🔴 قابل توجه....
⏪ نمی دانم از وضعیت تیم های #ورزشی شهرستان تا چه میزان #اطلاع دارید ولی واقعا حکایت برخی از آنها شنیدنی و #تلخ است.....
👈 و جای #تاسف دارد که به راحتی آب خوردن بچّه هایی که شاید #چندین_سال برای این #تیمها زحمت کشیده اند و حتی #تحصیلات خود و حضور در دبیرستان های نمونه و شاهد را فدای #تمرین در این تیم ها کرده اند؛ از حضور در تیم #برکنار می شوند!! و متاسفانه زمانی که موسم چیدن #ثمر و برداشت محصول و دیدن نتیجه ی زحمات می رسد با نهایت ناباوری می ببیند که #بزرگان تیم، شایسته سالاری را از یاد برده و با نهایت سنگ دلی آنها را #خط_زده و کسانی را #جایگزین می کنند که از نظر حرفه ای در حد و اندازه های آنها نبوده و نیستند وقتی هم در #قضیه کنجکاو می شوی، می بینی طرف فقط به خاطر اینکه بابایش فلانی است و یا دوست فلانی است و از بندِ #روابط برخوردار است بدون اینکه #شایستگی داشته باشد در تیم #جایگزین شده است‼️
👈 نکنید این #کار را، برای #نوجوانان این شهر احترام قائل باشید، انصافِ شما کجا رفته⁉️ لطفاََ ببینید چه کسی روز و شب #زحمت کشیده و از همه چیزش به خاطر تیم گذشته و چه کسی قرار است #مدال بر گردنش آویخته شود و #لذت بدون زحمت را ببرد⁉️‼️
👈 با سرنوشت و #غرور بچّه های مردم بازی نکنید، چرا همیشه طناب باید از جایی پاره شود که #باریکتر است⁉️؛ شهر، #کوچک است به راحتی می شود کاستی هایتان و پارتی بازی هایتان، عدم شایسته سالاری هایتان را به #گوش_مردم رساند.
👈 اصلاََ #مردم از تمام امور این شهر #باخبرند، فقط بدون #تریبون و بدون #قلم هستند، و حق کشی ها را با نهایت #نجابت زیر سبیلی رد می کنند؛ اما نمی توانند دردِ دل نکنند و از سرخوردگی نوجوانشان و خراب شدن قصر آرزوهایش برای #من نوعی حکایت ها، روایت نکنند.
👈 نکنید این #کار را، به #خدا ارزش ندارد مدیون بچّه های با استعداد این شهر و دیار شوید، دست بردارید از نگاه کردن به پدر و اطرافیانِ طرف، خواهشاََ #ملاک انتخابتان فقط #شایستگی باشد، همین و بس.
🔊 گفتیم،نگید نگفتیم....
#و_من_الله_التوفیق
🖋 هوادارِ مردم
@zarrhbin
ذرهبین درشهر
✅ اردکان "شهر خوب" اما با کدام شهرداری؟! 📝سید حسین پایدار اردکانی در خبرها خواندم که رییس محترم شور
🍂 برای رسیدن به آن #روزها زیاد هم دور نشده است، چرا که می گویند: "ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است!"
👈 اما کاسه ی #صبر من شهروند هم حدی دارد، وای بر آن روزی کاسه ی صبر شهروندان #لبریز شود....
👈 چه بسیار بزرگواران و دلسوزانی که هر کدام در حوزه ی فعالیت خود، آنچه را که باید و شاید، اصل و نیاز بوده است را برای مسئولین بزرگوار شهر سالهاست #دیکته نموده اند...
👈 از بابت مبلمان شهری! از بابت آلودگی هوا! از بابت رکود برنامه های فرهنگیِ این شهر! از بابت محیط زیست مظلوم! از بابت صنعت بی پدر و مادر! از بابت بافت سنتی شهر و صنعت توریست! از بابت جاذبه های گردشگری! از بابت توسعه ی نامتوازن! از بابت استعدادهای بالقوه ای که باید به فعل تبدیل شود! از بابت عدم امکانات ورزشی و آموزشی! از بابت خِرد جمعی!......ولی متاسفانه در این شهر، سازها همنوا با هم کوک نمی شود و هرکس سیِ خود می باشد و سازِ خود را می زند و نوایی که از این سازهای ناهماهنگ به گوش می رسد بسیار گوش خَراش بوده و با کمال شرمندگی باید گفت گوشهای #مردم را آزار می دهد.
👈 وقتی قرار نیست میخ آهنی در سنگ فرو رود چقدر #بگویند⁉️ چقدر #بنویسند⁉️ فقط همین مانده است به مردم بگوییم #اردکان تعطیل است!!! خوش آمدید!!!!. #مسئولین عزیز و بزرگوار، چه زمان قرار است به خود تکانی بدهید؟! تا از تکان شما، شهر هم به خود تکانی بخورد.... مُردیم از این رکود و سکونِ شهر....ما مردمی هستیم که روی #ثروت، شب هایمان را به صبح می رسانیم چرا باید #این، حال و روز شهرمان باشد⁉️....
👈 آقای پایدار به نکته ی جالبی اشاره کرده بودند و آن آسفالت خیابانها و بلوارها بود که باید گفت سیّد، این کار هم متاسفانه از روی فکر و اصول و برنامه نیست و فقط و فقط #رفع_تکلیف است؛ نمونه ی #بارز آن هم خیابان شریعتی که قضاوت بر عهده ی #مردم_فهیم_و_عزیزمان که در انتخابها به فریادمان می رسند! جالب است بدانید که در حکایت آسفالت خیابانها مسئولین شهر حتی به خود این #زحمت را نمی دهند که در کانالهای پربازدید اعلام کنند که قرار است کدام خیابان و بلوار بهسازی شود تا مردم به در بسته نخورند!!!
این هم از من نشنیده بگیرید👇👇👇
جای مردانِ #سیاست، بنشانیم درخت
تا هوا #تازه شود....
🖋 هوادارِ مردم
@zarrhbin
🍃 بسه می گفت: اکبر خرج دارد، نباید به #زحمت بیفتد! بعد ده دوازده سال خبر آمد که اکبر زن سوم هم گرفته است. بسه برایش فرقی نمی کرد که اکبر چندتا زن بگیرد او فقط می خواست که اکبر #سالم باشد،کسی به بسه گفته بود: اگر به #مشهد و پیش امام رضا (ع) برود و در آن جا #دخیل ببندد اکبر به خانه بر می گردد. بسه سالی یکی دوبار از کارخانه ی اقبال #مرخصی می گرفت و عازم مشهد می شد. هربار که از مشهد بر می گشت از بس گریه کرده بود چشم هایش خراب تر می شد. در مشهد تمام مدت پشت پنجره فولاد گریه می کرد و از امام رضا(ع) اکبر را می خواست.
🍂 مادر بسه با هزار بدبختی باید بچه های او را نگه می داشت تا بسه به کارخانه و مشهد برود. بچه ها هم کم کم بزرگ می شدند و ماه به ماه بابایشان را نمی دیدند. اکبر هم راننده پایه ی یک و وضع مالی اش بهتر شده بود. ولی تفریحاتش هنوز به راه بود عرقش را می خورد، سه تا زن داشت. گاهی تریاک هم می کشید. از زن سوم هم دارای یک پسر شد. ولی عملاً او به هیچ یک از زن ها #خرجی نمی داد. اصلاً در فرهنگش خرجی دادن وجود نداشت. در #فرهنگ او، زن برای این بود که کار کند و خرج شوهر را بدهد.
🍃 تازه مادر و خواهرش معتقد بودند که اکبر #بیچاره شده چون زن خوب گیرش نیامده است. بعد از زن سوم روزی خواهرش برای زن چهارم به خواستگاری رفت که با لنگه ی کفش از او پذیرایی کرده بودند. اکبر از زن سوم و بچه اش خبر نمی گرفت. می گفتند سال به سال احوال آن زن و بچه اش را نمی گیرد. اکبر بیشتر پیش زن دومش بود. مشهد رفتن های بسه سال به سال بیشتر می شد و غیبت کردن های اکبر از خانه طولانی تر. هر چند ماه یکبار اکبر دو ساعتی به خانه می آمد.
🍂 دیگر از بسه پول هم نمی گرفت و بسه هر چه پس انداز می کرد در مسافرتِ #مشهد خرج می شد. بسه می گفت: دلم #فغون می کند، دلم از فراق اکبر می خواهد بترکد. تنها جایی که می توانم راحت #گریه کنم و آرامش پیدا کنم پشت پنجره فولاد امام رضا(ع) است.باید چندماه یکبار به مشهد بروم و پشت پنجره فولاد گریه کنم. آقای تقی پور #سرکارگر کارخانه اقبال مرد بسیار خوبی بود. من هرگز آقای تقی پور را ندیده ام؛ ولی از ده ها کارگر کارخانه ی اقبال خوبی ها و حمایت های او را از کارگران شنیده ام.
🍃 او که وضع بسه و پدر و مادرش را می دانست، به او کمک می کرد که هر چند ماه یکبار به مشهد برود. دختر آقای تقی پور هم عروس مشهد بود. بسه بیشتر مواقع مهمان او می شد و خرج مسافرخانه نداشت. آقای تقی پور در اوایل ازدواج بسه و اکبر سیاه چندبار #وساطت کرده بود تا شاید اکبر مردِ #زندگی شود ولی اکبر مرد خانه نبود.
🍂 بالاخره بعد از بیست و چند سال روزی اکبر به بسه می گوید می خواهد با او #زندگی کند. کاری دائمی در بندرعباس پیدا کرده بود و می خواست بسه و بچه ها را با خود به بندرعباس ببرد. بسه می گفت: نذر و نیازها و مشهد رفتن هایش #اثر کردهراست. او کارخانه را رها کرد و همراه اکبر راهی بندرعباس شد. هر چه خواهرها به او گفتند که کارت را رها نکن سوابق بیمه ات از بین می رود می گفت: یک ساعت با اکبر بودن را با همه ی دنیا #عوض نمی کند.
🍃 یک سالی بسه بندرعباس بود. ولی همانجا هم اکبر هفته، هفته خانه نمی آمد. می گفت: کارش در اطراف بندرعباس است. بالاخره بعد از یک سال به بسه گفته بود به یزد برگرد #نوبت زن دومم است که به بندرعباس بیاید بسه با دو بچه به یزد برگشت. به علت غیبت طولانی او را از کارخانه #اخراج کرده بودند. بسه بیکار و بی درآمد شده بود. #خدا آقای تقی پور را خیر دهد کارش را درست کرد و او دوباره در کارخانه مشغول کار شد و در قسمت پنبه پک کنی، پنبه پاک می کرد.
👇👇👇👇