت می‌شویم، ولی کسانی هستند که همان مطلب را می‌گویند و خدا هم به حساب آن‌ها گناهی و بادآفره محسوب نمی‌دارد، مانند این قطعه که شاعری گفته است: زاهدی سربرهنه در شب تار گفت کی کردگار لیل و نهار یا کلاهی ز جبّه‌خانه فرست یا سرم را ز ملك تن بردار باغبانی برای دفع طيور كله افکنده بود بر اشجار از قضا باد آن كله بفکند خورد بر فرق مردك عيار کله از سر گرفت و با خود گفت شکر ایزد که کار گشته تیار چون نگه کرد و دید مندرس‌ست گفت کی کردگار لاکردار! این کلاه کثیف مستعمل از کجا یافتی در این شب تار سر من لایق کلاه تو نیست بر سر جبرئیل خود بگذار اینجا آنجا است که گفته‌اند: يَجوزُ للشّاعرِ ما لايَجوزُ لِغیرِه(۱) پس می‌بینیم که خداوند هم به شعرا محبت بی‌اندازه‌ای دارد که آنها را آزاد گذاشته تا هرچه بخواهند بگویند و ... 🔹🔹🔹 (۱) برای شاعر مجاز است چیزی که برای غیر شاعر جایز نیست. 🔗🔗🔗 منبع: (چنته درویش.دکتر محمدعلی‌احسانی طباطبایی.صفحه۳۶) @tarzetanz
📚همه کاره✏️ گاه از مجنون سراییدم، گه از لیلا نوشتم شعر نامفهوم گفتم، نثر بی‌معنا نوشتم مطلب اهل‌قلم را زآنِ خود دانستم اما دست و پا بشکسته‌های خویش بی‌امضا نوشتم گاه در تکذیب این، مبحث به آن طولا گشودم گاه در تصدیق آن، مطلب به این پهنا نوشتم گه سکندر را بکندم ریش و سُبلت از سر کین گاه از جام‌جم و موروثه‌ی دارا نوشتم تا که در تاریخ مانَد نام جاویدان بنده فخر بر آبا نمودم، پند بر ابنا نوشتم دیو را گاهی ملک کردم خطاب از ناگزیری دشمنانش را ملامت‌نامه بی‌پروا نوشتم تا بیاضی را فراهم آورد بی‌مثل و مانند شرح حال این و آن از کیش تا کسما نوشتم تا که تنها خویش را مطرح کنم در جمع اوباش فکرها را کشتم و بسیار از تن‌ها نوشتم تا کنم بی‌مایگان را شاد در دوران ماضی طنز را مخدوش کردم، هزل را والا نوشتم دیگران در صدر مطبوعات تا جایم نگیرند ترّهاتی بر سر هم کردم و بی‌جا نوشتم دیگران گوی سعادت از میان بردند و بنده چشم‌هایم کور شد از بس‌که خواندم یا نوشتم الغرض در سنگلاخ زندگی «شاطر حسینا» بس‌که افتادم یکی شد سرنوشت و پانوشتم! 📎📎📎 منبع: (طنزهای شاطرحسین.عباس خوش‌عمل کاشانی.ص ۸۱-۸۰) @tarzetanz
📖در آموزش شیوه‌ی تذکر به اناث😉 به‌به، ای خانم قشنگ و ملوس! که قدم می‌زنی به مثل عروس ای که در پیش آینه با تاپ کرده‌ای یک دو ساعتی میک‌آپ روی اجزای صورتت یک‌یک ریمل و سایه و رژ و پنکک شده‌ای -چشم خواهری- خوشگل می‌بری از بزرگ و کوچک، دل می‌شود بند عفت از این ناز چون کمربندِ سبز تهران، باز نگو اصلاً که «ذاتاً این مدلم» خودم این‌کاره‌ام، عزیز دلم! من که این‌قدر خویشتن‌دارم باز دیوانه می‌شوم دارم که اگر موجبات ننگی، تو پس چرا این‌قدر قشنگی تو؟ خواهرم! توی این بریز و بپاش تا حدودی به فکر ما هم باش پیش خود فکر کن که مرد غریب گر ببیند تو را به این ترتیب از لبش آب راه می‌افتد طفلکی در گناه می‌افتد من خودم بی‌خیال دنیاشم نه که منظور من، خودم باشم مشکل از سوی جوجه‌کفترهاست غصه‌ام معضل جوان‌ترهاست که به یک جلوه‌ی زن از مریخ خل و دیوانه می‌شوند از بیخ رشته را می‌کنند هی پنبه بس که ناواردند و بی‌جنبه ما که داریم خانه‌ای دربست تازه، ویلای دوستان هم هست غالباً عصرها همانجایم هفته‌ای یک دو روز تنهایم... الغرض، این از این... همین دیگر روسری را جلو بکش، خواهر! 📎📎📎 منبع: (یک بغل کاکتوس.امیدمهدی‌نژاد.صفحه۱۲۹-۱۳۰) @tarzetanz
📚قسمتی از کتاب نظریه‌ی طنز✍ بخش اول✏️ ... ما در کاربرد واژه‌ی طنز با دو مسئله روبه‌رو هستیم، اول گسترش معنای طنز و فراتر رفتن آن از معنای اولیه یعنی ساتیر و دوم به‌کار رفتن آن به‌جای بسیاری از واژه‌ها یا مفاهیم، تا جایی که دیگر از هیچ واژه‌ای به غیر از طنز استفاده نمی‌کنیم. جالب است بدانید که به این دو نکته‌ی بسیار مهم، فقط طنزپردازان توجه کرده‌اند محققان حتی اشاره‌ای به این موضوع -در کتاب‌ها و یا مقالات- نکرده‌اند. مسئله‌ی اول یعنی گسترش معنای طنز را پزشکزاد چنین مطرح می‌کند: 🔹 [...]معنی و مفهوم طنز بین ما و غربی‌ها متفاوت است[...] با وجود اصطلاح شدن طنز در مقابل Satire یا طنز غربی، تصوری که امروز خواننده‌ی فارسی زبان از طنز دارد با مشخصات طنز غربی نمی‌خواند. ما غالباً بين لطیفه و فکاهه، یا به قول فرنگی‌ها جوک، که هدفی جز خنداندن ندارد، و طنز که خنده در آن وسیله است نه هدف، فرقی نمی‌گذاریم. از طرفی، در طنز غربی خنده، مسئله‌ی سبک و شیوه است. می‌تواند باشد می‌تواند نباشد. در صورتی که برای ما، به علت درهم آمیختگی مفهوم طنز با لطيفه و فکاهه در ذهن‌مان، طنزی که ما را نخنداند طنز نیست. (پزشکزاد، ۳۸:۱۳۸۱) 🔹 البته ما با ایشان درباره‌ی خلط معنای طنز صرفاً با فكاهه و لطیفه هم‌داستان نیستیم و براساس آنچه پیش‌تر درباره‌ی هزل گفتیم، فکر می‌کنیم که طنز با واژگان دیگر به‌ غیر از این دو واژه نیز آمیزش معنایی یا هم‌پوشانی داشته و دارد... @tarzetanz
📚قسمتی از کتاب نظریه‌ی طنز✍ بخش دوم✏️✏️ و مسئله‌ی دوم یا، چنان‌که در عنوان این بحث نوشتیم، طنز به جای همه‌چیز را خانم رؤیا صدر از طنزپردازان خوش‌نام و اهل تحقیق در این عرصه، این‌گونه توضیح داده‌اند: 🔹 مورد دیگر به‌کارگیری عبارت طنز، در عنوان، دیباچه و فصل‌های گوناگون کتاب است. در این میان، منظور از طنز جز در موارد مشخص نه مفهوم تخصصی آن، که گونه‌های مختلف شوخ طبعی است. این امر مصطلح است و نگارنده نیز چاره‌ای جز به‌کارگیری نداشت و تا زمانی که دوستان فرهنگستانی و غیر فرهنگستانی واژه‌ای در نظر نگیرند که تمامی گونه‌های شوخ‌طبعی اعم از هزل، هجو، طنز یا غیره را شامل شود، طنز محکوم است که یک تنه بار تمامی این عناوین را به تنهایی بر دوش کشد، همان‌طور که هم اکنون در همه‌جا بر دوش می‌کشد. (صدر،۱۲:۱۳۸۱) 🔹 جالب است که ایشان به این کاربرد فراگیر طنز عنایت کرده‌اند، اما پنداشتند که می‌باید یا می‌توان واژه‌ی دیگری که همه‌ی گونه‌های شوخ‌طبعی را شامل شود، یافت و جایگزین طنز کرد! وقتی طنز چنین کارکردی دارد، تغییر آن با واژه‌ای دیگر چه سودی خواهد داشت؟ یا به حل چه مشکلی کمک خواهد کرد؟ علاوه بر این، قطعاً هیچ واژه‌ای به تنهایی نمی‌تواند شامل انواع و اقسام خود باشد، مگر آن‌که این انواع با واژه‌هایی دیگر از هم تفکیک شود یا به‌جای یک واژه از چندین واژه‌ی متفاوت استفاده شود، آن‌گونه که مثلاً در زبان و ادبیات انگلیسی مرسوم است. 🖇🖇🖇 منبع: (نظریه‌ی طنز. نیما تجبّر. صفحه۶۲-۶۳) @tarzetanz
📜طنز پرخاشگر ناصرخسرو😆 ... در قبل گفتیم در دیوان شعرایی چون سیف فرغانی و ناصرخسرو از خنده و شوخی نشانی نمی‌یابیم. البته ناصرخسرو مطایباتی هم دارد که زهر تلخ انتقاد از جنبه‌ی شوخی آن کاسته است و بیشتر منطبق با همان روحیه معترض و پرخاشگر اوست: 🔸 شافعی گفت که: شطرنج مباح هست مدام کج مبازید که جز راست نفرمود امام بوحنیفه به از او گوید در باب شراب که: ز جوشیده بخور تا نبود بر تو حرام حنبلی گفت که: گر آن‌که به غم درمانی! پسته‌ی بنگ تناول کن و سرخوش بخرام گر کنی پیروی مفتی چارم مالک او هم از بهر تو تجویز کند وطیِ غلام بنگ و می می‌خور و بد می‌کن و می‌باز قمار! که مسلمانی از این چار امام است تمام! 🔗🔗🔗 منبع: (تلخند. مهدی برهانی. صفحه۲۲-۲۳) @tarzetanz
https://t.me/adabvahekmat کانال ادب و حکمت شامل مطالب و نکات خواندنی و آموزنده است.
https://t.me/hazliatvahajviat کانال هزلیات، هجویات و مطایبات شامل اشعار و حکایات خواندنی است.