eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
270 دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
3.3هزار ویدیو
43 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
ما با وارد جنگ خواهیم شد هرکس این راه است بسم اللّٰه ؛ هرکس نیست خداحافظ... : https://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
🎈 🎉 می بینی؟!! هیچ غباری نمی تواند چهره اش را بعد از این همه سال پیر کند؛ پدرم به من آموخت، خوب بروی، خوب می مانی! ✅ 💌 🌸 آی آدم ها، به پیرمردهای شهرتان _اگر مرد دارد_ بگویید؛ عکس سه دهه پیش ( که کجا بودند ) و عکس امروز ( که حالا کجا ایستاده اند ) را منتشر کنند که اگر به قدر کفایت در این شهر بود امروز و دیروزِ هیچ کس فرق نداشت!!!✔ 💠 🔸 ✍ به قلم: 👂 💌 ۱۳ فروردین ۱۳۳۴ - - ولادت مردی که و به او افتخار می کند...💕 http://Eitta.com/yousof_e_moghavemat
🍃میخواستی یک قهرمان ملی باشی! طوری که همه ی به خوبی یادت کنند.نمیدانستی با این غیرت و شجاعت مردانه ات در همان ، نه فقط اینجا روی زمین، که عرش هم به تو میبالد🌹 . 🍃میبالیم به تویی که هیچ نبودی.کاری نداشتی چه کسی میاید چه کسی نمی آید.تو بودی و خودت که با موهای ژولیده میرفتی توی دل ،بهانه میاوردی برایشان که دنبال مادرت میگردی و کی فکرش را میکرد یک بچه ی لاغر و استخوانی و ریز جثه آمده باشد برای ! چه سر نترسی داشتی . چه بودی تو! . 🍃چقدر هوای شهر و دیارم این روزها مردهایی مثل تو را نیاز دارد. که توی وصیت نامه سه خطی شان بنویسند نمیدانم چه بگویم فقط آرزوی دارم. . 📅تاریخ تولد : ۱۲ بهمن ۱۳۴۵ . 📅تاریخ شهادت : ۲۸ مهر ۱۳۵۹ . 📅تاریخ انتشار : ۲۸ مهر ۱۳۹۹ . 🥀مزار شهید : قطعه شهدای کلگه، شهرستان مسجد سلیمان @yousof_e_moghavemat
🥀ڪوچڪ باش و"عاشــ💓ــق" ڪہ عشـق ، مے دانـد آیین " بزرگـ " ڪردنت را ... 🥀بزرگ کوچک خردسالترین دفاع مقدس @yousof_e_moghavemat
زنده‌ترین روزهای زندگی یک آن روزهایی است که در می‌گذراند. @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
زندگینامه سردار سلیمانی میدان (قهرمان) 🍃شهیدسلیمانی متولد ۲۰ اسفند ۱۳۳۵ روستای قنات ملک ؛ شهرستان رابُر ؛ استان کرمان. 🍃از۱۲ سالگی ؛ برای کار به کرمان رفت و به کارگری و بنایی مشغول شد و همزمان هم درس خود رو ادامه میداد در اداره آب مشغول بکار شد. 🍃ایشان در سال ۵۷ و پس ازپیروزی انقلاب ؛ عضو سپاه پاسداران شد . 🍃با شروع اغتشاشات در غرب کشور به کردستان رفت و پس از بازگشت ؛ بعنوان فرمانده پادگان قدس سپاه کرمان منصوب شد. 🍃در طی جنگ مجاهدتهای کم نظیری داشت و ضمن تلاش در امور علمی و دوره های نظامی ؛ بعنوان فرمانده لشگر ۴۱ ثارالله استان کرمان خدمت میکرد. 🍃پس از جنگ بدستور فرماندهی ارشد ؛ به مبارزه با قاچاقچیان در جنوب شرق کشور پرداخت. 🍃در سال۱۳۷۶ همزمان با اوج گیری طالبان در افغانستان ؛ از سوی رهبر معظم انقلاب بعنوان فرمانده نیروی قدس سپاه منصوب شدند . 🍃 سردار سلیمانی پس از یورش داعش به عراق و سوریه ؛ با مدیریتی مثال زدنی تحت رهنمودهای ولایت ؛ به‌کمک ملتهای مظلوم عراق و سوریه شتافت‌‌که نابودی داعش را در پی داشت . 🍃سردار سلیمانی در تاریخ ۱۳ دی ماه ۱۳۹۸ بدعوت دولت عراق ؛ جهت مساعدت در امورامنیتی؛ به عراق سفر کرد که در فرودگاه بغداد باحمله موشکی آمریکا ؛ بهمراه ابو مهدی المهندس جانشین حشد الشعبی و تنی چند از همراهانش بشهادت رسید. 🍃سردار سرتیپ پاسدار حسین پورجعفری 🍃سرهنگ پاسدار شهرود مظفری‌نیا 🍃سرگرد پاسدار هادی طارمی 🍃سروان پاسدار وحید زمانی‌نیا. عکس سمت راست ارسالی یکی از اعضای محترم کانال حاج احمد آقا(یوسف مقاومت) @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
📚 " ✍برگرفته از زندگی سردار جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان ✏️تمامی نیروهای سپاه مریوان در حیاط مقر نشسته بودند. ظهر بود و آفتاب در وسط آسمان تلالویی دیگر داشت و گرمابخش آن صبح سرد زمستانی شده بود. رضا بی حوصله بود. احمد رو به نیروهایش گفت: "می دونم که دل کندن از اینجا که حالا بهش عادت کرده ایم سخته اما باید بریم و در جنوب برای حفظ اسلام و کشورمون بجنگیم. تنها عده ی معدودی از شما همسفر ما در این هجرت خواهید بود. حالا اسامی رو می خونم. این برادرها تا صبح روز بعد خودشون رو برای سفر آماده کنند. رضا چراغی، محمد اوسطی، اکبر حاجی پور، ابوالفضل محمدی، محمد اشرفی، تقی رستگار مقدم، علیرضا ناهیدی، محسن نورانی، بهمن نجفی، محمد ممقانی، عباس کریمی، حسین قجه ای..." هرچه اسم ها خوانده می شد، چهره ی کسانی که نامشان خوانده نشده بود بیشتر در هم می رفت. رضا آرام و قرار نداشت. نمی توانست یک جا بنشیند، بلند شد و رفت آخر جمع و به دیوار تکیه داد. -اصغر کاظمی، ابراهیم فرزادی و سیدرضا دستواره. صدای هق هق گریه از میان جمع بلند شد. رضا ناباورانه خیره مانده بود. یکی از کسانی که به شدت می گریست شفیعی بود. احمد گفت: "برادرها با یک صلوات ما رو حلال کنند." هق هق گریه ها بالا گرفت. به یکباره حاج احمد در محاصره کسانی که نامشان خوانده نشده بود قرار گرفت. در میان آنها چند پیشمرگ کرد هم بودند. بسیجی ها با التماس می گریستند و التماس می کردند که احمد آنها را هم با خودش ببرد. شفیعی که به پهنای صورت اشک می ریخت جلو آمد. دست احمد را گرفت و گفت: "حاج احمد، تو رو به روح شهدا قسم می دم من رو تنها نگذار." چشمان احمد پر از اشک شد. رضا از میان جمع جلو آمد کنار احمد ایستاد. احمد دست شفیعی را کشید و گفت: "با من بیا، کارت دارم." شفیعی شاد و خرم سریع اشک از چهره پاک کرد و همراه احمد از بین جمعیت راه باز کرد و با هم به کناری رفتند. رضا هم با آن دو رفت. احمد دست بر شانه ی شفیعی گذاشت. به چشمان مرطوبش خیره شد و گفت: "دو تا خواهش ازت دارم. ان شاءالله که قبول می کنی." -شما جون بخواه. -اول اینکه مسئولیت سپاه مریوان را قبول کنی. چهره شاد شفیعی با شنیدن کلام احمد در هم رفت. دوباره بغضش ترکید. -حاجی، من نوکرتم. این کار رو از من نخواه. من... -نه. تو می تونی، باید بتونی. -حاجی، من مسئولیت می خوام چه کار؟ من می خوام همراهت باشم. -ما اگر تابع ولایت فقیه هستیم باید اطاعت پذیر باشیم. اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم. اما خواهش دوم. شانه ی شفیعی را فشرد. به سختی جلوی اشکش را گرفت و با صدایی که به لرزه درآمده بود ادامه داد: -به خاطر آن کاری که اون روز تو بیمارستان کردم، حلالم کن! شفیعی احمد را بغل کرد. کم کم بسیجیان جامانده از سفر گرد آن دو حلقه زدند و همه با هم اشک ریختند. رضا خیلی به خودش فشار آورد تا طاقت بیاورد و فریاد نکشد. به ترتیب از سمت راست در تصویر: تصویر ارسالی یکی از اعضای محترم کانال @yousof_e_moghavemat
🍃میخواستی یک قهرمان ملی باشی! طوری که همه ی به خوبی یادت کنند.نمیدانستی با این غیرت و شجاعت مردانه ات در همان ، نه فقط اینجا روی زمین، که عرش هم به تو میبالد🌹 . 🍃میبالیم به تویی که هیچ نبودی.کاری نداشتی چه کسی میاید چه کسی نمی آید.تو بودی و خودت که با موهای ژولیده میرفتی توی دل ،بهانه میاوردی برایشان که دنبال مادرت میگردی و کی فکرش را میکرد یک بچه ی لاغر و استخوانی و ریز جثه آمده باشد برای ! چه سر نترسی داشتی . چه بودی تو! . 🍃چقدر هوای شهر و دیارم این روزها مردهایی مثل تو را نیاز دارد. که توی وصیت نامه سه خطی شان بنویسند نمیدانم چه بگویم فقط آرزوی دارم. 🕊به مناسبت . 📅تاریخ تولد : ۱۲ بهمن ۱۳۴۵ . 📅تاریخ شهادت : ۲۸ مهر ۱۳۵۹ . 🥀مزار شهید : قطعه شهدای کلگه، شهرستان مسجد سلیمان @yousof_e_moghavemat
🍃میخواستی یک قهرمان ملی باشی! طوری که همه ی به خوبی یادت کنند.نمیدانستی با این غیرت و شجاعت مردانه ات در همان ، نه فقط اینجا روی زمین، که عرش هم به تو میبالد🌹 . 🍃میبالیم به تویی که هیچ نبودی.کاری نداشتی چه کسی میاید چه کسی نمی آید.تو بودی و خودت که با موهای ژولیده میرفتی توی دل ،بهانه میاوردی برایشان که دنبال مادرت میگردی و کی فکرش را میکرد یک بچه ی لاغر و استخوانی و ریز جثه آمده باشد برای ! چه سر نترسی داشتی . چه بودی تو! . 🍃چقدر هوای شهر و دیارم این روزها مردهایی مثل تو را نیاز دارد. که توی وصیت نامه سه خطی شان بنویسند نمیدانم چه بگویم فقط آرزوی دارم. 🕊به مناسبت . 📅تاریخ تولد : ۱۲ بهمن ۱۳۴۵ . 📅تاریخ شهادت : ۲۸ مهر ۱۳۵۹ . 🥀مزار شهید : قطعه شهدای کلگه، شهرستان مسجد سلیمان @yousof_e_moghavemat