eitaa logo
ذره‌بین درشهر
17.4هزار دنبال‌کننده
60.2هزار عکس
9.3هزار ویدیو
187 فایل
آیدی جهت هماهنگی درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 تبریک به ، نه به مردم اردکان بابت انتخاب .... 👈 ما می گوییم از دردِ این مردم هیچ چیز نمی فهمد؛ می گویند چرا این حرف ها را می زنی؟! 👈 ما می گوییم آنجایی که یک دلش به حال این شهر و دیار می سوزد یک هرگز نمی سوزد؛ هر چند این از بومی ها هم ندیده است..‌. 👈 ما می گوییم بچّه ها و نخبه های بومی این شهر و دیار حرفهای زیادی برای گفتن دارند؛ این نخبه ها کجای قصه ی پر غصه ی این شهر قرار دارند؟؟؟؟ (چه زمان، موقعِ از آنها فرا خواهد رسید؟؟؟؟ چرا باید در پستها و رده های درجه ی دو و سه ی نهادها قرار گیرند؛ مگر به قامت رعنای آنها نمی آید و برازنده شان نیست!!!!! تا کی باید زیردست آقایانِ باشند.) 👈 به خداوندیِ خدا، ما به واژه ی آلرژی و حساسیت نداریم، فقط دردمان این است که تمام داشته و نداشته مان تحت تاثیر غیربومی ها قرار گرفته است، با یک حسابِ سرانگشتی می توانید بگیرید از تمام نهادها، اداره ها، بانک ها و.....ببینید چند درصد مدیران و روسا و هستند؟؟؟ اصلاً آنچه که عیان است چه حاجت به بیان است!!! و ما منکر توانایی مدیران غیربومی نیستیم و قابل احترام هستند، ولی حرف دل ما این است که چه زمان شاهد رشد و شکوفایی قدرت مدیریتی نیروهای بومی و جوانان عزیز اردکانی خواهیم بود از کجا شروع خواهد شد؟؟؟؟ (این خطوط به نگارش درآمد تا بدانید تا چه حد مردم اردکان و اصالت بی مثالشان از دولتِ سرِ آقایان به حاشیه فرستاده شده است!!!!) 👈 به والله این شورا، شورایی نبود که مردم اردکان به آن نمودند و خود کردند؛ شما فقط یک کلام به مردم بگویید هستید یا وکیلِ کسانی به غیر از مردم، تا تکلیفمان را بهتر بدانیم.... 👈 حال بماند که اردکانی جماعت تا چه حد پیش آقایانِ کلاه از سر برداشته و در یک کلام، هستند.... 👈 شاید انتخابِ امروز شورا بهانه ای شد تا این به نگارش در آید که هرگز برای تشویش اذهان عمومی نیست؛ فقط است بر آنانی که همچون کبک سرشان را در اوضاع اسفبار این شهر به زیر برف برده اند و اصلا کَکِشان هم نمی گزد..... 👈 این هم ختم کلام، میدان را به بچه ها و نیروهای بومی بدهید، اجازه دهید به دست خود اردکانی ها شود، به جوانِ اردکانی اعتماد کنید، اجازه ندهید که در مقابل آقایان باشند، بس کنید این چیدن در اردکان را، به خدا این مردم بدون برای امیدی به پای رفتند، اعتمادشان را بازیچه ی خود نسازید..... 📌دیگر حرفی ندارم، جز اینکه به مردم و بچه های اردکان اعتماد کنید همانگونه که آنها به شما اعتماد کردند. 🖋 هوادارِ مردم @zarrhbin
🔘 دلگرمی دل‌های یخ‌زده ‼️ 📌آدینه‌بخیر، داستان به اینجا رسید که آقارضا با ۷۵۰ تومانی که دولت به عنوان پاداش به او داده بود به اتفاق همسرش مهری به زیارت امام‌ رضا علیه‌السلام رفتند، بخوانیم ادامه‌ی ماجرا را، تا ببینیم عاقبتِ آقارضا به کجا می‌انجامد... ▫️مهری و همسرش یک ماه بود از مسافرت برگشته بودند. خسته و افسرده به خانه آمد. پرسید: "چرا اوقاتت تلخ است؟" گفت: "آن حاجی بازاری کار خودش را کرد! وکیل گرفته و پول خرج کرده است. امروز دادگاه داشتیم، وکیل از تهران آمده است، آدمِ حرّافی است، آن قدر مسئله را پیچاند که من خودم هم به شک افتادم. در یک لحظه فکر کردم واقعاً پسر حاجی را بیخودی گرفته‌ام و نیتم رشوه گیری بوده است و وقتی متوجه شده‌ام یک همکارم گزارش علیه‌ام داده، رفته و قاضی را خبر کرده‌ام. می‌گفت بی‌جهت به حاجی‌آقا اتهام رشوه دادن زده‌ام. ، قاضیِ حاضر در صحنه‌ی رشوه را هم متهم به ندانم‌کاری و سهل‌انگاری کرد. گفت قاضیِ تازه‌کار باعث شده است آبروی یک تاجرِ کارخانه‌دارِ بزرگ برود؛ ▪️، پرونده را "سیاسی" نشان می داد. می‌گفت عواملِ برای یک حاجی طرفدار اعلیحضرت پرونده درست کرده‌اند. می‌گفت این پرونده تسویه حساب سیاسی بین حزب توده و طرفداری اعلیحضرت است. می‌گفت باید با عوامل نفوذی مخالف اعلیحضرت در شهربانی مبارزه کرد. علاوه بر تبرئه‌ی موکلش، تقاضای اخراج پاسبان خاطی و احتمالاً عامل نفوذی حزب منحله‌ی توده را می‌کرد. تنبیه قاضیِ ناوارد را هم می‌خواست." از آقارضا پرسید: "حزب توده چی هست و چه کاری کرده است؟" گفت: "هیچ چیز درباره‌ی آن نمی‌دانم." ▫️بالاخره با حرّافی و پرونده‌سازی وکیل، محکوم شد. من فکر می‌کنم ما ملت از نظرِ در دنیا مقام بسیار بالایی داریم‼️ بعد از یک هفته با چهره‌ای گرفته به خانه آمد و گفت: "قاضیِ پرونده را به شهر بابک منتقل کردند. من هم به زندان متهم شدم!" سراسیمه پرسید: "یعنی تو را زندانی می‌کنند؟" گفت: "نه من دیگر پاسبان کلانتری و کشیک خیابان نخواهم بود. چند روز پیش رئیس کلانتری گفته بود به من کار دفتری خواهد داد. ولی از بالا دستور آمد که به زندان منتقل شوم." ▪️ به مهری دلداری داد و گفت: "نترس! من نگهبانِ زندانی‌ها می‌شوم. خودم که زندانی نمی‌شوم." مهری گفت: "!" گفت: "عاقبت درستکاری نزد خداوند است. ان‌شاءالله عاقبت به خیر شوم! شهربانو می‌گفت من به درد پاسبانی نمی‌خورم. واقعاً راست می‌گفت!" آقارضا گفت اوقاتش تلخ است. مهری بساط را چید.....هر کدام چند استکان به سلامتی هم زدند. برای شوهرش دایره و دف زد و آواز خواند. روحیه‌ی هر دو شاد شد. ▫️ گفت: "شاید همین انتقال به زندان راهی برای عاقبت به خیری من باشد! هیچ وقت نصیحتِ را فراموش نخواهم کرد. همیشه می‌گفت هر وقت مصیبتی بر تو وارد شد، صبر پیشه کن. به یادِ خدا باش. خدا را شکر کن. داستان حضرت ایوب پیامبر علیه‌السلام را بخوان." گفته بود: "در هر مشکلی حکمتی هست و در هر حکمتی، نعمتی" آقارضا می‌گفت: "این مشکل یک نعمت است؛ نعمتی که من نمی‌دانم. مشکلی است که من حکمتش را نمی‌دانم." بعد یک (نوشیدنی) برای شادی روحِ شهربانو تا ته سرکشید و گفت: "شهربانو، روحت شاد که مرا آدم کردی! مرا بینا کردی!" 📌{۱} ▪️اواخر اسفند سال ۱۳۴۲ بود که به زندان منتقل شد. روز اولی که به زندان رفت، مهری خیلی نگران بود. عصر که آقارضا به خانه آمد خیلی خسته بود. گفت: "مرا مامور داخل زندان کرده‌اند. مستقیماً با زندانی‌ها سر و کار دارم." البته آن زمان کلاً حدود ۳۵ نفر زندانی داشت که بیش از بیست نفر آنان یزدی نبودند. در سراسر فرمانداری کل یزد آن زمان یا استان فعلی، فقط یک زندان وجود داشت. ▫️یک هفته گذشت. از زندان هیچ نمی‌گفت. مهری هم چیزی نمی‌پرسید. فقط حال و احوال شوهرش را جویا می‌شد او هم می‌گفت خوبم. ولی معلوم بود که حالش خوب نیست. یک شب در میان، کشیک بود. شب‌هایی که کشیک بود ساعت هفت صبح به خانه می‌آمد. یک روز صبح ساعت ۱۰ به خانه آمد. مهری خیلی نگران شده بود. 👇👇👇👇
"حسبناالله ونعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر" 📖 آل‌عمران 💞 ما را می‌کند، او بهترین و بهترین و بهترین است. ✍منتظرمان باشید... @zarrhbin