#صیادشیرازی، علی🌷
(۱۳۷۸_۱۳۲۳ه.ش)
فرماندهی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی
✅ پدرش #نظامی و اهل فارس بود و خودش در #درگز خراسان به دنیا آمد. بعد از گرفتن دیپلم وارد #دانشکدهیافسری شد و در رشتهی #توپخانه ادامهی تحصیل داد.
✅ در سال ۱۳۵۴، دورهای #تکمیلی را نیز در #آمریکا گذراند و پس از بازگشت، در مرکز #توپخانهیاصفهان به خدمت پرداخت.
✅ #صیادشیرازی، افسری لایق، شجاع و #متدین بود. از اینرو، به طورِ #پنهانی بر ضد #رژیمشاه فعالیت میکرد. یک سال قبل از #انقلاباسلامی، مدتی به #زندان افتاد.
✅ بعد از #پیروزیانقلاباسلامی، با آغاز درگیریها در #کردستان، همراه با #سرداررحیمصفوی به کردستان اعزام شد و توانست #پادگان_سنندج را از دست ضدِ انقلاب خارج کند. او با #دکترچمران نیز در نبردهای #کردستان همکار و موردِ #اعتماد او بود.
✅ #صیادشیرازی در طول دفاع مقدّس در #جبههها بود. در سال ۱۳۶۰، از سوی #امامخمینی به فرماندهی #نیرویزمینی منصوب شد و چندی نیز نمایندهی امام در #شورایعالیدفاع بود.
✅ در #عملیاتمرصاد نیز، که به #فروپاشی نیروهای #مجاهدینخلق در غربِ کشور انجامید، نقشِ #فعالی داشت.
✅ #امیر_سپهبد_صیاد_شیرازی در بهار سال ۱۳۷۸، هنگامی که جانشینِ رئیسِ ستادِ کلِ #ارتش بود، به دستِ #منافقین ترور شد.
نام و یادش گرامی و راهش پُر رهرو باد...
📚 فرهنگ نامهی نام آوران
(آشنایی با چهره های سرشناس تاریخ ایران و جهان)
📩 سمیّه خیرزاده اردکان
💠 حُسن ختام هم خاطرهای از صیاد دلها، یکی از بستگانِ #صیادشیرازی از خدمت سربازی فرار کرده بود و پروندهاش رو فرستاده بودند دادگاهِ نظامی، دادگاه هم به زندان محکومش کرده بود. #مادر_صیاد زنگ زد دفتر و گفت: "به علی بگو یه کاری براش بکنه این پسر جوونه، گناه داره." بهشون گفتم: "حاج خانوم خودتون به پسرتون بگین بهتر نیست؟" گفت: "قبول نمیکنه!" پرسیدم: "چطور؟" #مادر_صیاد گفت: "علی خودش زنگ زد و گفت: عزیزجون! #فامیل وقتی برام محترمه که #آبروینظام رو حفظ کنه! آبروی من نبره...."
@zarrhbin
ذرهبین درشهر
#رجایی، محمدعلی 🌷 (۱۳۶۰_۱۳۱۲ ه.ش.) مبارز سیاسی، نخستوزیر و رئیسجمهوری 👇👇👇👇👇👇👇 @zarrhbin
#رجایی، محمدعلی 🌷
(۱۳۶۰_۱۳۱۲ ه.ش.)
مبارز سیاسی، نخستوزیر و رئیسجمهوری
✅ در #قزوین به دنیا آمد. در کودکی #یتیم شد و مادرش، او و فرزند دیگرش را به سختی بزرگ کرد. #محمدعلی دورهی نوجوانی را با #کار و تحصیل در قزوین گذراند و سپس به #تهران رفت.
✅ مدتی در #نیرویهوایی خدمت کرد؛ ولی تحتِ تاثیرِ سخنانِ #آیتاللهطاللقانی، امام جماعت مسجد هدایت تهران، #ارتش را رها کرد و #معلم شد و برای تدریس به بیجار رفت.
✅ همزمان با کار کردن، توانست لیسانس ریاضی و #فوقلیسانسآمار بگیرد و در #مدارستهران، از جمله مدرسهی کمال که #دکتر_یدالله_سحابی موسس آن بود، تدریس کند.
✅ #رجایی مبارزِ #کمنظیری بود. با بسیاری از #گروهها و شخصیتهای سیاسی #همکاری میکرد، بسیار #امین_و_پایدار بود و "هرگز" دوستانش را #لو_نداد.
✅ سرانجام #ساواک او را دستگیر کرد و به اتهام همکاری با #گروههایچریکی، به گونهای #بیسابقه شکنجه و به #زندانابد محکوم کرد.
✅ اما با #پیروزیانقلاباسلامی، از زندان آزاد و #وزیرآموزشوپرورش و سپس #نمایندهیمردمتهران در مجلس شورای اسلامی شد. در همین زمان از سوی رئیس جمهوری، ابوالحسن بنیصدر، به #نخستوزیری منصوب شد.
✅ با پیشآمدهایی که به برکناریِ #بنیصدر منجر شد، #رجایی با رایِ مردم، #رئیسجمهور شد و #محمدجوادباهنر را به #نخستوزیری خود انتخاب کرد.
✅ اما پس از چند ماه این دو در هشتم شهریور سال ۱۳۶۰، در #انفجاربمبی که #منافقین در دفتر نخستوزیری کار گذاشته بودند #شهید شد
نام و یادش گرامی و راهش بر رهرو باد...
📚 فرهنگ نامهی نامآوران
(آشنایی با چهرههای سرشناس تاریخ ایران و جهان)
📩 سمیّه خیرزاده اردکان
📌 و اما اندیشهای ناب از شهید #دکترمحمدعلیرجایی که میفرمایند: مردم ما از کمبودها و کسریها گله ندارند، آنچه مردم ما را می آزارد و صدایشان را در میآورد، وجود تبعیضاتِ ناروا و سوء استفاده از #بیت_المال است و بس!
@zarrhbin
ذرهبین درشهر
...به روایتِ #حاجقاسم🥀 👇👇👇👇👇👇👇👇 @zarrhbin
...به روایتِ #حاجقاسم🥀
من #قاسمسلیمانی فرماندهی "سپاه هفتم صاحبالزمان (عج)" هستم. در سال ۱۳۳۷ در روستای "قنات ملک" از توابع کرمان به دنیا آمدم. دیپلم هستم و دارای همسر و دوفرزند یکی پسر و یکی دختر میباشم.
قبل از انقلاب در "سازمان آب" کرمان به استخدام درآمدم و پس از #پیروزیانقلاباسلامی و در اول خرداد ۱۳۵۹ به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمدم.
با شروع جنگ و حملهی عراق به فرودگاههای کشور، مدتی از هواپیماهای مستقر در #فرودگاهکرمان محافظت میکردم. دو یا سه ماه پس از شروعِ جنگ در قالب اولین نیروهای اعزامی از کرمان، که حدود ۳۰۰ نفر بودند، عازم جبهههای #سوسنگرد شدیم و به عنوان فرمانده دسته جمع مشغول به کار شدم.
در روزهای اول ورود به #جبهه، دشمن را قادر به انجام هر کاری میدانستم، اما در اولین حملهای که انجام دادیم موفق شدیم نیروهای دشمن را از کنار جاده سوسنگرد تا حمیدیه به عقب برانیم و تلفاتی نیز بر آنها وارد کنیم که این امر باعث شد تصور غلطی که از دشمن در ذهن داشتم از بین برود.
یادم میآید که پس از این حمله، شبها وارد مواضع عراقیها میشدیم. دوستی داشتم به نام "حمیدچریک" که بعداً به شهادت رسید. او حتی برخی مواقع با موتورسیکلت خود را به خاکریزهای عراقی میرساند. در آن موقع هیچکس انتظار نداشت جنگ در همان سال به پایان برسد. اگر کسی هم میگفت جنگ ممکن است ۶ سال طول بکشد، باور نمیکردیم. ولی در طولِ جنگ انتظار ۸ سال را برای ادامهی جنگ داشتیم.
من شوق و علاقهی زیادی به طرحها و مسائل نظامی داشتم و علاقمند حضور در جبهه بودم و درست به دلیل همین علاقه بود که با یک ماموریت ۱۵ روزه وارد جبهه شدم و دیگر تا آخرِ #جنگ بازنگشتم.
بهترین عملیاتی که در آن شرکت کردم #فتحالمبین بود که آن زمان برای اولینبار به ما ماموریت داده شد که تیپ تشکیل بدهیم و من که مجروح هم بودم، معاونت فرماندهی محور در جبههی "شوش" و "دشتعباس" را به عهده گرفتم. این عملیات از نظر بازدهی برای من بسیار شیرین و خاطرهانگیز است، زیرا با این که از نظر سلاح در مضیقه بودیم، اما به همت رزمندگان اسلام توانستیم ۳۰۰۰ عراقی را به اسارت در آوریم.
عملیاتِ #والفجر۸ نیز گذشته از پیروزی که با دنبال داشت، از لحاظ آمادهسازی و سختیهایی که بچهها متحمل شدند، بسیار لذت بخش بود. در این عملیات نقشِ اصلی به #ثاراللهکرمان داده شده بود.
سختترین لحظهها برای کسانی که مسئولیتی در جنگ داشتند، لحظهای بود که همرزمان یا دوستان آنان به شهادت میرسیدند و این امر وقتی شدت بیشتری مییافت که آن شهیدِ سعید به عنوان پایه و #ستونی برای جنگ مطرح بود. هنگامی که "[حسن]باقری" و "[مجید]بقایی" به شهادت رسیدند، احساس کردیم نقصی در جنگ به وجود آمده است. شهید باقری، "بهشتی" جبهه بود و کسانی امثال او، اهرمهایی در دست فرماندهان جنگ برای حل مشکلات و رفع فشارهای دشمن بودند.
بعضی مواقع شهادتِ یکی از #فرماندهان به اندازهی شهادت یک گردان در من اثر میگذاشت. شهید "حاج یونس زنگیآبادی" از این گونه افراد بود که امید لشکرِ ثارالله محسوب میشد.
[یکی از خاطرههای که از] از عملیاتِ #والفجر۸ [دارم اینکه] وقتی هنوز انتهای "راسالبیشه" سقوط نکرده بود، مطلع شدیم که نیروهای عراقی از عقب، کنارِ اسکله "قشله" پاتک کردهاند. بعد ما متوجه شدیم که یک تیپ عراقی در آنجا در محاصره قرار دارد که توانستیم همهی آنها را به اسارت در آوریم.
در روز دوم عملیاتِ #کربلای۱ در منطقهی "مِهران" قرار بود از "امامزاده حسن" به طرف "قلاویزان" حرکت کرده و مهران را آزاد کنیم. لشکر #ثارالله و #حضرترسولالله(ص) در کنار یکدیگر با نیروهای عراقی میجنگیدند. به اتفاق معاون لشکر حضرترسولالله(ص) برای الحاق نیروها به طرف خط مقدم حرکت کردیم. تقریباً هوا روشن شده بود و گرد و خاک، منطقهی عملیات را پوشانده بود. همانطور که با موتور جلو میرفتیم، جمعیت زیادی را دیدیم که از مقابل به طرف ما میآمدند، ابتدا تصور کردیم نیروهای خودمان هستند، اما مقداری که جلو رفتیم، فهمیدیم عراقی هستند. دیگر به فاصلهی چندمتری آن رسیده بودیم، به طوری که نمیتوانستیم با موتور دور بزنیم، لذا بلافاصله موتور را رها کردیم و خود را به مواضع نیروهایمان رساندیم. البته بعداً همهی آنها را به اسارت درآوردیم.
📚 حاج قاسم (جستاری در خاطرات حاجقاسم سلیمانی)
✍ به کوششِ #علی_اکبری_مزدآبادی
🏴
@zarrhbin