🔴 تبریک به #شورانشینان، نه به مردم اردکان بابت انتخاب #شهردار_جدید_بلدیه....
👈 ما می گوییم #غیربومی از دردِ این مردم هیچ چیز نمی فهمد؛ می گویند چرا این حرف ها را می زنی؟!
👈 ما می گوییم آنجایی که یک #اردکانی دلش به حال این شهر و دیار می سوزد یک #غیربومی هرگز نمی سوزد؛ هر چند این #شهر از بومی ها هم #خیری ندیده است...
👈 ما می گوییم بچّه ها و نخبه های بومی این شهر و دیار حرفهای زیادی برای گفتن دارند؛ این نخبه ها کجای قصه ی پر غصه ی این شهر قرار دارند؟؟؟؟ (چه زمان، موقعِ #حمایت از آنها فرا خواهد رسید؟؟؟؟ چرا باید در پستها و رده های درجه ی دو و سه ی نهادها قرار گیرند؛ مگر #مدیریت_و_ریاست به قامت رعنای آنها نمی آید و برازنده شان نیست!!!!! تا کی باید زیردست آقایانِ #غیربومی باشند.)
👈 به خداوندیِ خدا، ما به واژه ی #غیربومی آلرژی و حساسیت نداریم، فقط دردمان این است که تمام داشته و نداشته مان تحت تاثیر غیربومی ها قرار گرفته است، با یک حسابِ سرانگشتی می توانید #آمار بگیرید از تمام نهادها، اداره ها، بانک ها و.....ببینید چند درصد مدیران و روسا #بومی و #غیربومی هستند؟؟؟ اصلاً آنچه که عیان است چه حاجت به بیان است!!! و ما منکر توانایی مدیران غیربومی نیستیم و قابل احترام هستند، ولی حرف دل ما این است که چه زمان شاهد رشد و شکوفایی قدرت مدیریتی نیروهای بومی و جوانان عزیز اردکانی خواهیم بود از کجا شروع خواهد شد؟؟؟؟ (این خطوط به نگارش درآمد تا بدانید تا چه حد مردم اردکان و اصالت بی مثالشان از دولتِ سرِ آقایان به حاشیه فرستاده شده است!!!!)
👈 به والله این شورا، شورایی نبود که مردم اردکان به آن #اعتماد نمودند و #وکیل خود کردند؛ شما فقط یک کلام به مردم بگویید #وکیل_مردم هستید یا وکیلِ #اوامر کسانی به غیر از مردم، تا تکلیفمان را بهتر بدانیم....
👈 حال بماند که اردکانی جماعت تا چه حد پیش آقایانِ #غیربومی کلاه از سر برداشته و در یک کلام، #زیردست هستند....
👈 شاید انتخابِ امروز شورا بهانه ای شد تا این #خطوط به نگارش در آید که هرگز برای تشویش اذهان عمومی نیست؛ فقط #تلنگری است بر آنانی که همچون کبک سرشان را در اوضاع اسفبار این شهر به زیر برف برده اند و اصلا کَکِشان هم نمی گزد.....
👈 این هم ختم کلام، میدان را به بچه ها و نیروهای بومی بدهید، اجازه دهید #اردکان_ما به دست خود اردکانی ها #اداره شود، به جوانِ اردکانی اعتماد کنید، اجازه ندهید که در مقابل آقایان #سرخورده باشند، بس کنید این چیدن #پازل_غیربومی_ها در اردکان را، به خدا این مردم بدون #تریبون برای امیدی به پای #صندوقهای_رای رفتند، اعتمادشان را بازیچه ی خود نسازید.....
📌دیگر حرفی ندارم، جز اینکه به مردم و بچه های اردکان اعتماد کنید همانگونه که آنها به شما اعتماد کردند.
#والسلام
#و_من_الله_التوفیق
🖋 هوادارِ مردم
@zarrhbin
🔘 دلگرمی دلهای یخزده
#رشوه ‼️
📌آدینهبخیر، داستان به اینجا رسید که آقارضا با ۷۵۰ تومانی که دولت به عنوان پاداش به او داده بود به اتفاق همسرش مهری به زیارت امام رضا علیهالسلام رفتند، #باهم بخوانیم ادامهی ماجرا را، تا ببینیم عاقبتِ #درستکاری آقارضا به کجا میانجامد...
▫️مهری و همسرش یک ماه بود از مسافرت برگشته بودند. #آقارضا خسته و افسرده به خانه آمد. #مهری پرسید: "چرا اوقاتت تلخ است؟" گفت: "آن حاجی بازاری کار خودش را کرد! وکیل گرفته و پول خرج کرده است. امروز دادگاه داشتیم، وکیل از تهران آمده است، آدمِ حرّافی است، آن قدر مسئله را پیچاند که من خودم هم به شک افتادم. در یک لحظه فکر کردم واقعاً پسر حاجی را بیخودی گرفتهام و نیتم رشوه گیری بوده است و وقتی متوجه شدهام یک همکارم گزارش علیهام داده، رفته و قاضی را خبر کردهام. #وکیل میگفت بیجهت به حاجیآقا اتهام رشوه دادن زدهام. #وکیل، قاضیِ حاضر در صحنهی رشوه را هم متهم به ندانمکاری و سهلانگاری کرد. گفت قاضیِ تازهکار باعث شده است آبروی یک تاجرِ کارخانهدارِ بزرگ برود؛
▪️#وکیل، پرونده را "سیاسی" نشان می داد. میگفت عواملِ #حزبتوده برای یک حاجی طرفدار اعلیحضرت پرونده درست کردهاند. میگفت این پرونده تسویه حساب سیاسی بین حزب توده و طرفداری اعلیحضرت است. میگفت باید با عوامل نفوذی مخالف اعلیحضرت در شهربانی مبارزه کرد. #وکیل علاوه بر تبرئهی موکلش، تقاضای اخراج پاسبان خاطی و احتمالاً عامل نفوذی حزب منحلهی توده را میکرد. تنبیه قاضیِ ناوارد را هم میخواست." #مهری از آقارضا پرسید: "حزب توده چی هست و چه کاری کرده است؟" #آقارضا گفت: "هیچ چیز دربارهی آن نمیدانم."
▫️بالاخره با حرّافی و پروندهسازی وکیل، #آقارضا محکوم شد. من فکر میکنم ما ملت از نظرِ #پروندهسازی در دنیا مقام بسیار بالایی داریم‼️ بعد از یک هفته #آقارضا با چهرهای گرفته به خانه آمد و گفت: "قاضیِ پرونده را به شهر بابک منتقل کردند. من هم به زندان متهم شدم!" #مهری سراسیمه پرسید: "یعنی تو را زندانی میکنند؟" گفت: "نه من دیگر پاسبان کلانتری و کشیک خیابان نخواهم بود. چند روز پیش رئیس کلانتری گفته بود به من کار دفتری خواهد داد. ولی از بالا دستور آمد که به زندان منتقل شوم."
▪️#آقارضا به مهری دلداری داد و گفت: "نترس! من نگهبانِ زندانیها میشوم. خودم که زندانی نمیشوم." مهری گفت: "#این_هم_عاقبت_درستکاری!" #آقارضا گفت: "عاقبت درستکاری نزد خداوند است. انشاءالله عاقبت به خیر شوم! شهربانو میگفت من به درد پاسبانی نمیخورم. واقعاً راست میگفت!" آقارضا گفت اوقاتش تلخ است. مهری بساط را چید.....هر کدام چند استکان به سلامتی هم زدند. #مهری برای شوهرش دایره و دف زد و آواز خواند. روحیهی هر دو شاد شد.
▫️#آقارضا گفت: "شاید همین انتقال به زندان راهی برای عاقبت به خیری من باشد! هیچ وقت نصیحتِ #شهربانو را فراموش نخواهم کرد. همیشه میگفت هر وقت مصیبتی بر تو وارد شد، صبر پیشه کن. به یادِ خدا باش. خدا را شکر کن. داستان حضرت ایوب پیامبر علیهالسلام را بخوان." #شهربانو گفته بود: "در هر مشکلی حکمتی هست و در هر حکمتی، نعمتی" آقارضا میگفت: "این مشکل یک نعمت است؛ نعمتی که من نمیدانم. مشکلی است که من حکمتش را نمیدانم." بعد یک (نوشیدنی) برای شادی روحِ شهربانو تا ته سرکشید و گفت: "شهربانو، روحت شاد که مرا آدم کردی! مرا بینا کردی!" 📌{۱}
▪️اواخر اسفند سال ۱۳۴۲ بود که #آقارضا به زندان منتقل شد. روز اولی که به زندان رفت، مهری خیلی نگران بود. عصر که آقارضا به خانه آمد خیلی خسته بود. گفت: "مرا مامور داخل زندان کردهاند. مستقیماً با زندانیها سر و کار دارم." البته آن زمان #یزد کلاً حدود ۳۵ نفر زندانی داشت که بیش از بیست نفر آنان یزدی نبودند. در سراسر فرمانداری کل یزد آن زمان یا استان فعلی، فقط یک زندان وجود داشت.
▫️یک هفته گذشت. #آقارضا از زندان هیچ نمیگفت. مهری هم چیزی نمیپرسید. فقط حال و احوال شوهرش را جویا میشد او هم میگفت خوبم. ولی معلوم بود که حالش خوب نیست. یک شب در میان، کشیک بود. شبهایی که کشیک بود ساعت هفت صبح به خانه میآمد. یک روز صبح ساعت ۱۰ به خانه آمد. مهری خیلی نگران شده بود.
👇👇👇👇