eitaa logo
انارهای عاشق رمان
361 دنبال‌کننده
361 عکس
137 ویدیو
30 فایل
🌿🌿 اینجا محلی است برای نشر آثار داستانی اساتید و فارغ التحصیلان «انجمن هنری باغ انار» 🌹نشانی گروه: https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 🔸نمایشگاه انجمن: @ANARSTORY 👤ادمین: @ANARSTORY_ADMIN http://www.6w9.ir/msg/8113423 :ناشناس
مشاهده در ایتا
دانلود
در اتاقی که پر است از ابر و مه🌫 دست هایم بوی باران می دهد🌧 عکس من در قاب می خندد به من🖼 خنده اش بوی دبستان می دهد📝 بوی باد از کوچه می آید، و من🌬 در اتاقم چای را دم کرده ام☕️ با بخار گرم چایی، سقف را🎈 پر ز باغ سرد شبنم کرده ام💧 قُل قُل گرم سماور در اتاق☕️ می برد من را به عصر کوزه ها🏺 می برد تا لحظه ی افطارها🍲 می برد من را به ماه روزه ها🌙 لحظه افطار وقتی می رسید🥗 سفره پر می شد ز عطر گل یاس🌸 لحظه ای احساس می کردم که من نور دارم بر تنم جای لباس☀️ سبز می شد با پدر، باغ دعا🤲🏻 نرم می خواند از کتابی آشنا📖 با فطیر تازه مادر می رسید🥧 دست هایش داشت بوی ربّنا🌻 ╭─┈ │𝗛𝗮𝘀𝗵𝘁𝗮𝗴 ➺ │𝗝𝗼𝗶𝗻 ➺ @ANARASHEGH ╰─────────────
◇◇◇◇◇◇◇💐📻🍃◇◇◇◇◇ ❥با یک آیه قرآن صبحی دیگر را آغاز می‌کنیم❥ فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقًا لِّأَصْحَابِ السَّعِيرِ ﭘﺲ ﺑﻪ ﮔﻨﺎﻩ ﺧﻮﺩ ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ . ﻭ ﻣﺮﮒ ﻭ ﺩﻭﺭﻱ ﺍﺯ ﺭﺣﻤﺖ ﺑﺮ ﺍﻫﻞ ﺁﺗﺶ ﺳﻮﺯﺍﻥ ﺑﺎﺩ . ✨ملک: ۱۱✨ امروز در👇 سی‌فروردین‌سال‌هزاروچهارصدویک «‌‌‌‌۱‌‌‌۴‌‌‌۰‌‌‌۱/۰۱‌‌‌/‌‌۳۰» هفده‌رمضان‌سال‌هزاروچهارصدوچهل‌وسه. «۱۴‌‌‌۴‌‌۳‌‌/۹/۱۷» نوزده‌آوریل‌سال‌دوهزاروبیست‌‌ودو. «202‌‌2‌‌/4/‌‌‌19» { ☜هستیم.} مناسبت‌ها ¹- معراج رسول اکرم- صلی الله علیه و آله و سلم- ²- جنگ بدر ◇◇◇◇◇◇◇💐📻🍃◇◇◇◇◇ ╭─┈┈ │𝗛𝗮𝘀𝗵𝘁𝗮𝗴 ➺ │𝗝𝗼𝗶𝗻 ➺ @ANARASHEGH ╰─────────────
دعای عهد.mp3
1.21M
هر صبح: 🤲🏻📿 ╭─┈┈ │𝗛𝗮𝘀𝗵𝘁𝗮𝗴 ➺ │𝗝𝗼𝗶𝗻 ➺ @ANARASHEGH ╰─────────────
🔸 خدایا مرا در این ماه به سوی کارهای شایسته هدایت فرما. ╭─┈┈ │𝗛𝗮𝘀𝗵𝘁𝗮𝗴 ➺ │𝗝𝗼𝗶𝗻 ➺ @ANARASHEGH ╰─────────────
اگر بناست رحمت کسی به ما کمک کند خدا کند که زودتر خود خدا کمک کند ضیافت کریم ها که بی گدا نمی شود کرم کن و بگو کسی به این گدا کمک کند من اشتباه کردم ولی مرا رها نکن بجز تو کیست که به این بی سر و پا کمک کند گناه کردنم به آبروی من لگد زده به این بدون آبرو کسی چرا کمک کند؟ اگر هوار میزنم، اگر که جار می زنم میان راه مانده ام یکی مرا کمک کند نگو که تحبس الدعا شدم نگو رها شدم بگو چه حربه ای به من بجز دعا کمک کند برای من که قبح غفلت و گناه ریخته حیا بهترین دواست به من حیا کمک کند بیا مرا درست کن بیا ضرر نمی کنی نمی شود خدا همش به خوب ها کمک کند به هر کجا که میروم ضمانتم نمی کنند به طوس می روم مگر امام رضا کمک کند اگر که خورده کار من گره؛ گره گشا که هست به عاشقان، رقیه گره گشا کمک کند چقدر تا دم سحر سر بریده پدر به دختر سه ساله روی نیزه ها کمک کند ز ناقه زجر لعنتی مرا ز مو بلند کرد به دختر تو عمه به زیر چکمه ها کمک کند ╭─┈ │𝗛𝗮𝘀𝗵𝘁𝗮𝗴 ➺ │𝗝𝗼𝗶𝗻 ➺ @ANARASHEGH ╰─────────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸🌿🌸🌿 🌸🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸🌿 🌸🌿🌸 🌸🌿 🌸 ؛﷽؛ 💕 ⚡️ ✍🏻 محمد ابرو بالا انداخت. خوب می دانست که وقت شوخی نیست؛ اما نمی توانست جلوی خودش را بگیرد در دل قسم خورد که برای امروز همین بار آخر است که سر به سرش می گذارد. - دلت رفته براش که الان حرص می خوری؟ از جا پرید و ضربه محکمی به پای محمد کوبید. صدای قهقهه محمد بالا رفت. مامور قانون این همه لوده نوبر بود. - هیس محمد فقط خفه شو... - خیله خب... خیله خب... بقیه‌ش؟ خودش را روی مبل پرت کرد و به محمد زل زد: - می گم نکنه بلایی سرش بیاره؟ شاید اگه میاوردمش اینجا بهتر بود... می تونست کمک کنه... محمد ادامه داد: - می تونست جاسوس باشه!؟ سر تکان داد و گفت: - می دونم... پیداش کن... تا ببینیم چی میشه... شاید چیزی دستگیرمون شد! محمد سرتکان داد و گفت: - ته توش در میارم! ببینم چی میشه... امیدوارم بلایی سرش نیاد... - منم امیدوارم... *** دو سه رو بیشتر از زمانی که آریا مشخصات دخترک را به محمد داده بود نمی گذشت. کنارش نشسته بود و برخلاف همیشه چشم هایش برق شیطنت نداشت. برعکس خیلی جدی نشسته بود. درست مانند وقت هایی که قصدش واقعا کار بود و نه شوخی و آزار آریا... - دختره خودکشی کرده! آریا گردنش را چنان بالا آورد که رگش درد گرفت. اخمی کرد و با چشمان گرد شده به محمد خیره شد 🚫کپے مطلقا ممنوع🚫 پرده اول رمان👇🏻 https://eitaa.com/ANARASHEGH/1307 🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱 ╭─┈ │𝗛𝗮𝘀𝗵𝘁𝗮𝗴 ➺ │𝗝𝗼𝗶𝗻 ➺ @ANARASHEGH ╰───────────── 🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱
معراج در یک نگاه روشنایی روز از صحنه گیتی رخت بر بسته و تاریکی شب، همه جا را فرا گرفته بود. مردم از کار و تلاش روزانه، دست کشیده و در خانه خود آرمیده بودند. پیامبر اسلام نیز می خواست پس از ادای فریضه، برای رفع خستگی در بستر آرام بگیرد. ناگهان صدای آشنای جبرئیل امین را شنید: «ای محمد! برخیز! با ما همسفر شو؛ زیرا سفری دور و دراز در پیش داریم». جبرئیل امین، مرکب فضاپیمایی به نام «براق» را پیش آورد. محمد(ص) این سفر با شکوه و بی سابقه را از خانه ام هانی یا مسجدالحرام آغاز کرد، ولی با همان مرکب به سوی بیت المقدس روانه شد و در مدت بسیار کوتاهی در آن محل فرود آمد. در مسجدالاقصی (بیت المقدس) با حضور ارواح پیامبران بزرگ مانند ابراهیم(ع)، موسی(ع) و عیسی(ع) نماز گزارد. امام جماعت نیز پیامبر اکرم(ص) بود. سپس از مسجدالاقصی، «بیت اللحم» ـ زادگاه حضرت مسیح(ع) ـ و خانه های پیامبران دیدن کرد. پیامبر در برخی جایگاه ها به شکرانه چنین سفری و تحیت محل های متبرکه، دو رکعت نماز شکر به جای آورد. آن گاه مرحله دوم سفر خود را که حرکت به سوی آسمان های هفت گانه بود، آغاز کرد. پیامبر همه آسمان ها را یکی پس از دیگری پیمود و ساختار جهان بالا و ستارگان را دید. ولی در هر آسمان به صحنه های تازه ای برمی خورد و با ارواح پیامبران و فرشتگان سخن می گفت. او در بعضی آسمان ها با دوزخ و دوزخیان و در بعضی آسمان های دیگر با بهشت و بهشتیان برخورد کرد و از مراکز رحمت و عذاب پروردگار بازدید به عمل آورد. ایشان، درجه های بهشتیان و اشباح دوزخیان را از نزدیک مشاهده کرد. سرانجام به «سدرة المنتهی» در آسمان هفتم و «جنةالمأوی» (بهشت برین) رسید و در آنجا، آثار شکوه پروردگار هستی را دید. وی چنان اوج گرفت و به جایی رسید که جز خدا، هیچ موجودی به آنجا راه نداشت. حتی جبرئیل از حرکت باز ایستاد و گفت: «به یقین، اگر به اندازه سرانگشتی بالاتر آیم، خواهم سوخت». آنگاه حضرت محمد(ص) در آن جهان سراسر نور و روشنایی، به اوج شهود باطنی و قرب الی الله و مقام «قاب قوسین أو أدنی» رسید. خداوند در این سفر، دستورها و سفارش های بسیار مهمی به پیامبر فرمود. بدین صورت، معراج که از بیت الحرام ـ و به گفته بعضی، از خانه ام هانی، دختر عموی آن حضرت و خواهر امیرالمؤمنین علی(ع) ـ آغاز گشته بود، در سدرةالمنتهی پایان پذیرفت. سپس به پیامبر دستور داده شد از همان راهی که عروج کرده است، باز گردد. پیامبر هنگام بازگشت، در بیت المقدس فرود آمد و از آنجا راه مکه را در پیش گرفت. ایشان در میانه راه به کاروان بازرگانی قریش برخورد کرد، در حالی که آنان شتری را گم کرده بودند و در پی آن می گشتند. پیامبر از آبی که در میان ظرف آنان بود، قدری نوشید و باقی مانده آن را به زمین ریخت و بنابر روایتی، روی آن، سرپوش گذارد. حضرت محمد(ص) پیش از طلوع فجر در خانه «ام هانی» از مرکب فضاپیمای خود فرود آمد. درباره معراج بیشتر بخوانید در👇🏻: https://hawzah.net/fa/Magazine/View/4227/5719/56783/%D8%AD%DA%A9%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D9%85%D8%B9%D8%B1%D8%A7%D8%AC-%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85%D8%A8%D8%B1 ╭─┈ │𝗛𝗮𝘀𝗵𝘁𝗮𝗴 ➺ │𝗝𝗼𝗶𝗻 ➺ @ANARASHEGH ╰─────────────
جنگ یا غزوه بدر غَزْوه بَدْر یا بَدرُالکُبریٰ، نخستین جنگ با فرماندهی پیامبر(ص)، میان مسلمانان و مشرکان قریش پس از هجرت پیامبر به مدینه، در هفدهم رمضان سال دوم هجری در منطقه بدر روی داد. در این جنگ، مسلمانان علی‌رغم کم‌شمار بودن به پیروزی رسیدند و چند تن از بزرگان مشرکان کشته یا اسیر شدند. این پیروزی جایگاه مسلمانان در مدینه را تثبیت کرد. بنابر منابع تاریخی، از علل پیروزی مسلمانان، جانفشانی و دلاوری مسلمانان به‌ویژه علی (ع) و حمزه سیدالشهداء، بود. این غزوه جزو معدود جنگ‌هایی است که در قرآن ذکر شده و نمونه‌ای از امدادالهی دانسته شده است. ╭─┈ │𝗛𝗮𝘀𝗵𝘁𝗮𝗴 ➺ │𝗝𝗼𝗶𝗻 ➺ @ANARASHEGH ╰─────────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸🌿🌸🌿 🌸🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸🌿 🌸🌿🌸 🌸🌿 🌸 ؛﷽؛ 💕 ⚡️ ✍🏻 شمرده و جدی توضیح داد: - با آمپول هوا... تو خونش حشیش بوده و یه ماده مخدر دیگه! هیچ اثری از قتل نبوده! حتی اجباری هم به خود کشی تو ظاهر ماجرا دیده نمیشه... دختره دراز می‌کشه رو تخت و به خودش آمپول هوا تزریق می کنه! می گن احتمالا بخاطر مصرف مواد دچار توهم یا یه همچین اختلالی شده و باعث شده خودش بکشه... مقدار این ماده تو خونش هم به شدت بالا بوده... اخم هایش غلیظ تر شد. محمد ادامه داد. - دایره جنایی هم پرونده رو مختومه اعلام کرده! قلبش به تپش افتاد. او مطمئن بود مرگ او یک خودکشی ساده نیست. همین دیروز پیش رئیس بود و گفته بود آن شیرینی مخصوص را می خواهد. چقدر به در و دیوار زده بود تا توانسته بود نقش یک فرد دریده و نا اهل  را بازی کند. در جوابش گرچه رئیس خونسرد گفته بود که او را به خارج فرستاده اما وحشت و اضطرابی  مبهم در حالت صورتش دیده می شد. سری تکان داد و نفس عمیقی کشید. - در آینده مشخص میشه که جریان چیه! هرچند میشه گفت دلایل کافی برای خودکشی داشته؛ اما مرگش مشکوکه! کی فوت کرده؟ محمد کمی فکر کرد. - دوشب قبل! آریا سری تکان داد. از موضوعی مطمئن شد. دخترک میان دستان کثیف رئیس نقطه ضعفی داشته! - ردی از خانوادش هست؟ - من چیزی پیدا نکردم... اما بازم دنبالش هستم... آریا پرسید: - کجا پیداش کردن؟ - تو یه هتل به نام، ظاهراً دختره در اتاقش باز گذاشته که جنازه اش خیلی سریع پیدا بشه... اممم مثل اینکه لبش و بازو هاش کبود بوده که شک می کنند نکنه موضوع قتله... اما پزشک قانونی می گه بخاطر مصرف همون مواده آریا سرتکان داد و بلند شد. باید محموله ای را به شخصی می رساند. می دانست آن شخص هم واسطه است و رئیس از او آشنایی کامل دارد. پس نمی توانست بی گدار به آب بزند و او را تحویل قانون بدهد. محموله مصادره می‌شد اما از جایی دیگر. 🚫کپے مطلقا ممنوع🚫 پرده اول رمان👇🏻 https://eitaa.com/ANARASHEGH/1307 🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱 ╭─┈ │𝗛𝗮𝘀𝗵𝘁𝗮𝗴 ➺ │𝗝𝗼𝗶𝗻 ➺ @ANARASHEGH ╰───────────── 🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱
◇◇◇◇◇◇◇💐📻🍃◇◇◇◇◇ ❥با یک آیه قرآن صبحی دیگر را آغاز می‌کنیم❥ إِنَّ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبِيرٌ ﺑﻲ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﻥ ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺷﺎﻥ ﻣﻰ ﺗﺮﺳﻨﺪ ، ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﺁﻣﺮﺯﺵ ﻭ ﭘﺎﺩﺍﺷﻲ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺳﺖ . ✨ملک: ۱۲✨ امروز در👇 سی‌ویک‌فروردین‌سال‌هزاروچهارصدویک «‌‌‌‌۱‌‌‌۴‌‌‌۰‌‌‌۱/۰۱‌‌‌/‌‌۳۱» هجده‌رمضان‌سال‌هزاروچهارصدوچهل‌وسه. «١٤٤٣/٩/١٨» بیست‌آوریل‌سال‌دوهزاروبیست‌‌ودو. «202‌‌2‌‌/4/‌‌‌20» { ☜هستیم.} مناسبت‌ها ¹- اولین شب قدر ◇◇◇◇◇◇◇💐📻🍃◇◇◇◇◇ ╭─┈┈ │𝗛𝗮𝘀𝗵𝘁𝗮𝗴 ➺ │𝗝𝗼𝗶𝗻 ➺ @ANARASHEGH ╰─────────────