eitaa logo
ذره‌بین درشهر
17.4هزار دنبال‌کننده
60.2هزار عکس
9.3هزار ویدیو
187 فایل
آیدی جهت هماهنگی درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
▫️ خطاب به رقیّه گفت: "عباس کار خلافی نکرده است. تو مؤمن هستی و دائم صحبت از خدا و پیغمبر و امام می‌کنی. عباس همان کاری را کرده که خدا گفته است. همان کاری را کرده که پیغمبر (ص) و امامان (ع) کرده‌اند." خونش به جوش آمد و شروع کرد به خدا و پیغمبر و امامان بد و بیراه گفتن. ▪️هر چه همسایه‌ها و شوهر و دخترانش سعی می‌کردند را آرام کنند، بی‌فایده بود. لبِ حوض ایستاده بود. خواهر گفت: "تو چطور مسلمان مؤمنی هستی که به پیغمبر و امامان بد می‌گویی؟" نعره زد که "من مسلمان نیستم....مسلمان نیستم!". او به پیغمبر و امام‌ها ناسزا می‌گفت. ▫️زن‌ها هر کار می‌کردند، کبری از خانه بیرون نمی‌رفت. به رقیّه گفت: "حقّا که تو عروس شهربانو کافر هستی!" نعره زد: "من کافر هستم! من کافر هستم! من کا... ." ناگهان رقیه مثل مجسمه‌ای که بیفتد سرنگون شد. سرش به لبه‌ی دیوار حوض اصابت کرد. تا آمدند او را بگیرند، داخل حوض افتاد. حوض آب پر از خون شد. سریع داخل حوض پرید و او را بیرون آورد. مثل این که صد سال بود مُرده بود. ▪️ مادر مهری در ۴۷ سالگی بر اثر سکته مُرد. او در تمامِ عمر ترک نشده بود. هرگز به خدا و پیغمبر و امامان کوچک‌ترین توهینی نکرده بود‌. اما در حال فحش دادن به پیامبر(ص) و امام‌ها (ع) مُرد. او که خود را مسلمانِ مؤمن می‌دانست، در حالی‌که فریاد می‌زد "من کافر هستم" مُرد. از آن تاریخ مردم محل به رقیه گفتند "رقیه کافر". ▫️از آن پس به جای آنکه بگویند "شهربانو کافر" می‌گفتند "رقیه کافر". مثل اینکه محله‌ی ما به یک کافر نیاز داشت. آیا قبل از مُردن نامه‌ی اعمالمان را به دستمان می‌دهد؟ چگونه زنی که در تمام عمرش ، در سه ماه آخر عمرش . چگونه که در تمام عمرش صحبت از خدا و پیغمبر، ثواب، گناه، بهشت و دوزخ می‌کرد در حالی مُرد که فریاد می‌زد ؟ ▪️آیا اقرار به کفر در حال عصبانیت، دلالت بر کفر دارد؟ چه کسی جز "خداوند" از درون ما خبر دارد؟ زنِ مؤمنه‌ی متعصبی بود. او با هرگونه مخالف بود. با هر چیزی که جنبه‌ی مدرن داشت، مخالف بود. مرتب جلسه‌ی دعا داشت. همیشه دم از خدا و پیغمبر می‌زد. او نمونه‌ای از آدم‌های بود. آن‌ها که "زندگی" را بر خود و فرزندان و شوهر، همسایه‌ها و اهل محل می‌کنند. ▫️بیست سال پس از مرگش، طرفدارنِ تفکر او زیاد شدند. دعوای سنت و مدرنیته در کشورِ ما است. راستی چرا طرفدارانِ مدرنیته شکست خودرند؟ چرا تفکراتِ رقیّه طرفدار پیدا کرد؟ چرا تفکّرِ در عُزلت است؟ چرا انسان‌های میانه‌رو مثلِ محمدعلی و بچّه‌ها و همسایه‌های او در حاشیه‌اند؟ عاقبت همه‌ی ما و این را به خیر کند! خانواده‌ی محمدعلی نمونه‌ی کاملی از "جامعه‌ی ما است." 📌{۱} پاورقی این داستان: من دیدم بمانجان دارد یواشکی برای دور و بری‌هایش می‌خواند؛ چه می‌خواند:"یک مرغ نازی داشتم، خوب نگهش نداشتم. شغال آمد و بُردش سر پا نشست و خوردش. شغالِ باغِ بالا وربپری ایشاالله..." من در زندگیم بارها مفهوم این شعر را لمس کردم. درک کردم. فهمیدم. شما خوب به مفهوم این شعر فولکوریک بسیار قدیمی ما توجه‌ کرده‌اید؟! "مرغ ناز" می‌تواند هرچیزی باشد مرغ‌هایتان را نگه دارید. مرغ می‌تواند حکومت باشد، می‌تواند کشور باشد. می‌تواند امنیت، ثروت، قدرت، جوانی، زیبایی، سن و سال باشد. 📚 شازده حمام، جلد ۴ ✍ @zarrhbin