وقتی «نورالدین» را پایین آوردند ...
📸 بلندیهای «بازی دراز» - منطقه سرپل ذهاب و پادگان ابوذر
به تاریخ ۲۷ آذر ۱۳٦۱
«شهید نورالدین امینی » از نیروهای یگان تخریبِ
«پادگان ابوذر» بود که هنگام خنثیسازی مین،
در ارتفاعاتِ «بازی دراز» به شهادت رسید. 🕊🕊
همرزمانش، پیکر او را در پتویی قرار داده و در
در مسیری طولانی تا «پادگانابوذر» پایین آوردند.
در میانهی راه، هرکجا که شش رزمندهی حاملِ
پیکر، از نفس می افتادند، دقایقی استراحت
میکردند که این لحظات به ناله و ندبه در کنار
نعش بیجان شهید می گذشت
عکاس : عباس رسول شریفی
#تخریب_چی
#شهید_نورالدین_امینی
دوران #دفاع_مقدس
@yousof_e_moghavemat
🔰 عکس نوشت | اشک
◾️ برشی از وصیتنامه شهید حاج قاسم سلیمانی: خدایا! به عفو تو امید دارم؛ سارُق، چارُقم پر است از امید به تو و فضل و کرَم تو؛ همراه خود دو چشم بسته آوردهام که ثروت آن در کنار همه ناپاکیها، یک ذخیره ارزشمند دارد و آن گوهر اشک بر حسین فاطمه است؛ گوهر اشک بر اهلبیت است؛ گوهر اشک دفاع از مظلوم، یتیم، دفاع از محصورِ مظلوم در چنگ ظالم.
#شهید_قاسم_سلیمانی
@yousof_e_moghavemat
#طنز_جبهه
دعاي وقت خواب🌻
تازه چشممان گرم شده بود كه يكي از بچهها، از آن بچههايي كه اصلاً اين حرفها بهش نميآيد، پتو را از روي صورتمان كنار زد و گفت: بلند شيد، بلند شيد، ميخوايم دسته جمعي دعاي وقت خواب بخوانيم.
هرچي گفتيم: بابا پدرت خوب، مادرت خوب، بگذار براي يك شب ديگر، دست از سر ما بردار، حال و حوصلهاش را نداريم🤕.
اصرار ميكرد كه: فقط يك دقيقه، فقط يك دقيقه. همه به هر ترتيبي بود، يكييكي بلند شدند و نشستند😴
شايد فكر ميكردند حالا ميخواهد سورهي واقعهاي، تلفيقي و آدابي كه معمول بود بخواند و به جا بياورد، كه با يك قيافهي عابدانهاي شروع كرد بسم الله الرحمن الرحیم همه تكرار كردند بسم الله الرحمن الرحيم... و با ترديد منتظر بقيهي عبارت شدند، اما بعد از بسم الله، بلافاصله اضافه كرد: «همه با هم ميخوابيم» بعد پتو را كشيد سرش.
بچهها هم كه حسابي كفري شده بودند، بلند شدند و افتادند به جانش و با يك جشن پتو حسابي از خجالتش در آمدند...
@yousof_e_moghavemat
#فرماندهتون_از_کار_افتاده 😂
ꈹ
〠
⌬ در سفر حج سال ۱۳۶۰، من در بعثه و واحد هلال احمر مشغول خدمت بودم. گاهی که فرصتی پیش میآمد، سری به #حاج_احمد و #حاج_همت میزدم. آنروز، برای دیدن آنها به چادری که در مشعرالحرام داشتند رفتم. #احمد تا مرا دید، گفت: «مجتبی، بیا ببین این پام چی شده؟»😦
انگشت شصت پایش کمی زخم شده بود، امّا شکل خاصی نداشت. گفتم: «یه زخم سطحیه؛ چی شده؟»😌
به جای او، حاجهمت در حالیکه تسبیحی دور انگشتش تاب میداد، گفت:
«این فرماندهٔ شما دیگه از کار افتاده شده! پیرمرد نتونست از کوه بالا بیاد، افتاد و پاش زخمی شد!»🤪
حاجاحمد شاکی شد و گفت: «هیچم اینطور نیست! تقصیر تو بود! گفتم از اون صخره بالا نرو، رفتی؛ منو هم دنبال خودت کشوندی!»😒
حاجهمت پوزخندی زد و با لحن لجدرآری گفت: «حالا لازم نیست جلوی نیروت قیافه بگیری پیرمرد!»😐
آقا! یکی این بگو، یکی آن بگو! آرامآرام بحثشان بالا گرفت که یک مرتبه احمد با کف دست به دیواره چادر کوبید و داد زد:
- داری اشتباه میکنی برادر من!😠
با فریاد او، همهمه درون چادر خوابید و تمام سرها به طرف آن دو برگشت. احمد سرخ شده بود و همت با لبخند و خونسردی کیف میکرد.😁 صدای یکی را شنیدم که گفت:
- باز این دوتا دعواشون شد!😏
ظاهراً بار اولی نبود که به هم میپریدند؛ بعد از چند دقیقه هم همه چیز به حالت عادی برمیگشت و فراموششان میشد!🙂
☆
♡
- به روایت حسین شریعتمداری و مجتبی عسگری، صفحات ۷۲ و ۷۳ کتاب #میخواهم_با_تو_باشم
ꙮ
ꙮ
#احمد_متوسلیان
#حاج_احمد_متوسلیان
#متوسلیان
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
#حاجی_متوسلیان 💕🌸💕
#باز_نشر
@yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 #استوری و چگونه از جان نگذرد
آن کسی که میداند
جان، بهای دیدار است...
(شهیدمرتضی آوینی)
#شهید_قاسم_سلیمانی
@yousof_e_moghavemat
🌸
#پرچم_هدایت_وتقوا
🌺عن الامام الحسن عليه السلام:
《 ولَعَمري إنّا لأَعلامُ الهُدى و مَنارُ التُّقى 》
به جانم قسم كه ما پرچم هاى هدايت و نشانه هاى روشن پرهيزگارى هستيم🌺
تحفالعقول، ص ۲۳۳
#حدیث_امام_حسن_مجتبی
@yousof_e_moghavemat
۲۸ آذرماه ۱۳۹۶ -- سالروز شهادت رزمنده دوران دفاع مقدس؛ «علی خوش لفظ»
📖 راوی کتاب "وقتی مهتاب گم شد"
جانباز سرفراز همدانی، پس از سالها رنج ناشی صدمات دوران جنگ، در بیمارستان خاتم الانبیاء (ص) به همرزمان شهیدش پیوست.
📚 کتاب خاطرات این شهید عزیز مورد عنایت رهبری انقلاب قرار گرفته بود. حاج قاسم سلیمانی نیز در خصوص آن، دل نوشته ای دارد که در آن از شوقش برای شهادت می گوید.
گفتنی است: علی خوش لفظ در عملیات های رمضان، مسلم بن عقیل، والفجر 5، کربلای 4 و کربلای 5 حضور داشته و نهایتاً در عملیات کربلای 5 تیر به نخاع وی خورده و به شدت مجروح می شود که پس از این واقعه، پیوسته از این مجروحیت در رنج بود و بطور مکرر برای تسکین دردهایش در بیمارستان بستری می شد.
@yousof_e_moghavemat
🔻۲ عملیات القسام علیه نظامیان متجاوز صهیونیست
🔹گردانهای القسام حماس اعلام کرد که در یک عملیات، مجاهدانش توانستهاند یک نفربر ارتش اسرائیل را با بمبهای شواظ در جبالیا منهدم کنند که همه خدمه آن کشته شدهاند.
🔹در یک عملیات دیگر نیز، یکی از مجاهدان فلسطینی توانسته است یک نظامی ارتش اسرائیل را در نزدیکی تانک مرکاوا از پای دراورده و سلاح او را به غنیمت بگیرد و دو نارنجک به داخل تانک پرتاب کند.
🔹این عملیات در نزدیک شهر بیت لاهیا واقع در شمال غزه انجام شده است.
#قدس_خرمشهر_دیگر_میشود
@yousof_e_moghavemat
مواظب خودت باش #مادر 💕
...یعنی همین لحظه
و همین
#عکس و تمام!
.
#اعزام_به_جبهه
#دفاع_مقدس
@yousof_e_moghavemat
🌸
#مهمان_خدا
🌺عن الامام الحسین عليه السلام:
《 سَمِعتُ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام يَقولُ : مَن أتى مَسجِدا لا يَأتيهِ إِلاّ للّهِِ تَعالى ، فَذاكَ ضَيفُ اللّهِ تَعالى حَتّى يَخرُجَ مِنهُ 》
زياد حارثى: شنيدم كه امام حسين عليه السلام مى فرمايد : «هر كس تنها به خاطر خداى متعال به مسجدى درآيد ، ميهمان خداست تا زمانى كه از آن جا خارج شود🌺
بغیةالطلب في تاریخ حلب، ج ۶ ص ۲۵۸۵
#حدیث_امام_حسین
@yousof_e_moghavemat
بخند تا تابلو زندگیات
پُر از رنگهای شاد شود
روز زیبا است اگر
با خنده و شادی آغاز شود
#لبخند_بزن_رزمنده
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله
@yousof_e_moghavemat
آخرین فرصت🕊🌼
کتاب #آخرین_فرصت؛ روایت زندگی شهید علی کسایی است این اثر داستانی عمیق و انسانمحور از زندگی شهید علی کسایی، مربی و مسئول عقیدتی سیاسی مرکز پیاده ارتش شیراز، را روایت میکند.🍃
نویسنده با انجام ماهها مصاحبه با
همسر شهید به بررسی زندگی سراسر #عشق و ایمان این زوج میپردازد.. داستان با یک خواب عجیب از دختر دوم خانواده قافلانکوهی، رفعت، آغاز میشود و به مراسم خواستگاری و ازدواج شهید علی کسایی ادامه مییابد..🌸🌾
✍🏻نویسنده:سمیرا اکبری
▫️ناشر: به نشر
▫️قالب کتاب:خاطرات
📖تعداد صفحات:۳۱۲
💳 قیمت ۲۱۰ هزارتومان
ثبت سفارش🌱👇
@ketabkhon78
#معرفی_کتاب
#کتاب_شهدایی
#کتاب_خوب
#کتاب_بخوانیم
@yousof_e_moghavemat
#رئیسجمهور_مریوان 👍
✔
🔗
#بنیصدر به نمایندههایش گفته بود که مقدمات را فراهم کنند تا بازدیدی از #مریوان داشته باشد.
پیش #احمد آمدند و قضیه را مطرح کردند.
- بنیصدر توی هر نقطهای از مریوان بشینه، میزنیمش؛ بدون استثناء.
- پس ما او را به پادگان خودمان میبریم.
- با پادگانتون باهم میفرستیمش هوا.
دیگر بحث را ادامه ندادند و برگشتند تهران. بعدها به گوشمان رسید که به بنیصدر گفتهاند مریوان جای تو نیست! آنجا یک فرمانده س.پا.هی به نام #احمد_متوسلیان دارد که دیوانه است و تهدید کرده و واقعا هم تو را میزند.
بدین ترتیب، بنیصدر پایش به مریوان باز نشد.
●
♡
- به روایت جواد حسینی مندرج در کتاب خواندنی و ارزشمند #میخواهم_با_تو_باشم صفحه ۶۸ با اختصار و تخلیص.
•°•
°•°
#حاج_احمد_متوسلیان
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
#متوسلیان
#حاجی_متوسلیان
#باز_نشر
@yousof_e_moghavemat
⚪️ ماموریت جنگی
خیلی اصرار داشت که حتما به پالایشگاه آبادان سر بزند. میگفت: « مگر من چه فرقی با مهندسین و کارمندان آنجا دارم که هر لحظه زیر آتش و در معرض بزرگترین خطرها کار میکنند؟»
سه بار برای این سفر اقدام کرد اما موفق نشد که برود. هر بار تا اهواز میرفت و از آنجا او و همراهانش را باز میگرداند و میگفتند باید حکم ماموریت جنگی داشته باشید.
چهارمین بار که برای بازدید از پالایشگاه آبادان قصد عبور از مناطق جنگی را داشتند، از جاده دیگری عبور میکنند که به تصرف نیروهای عراقی در آمده بود و آنها از این موضوع بی خبر بودند.
شهید تندگویان توسط نیروهای عراقی
دستگیر میشوند. بعدها مهندس بوشهری تعریف میکرد وقتی ما را گرفتند شهید تندگویان سریع کارت شناسایی خود را در خاک پنهان کرد و به ما نیز اشاره کرد، کارتهای خود را پنهان کنید.
می گفتند، وقتی شهید چمران از این
ماجرا مطلع شد، دستور داد گروهی از رزمندهها به آن منطقه بروند تا اگر هنوز شهید تندگویان و همراهانشان از مرز خارج نشدهاند آنها را آزاد کنند که متاسفانه اینچنین نشد.
شهید تندگویان را به بصره و سپس به
بغداد منتقل کرده بودند.
(راوی: خانم بتول برهان اشكوری همسر شهيد تندگویان)
#آشنایی_با_شهدا
@yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید حاج قاسم سلیمانی:
برادرها اگر در هر ارتقایی و ارتفاعی که انسان پیدا می کند،
حالا این ارتقاء و ارتفاع چه منصبی باشد، مسئولیتی باشد،
چه مقام مادی باشد، ثروتی پیدا بکند
چه علمی پیدا بکند،
اگر در آن انکسار وجود نداشته باشد،
خود شکستگی وجود نداشته باشد،
این تکبر و غرور و نخوت و طاغوت را درست می کند.
#تلنگر_به_خودم
#شهید_قاسم_سلیمانی
@yousof_e_moghavemat
#خدای_آنطرف_و_خدای_اینطرف...!
🌷شب عملیات والفجر هشت؛ نیروها باید به دل امواج خروشان اروند میزدند. شهید مـزرجـی به شهید شوشتری گفـت: «امشـب اگـر عـراقیها مـا را نـزنند؛ تـوی آب کوسهها میزنند! اگـر هیچ کدام نزنند؛ ما لای سیم خاردار و تلههای انفجاری گیر میکنیم. با محاسبات مادی، امشب ما نمیتوانیم از آب رد بشویم. من امشـب فقـط وارد آب میشـوم تا امــام که در جماران است، به ایشان خبر دهند که آقا! بچهها به عشق شما زدند به خط. دیگر برای من مهم نیست که آن طرفِ خـط، برسیم یا نرسیم!» و بعـد از آن گفـت: «اونی کـه وظیـفه ماسـت، وارد آب شدن اسـت. از این آب بیـرون اومـدن دیگـر در اختیار و وظیـفه ما نیست؛ اون دیگه با خداست.» بعد گفت: «خـدای آن طرف اروند، خدای این طـرف اروند است. اگـر کسی این طـرف، قلبـش آرام است، آن طـرف میترسد؛ توحیدش مشکل دارد.»
🌹خاطره ای به یاد شهید عزیز مرتضی متینفر مزرجی و سردار سرتیپ پاسدار شهید نورعلی شوشتری
راوی: رزمنده دلاور حسن رحیم پور ازغدی
#دفاع_مقدس
@yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه حسرتیاست بر دلم
که از تمام بودنت
نبودنت به من رسیده💔
#استوری
#شهید_قاسم_سلیمانی
@yousof_e_moghavemat
🌸
#حق_زبان
🌺عن الامام السجاد عليه السلام:
《 حَقُّ اللِّسانِ إِكرامُهُ عَنِ الخَنى و َتَعويدُهُ الخَيرَ وَ تَركُ الفُضولِ الَّتى لا فائِدَةَ لَها وَالبِرُّ بِالنّاسِ و َحُسنُ القَولِ فيهِم 》
حق زبان، دور داشتن آن از زشت گويى، عادت دادنش به خير و خوبى، ترک گفتار بى فايده ، و نيكى به مردم و خوشگويى درباره آنان است🌺
بحارالأنوار، ج ۷۱ ص ۲۸۶
#حدیث_امام_سجاد
@yousof_e_moghavemat
روزهایمان
برای دیدنتان
کوتاه بود ؛
خدا کند شب یلدا
به شما برسیم ...
#یلدا_با_شهدا 🍉
#دفاع_مقدس
@yousof_e_moghavemat
💠 رؤیای صادقه «پیدا کردن وصیت نامه شهید رضا آلویی» توسط خود شهید
✍ از روزهای اولیه جنگ در بسیج مسجد جامع دزفول با رضا آلویی آشنا شدم در اردوهها و گشت و نگهبانی و در جبهه ها و …
تا اینکه پس از شهادت شهید، شبی در مسجد جامع دزفول به خواب دیدم که در حیاط مسجد با جمعی در حال صحبت کردنم، که ناگهان رضا آلویی وارد شد با پیراهن بسیار سفیدی که چشم را خیره می کرد او را در آغوش کشیدم و می دانستم که شهید شده است ولی او انکار می کرد و می گفت که زنده است. خلاصه از دیدنش خیلی خوشحال شده بودم در قسمت غربی مسجد روی سکو نشستیم و با همدیگر قرآن خواندیم ناگهان نگاهم به جیب لباس سفیدش افتاد، وصیت نامه اش را دیدم (به یادم آمد که وصیت نامه اش پیدا نشده است)وصیت نامه اش را بیرون آورد، کپی بود و گفت که اصلش در خانه است گفتم به من بده که برایت در مجلس ترحیم بخوانم دستش را کشید که وصیت نامه را بدهد ولی نداد و در جیبش گذاشت و گفت: گفتم که اصلش در خانه است و در حالی که روی سکو نشسته بودیم و قرآن می خواندیم برادران حبیب خاکی، عظیم مطیع رسول و ابوالفضل غلامزاده نیز آمدند و با همدیگرصحبت کردیم پس از آن از خواب بیدار شدم تا اینکه بعداً برادر علیرضا شهربانوزاده را که از دوستانمان بود دیدم وخواب را برای او توضیح دادم و او گفت: که بله خانواده اش وصیت نامه ی شهید را در منزل شهید پیدا کرده اند.
راوی: محمدحسین درچین
#آشنایی_با_شهدا
@yousof_e_moghavemat
صبح جمعه ...
چشم در راهیم ما ؛
یار با ما وعده دیدار دارد جمعهها
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#واجعلنا_من_انصاره_و_اعوانه
#طرح_مهدوی
@yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
🔸 ای بسیجی! تا وقتی که پرچم اسلام را...
#استوری
#احمد_متوسلیان
#حاج_احمد_متوسلیان
@yousof_e_moghavemat
ترک دارد دل ما
همچون انار آخر پاییز
همه شبهای دلتنگی
بدون تو شب یلداست ...
#شهید_قاسم_سلیمانی نفر دوم نشسته از سمت راست
#دفاع_مقدس
@yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 #شهید_حسین_خرازی ؛
اگر کار برای خداست !
پس گفتن برای چه ؟
#استوری
#تلنگر_به_خودم
@yousof_e_moghavemat
...هر عابری که حضرت مولا نمیشود...
#السلام_علیک_یا_حجت_ابن_الح_الحسن_المهدی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#طرح_مهدوی
#شب_یلدا
@yousof_e_moghavemat
از صلیب سرخ آمده بودند اردوگاه اسرا گفتند:
در اردوگاه شما را شکنجه تان میکنند یا نه؟
همه به سید نگاه کردند
ولی آقا سید چیزی نگفت مأمور صلیب سرخ گفت:
آقا شما را شکنجه میکنند یا نه؟
ظاهراً شما ارشد اردوگاه هستید.
آقا سید باز هم حرفی نزد.
پس شما را شکنجه نمیکنند؟
او با اون محاسن بلند و ابهت خاص خودش سرش پایین بود و چیزی نمیگفت.
نوشتند اینجا خبری از شکنجه نیست.
افسر عراقی که فرمانده اردوگاه بود،آقای ابوترابی را بُرد تواتاق خودش گفت:
تو بیشتر از همه کتک خوردی،چرا به اینها چیزی نگفتی؟
آقای ابوترابی برگشت فرمود:
ما دو تا مسلمان هستیم با هم درگیر شدیم، آنها کافر هستند
دو تا مسلمان هیچ وقت شکایت پیش کفار نمیبَرند
فرمانده اردوگاه کلاه نظامی که سرش بود را محکم به زمین کوبید و صورت آقا سید را بوسید بعدش هم نشت روی دو زانو جلو آقا سید و تو سر خودش میزد
میگفت شما الحق #سربازان_خمینی هستید
۲۶ آذرسالروزاسارت
🌱 سید آزادگان، مرحوم
#علی_اکبر_ابوترابی_فرد
@yousof_e_moghavemat