#ذکر_نورانی
#رزق_و_روزی
#مفاتیح_الجنان
#سجده
#نماز
از امام باقر(علیهالسلام) روایت شده: به زید شحّام فرمود: برای درخواست روزی، در سجده نماز واجب بگو:
يَا خَيْرَ الْمَسْؤُولِينَ، وَيَا خَيْرَ الْمُعْطِينَ، ارْزُقْنِي وَارْزُقْ عِيَالِي مِنْ فَضْلِكَ، فَإِنَّكَ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ.
ای بهترین درخواست شده و ای بهترین عطا کننده، مرا و عیالم را از فضلت روزی بخش، به درستی که تو صاحب فضل بزرگ هستی.
#الحمدلله_که_مولایم_امیرالمومنین_است.
#سجده
#حاجت
قال الصادق علیه السلام ان العبد اذا سجد فقال یا رب یا رب حتی ینقطع نفسه قال له الرب تبارک و تعالی لبیک ما حاجتک
امام صادق علیه السلام فرمودند:هرگاه بنده ای سر به سجده بگذارد وآنقدر(یارب یارب یارب) بگوید تا نفسش قطع شود ،خداوند به او خطاب میکند لبیک حاجت تو چیست ؟
بحارالانوارج83ص205
#الحمدلله_که_مولایم_امیرالمومنین_است.
#شدت_دشمنی
#ابوحنیفه_ملعون
#سجده
#چشم
وقال أبو حنيفة إني باريت أقوال جعفر بن محمّد الصادق في جميع الأحكام والمسائل فعملت بعكسه وما فاتني الّا إنّي لا أعلم أنه إذا ركع في صلاه هل يفتح عينيه أو يغمضهما حتّى أعمل بخلافه.
ابو حنیفه روزی به مريدانش گفت : من می خواهم بدانم که جعفر بن محمد (عليهما السّلام) در سجده چشم ها را می بندد یا باز می گذارد!؟ گفتند چرا؟ گفت : می خواهم ببینم اگر جعفر بن محمد (علیهما السّلام) چشم ها را در سجده می بندد ، من باز بگذارم ، و اگر او چشم ها را در سجده باز می گذارد ، من ببندم. پس حال که نمی دانم ، وقتی به سجده می روید ، يک چشم خود را ببندید و چشم دیگر را باز بگذارید ، تا در هر صورت ، بر خلاف جعفر بن محمد (عليهما السّلام) عمل کرده باشید!
زهر الربیع، صفحه ۴۸۳
#اللهم_العن_ابابکر_عمر_عثمان_عایشه
#امام_هادی_علیه_السلام
#غلام
#سجده
#اهل_خزر
شخصی به نام «بَلطون» گوید:
من یكی از دربانان متوكّل بودم، روزی پنجاه غلام از ناحيه خزر به او هدیه شد، او به من دستور داد تا آنها را تحویل گرفته و با آنان به نيكویی رفتار نمایم.
یك سال از این ماجرا گذشت، روزی من در دربار متوكّل بودم كه ناگاه امام هادی عليهالسلام وارد شد، وقتی حضرت در جایگاه خود نشست، متوكّل به من دستور داد كه غلامان را وارد مجلس نمایم. من دستور او را اجرا نمودم.
فلمّا بَصَروا بأبي الحسَن عليهالسلام سَجَدوا له بِأجمَعِهم،
وقتی آنان وارد شده و چشمشان به امام هادی عليه السلام افتاد گ،همگی به سجده افتادند.
چون متوكّل این صحنه را دید، نتوانست خود را كنترل كند و از ناراحتی خود را كشان كشان حركت داد و پشت پرده پنهان شد. آنگاه امام هادی علیهالسلام از دربار خارج شد .
وقتی متوكّل متوجّه شد كه امام عليهالسّلام مجلس را ترک فرمود، از پشت پرده بيرون
آمد و گفت: وای بر تو ای بلطون ! این چه رفتاری بود كه غلامان انجام دادند؟
گفتم: سوگند به خدا! من نمیدانم؟
گفت: از آنان بپرس.
من از غالمان پرسيدم: این چه كاری بود كه كردید؟
گفتند: این آقایی كه در اینجا حضور داشت، هر سال نزد ما میآید و ده روز كنار ما میماند و دین را برای ما عرضه میكند، او جانشين پيامبر مسلمانان است.
وقتی متوكّل از این جریان با خبر شد، دستور داد همه غلامان را از دم تيغ گذرانده و به قتل برسانم.
من نيز فرمان او را اطاعت كرده و همه آنها را كشتم.
شامگاهان خدمت امام هادی عليهالسلام شرفياب شدم، دیدم خادمش كنار درب ایستاده و به من نگاه میكند، وقتی مرا شناخت گفت: وارد شو!
من وارد شدم، دیدم امام هادی عليهالسلام نشسته، رو به من كرد و فرمود:
ای بلطون! با آن غلامان چه كردند؟
عرض كردم: ای فرزند رسول خدا! سوگند به خدا! همه آنها را كشتند. حضرت فرمود: همه آنها را كشتند؟
عرض كردم: آری، سوگند به خدا!
حضرت فرمود:
أتُحِبُّ أنْ تَراهُم؟
آیا دوست داری آنها را ببينی؟
عرض كردم: آری، ای فرزند رسول خدا!
امام هادی عليهالسلام با دست مباركش اشاره فرمود كه: پشت پرده وارد شو!
فَدَخَلتُ فإذاً أنا بِالقومِ قُعودٌ و بينَ أيديهم فاكهةٌ يأكلون.
من وارد شدم، ناگاه دیدم همه آن غلامان نشستهاند و در برابر آنان ميوههایی است كه مشغول خوردن آنها هستند.
الثاقب فی المناقب، ص۵۲۹
#اللهم_العن_ابابکر_عمر_عثمان_متوکل