آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
یا رب این تأثیر دولت در کدامین کوکب است
تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد
هر دلی از حلقهای در ذکر یارب یارب است
فرمودهاند باطن و حقیقت لیلهالقدر وجود مقدس حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) است و ظاهر لیله القدر، قطب عالم امکان حضرت ولی عصر(عجاللهتعالیفرجهالشریف) که ملائکه و روح در شب قدر بر ایشان نازل میشوند و مقدرات سالیانهی موجودات به امضای ایشان میرسد...
امشب توسل به این دو نور الاهی تاثیر مهمی در تعیین سرنوشت انسان دارد!
از همهی علیدوستان التماس دعای خیر دارم.
اگر چه میشود با عقل هم بیشک خدا ثابت
ولی در دل نیازی نیست گردد پیش ما ثابت
خدا نزدیکتر از ما به ما و ما از او دوریم!
منیّت از میان بردار تا گردد خدا ثابت
بیانِ بیّنه بر مدّعی فرضست ای کافر
خدا با ماست؛ تو باید کنی این ادعا ثابت!
همه هستی گواهی بر وجودِ خالقِ خویشند
تمام آسمانها مُعترف هستند از سیّاره تا ثابت
وطن آغوش دلدارست باید رَخت بربندیم
نمانده هیچ انسانی در این مهمانسرا ثابت
ز جا برخیز! جاری شو! بهسوی خانهی دلبر
نشستی گوشهی صحرای تنهایی چرا ثابت؟
خدا را میشناسم از ازل در صفحهی جانم
شده این معرفت از آیهی《قالوبلا》 ثابت
حدیثِ یار بشنو از لسانِ صِدقِ پیغمبر
به دل تسلیم شو تا بر تو گردد ماورا ثابت!
کلامِ حق فقط از قلبِ پاک آید برون بنگر
که گردد عصمتِ اولاد او از《اِنَّما》 ثابت
تزلزُل در دلِ عشاق باایمان نمیآید
شده مِهرِ خدا در سینهی اهلِ ولا ثابت
#اميد_اميدزاده
ما تو را نشناختیم و از تو رویا ساختیم
خویش را بیهوده در وهم و گمان انداختیم
بر سر میزِ قمارِ زندگی ، جان دادهایم
هستیِ خود را در این بازارِ دنیا باختیم
《عصمتِ دل》از《هجومِ نفس》، تار و مار شد
لشگرِ رومایم و بر اکنافِ ایران تاختیم!
غفلت از تو راهِ شیطان را به دلها باز کرد
خرجِ سنگینی برای خوابِ خود پرداختیم
در خیالِ خویش محصوریم و از درکِ تو دور
ما تو را نشناختیم و از تو رویا ساختیم
#امید_امیدزاده
این روزگارِ پُر ستم و غصّه، طِی شود
این اُشترِ وهابیِ دیوانه پِی شود
این قبرهای خاکی و این قبلههای شوق
دردآشنای نالهی پُر سوزِ نِی شود
ترسیده بود دشمن از آن بارگاهِ نور
غافل که محو، جلوهی خورشید کِی شود؟!
روزی رسد که با دَمِ عیسای مصطفی
اردیبهشت، قاتلِ سرمای دِی شود
روزی رسد که از اثرِ تیغِ آن سوار
این خون که خوردهاند از این خَلق، قِی شود
آزاد میشود حرمین از حرامیان
مکه دوباره فتح به مردانِ ری شود!
آخر خماری از سرِ میخانه میپرد
آخر لبالب از لبِ خُم، جامِ می شود
#امید_امیدزاده
@omidzadeh_yakarim
تمامِ اهلِ مذاهب شدند مدیونت
که سنّتِ نبوی بود: شرع و قانونت
رئیسِ مذهبِ شیعه تویی! امامِ ششم!
و شیعیان همگی شاکرند و ممنونت
کلامِ صدقِ تو عینِ حقیقت و عدلست
شدند اهلِ خطا -ساحرانه- افسونت
چه تربیتشدگانی به حلقهی درسات!
چه عاقلانِ زیادی شدند مجنونت!
چه معجزاتِ نبیگونهای به مکتبِ توست:
خلیلوار در آتش نشسته هارونت!
دریغ و درد که غربت هنوز هم باقیست
قویترست در اغوای خلق: قارونت
تو مِهرِ عالمیانیّ و ماهِ اهلِ زمین؛
زدند لشگرِ ابلیسیان شبیخونت
دوباره مردِ غیوری، اسیرِ ظلمت شد
کشیدهاند بدونِ عِمامه بیرونت
دوباره آتش و غارت؛ دوباره اشک و فرار
به یادِ کرببلا کردهاند دلخونت
تو روضهخوانِ حسینی؛ تو وارثِ عطشی
که از محاسنِ تو جاری است: جیحونت
#امید_امیدزاده
بی سر و سامان در این کویرِ تباهی
دربدر و تشنه و اسیرِ بیابان
گشتم و هرگز به مقصدی نرسیدم
غمزده ماندم در این کرانه هراسان
زار و پریشان، نشسته بیکس و مسکین
دستِ دعا برده سوی عالمِ بالا
از سرِ رحمت مگر خدای فرستد
نورِ امیدی در این سیاهیِ دنیا
دیدم از آن سوی شوره زارِ عطش خیز
عطرِ بهاری رسد به شامهی جانم
قبّهی سبزی ز جنسِ عاطفه و نور
از پسِ دیوارِ نفس ، گشت عیانم
این : منِ دربند نام و نان و جهالت
با قدمِ ذوق سوی عشق دویدم
خوردم از آن چشمهی حقیقتِ جاری
تا که ز هر درد و رنج و غصه رهیدم
مامنِ جانهای خسته شد حرم قم
کوثرِ لب تشنگانِ ساغرِ جانان
مجمعِ زیبایی و تجلّیِ وحدت
مدرسهی عشقِ ناب و مکتبِ عرفان
دخترِ موسی شکافت : نیلِ جهالت
آمد و آزاد کرد : مردم دربند
عزت و ایمان و شور و عاطفه آورد
بُرد غم از این دیار ، خالقِ لبخند
خواهرِ سلطان خودش ملیکهی دهر ست
عمهی صاحب زمان و صاحبِ ایران
بانوی باران و گُل ، شفیعهی محشر
حضرتِ معصومه شد نمونهی نسوان
آمدم اینجا که عصمت از تو بگیرم
بامددت بگذرم از این عَصَبیّت
پَر بکشم تا وَرای عرشِ تجرّد
بگذرم از این حجابِ سختِ مَنیّت
#امید_امیدزاده
غالباً با درد و غم، مردُم به مشهد میروند
از مسیر کوچهی هشتم به مشهد میروند
زائرش از حضرت معصومه میگیرد برات
بیشتر، ایرانیان از قم به مشهد میروند!
در زیارت، همّت و قسمت ندارد اعتبار
خادمان با "دعوت خانم" به مشهد میروند
زاهدان: تسبیح بر کف ، شاعران: حافظ به دست
مَشدیان: با کیسهی گندم به مشهد میروند!
ناخدایانِ دلِ دریای طوفانیّ عشق
تا نگردد راهِ ساحل گم به مشهد میروند
#امید_امیدزاده
هدایت شده از یا کریم
به یکتاییِ حق اقرار کرده جانِ آگاهش
صراطِ رب نمایانست در پیچوخمِ راهش
سراپا روی و خوی و سیرتش رنگِ خدا دارد
شهادت میدهد اوصافِ حق را چهرهی ماهش
حدیثِ سلسله خواندهست و نیشابور پاکوبان
پیِ آن کاروان افتاده -مجذوبِ پرِ کاهش-
چرا قلبِ سیاهِ ما نگردد روشن از مِهرش؟
که سنگِ تیره شد: فیروزه در پای قدمگاهش
عطوفت از قنوت دستهایش میچکد یعنی:
خدا حظ میکند وقتی که او میخواند اللهش
به یاربیاربش بارانِ رحمت میشود نازل!
که قلبِ آسمانها بشکند از سوزِ یک آهش
نه سلطانِ خراسان، بلکه سلطانِ همهعالم
به پابوسِ حرم آیند دائم رعیت و شاهش
مُحبش را چو جانِ خویشتن دانم -به لطف او-
به سینه در تمامِ عمر دارم بغضِ بدخواهش
#امید_امیدزاده
هدایت شده از یا کریم
در شامِ بُهت و عصرِ پُر از حیرت ، در ظهرِ بیقراریِ بیسامان
در کوچههای رونق لفّاظی ، پشتِ سکوتِ معنیِ سرگردان
در لابلای روحِ بلادیده ، زیر فشار فتنهی پاشیده
باید گذشت از خطر این سیل ؛ باید پرید از سر این زندان
باید من فقیر زمینخورده ، آب از روی تمامیِ دین برده
خود را به آستان تو اندازم ؛ ای حضرت کریم ؛ ای سلطان!
من مستمند رشتهی پیوندت ؛ مسکین بینهایت لبخندت
من سائل نگاه رئوف تو ؛ ای مهربانترین گل این بُستان
ای اصلِ اصلِ اصلِ همه هستی ؛ ای روحِ روحِ روحِ همه عالم
ای جانِ جانِ جانِ تن این خاک ؛ ای پایتختِ معنویِ ایران
هم کاملی و نقص نداری تو ؛ هم آرزوی باغ و بهاری تو
از نسل گل ، بهشتتباری تو ؛ رودی تو از شمیم خوش باران
دل: بی امان سرود تو میخواند ؛ سر : مرشد سعادت خود داند
ای باطن حقایق لاهوتی ؛ ای هشتمین کرامت بی پایان
تو شرط "لااله"ِ مسلمانی ؛ حصنِ حصین قلعهی ایمانی
تو امتداد سورهی انسانی ؛ تفسیر ناب و خالصی از قرآن
ای عارف خدای جهانگستر ؛ بالاترین معادلهی باور
ای رهنمای منزل بیداری؛ ای آیهی معرفی جانان
#امید_امیدزاده
هدایت شده از یا کریم
بسم الله الرحمن الرحیم
📝 دایره ی شعر آیینی محدود به مدح و مرثیه یا به وسعت گستره ی معارف دین ؟!
شعر آیینی یا مذهبی نوعی از ادبیات منظوم است که موضوع آن دین و آیین مذهبی است که بطور کلی شامل اعتقادات ، اخلاقیات و دستورات عملی دین مبین اسلام و مذهب حقه ی تشیع است.
مکتب هدایت بخش اسلام حاوی مجموعه ی معارف بلند و انسان سازی است که ضامن سعادت انسان می باشد و طبعا تمام ساحت ها و شئونی را که بشر در زندگی با آن ها سر و کار دارد را در بر می گیرد.
اسلام هم برای فرد برنامه دارد و هم برای جامعه ؛ و در همه ی زمینه های اجتماعی ، اقتصادی ، فرهنگی ، سیاسی و ... دستوراتی جامع و بایدها و نبایدهایی دقیق داشته و سکوت نکرده است.
انسان مومن با جهان بینی الاهی و نگرش مبتنی بر وحی -که شامل کتاب خدا و سنت و سیره و کلام پیامبر اکرم و اهل بیت پاکش(صلوات الله علیهم اجمعین) است- اندیشه و روش رفتاری خود را تنظیم نموده و به سلوک فردی و اجتماعی می پردازد.
پس بر اهل ایمان فرض است که ضمن حمایت عملی و جانی و مالی با زبان و قلم خود نیز از حق و حقیقت دفاع کرده و به یاری دین خدا برخیزند.
رسول اعظم(ص) به شاعران هم روزگار خویش می فرمودند که شما تا زمانی که با شعر خود دین خدا را نصرت می کنید مورد تایید و یاری فرشته ی وحی یعنی جبراییل هستید.
حتی در تاریخ اسلام می بینیم که شاعران از سوی آن حضرت ، توصیه و تشویق به هجو مشرکان و کفار می شدند.
این سیره ی راهبردی ، دستورالعمل جاودانه و اساسی برای تمامی هنرمندان آگاه و متعهد در همه ی اعصار است که با بصیرت عمیق و ایمان والای خویش در هر شرایطی پس از شناخت حق و باطل ، جبهه ی حق و باطل و اهل آن را نیز تشخیص داده و به یاری مظلوم شتافته و دشمن ظالم باشند و به نشر معارف دین بپردازند.
با این پیش زمینه ی فکری ، شاعر آیینی خود را موظف می داند که نسبت به حوادث دنیای اطراف خویش بی تفاوت نماند و همواره تلاش کند تا موضع درستی اتخاذ کند که مورد رضای پروردگار عالم باشد.
سرودن شعر مدح و منقبت در وصف اولیای الاهی و اهل بیت پیامبر(ع) و مرثیه سرایی و ذکر مصیبت های وارده بر آنان در راستای همین ادای تکلیف مذهبی است که توجیه شرعی و عقلی می یابد.
تجلیل بزرگان دین و اسوه های علم و تقوا ، ترویج حق و راستی است و یادآوری مظلومیت ائمه ی اطهار و خاندان مطهرشان (ع) تقبیح ظلم و رسوا کردن ستمکاران و تنفر و بیزاری از راه و روش آنان است.
معاویه و یزید (لعنه الله علیهما) و امثالهم ، نماد و سمبل شرک و نفاق و بدکرداری اند . هیچگاه کفر و ظلم و زشتی از بین نرفته و در طول تاریخ اتباع و پیروان زیادی برای آن نمادها وجود داشته و خواهد داشت .
انسان مسلمان همواره می بایست راه خود را از جاهلان و گمراهان جدا نموده و مسیر خردورزی و هدایت را در پیش گیرد و در حد توان و سواد و هنر خویش دیگران را هم به راه راست انسانیت دعوت کرده و خود و جامعه اش را از خطا و گناه و پستی دور نگه دارد.
شاعر آیینی ، زبان گویا و تاثیرگذار مذهب و مجاهدی قلم بدست است که ذوق و احساس خود را در جهت اهداف عالی و نورانی مکتب حیات بخش اسلام بکار گرفته و با بیانی زیبا و لطیف زیبایی های آیینش را آینه وار به نمایش می گذارد و جان رهجویان حقیقت را مجذوب و قلب دلدادگان حق را مسرور و قدوم شان را مستحکم می نماید.
شاعر آیینی وظیفه دارد که هر جا ظلمی دید فریاد کند و به یاری مظلوم بشتابد. هر جا انحرافی از معیار راستی و عدالت دید تذکر دهد. اگر در جامعه ی اسلامی ، سقوط ارزش های الاهی را مشاهده نمود زبان به اعتراض بگشاید و با هنر کلامی خویش امر به معروف و نهی از منکر کند . هدفی که پیشوای آزادگان جهان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) در راه آن جان داد . آرزوی بزرگ تمامی انبیای الاهی که بدست مبارک منجی عالم بشریت حضرت مهدی(عج) محقق خواهد شد یعنی اصلاح جامعه و برقراری عدالت و ارتقای معرفت بشر و تکمیل عقول جهانیان .
بنابراین عمق و گستره ی شعر آیینی نه تنها محدود به مدح و مرثیه ی آل الله(ع) نیست بلکه توحید و مناجات و اخلاق و حکمت و پند و موعظه و جهاد و شهادت و سیاست و حکومت و خانواده و همه ی شئون زندگی و جامعه را نیز شامل می گردد.
در موضوع و مضمون شعر آیینی نباید تنگ نظر و کوته بین و سطحی نگر و ظاهربین بود و آن را ایستا و تاریخی دانست بلکه باید نگاهی همه جانبه و جهانی و جاودانه و پویا و زنده به آن داشت ؛ چنان که دین این گونه است.
#امید_امیدزاده
@omidzadeh_yakarim
هدایت شده از یا کریم
کوتاه و کم مکن ز سَرم: سایهسار را
روشن کن از نگاهِ خود: این شامِ تار را
هم لطفِ توست شاملِ زوّارِ دوردست؛
هم مینوازی از کرمت: همجوار را
ریلِ قطارِ مشهدِ تو در مسیرِ شوق
حل میکند معادلهی انتظار را
بیساغر و شراب، حریمِ تو میکدهست!
آبِ پیاله میبَرد از سَر خمار را
حتی به بارگاهِ تو در نیمهی خزان
میشد شنید: بوی لطیفِ بهار را!
ماه و ستاره با خطِ شمسالشموسیات
تنظیم کردهاند: قرار و مدار را
در تکّههای آینهی دارِ زهدِ تو
دیدم: شکوهِ آیهی پروردگار را
بارم: کجست و کار: خرابست؛ یا رضا!
باری؛ درست کن همهی کاروبار را...
#امید_امیدزاده
هدایت شده از یا کریم
هوای خوبِ تو جان را بسوی طوس کشیده
کبوترِ دلِ عاشق در آن حریم پریده
خیالِ مرقدِ پاکت به عرش برده دلم را
دوباره زائرِ زاری رسیده و نرسیده!
تو دلنوازترینی تو چارهسازترینی
گلی به عطرِ تو در هیچ بوستان ندمیده
زنی نشسته کنارِ رواق و از غمِ غربت
میان گریه بخواند دعا ، بریدهبریده
بروی قولِ خودش ایستاده دخترِ زیبا
فقط به عشقِ شما چادری سپید خریده
به شور و شوقِ جوانی ؛ عصازنان سر پیری
رسانده است خودش را حرم ، خمیدهخمیده
کسی سراغ ندارد چنین نگاهِ بلندی
شبیه چشم تو هرگز ندیده و نشنیده
غزل برای بیانِ فراق ، مایه ندارد
بگیر ای دلکم ، یاری از غنای قصیده
#امید_امیدزاده
@omidzadeh_yakarim