🤦🏻😭 به پیشگاه #بابالحوائج_علیاصغر_علیهالسلام
#ستاره
.................
#خورشید، زمینگیر شد و رفت #قمر
از دور، #ستاره ای زد اما پرپر
او را به کسی نشان نمی داد #رباب
تااینکه مبادا نخورد چشم و نظر
باید که #علی را بشناسد عالم
آری خبر این است، #علی بود خبر
مادر، جگرش آب شد اما دل کَند
گفت این پسرت! #حسین، آرام ببر
#قرآن شد و لشکری به هم ریخت از او
انداخت به پای آیه اش، تیغ... سپر
رنگ از رخ آسمان پرید، ابر دوید
تا حرمله پرسید #پدر یا که #پسر!؟
بی تاب تر از #عمه، #رباب است #رباب
یک دست به سر دارد و دستی به کمر
#محمد_عابدی
قم المقدسه
#شب_جمعه
#شب_زیارتی_حسین_ع
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15
هدایت شده از اشعار آیینی محمد عابدی
🖤😭 برای امیرالمومنین (ع) و حضرت زهرا (س)
افتاده
...............
میان باغ، خداوندِ تاک افتاده
ابوتراب است اما به خاک افتاده
همان علی که بیابان، بهشت شد با او -
هزار نخل به پایش هلاک افتاده
زدند حضرت ریحانه را برای فدک
گذار مرگ به «روحی فداک» افتاده
چنان به کعبه ی حیدر لگد زد آن ملعون
که تا لبالب دیوار، چاک افتاده
حسن نمی خوابد، زینب از خودش خسته ست
حسینِ او، از خورد و خوراک افتاده
مربع
علی همان غواصی که دستْ بسته پرید
میان عکس چقدر دردناک افتاده
به رمز «یا زهرا» دل زدند بر کارون
کنار ساحل، هجده پلاک افتاده
#محمد_عابدی
قم المقدسه
#اشعار_علوی_فاطمی
🆔 https://eitaa.com/Abedi_Aaeini
هدایت شده از اشعار آیینی محمد عابدی
آخ ماااااااااادر 😭😭😭
#اشعار_فاطمی
مشت آتش
....................
نور می بخشد جهانی را اگر زرتشتِ آتش
مادر ما را چرا آتش زده ست و کشته آتش!؟
مظهر غیرت، علی را دستْ بسته می کشاندند
جان به لب شد تا که بر چادر رسید انگشت آتش
مادری ققنوس وار آمد که ایمان ها نسوزد
موی او آتش گرفت از هجمه ی پُرپشت آتش
سیلی از دیوار و در را تاب آورد آه... اما
تا به خود آمد مدینه، شد کبود از مشت آتش
شعله شعله، مستیِ هیزم فروکش کرد و خوابید
گرم بود اما به جهل این جماعت، پشت آتش
در میان دست خود پروانه ای دارد شکسته
وا شود با ذوالفقارِ اشک اگر که مشت آتش
#محمد_عابدی
قم المقدسه
🆔 @Abedi_Aaeini
هدایت شده از اشعار آیینی محمد عابدی
🤦🏻😭 دلتنگ #حضرت_زهرا (س) و #امام_رضا (ع)
دست قنوت
.................
دست قنوتم خشکِ خشک و غرق پینه
حال دلم شب های سنگین #مدینه
دلتنگ #زهرا می شوم، دست خودم نیست!
از کودکی بیماری ام دارد زمینه
نوبت گرفتم از مطب؛ #دکتر_حسینی!
بلکه بگیرد سینه ام قدری #سکینه
دکتر به جای نسخه، #مشهد کرد تجویز
هر #هشت ساعت یک «#رضا» از عمق سینه
از چشم هایش #فاطمه می ریخت؛ گفتم:
ای جان! مگر هست از #حرم، بهتر گزینه!؟
بیمار بعدی داخل آمد، پا شدم من
گفتم که دکترجان: «چقدری شد هزینه!؟»
لبخند زد گفت: «ای پسر من رو همین بس
که مادرم #زهرا، قنوتم رو ببینه!»
#محمد_عابدی
قم المقدسه
🔰 لینک اشعار آیینی محمد عابدی
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15