#اسرار_عبادات
#اسرار_نماز
(قسمت بیست و یکم )
🔰 فصل چهارم 🔰
نمونهای از آداب مهم قلبی عبادات (طمانینه)
🔸احادیثی درباره «طمانینه»:
1⃣ در حديث است كه يك طايفه از امّت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلم را كه وارد جهنّم میكنند، از هيبت مالك جهنّم اسم پيغمبر را فراموش میكنند، با آنكه در همان حديث است كه آنها اهل ايمان هستند و قلوب و صورتهاى آنها از نور ايمان درخشان و متلألى است. (علم اليقين. ج 2، ص 1039).
2⃣ جناب محدّث عظيم الشّأن مجلسى، رحمه اللّه در مرآت العقول در شرح حديث شريف كنت سمعه و بصره فرمايد:
«كسى كه چشم و گوش و ديگر اعضاى خود را در راه اطاعت حق تعالى صرف نكند، داراى چشم و گوش روحانى نشود و اين چشم و گوش ملكى جسمانى در آن
عالم نرود و در عالم قبر و قيامت بى گوش و چشم باشد و ميزان سؤال و جواب قبر، آن اعضاء روحانى است.» (مرآة العقول، ج 10، ص 392)
#حضرت_امام_خمینی_ره
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ تا دستت بازه، برای آخرتت کاری بکن‼️
✅ با یه نگاه، با یه لبخند، با یه حرف، با یه حرکت قلم...
#ماه_مبارک_رمضان
@Emam_kh
9.mp3
1.9M
🔰 شرح و تفسیر ادعیه_روزانه ماه رمضان
💠 دعای روز نهم
✨"اللهمّ اجْعَلْ لی فیهِ نصیباً من رَحْمَتِكَ الواسِعَةِ واهْدِنی فیهِ لِبراهِینِكَ السّاطِعَةِ وخُذْ بناصیتی الى مَرْضاتِكَ الجامِعَةِ بِمَحَبّتِكَ یا أمَلَ المُشْتاقین
🔸 خدایا قرار بده برایم در آن بهرهاى از رحمت فراوانـت و راهنمائیم كن در آن به برهان و راههاى درخشانت و بگیر عنانم به سوى رضایت همه جانبهات بدوستى خود اى آرزوى مشتاقان".✨
🎤 با بیان شیرین آیت الله مجتهدی تهرانی رحمت الله علیه
@Emam_kh
#نماز_خوبان
🌸 در سفر عمره، در خدمت شهید
#آیت_الله_دستغیب بودم. بلیط یکسره و مستقیم به جده پیدا نشده بود لذا به بیروت رفتیم که از آنجا به عربستان برویم.
🌼 در فرودگاه بیروت چند ساعت معطل شدیم. وقتی سوار هواپیما شدیم نزدیک مغرب بود. هواپیما باز هم تأخیر داشت.
حاج آقا کوشش کرد #نماز را اول وقت بخواند.
🌸 خدمه می گفتند نمی شود پیاده شوید؛ ممکن است هواپیما حرکت کند! آنقدر هواپیما تأخیر کرد که حساب کردیم تا رسیدن به عربستان و جده نماز #قضا می شود.
🌼 ایشان با ناراحتی برخاستند و گفتند: پیاده شویم. اگر چه هواپیما برود.
خدمه گفتند: درها بسته شده و هواپیما در حال روشن شدن است! ایشان چند لحظه ایستاده و در حال توجه خاصی سکوت کردند!
🌸 وقتی هواپیما روشن شد، از موتور آن آتش محسوسی بیرون آمد؛ فوراً هواپیما را خاموش و مسافرین را پیاده کردند و گفتند 4 ساعت دیگر تأخیر داریم.
ایشان با خوشحالی بسیار با دوستان پیاده شده و می گفتند: «نماز، نماز.»
🌼 به محض رسیدن به سالن فرودگاه، نماز را با توجه و شکرگزاری اقامه کردند. سلام نماز را که دادیم، مأمورین گفتند: آقا سوار شوید نقص هواپیما برطرف شده و می خواهد حرکت کند!
📚 شاهد یاران، شماره 53 و 54، ص 5.
@Emam_kh
خدایا در این لحظات نورانی مارا به کاروان
نمازگزاران اول وقت که به امامت و پیشوایی
مهدی فاطمه س از کوچه های شهرمان در گذر
هست برسان با صلوات بر محمد آل محمد وعجل فرجهم .....
اللّهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهم🌹🌹
@Emam_kh
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
🌹 آیه ۱۰۴ سوره مائده
🌸 وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَىٰ مَآ أَنْزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ ءابَآءَنَآ ۚ أَوَلَوْ كَانَ ءابَآؤُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ
🍀 ترجمه: و هنگامی كه به آنان گفته شود: به سوی آنچه خداوند نازل كرده و به سوی پیامبر بیایید گویند: آیینی كه پدرانمان را بر آن یافته ایم ما را بس است. آیا هر چند پدرانشان چیزی نمی دانستند و هدایت نشده بودند [باز هم باید راه آنان را ادامه دهند؟]
🌷 #تَعَالَوْا: بیایید
🌷 #حَسْبُنَا: ما را بس است
🌷 #وَجَدْنَا: یافتیم
🌷 #ءابَآءَنَآ: پدرانمان
🌸 این آیه در مدینه نازل شده است و در ادامه آیه قبلی است و به دليل و منطق #مشرکان در بدعت های نابجا در مورد حیوانات که در آیه قبلی بیان شده اشاره كرده، مى فرمايد: «وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَيْهِ ءاباءَنا: و هنگامی که به آنان گفته شود: به سوی آنچه خداوند نازل کرده و به سوی پیامبر بیایید گویند: آیینی که پدرانمان را بر آن یافته ایم ما را بس است» در حقيقت خلافكاری ها و بت پرستی هاى آنها از يک نوع بت پرستى ديگر يعنى تسليم بدون قيد و شرط در برابر آداب و رسوم خرافى اجدادشان سر چشمه مى گرفت.
🌸 #قرآن صريحاً به آنها پاسخ مى دهد: كه «أَ وَ لَوْ كانَ ءاباؤُهُمْ لا يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ: آیا هر چند پدرانشان چیزی نمی دانستند و هدایت نشده بودند [باز هم باید راه آنان را ادامه دهند؟] بنابراين، كارشان شما مصداق روشن تقليد «جاهل» از «جاهل» است كه در ميزان عقل و خرد بسيار ناپسند مى باشد.
🔹 پيام های آیه ۱۰۴ سوره مائده
✅ #قرآن، مردم را به پیروى از دستوراتِ خدا و پیامبر دعوت می کند.
✅ پذیرفتن دعوت #اسلام، سبب تعالى و رشد است.
✅ اصل، #فرهنگ_الهى است، نه فرهنگ گذشتگان
✅ #قرآن و سنّت و سیره و حكومت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ملاک عمل است.
✅ #وجدان خود را حاكم كنیم
✅ #ادب و #احترام به گذشتگان آرى، پیروى از افكار جاهلانه ى آنان و وفادارى نابجا خیر
✅ #تقلید كوركورانه، نشانه ى بى عقلى است.
✅ #جاهل هدایت پذیر، بى خطر است. خطر آنجاست كه جاهلان، هدایت پذیر نباشند.
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
⭕️ خطیبزاده: بخشی از منابع ارزی ایران تا پایان هفته آزاد میشود.
نه لازم بود FATF پذیرفته و اجرا شود؛
نه لازم بود برنامه موشکی تعطیل شود؛
نه لازم بود برنامه هستهای تعطیل شود؛
نه لازم بود ایران از نفوذ منطقهای بکاهد؛
و...
فقط کافی بود زبان دنیا رو بلد باشیم....
👤 علیرضا_گرائی
@Emam_kh
🔴تصویربرداری لازم نیست، نماز را اقامه کنید
🔹حمید رسایی: امشب بعد از دیدار مدیران رسانه با رییس جمهور، وقتی نماز جماعت برپا شد، تصویربرداران متعددی در مقابل صف جماعت ایستاده بودند تا از نماز جماعت تصویر بردارند که آقای رییسی گفت:ثواب نماز جماعت بیشتره. تصویربرداری لازم نیست، اقایون برید نمازتون رو بخونید.
@Emam_kh
‼️انجام دادنِ مُبطلِ روزه به سبب بی اطلاعی از حکم شرعی
🔷 اگر به سبب بیاطلاعی از حکم شرعی، کاری را انجام دهد که روزه را باطل میکند ـ مثل اینکه نمیدانست خوردن دارو نیز مانند سایر خوردنیها روزه را باطل میکند و در روز ماه رمضان دارو خورد ـ روزهاش باطل است و باید آن را قضا کند ولی کفاره بر او واجب نیست.
‼️ قرص زیر زبانی
🔷 اگر هنگام استفاده از قرص های زیر زبانی، آب دهان با آن آغشته شده باشد، در صورت بیرون ریختن آن، روزه صحیح است.
📕 منبع: leader.ir
@Emam_kh
روزنامه جمهوری اسلامی که هنوز تیترهای دروغ آن در حمایت از برجام و عملکرد روحانی_ ظریف فراموش نشده، با طلبکاری از دولت رئیسی نوشته:
"وقتی میبینید نمیتوانید مذاکرات را به نتیجه برسانید، از کسانی که در این زمینه تجربهای موفق دارند کمک بگیرید."
قطعا یکی از علتهای این حجم از وقاحت و پررویی این جماعت، راهبرد غلط "احیای برجام" است. در واقع اینان که امروز باید از عملکرد ۸ سال روحانی خجل باشند و سکوت کنند، وقتی می بینند وزیر خارجه هرچند روز یکبار درباره احیای برجام حرف میزند طبیعتا خود را به جای پاسخگو، در مقام طلبکار و مدعی می بینند. در حالی که بسیاری از مشکلات همین امروز کشور ناشی از برجام و حواشی آن بوده.
کاش دولت سیزدهم که در عرصه های مختلف نشان داده عزم جدی برای تغییر رویکرد و خدمت رسانی دارد، در این مورد خاص اشتباه خود را تصحیح کند، زیرا طبق برجام ساختار درهم تنیده تحریمهای غرب علیه ایران تغییر خاصی نمیکند و لذا منفعتی نیز نصیب مردم نمیشود.
ادامه این روند تنها منجر به مدعی شدن کسانی میشود که در ۸ سال گذشته کشور را به چنین روزی انداختند...
#امیرحسین_ثابتی
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😢😢😢😢
حرفی برای نوشتن ندارم
آمار آخرش وحشتناک است
@Emam_kh
باید پای صحبت خدا بنشینیم تا راه را پیدا کنیم.
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
@Emam_kh
رمان #بغض_محیا
قسمت صدونودودوم
شب بخیر آرومی گفتن...
و خودم را روي تخت رها کردم با لبخند...
و نفسم را بیرون دادم...
و چشم روي هم گذاشتم...
اما خدا میداند که تا صبح خوابم نبرد از ذوق مال او شدن...
دم دماي شش صبح بودکه هوشم برد بالاخره...
با پرش سنگینی رویم از خواب پریدم...
با دیدن مینا لعنتی فرستادم و چشمانم را مالیدم...
و با غر گفتم ...
- تو دیگه از کجا پیدات شد...
- مگه میشه امروز کنارت نباشم؟!...
بدبخت خر ...
پتو را روي سرم کشیدم...
- کی به تو گفته که آخه کله سحر بیاي ور دل من...
کنارم دراز کشید...
" - تا ساحل و دارم که غم ندارم...
ماشاال تمام اخبار روز رو در اسرع وقت بهم میرسونه"...
شانه اي بالا انداختم...
و پتو را محکم تر دوباره روي سرم کشیدم...
پتو را از روي سرم کشید...
"- پاشو بابا خبر مرگت...
روز خر شدنته...
ساعت یازده لنگ ظهر گرفتی خوابیدي"...
پوفی کشیدم و پتو را پس زدم...
- پاشو بابا آقاجونت گفته دو عاقد بیاد...
اونوقت تو هنوز تو جایی...
با رخوت خمیازه اي کشیدم و کسل سرجایم نشستم...
و بی توجه به وراجی هاي مینا یک راست بلند شدم و حمام رفتم...
همانطور با حوله از حمام بیرون آمدم...
و دیدم ساحل و مینا روي تخت نشستند...
ساحل با دیدنم کل مسخره اي کشید...
چشم غره اي رفتم و شروع کردم به خشک کردن موهایم...
مینا خندید...
- حالا کم ناز بیا بابا...
شانه ام را گرفت و روي صندلی نشاندم...
و با ساحل شروع کردن به آماده کردنم...
هر چند بدون کمک آنها هم میتوانستم حاضر شوم...
موهایم را که خشک کردند...
هر چقدر هم که اصرار کردند تا آرایشم کنند نگذاشتم...
به هواي قولی که به امیرعباس داده بودم...
هر چند که عروس بودم...
لباس یک دست سفیدي پوشیدم...
و با ساحل و مینا پایین رفتیم...
عمه با دیدنمان سریع به داخل آشپزخانه رفت...
و اسپند دان را آورد و دور سرم گرداند...
و ماشا الهی نثارم کرد...
حاج آقا آمده بود و همه در سکوت در نشیمن بودند...
و انگار که تنها حال وصل را عمه ام داشت...
کنار امیرعباس نشستم بی حرف...
و با مهر یک سکه دوباره صیغه محرمیت میانمان جاري شد...
چقدر تفاوت داشت حال الانمان با گذشته...
و بابت این چقدر خدا را شکر میکردم...
بله که دادم صلواتی فرستادند همه...
و تنها هدیه ربع سکه ي آقاجون بود...
هرچند که توقعی هم نبود تمها صیغه محرمیتی ساده بود...
ساحل و مینا شیرینی و میوه تعارف کردند...
و نگار هم چاي را دور گرداند...
گپ و گفت بقیه گل انداخت دوباره...
نگاهی به صندلی اي که چند لحظه پیش حاج آقا روي آن نشسته بود انداختم...آنقدر در خودم غرق
بودم که حتی متوجه رفتن او هم نشدم...
نگاه گرداندم میان خانواده ام...
چقدر حال متفاوتی داشتم...
نمی دانم چه مرگم بود که حتی جرات نگاه کردن به امیرعباس را هم نداشتم...
انگار در دلم رخت میشستند...
و به قول مینا همه چیز زیادي سرجاي خودش بود ...
وعجیب نبود که من عادت به این نظم نداشته باشم؟!...
دستم را که گرفت دلم که نه تمام تنم گرم شد...
نگاهش کردم...
لبخندي زد...
لبانم را روي هم فشار دادم طبق عادت...
و جرعه اي از چاي روبه رویم خوردم...
کم کم همه متفرق شدم و من هنوز مصرانه روي صندلی ام چسبیده بودم...
مینا چشم غره اي نامحسوس زد و اشاره کرد به امیرعباس...
نگاهی به امیرعباس کردم...
که مینا در گوشم گفت...
"- چرا عین این منگولا چسبیدي به صندلی...
ادامه دارد...
💖 🧚♀●◐○❀