هفتهنامه زن روز
#کدبانوگری
چیزکیک سرد
🌺مواد لازم
بیسکوییت: ۱ بسته
کره: ۱۰۰ گرم
خامه: ۲۰۰ گرم
پنیر ماسکارپونه: ۱ بسته
ژله رنگ دلخواه: ۱ بسته
ژله آلوئه ورا: ۱ بسته
پودر قند: ۲ قاشق
🌸طرز تهیه:
برای طرز تهیه چیز کیک، ابتدا بیسکوییت را پودر کنید و با کره آب شده مخلوط کنید تا مثل خمیر دربیاید. یک کیسه فریزر داخل قالبتان بگذارید. بیسکوییت ها را داخل قالب بریزید و آن ها را با لیوان محکم فشار بدهید و آن را داخل یخچال بگذارید تا سفت شود. برای لایه دوم خامه و پنیر و ۲ قاشق پودر قند را مخلوط کنید. یک بسته ژله آلوئه ورا را با نصف لیوان آب جوش حل کنید، زمانی که سرد شد به مایه پنیر و خامه اضافه کنید و سپس کرم را روی بیسکوییت هایتان بریزید و داخل یخچال قرار بدهید تا بگیرد. یک بسته ژله رنگ دلخواهتان را با یک لیوان آب جوش حل کنید و بگذارید سرد شود. زمانی که کرم وسط آن گرفت یک لایه ژله را به آن اضافه کنید و از قالب در بیاورید.
✨نکته
برای تهیه چیز کیک حتما از قالب
کمربندی استفاده کنید. می توانید بعد از تهیه چیز کیک روی آن را با میوه تزیین کنید. برای تهیه چیز کیک سرد قبل از ریختن لایه ژله می توانید میوه های دلخواه خود را بریزید و سپس روی آن ژله بریزید.
@zane_ruz
#یارمهربان
معرفی کتاب «حاج قاسم سلام»
کتاب حاج قاسم سلام با روایتگری حمیدرضا فراهانی از فرماندهان سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در عملیات والفجر ۸ و تدوین مجید سانکهن به چاپ رسیده است. حمیدرضا فراهانی در این کتاب هر بخش از روایتش را با سلام بر سردار شروع می کند. گویی نوشته هایش خطاب به خود اوست. سرداری که باید محتوای کتاب را می دیده و تأیید می کرده است اما درست روزی که حاج قاسم قرار بود محتوای کتاب را بررسی کند، خبر شهادتش به گوش فرمانده می رسد. فراهانی در این کتاب سعی کرده روایات حضور خودش را هم در جبهه، خطاب به حاج قاسم بنویسد و این شیوه جالبی است که ابداع کرده و باعث شده بین مخاطب، راوی و سردار سلیمانی احساسی همسان ایجاد شود. این کتاب روایتی از حمیدرضا فراهانی است که با اشاره به عملیات والفجر ۸ به حضور سردار دل ها در این عملیات اشاره دارد.
@zane_ruz
#خانواده
امام خامنهای:
خانمها اگر گفته میشود که مسئولیتهای خانوادگی یعنی مسئولیت امور داخلی خانه را دارند، این به آن معنا نیست که مسئولیت اجتماعی از دوششان برداشته است. بایستی این مسئولیت را هم حفظ کند و هر مقداری که با وجود حفظ این مسئولیت توانایی دارند آن توانایی را به مسئولیتهای اجتماعی و سیاسی هم ضرب کنند.
@zane_ruz
#داستان
پیراهن سپید عروسی
ماه منیر داستانپور
خیلی از خانواده ها رفته بودند سمت اهواز و بقیه شهرهای خوزستان که جانشان را نجات دهند. احمد هم با همه ادعاهای عاشقانه اش وقتی دید نمی توانم بدون پدرم شهر را ترک کنم؛ با خانواده اش رفت. انگار نه انگار تا یک روز قبل از آمدن بعثی ها برای جلب رضایتش پاشنه درب خانه ما را از جا درآورده بود! نمی دانم چرا پدر از گاومیش هایش دل نمی کند؟ می گفت: «نمی خوام خوراک این نامردا بشن!» بعثی ها عین خودمان عرب بودند اما جنسشان با ما یکی نبود. انگار یک دنیا با هم فاصله داشتیم. هم زبان بودیم؛ اما هم دل نه!...
در ادامه میتوانید این داستان زیبا را در کانال زن روز بخوانید.
@zane_ruz
بسم الله الرحمن الرحیم...
✨اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم✨
اعضای محترم کانال زن روز، سلام!✋🌼
صبح پنجشنبهتون بخیر. روزتون نورانی و بابرکت
خداوند عز و جل می فرماید: «حسود خشمگین است از نعمت من، ناخرسند است از قسمتی که من بین بندگانم پخش کردم. و کسی که چنین باشد، من از او نیستم و او از من نیست.» (اصول کافی، ج ۲، ص ۳۰۷)
@zane_ruz
هفتهنامه زن روز
#سبک_زندگی
علائم حیاتی سیامک
گلاب بانو
توی تمام کارت پستال هایی که فرستاده یک پسری دست یک دختری را گرفته و دختر در حال چرخ زدن است. دختر معلوم نیست، پسر هم مشخص نیست که کیست. اصلا هر موقع خان عمو و زنش به این دختر و پسر نگاه کرده بودند چیزی دستگیرشان نشده بود. دختر و پسر هر دو در تاریکی بودند؛ پشت به آفتاب؛ نه هیچ چیزی از صورت معلوم بود نه از چهره و نه از اندام. دختر کوتاه تر بود و توی تمام عکس ها پیراهن و دامن چین دار پوشیده بود. پسر هم پیراهن و شلوار به تن داشت اما عمو و زن عمو چیزهای دیگری می گفتند. زن عمو ابروها را به هم گره کرده بود که؛ دختر ترشیده است و چشمان ریزش حال آدم را به هم می زند. خال گوشتی زشتی روی بینی دارد و گردنش از ماه گرفتگی بنفش رنگ است. مگر چشم هایش را نمی بینید که مادرزاد کج است. چشم ها به هم نزدیکند، از مو که نپرس، موهای وزوزی تنک که از پیشانی در حال ریختن است. زیر موها هم کچلی دارد، یک جور کپک که دختران ترشیده غربی داشته اند. زن عمو می گفت که مادرش تعریف کرده دختران گرجی که فرار کرده بودند به ایران زمان جنگ کشورشان، آن قدر توی راه مانده بودند که شپش ریشه تمام موها را جویده بود، این جا که رسیدند دسته دسته موهایشان ریخته بود و سرشان را زخم برداشته بود. البته من چیزی نمی دیدم. زن عمو می گفت که دختر سر و وضع خوبی ندارد، از لباس گندیده و ناجورش معلوم است که آویزان پسر ما شده اند تا خرج و بدهی شان را بدهد. من توی تاریکی های لباس دختر هیچ چیزی ندیدم و گفتم: از کجا می دانید؟ چیزی معلوم نیست؛ نه سری؛ نه صورتی؛ نه لباسی. مگر این که پسرعمو ضمن این عکس ها، توضیحی هم برایتان نوشته باشد. زن عمو می گفت: نه! پسره بی فکر بی مغز هیچ چیز برای ما ننوشته، نامه ای در کار نیست همین چیزی است که می بینی، یک تعداد ساختمان است که معلوم نیست چیست و کجاست و یک دختر و پسر که توی همه آن ها در حال رقص و شادی و خندیدن به ریش ما هستند.
ریش را که می گفت عمو جابه جا می شد؛ ریش را فقط او داشت. زن عمو که ریش نداشت پس داشت می گفت که پسر در آن طرف مرزها و کوه ها و زمین ها در حال خندیدن به ریش پدر است. این ریش از پدر به پسر در خاندان آن ها دست به دست می شد. ریش حنا بسته معتبری که دست عمو همیشه برای مرتب کردنش بالا و پایین می رفت. ریشی که پای تمام معاملات بعد از جنگ جهانی دوم بود و توی تمام عکس ها تکرار می شد.
متن کامل سبک زندگی این هفته را در مجله زن روز بخوانید.
@zane_ruz
#کدبانوگری
خورشت کنگر
🌸مواد لازم
کنگر: ۱ کیلوگرم
گوشت ماهیچه: نیم کیلو
پیاز داغ: ۲ تا ۳ قاشق
آبغوره: نصف پیمانه
رب گوجه: ۲ قاشق سوپ خوری
غوره: نصف پیمانه
زعفران و دارچین: به میزان لازم
نمک و فلفل: به میزان لازم
زردچوبه: به میزان لازم
🌺طرز تهیه
گوشت را به مقداری زردچوبه آغشته کنید و در روغن سرخ کنید، بعد از این که رنگ گوشت تغییر کرد مقداری آب جوش داخل ظرف گوشت بریزید و بگذارید تا گوشت با حرارت ملایم بپزد. کنگر ها را هم در مقداری روغن سرخ کنید، بعد از نیم پز شدن گوشت، کنگرهای سرخ شده را به آن اضافه کنید و روی حرارت ملایم قرار دهید تا گوشت و کنگر کنار هم پخته شوند و در حین پخت فلفل و نمک را هم به آن ها اضافه کنید. رب گوجه فرنگی و آبغوره را هم به همراه غوره به خورشت اضافه کنید و در آخر پیاز داغ، دارچین و زعفران را داخل خورشت بریزید و بعد از این که خورشت جا افتاد آن را از روی حرارت بردارید و در کنار برنج سفید میل کنید. اگر غوره شما تازه بود آبغوره کمتری داخل خورشت بریزید.
@zane_ruz
#منبرک
کوک چهارم
مرحوم علامه محمد تقی جعفری
من خیلی فکر کردم و به این جمع بندی رسیده ام که رسالت هزار پیغمبر در عبارتی خلاصه می شود و آن کوک چهارم است. کسی کفشش را برای تعمیر نزد کفاش می برد. کفاش با نگاهی می گوید: این کفش سه کوک می خواهد و هر کوک مثلا ده تومان و خرج کفش می شود سی تومان. مشتری هم قبول می کند. پول را می دهد و می رود تا ساعتی دیگر برگردد و سوار کفش تعمیر شده بشود. کفاش دست به کار می شود.
کوک اول، کوک دوم و در نهایت کوک سوم و تمام... اما با یک نگاه عمیق درمی یابد اگرچه کار تمام است، ولی یک کوک دیگر اگر بزند عمر کفش بیشتر می شود و کفش، کفش تر خواهد شد. از یک سو، قرار مالی را گذاشته و نمی شود طلب اضافه کند و از سوی دیگر، دو دل است که کوک چهارم را بزند یا نزند!
او میان «نفع و اخلاق»، میان «دل و قاعده توافق»، مانده است. یک دو راهی ساده که هیچ کدام خلاف عقل نیست. اگر کوک چهارم را نزند، هیچ خلافی نکرده، اما اگر بزند، به «رسالت» هزار پیامبر تعظیم کرده. اگر کوک چهارم را نزند، روی خط توافق و قانون راه رفته، اما اگر بزند، صدای لبیک او ،آسمان اخلاق را پر خواهد کرد. دنیا پر از فرصت «کوک چهارم» است، و ما کفاش های دو دل.
@zane_ruz