eitaa logo
ذره‌بین درشهر
21.7هزار دنبال‌کننده
67هزار عکس
10.8هزار ویدیو
229 فایل
ارتباط با ادمین @Zarrhbin_Admin جهت هماهنگی و درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 روزها می گذشت و همه این بزرگ را درون سینه ی خود نگاه داشته بودند، از فامیل و همسایه گرفته تا دوست و آشنا، امّا به قول قدیمی ها "حرف دنیا که برای همیشه پنهان نمی ماند!" تا اینکه مهلا به سن رسید و از قضا یکی از دوستانش از شباهت ظاهری او با دختر عمویش که دو سال از او بزرگتر بود گفت و از او سئوال کرد: مهلا هیچ وقت از خود نپرسیدی چرا تک فرزندی؟ و یا اینکه چرا اینقدر به دختر عموهایت شباهت داری؟ تو می دانی با آنها خواهر هستی؟ مهلا که با شنیدن این حرف ها نمی دانست چه عکس العملی نشان دهد به دوستش گفت: تو می گویی، تو نسبت به من حسودی می کنی که این حرف ها را می زنی!! 🍃 آن همکلاسی که از همسایه های قدیمی عمو رضا بود، گفت: من دروغ نمی گویم مادرم این را برای من تعریف کرده و از من خواسته تا با تو در این مورد حرفی نزنم، حالا هم خیلی که حقیقت را به تو گفتم. بنابراین دیگر شُبه ای برای مهلا باقی نماند. ولی او دختر بسیار مقاومی بود و حالا نوبت به او رسید، تا این را درون سینه ی خود نگه دارد و خانواده ها را برهم نزند بنابراین برای آرام کردن خودش تنها به دفتر پناه می برد، زیرا آن دفتر، مونس تنهایی های او بود. 🍂 اما به گونه ای بود که نمی شد به راحتی از کنار آن گذشت و تغییراتی در رفتار مهلا به وقوع پیوست که پدر و مادر ناتنی او متوجه ی این تغییرات شدند و هر چه اصرار کردند تا او حرف بزند ولی او طَفره می رفت، زیرا آنها را دوست می داشت و هرگز نمی خواست به دنبال بگردد تنها با خود می گفت: چرا باید بین همه ی خواهرها و برادرهایم قرعه به نام من بیفتد، من صفا و صمیمیت و زندگی در یک خانواده ی پرجمعیت را بر این قفس طلا ترجیح می دادم و چرا مرا از این حق محروم کردند؟ و این ها بود که ذهن مهلا را به خود مشغول کرده بود. 🍃 تا اینکه همان همسایه ی قدیمی به پدر و مادر و خانواده ی عمو رضا خبر داد که دخترشان چه دسته گلی به آب داده! و اَسرار را برای مهلا هویدا کرده، بنابراین آنها از یک طرف خوشحال بودند که آن همکلاسی را از روی دوش آنها برداشته و از طرف دیگر نمی دانستند چگونه موضوع برای مهلا کنند و از کجای برایش بگویند، بنابراین سعی کردند همه چیز را به دست بسپارند. 🍂 تا اینکه روزی از روزهای که مهلا به خانه عمو رضا رفته بود تا با بچّه ها سرگرم شود خود را درون آشپزخانه با که او را به دنیا آورده بود، تنها دید در آن هنگام مهلا بغض گلویش را شکست و به طرف مادر رفت و دستانش را به دور گردن مادر حلقه زد و یک دلِ سیر کرد، مادر نیز که سالها حسرت بغل گرفتن مهلا را به عنوان فرزندش در دل داشت و هیچ وقت به روی کسی نیاورده بود، مهلا را محکم در آغوش گرفت و هر دو گریستند و مهلا در حین گریه، سئوالاتش را نیز از مادر می پرسید ولی مادر جوابی نداشت جز اشکِ چشم. 🍃 حالا مهلای قصّه ی ما بزرگ شده و خود نیز است، اما برای مادرانش که امروز روزگار پیری را می گذرانند، قائل است و برای هیچکدام کم نمی گذارد و برای پدرانش نیز که چشم از دنیا فرو بسته اند و دستانشان از این دنیا کوتاه است می دهد و همیشه راضی به رضای خداوند است، چرا که به قسمت و اعتقاد خاصّی دارد ولی گاهی وقتها با خود می گوید، ای کاش می شد، "سرنوشت را از سر، نوشت." ✍سمیّه خیرزاده اردکان ✅ امیدوارم قصّه ی امروز نیز به دلتان نشسته باشد و یک از شما مخاطبین عزیز و بزرگوار که اگر در این روز زیبای با ، سرور عالم، همنوا شدید، من حقیر و عوامل محترم کانال ذره بین در شهر را از دعای خیر خود محروم نفرمائید که سخت محتاج دعائیم. @zarrhbin
🍃 اندیشه های ناب... 💠 اقسام عبادت.... ✅ گروهی را به امید پرستش می کنند، که این پرستشِ است، ✅ و گروهی او را از روی عبادت کردند، که این عبادتِ است، ✅ و گروهی را از روی پرستیدند و این پرستشِ است. 📚 نهج البلاغه، حکمت ۲۳۷ @zarrhbin
۲۶ مرداد سالروز ورود پرستوهای مهاجر #آزادگان عزیز به ایران گرامی باد 🌸 مردانِ قبیله غیرت عزتتان بیش باد🌸 ‌‌@zarrhbin
...🍃 حکیمی را پرسیدند: چندین درخت نامور که خدای، عَزَّوَجَلَّ آفریده است و برومند. هیچ‌یک را نخوانده‌اند مگر "سرو" را که ثمره‌ای ندارد، در این چه حکمتست؟ گفت: هر درختی را ثمره‌ی معین است که به وقتی معلوم بوجود آن تازه آید و گاهی بِعَدم آن پژمرده شود و را هیچ ازین نیست و همه وقتی خوشست و اینست صفتِ . بر آنچه می‌گذرد، دل مَنه که دجله بسی پس از خلیفه بخواهد گذشت در بغداد گرت ز دست برآید چو نخل باش کریم ورت ز دست نیاید چو سرو باش آزاد 💠💠💠💠 📌 درخت نامور=درخت مشهور 📌 ثمره‌ی معین=بار ویژه 📌 معنی کلام: بر اوضاع ناپایدار جهان دل مَبند که "هر چه نپاید، دلبستگی نشاید" بنگر که دجله پس از مرگِ خلیفه همچنان در بغداد می‌رود و می‌گذرد. اگر توانی چون درخت خرما بخشنده باش و راد باش و اگر نتوانی چون سرو از تعلقات این جهانی خود را برهان. 📚 گلستان سعدی 🌿باب هشتم، در آداب صحبت، حکایت ۱۰۸ 📖 @zarrhbin
📜 اندیشه های ناب... 💠 اقسام عبادت...⁉️ ✅ گروهی را به امیدِ "بخشش" پرستش کردند، که این پرستشِ است‌؛ ✅ و گروهی را از روی "ترس" عبادت کردند که این عبادتِ است؛ ✅ و گروهی را از روی "سپاسگزاری" پرستیدند و این پرستشِ است. 📚 نهج‌البلاغه، حکمت ۲۳۷ ✍ @zarrhbin