eitaa logo
اشعار آیینی محمد عابدی
418 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
123 ویدیو
24 فایل
به اصرار هنردوستان و عاشقان ادبیات، برخی از اشعار آیینی اینجانب محمد عابدی در کانال زیر قرار گرفت تا مورد استفاده عزیزان قرار گیرد. 🔰ارتباط با ادمین @Kara_holding
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🙏🏻🌹 به مناسبت عطش‌باران ............... او برای تن عالَم، است آسمان است که در قلب زمین، مهمان است و باشد است نگاهش، عطشش باران است شاعران دست به دامان قلم‌ها شده اند ریسه در ریسه، شب شهر، است ، شده نورُ علیٰ نور، ببین آمده و جهان تابان است بود و به وقت خوابش لای‌لای پسر فاطمه‌ها است و ، عطشش را دارند او شراب است و دهانش، چقدَر میخانه ست! خنده به لب دارد و گریه ذوق‌زده، دور سرش حیران است آنقدَر شوق به لب‌های آمد که روی بازوی او، جای دو سه دندان است آمد به طوافِ شبِ گهواره او پرِ قنداقه‌ی این ، عجب درمان است قصه‌ی پیرهنش، از دل گذشت گفت با گریه که او است قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @pelak15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🙏🏻✋🏻🌷 برای و (ع) و (ع) و (ع) ............ است و چندین ، جهان روشن شد از دشتِ شب ترسیده بود از سایه های هرز ، گل کرد و به داسش، هرزگی را چید کودکی پا بر زمینِ بوریا بگذاشت که میان آسمان آوازه اش پیچید تا بگوید که غلام حلقه بر گوش است بال خود را آن شب به در کوبید بست بر قنداقه‌اش، دخیلِ بال بعد از آن گرفت و بر خودش بالید لای لایش آیه های و بود چشم در چشم باید که می خوابید کودکی شد رفت در کوچه، پیِ بازی با همان - شاخه‌ای از بید - آفتاب، او را زیادی دید که گونه و پیشانی‌اش را بارها بوسید دست در دست هر وعده در شبهه‌ی خلقِ خدا را از پرسید اهل بود و پای مولا مست شد از جامِ بس که مِی نوشید روزگار، او را همیشه می خواست پیش آمد! به خود لرزید مادرش شد در یک شب پرسوز شمعِ در، خاکسترش را برد تا ناهید باب شد هر صبح و شام، آری بارها در و در شد تهدید تا از غم نجاتش داد ، را به او بخشید بود و ، او شد شد عباس و دور او چرخید گاه در ، غرق بود و غرق گاه از ، می بارید را دید در خون را که از می جوشید را دید در چشمان گریانش دشمنی را که به او یکریز می خندید با خودش می گفت ، تو را دارم دارم اول بر خدا بعدش به تو آن که بود و زور بازویش به صد فرمانده می چربید آن که دادندنش دیده‌اش تر شد، نشد آلوده‌ی تردید باز شد خدا را رو کرد او که شد، عارفی حتی نشد نزدیکِ او در هرچه کرد از سجده و اعمال او تقلید او که در هم شد هم او در می بارید و می تابید «کربلا در کربلا می ماند اگر» می رفت روضه‌ها با و با شده جاوید این جهان، بی اصلا چه لطفی داشت!؟ این جهان، بی اصلا نمی ارزید! کاش با ، چندین سال در می‌شد دلم تبعید قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @pelak15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹🔸تقدیم به ارباب عالم امام حسین علیه السلام🔸🔹 باید ای روح! پرستوی مهاجر باشی تا که در جاده‌ی خورشید مسافر باشی «بُعدِ منزل نَبُوَد در سفر روحانی» سعی کن با حرم دوست مجاور باشی اشک را بر مژه تسبیح کن از شادی و غم باید ای چشم! پیِ صیدِ جواهر باشی بال در بال کبوتر بنشین بر بامش نکند ای دل من! مرغ مهاجر باشی ای پرستو! خبر سبز بیاور با خود تا در این دایره، بی‌واسطه زائر باشی راه معشوق اگر دور و دلت بی‌تاب است ‌کاش با پای دلت همرَهِ جابر باشی «پیرهن‌چاک و غزل‌خوان» نفسی عابس باش در جنون غرق شو آنقدر که شاعر باشی «اسم اعظم بکند کار خود ای دل! خوش باش» شاید این بار حبیب ابن مظاهر باشی! وعده‌ی گندم ری خام و سیاهت نکند چون زُهیر بَجَلی باش که تاجر باشی تو خودت باش! دلت را به دل او بسپار باید اینگونه در این معرکه حاضر باشی نشدی پاسخِ «مَن یَنصُرُنی» در تاریخ که از اقبالِ بد، انسانِ معاصر باشی ای زبان! مدحتِ «مصباحِ هُدی» کار تو نیست عرش مشغول ثنا شد که تو قاصر باشی ای حدیث نبوی! شعرِ بلیغِ علوی! نبُرید از تو سخن، تا متواتر باشی آسمان دید زمین دور سرت می‌چرخد گفت: حق داری از اسمش مُتحیّر باشی آمدی دیده‌ی زهرا ز تو روشن‌تر شد تا در آیینه‌ی عالم مُتبلوِر باشی اشک شوق است که از دیده‌ی حیدر جاری‌ست آمدی خنده به لب‌های برادر جاری‌ست شب رحمت، شب میلاد، شب باران است شبِ شادی‌ست، ولی چشم جهان گریان است سوره‌ی مائده و توبه و وَالفَجر بخوان شب تنزیلِ حدید و نَبَأ و انسان است آسمان‌ها و زمین گرم سماع‌اند، ببین! در حریم علوی حور و ملک رقصان است فُطرُس از شوق به قنداقه‌ی او بال کشید دردِ عشق است که بر درد جهان درمان است فاطمه دست به گهواره‌ی او دارد و عرش چرخشش در گرُوِ حرکت این دستان است این حسین کیست که عالم همه دیوانه‌ی اوست؟ این جنون چیست که هر عاقل از او حیران است؟ هستی از گوشه‌ی لبخند حسین است که هست غمِ عشقش سبب خلقت هر انسان است «جلوه‌گاهِ رخِ او دیدهٔ ما تنها نیست» ماه و خورشید در این آینه سرگردان است بر لب پنجره جاری شد و خورشید شکفت حُسنِ یوسف که نشانش به تن گلدان است نام او خلعت ابری به تن خشکِ کویر سوره‌ی واقعه با زمزمه‌ی باران است اشک زهرا به لب کوچک نوزاد چکید: «قطره آبی بدهیدش! پسرم عطشان است» قصّه‌ی پیرهنش از دل یعقوب گذشت گفت با گریه که او یوسف بی‌کنعان است آه خورشید نهان شو! مکن ای صبح طلوع! امشبی را شَهِ دین در حرمش مهمان است... ✨گروه هیئت الشعرا✨ 🌷سروده ی جمعی از شاعران قم🌷 https://eitaa.com/heiatoshoara 🔹در نشر معارف اهل بیت سهیم باشیم🔹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا