eitaa logo
زندگی زیبا
1.1هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
73 ویدیو
0 فایل
✔محلی برای بیان مسائل کاربردی و دینی همسرداری ✔با نظارت حجة الاسلام احمدی از مشاوران نهاد مقام معظم رهبری در دانشگاه فرهنگیان کرمانشاه کپی مطالب صرفاً با ذکر منبع مجاز است 🔶مشاوره تلفنی☎️ @moshaver_zendegi 🔶امور کانال @khademe_mola @montazer_23
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 امام جواد علیه السلام فرمودند: سه چیز است که هر کس آن را مراعات کند، پشیمان نگردد: ۱_اجتناب از عجله ۲_ مشورت کردن ۳_ و توکل بر خدا در هنگام تصمیم گیری 📖مسندالامام الجواد،صفحه ۲۴۷ ❁ سه اصل مهم برای کسب موفقیت ↫تامل و بررسی صحیح ↫استفاده از نیروی فکر دیگران برای افزایش نیروی فکر ↫کسب توان از خالق هستی و باور به اینکه تنها و ضعیف نیستم ❊ نه تنها سبب پشیمانی نمیشود ↫ بلکه احتمال موفقیت رو بسیار بالا می برد 🆔 @Zendegi_Zyba
🌷 قبل اذان صبح بود. با حالت عجیبی از خواب پرید. گفت:«حاجی خواب دیدم. قاصد امام حسین عليه السلام بهم گفت: آقا سلام رساندند و فرمودند:«به زودی به دیدارت خواهم آمد» یه نامه از طرف آقا به من داد که نوشته بود:« چرا این روزها کمتر زیارت عاشورا می خوانی؟» همینجور که داشت حرف می زد گریه می کرد. صورتش شده بود خیس اشک. دیگه تو حال خودش نبود.چند شب بعد شهید شد. امام حسین عليه السلام به عهدش وفا کرد... 📚خط عاشقی (شهید محمدباقر مؤمنی راد) 🆔 @Zendegi_Zyba
🏴 امام رضاعليه السلام مَن لَم يَخَفِ اللّه َ في القَليلِ لَم يَخَفْهُ في الكَثيرِ كسى كه در [گناهِ] اندك از خدا نترسد در [گناهِ] بسيار هم از او نمى ترسد 📖بحار الأنوار بدترین اثر زشتی های کوچک این است که راه رو برای انجام زشتی های بزرگتر باز می‌کنند نفس انسان به راحتی راضی نمیشود که یکباره گناهان بزرگ رو انجام بده ولی با گناهان کوچک دل آماده میشه 🆔 @Zendegi_Zyba
🌷 ❁ خانه مان کوچک بود؛ ↫ گاهی صدايمان می‌رفت طبقه پايين. ❁ يک روز همسايه پايينی به من گفت: ↫ به خدا اين قدر دلم می‌خواد ↫ يه روز که آقا مهدی مياد خونه، لای در خونه‌تون باز باشه، ❁ من ببينم شما دو تا زن و شوهر به هم ديگه چی می‌گيد، ↫ که اين قدر می‌خنديد؟ 📚يادگاران، مهدی باكری 🆔 @Zendegi_Zyba
🌷 عروس و داماد سر سفره عقد نشسته بودند مهمانها همه جمع بودند اما صادق از سر سفره بلند شد همه با تعجب به صادق نگاه کردند نگاه ها پر از سوال! و جواب صادق این بود مگر صدای اذان را نمی‌شنوید؟ اول نماز.... شهیدی که می‌توانست خودش را نجات دهد اما ترجیح داد خودش فدا بشود که بقیه نجات پیدا کنند 🆔 @Zendegi_Zyba
🌷 در حال عبور از خیابان سعدی بودم که چشمم افتاد به عباس که پارچه نازکی رو‌ کشیده بود روی سرش و پیرمردی را کول کرده.  جلو رفتم،سلام کردم و پرسیدم:چه اتفاقی افتاده عباس؟این بنده خدا کیه؟ انگار با دیدن من غافل‌گیر شده باشد، متعجب نگاهم کرد.  سر جایش پا به پا شد و گفت: «دارم این بنده خدا را می‌برم حمام. کسی را ندارد و مدتی هست که حمام نکرده. خدا را خوش نمی‌آد که همین‌طور رهایش کنیم» سر جام میخکوب شدم و با نگاه تحسین‌آمیزم بدرقه‌اش کردم.  📚 پرواز تا بی‌نهایت 🆔 @Zendegi_Zyba
🌷 «دایی آسانسور» دایی یوسف روی پیشانیش دو تا خال داشت یكی بزرگ و یكی كوچك. وقتی بچه بودیم، ما را روی پاهای خود می نشاند و برای خنداندن ما می گفت: « بچه ها دكمه را بزنید. » یكی از خالها را با انگشت فشار می دادیم او مثل آسانسور ما را بالا و پایین می برد. او برای ما همبازی خوبی بود . 📚کتاب هاله‌ای از نور، ص۱۸ 🆔 @Zendegi_Zyba
🌷 مرخصي كه مي آمد، حنا درست مي كرد و مي آمد سراغم، مي گفت «خانوم جون، مي خواي دست و پات رو حنا بذارم؟» مي گفتم «نه.» مي گفت «چرا؟» دست و پام را حنا مي گذاشت، مي گفت «دست و پات قشنگ مي شه.» 📚 يادگاران، جلد 15 كتاب شهيد حسن اميري (عموحسن) ، ص 11 🆔 @Zendegi_Zyba
🌷 باز هم انگشترش را بخشيده بود! پرسيدم: اين يكي را به كي دادي؟ جواب داد: انگشتر طلا دستش بود. نمي دانست حرام است. از دستش درآوردم. انگشتر خودم را دستش كردم! 📚 يادگاران، جلد ۵ كتاب شهيد عبدالله ميثمي ، ص ۷۵ 🆔 @Zendegi_Zyba