eitaa logo
ذره‌بین درشهر
17.4هزار دنبال‌کننده
60.2هزار عکس
9.3هزار ویدیو
187 فایل
آیدی جهت هماهنگی درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 قابل توجه.... ⏪ نمی دانم از وضعیت تیم های شهرستان تا چه میزان دارید ولی واقعا حکایت برخی از آنها شنیدنی و است..... 👈 و جای دارد که به راحتی آب خوردن بچّه هایی که شاید برای این زحمت کشیده اند و حتی خود و حضور در دبیرستان های نمونه و شاهد را فدای در این تیم ها کرده اند؛ از حضور در تیم می شوند!! و متاسفانه زمانی که موسم چیدن و برداشت محصول و دیدن نتیجه ی زحمات می رسد با نهایت ناباوری می ببیند که تیم، شایسته سالاری را از یاد برده و با نهایت سنگ دلی آنها را و کسانی را می کنند که از نظر حرفه ای در حد و اندازه های آنها نبوده و نیستند وقتی هم در کنجکاو می شوی، می بینی طرف فقط به خاطر اینکه بابایش فلانی است و یا دوست فلانی است و از بندِ برخوردار است بدون اینکه داشته باشد در تیم شده است‼️ 👈 نکنید این را، برای این شهر احترام قائل باشید، انصافِ شما کجا رفته⁉️ لطفاََ ببینید چه کسی روز و شب کشیده و از همه چیزش به خاطر تیم گذشته و چه کسی قرار است بر گردنش آویخته شود و بدون زحمت را ببرد⁉️‼️ 👈 با سرنوشت و بچّه های مردم بازی نکنید، چرا همیشه طناب باید از جایی پاره شود که است⁉️؛ شهر، است به راحتی می شود کاستی هایتان و پارتی بازی هایتان، عدم شایسته سالاری هایتان را به رساند. 👈 اصلاََ از تمام امور این شهر ، فقط بدون و بدون هستند، و حق کشی ها را با نهایت زیر سبیلی رد می کنند؛ اما نمی توانند دردِ دل نکنند و از سرخوردگی نوجوانشان و خراب شدن قصر آرزوهایش برای نوعی حکایت ها، روایت نکنند. 👈 نکنید این را، به ارزش ندارد مدیون بچّه های با استعداد این شهر و دیار شوید، دست بردارید از نگاه کردن به پدر و اطرافیانِ طرف، خواهشاََ انتخابتان فقط باشد، همین و بس. 🔊 گفتیم،نگید نگفتیم.... 🖋 هوادارِ مردم @zarrhbin
ذره‌بین درشهر
✅ اردکان "شهر خوب" اما با کدام شهرداری؟! 📝سید حسین پایدار اردکانی در خبرها خواندم که رییس محترم شور
🍂 برای رسیدن به آن زیاد هم دور نشده است، چرا که می گویند: "ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است!" 👈 اما کاسه ی من شهروند هم حدی دارد، وای بر آن روزی کاسه ی صبر شهروندان شود.... 👈 چه بسیار بزرگواران و دلسوزانی که هر کدام در حوزه ی فعالیت خود، آنچه را که باید و شاید، اصل و نیاز بوده است را برای مسئولین بزرگوار شهر سالهاست نموده اند... 👈 از بابت مبلمان شهری! از بابت آلودگی هوا! از بابت رکود برنامه های فرهنگیِ این شهر! از بابت محیط زیست مظلوم! از بابت صنعت بی پدر و مادر! از بابت بافت سنتی شهر و صنعت توریست! از بابت جاذبه های گردشگری! از بابت توسعه ی نامتوازن! از بابت استعدادهای بالقوه ای که باید به فعل تبدیل شود! از بابت عدم امکانات ورزشی و آموزشی! از بابت خِرد جمعی!......ولی متاسفانه در این شهر، سازها همنوا با هم کوک نمی شود و هرکس سیِ خود می باشد و سازِ خود را می زند و نوایی که از این سازهای ناهماهنگ به گوش می رسد بسیار گوش خَراش بوده و با کمال شرمندگی باید گفت گوشهای را آزار می دهد. 👈 وقتی قرار نیست میخ آهنی در سنگ فرو رود چقدر ⁉️ چقدر ⁉️ فقط همین مانده است به مردم بگوییم تعطیل است!!! خوش آمدید!!!!. عزیز و بزرگوار، چه زمان قرار است به خود تکانی بدهید؟! تا از تکان شما، شهر هم به خود تکانی بخورد.... مُردیم از این رکود و سکونِ شهر....ما مردمی هستیم که روی ، شب هایمان را به صبح می رسانیم چرا باید ، حال و روز شهرمان باشد⁉️.... 👈 آقای پایدار به نکته ی جالبی اشاره کرده بودند و آن آسفالت خیابانها و بلوارها بود که باید گفت سیّد، این کار هم متاسفانه از روی فکر و اصول و برنامه نیست و فقط و فقط است؛ نمونه ی آن هم خیابان شریعتی که قضاوت بر عهده ی که در انتخابها به فریادمان می رسند! جالب است بدانید که در حکایت آسفالت خیابانها مسئولین شهر حتی به خود این را نمی دهند که در کانالهای پربازدید اعلام کنند که قرار است کدام خیابان و بلوار بهسازی شود تا مردم به در بسته نخورند!!! این هم از من نشنیده بگیرید👇👇👇 جای مردانِ ، بنشانیم درخت تا هوا شود.... 🖋 هوادارِ مردم @zarrhbin
🍃 بسه می گفت: اکبر خرج دارد، نباید به بیفتد! بعد ده دوازده سال خبر آمد که اکبر زن سوم هم گرفته است. بسه برایش فرقی نمی کرد که اکبر چندتا زن بگیرد او فقط می خواست که اکبر باشد،کسی به بسه گفته بود: اگر به و پیش امام رضا (ع) برود و در آن جا ببندد اکبر به خانه بر می گردد. بسه سالی یکی دوبار از کارخانه ی اقبال می گرفت و عازم مشهد می شد. هربار که از مشهد بر می گشت از بس گریه کرده بود چشم هایش خراب تر می شد. در مشهد تمام مدت پشت پنجره فولاد گریه می کرد و از امام رضا(ع) اکبر را می خواست. 🍂 مادر بسه با هزار بدبختی باید بچه های او را نگه می داشت تا بسه به کارخانه و مشهد برود. بچه ها هم کم کم بزرگ می شدند و ماه به ماه بابایشان را نمی دیدند. اکبر هم راننده پایه ی یک و وضع مالی اش بهتر شده بود. ولی تفریحاتش هنوز به راه بود عرقش را می خورد، سه تا زن داشت. گاهی تریاک هم‌ می کشید. از زن سوم هم دارای یک پسر شد. ولی عملاً او به هیچ یک از زن ها نمی داد. اصلاً در فرهنگش خرجی دادن وجود نداشت. در او، زن برای این بود که کار کند و خرج شوهر را بدهد. 🍃 تازه مادر و خواهرش معتقد بودند که اکبر شده چون زن خوب گیرش نیامده است. بعد از زن سوم روزی خواهرش برای زن چهارم به خواستگاری رفت که با لنگه ی کفش از او پذیرایی کرده بودند. اکبر از زن سوم و بچه اش خبر نمی گرفت. می گفتند سال به سال احوال آن زن و بچه اش را نمی گیرد. اکبر بیشتر پیش زن دومش بود. مشهد رفتن های بسه سال به سال بیشتر می شد و غیبت کردن های اکبر از خانه طولانی تر. هر چند ماه یکبار اکبر دو ساعتی به خانه می آمد. 🍂 دیگر از بسه پول هم نمی گرفت و بسه هر چه پس انداز می کرد در مسافرتِ خرج می شد. بسه می گفت: دلم می کند، دلم از فراق اکبر می خواهد بترکد. تنها جایی که می توانم راحت کنم و آرامش پیدا کنم پشت پنجره فولاد امام رضا(ع) است.باید چندماه یکبار به مشهد بروم و پشت پنجره فولاد گریه کنم. آقای تقی پور کارخانه اقبال مرد بسیار خوبی بود. من هرگز آقای تقی پور را ندیده ام؛ ولی از ده ها کارگر کارخانه ی اقبال خوبی ها و حمایت های او را از کارگران شنیده ام. 🍃 او که وضع بسه و پدر و مادرش را می دانست، به او کمک می کرد که هر چند ماه یکبار به مشهد برود. دختر آقای تقی پور هم عروس مشهد بود. بسه بیشتر مواقع مهمان او می شد و خرج مسافرخانه نداشت. آقای تقی پور در اوایل ازدواج بسه و اکبر سیاه چندبار کرده بود تا شاید اکبر مردِ شود ولی اکبر مرد خانه نبود. 🍂 بالاخره بعد از بیست و چند سال روزی اکبر به بسه می گوید می خواهد با او کند. کاری دائمی در بندرعباس پیدا کرده بود و می خواست بسه و بچه ها را با خود به بندرعباس ببرد. بسه می گفت: نذر و نیازها و مشهد رفتن هایش کردهراست. او کارخانه را رها کرد و همراه اکبر راهی بندرعباس شد. هر چه خواهرها به او گفتند که کارت را رها نکن سوابق بیمه ات از بین می رود می گفت: یک ساعت با اکبر بودن را با همه ی دنیا نمی کند. 🍃 یک سالی بسه بندرعباس بود. ولی همانجا هم اکبر هفته، هفته خانه نمی آمد. می گفت: کارش در اطراف بندرعباس است. بالاخره بعد از یک سال به بسه گفته بود به یزد برگرد زن دومم است که به بندرعباس بیاید‌ بسه با دو بچه به یزد برگشت. به علت غیبت طولانی او را از کارخانه کرده بودند. بسه بیکار و بی درآمد شده بود. آقای تقی پور را خیر دهد کارش را درست کرد و او دوباره در کارخانه مشغول کار شد و در قسمت پنبه پک کنی، پنبه پاک می کرد. 👇👇👇👇
✍امام جعفر صادق علیه السلام : ✨الْكَادُّ عَلَى عِيَالِهِ كَالْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِ اللَّه 🔹کسی که خود را برای خانواده اش به می اندازد و می کند مانند ایست که در راه خدا می جنگد. 📚کافی (ط-الاسلامیه) ج 5 ، ص 88 ، ح 1 @zarrhbin