✍️ #تنها_میان_داعش
قسمت_بیست_و_ششم
💠 گریه یوسف را از پشت سر میشنیدم و میدیدم چشمان این رزمنده در برابر بارش اشکهایش #مقاومت میکند که مستقیم نگاهش کردم و بیپرده پرسیدم :«چی شده؟»
از صراحت سوالم، مقاومتش شکست و به لکنت افتاد :«بچهها عباس رو بردن درمانگاه...» گاهی تنها خوشخیالی میتواند نفسِ رفته را برگرداند که کودکانه میان حرفش پریدم :«دیدم دستش #زخمی شده!»
💠 و کار عباس از یک زخم گذشته بود که نگاهش به زمین افتاد و صدایش به سختی بالا آمد :«الان که برگشت یه راکت خورد تو #خاکریز.»
از گریه یوسف همه بیدار شده بودند، زنعمو پشت در آمد و پیش از آنکه چیزی بپرسد، من از در بیرون رفتم.
💠 دیگر نمیشنیدم رزمنده از حال عباس چه میگوید و زنعمو چطور به هم ریخته و فقط به سمت انتهای کوچه میدویدم. مسیر طولانی خانه تا درمانگاه را با #بیقراری دویدم و وقتی رسیدم دیگر نه به قدمهایم رمقی مانده بود نه به قلبم.
دستم را به نرده ورودی درمانگاه گرفته بودم و برای پیش رفتن به پایم التماس میکردم که در گوشه حیاط عباسم را دیدم.
💠 تختهای حیاط همه پر شده و عباس را در سایه دیوار روی زمین خوابانده بودند. بهقدری آرام بود که خیال کردم خوابش برده و خبر نداشتم دیگر #خونی به رگهایش نمانده است.
چند قدم بیشتر با پیکرش فاصله نداشتم، در همین فاصله با هر قدم قلبم به قفسه سینه کوبیده میشد و بالای سرش از #نفس افتادم.
💠 دیگر قلبم فراموش کرده بود تا بتپد و به تماشای عباس پلکی هم نمیزد. رگهایم همه از خون خالی شده و توانی به تنم نمانده بود که پهلویش زانو زدم و با چشم خودم دیدم این گوشه، #علقمه عباس من شده است.
زخم دستش هنوز با چفیه پوشیده بود و دیگر این #جراحت به چشمم نمیآمد که همان دست از بدن جدا شده و کنار پیکرش روی زمین مانده بود.
💠 سرش به تنش سالم بود، اما از شکاف پیشانی بهقدری #خون روی صورتش باریده بود که دلم از هم پاشیده شد.
شیشه چشمم از اشک پُر شده و حتی یک قطره جرأت چکیدن نداشت که آنچه میدیدم #باور نگاهم نمیشد.
💠 دلم میخواست یکبار دیگر چشمانش را ببینم که دستم را به تمنا به طرف صورتش بلند کردم. با سرانگشتم گلبرگ خون را از روی چشمانش جمع میکردم و زیر لب التماسش میکردم تا فقط یکبار دیگر نگاهم کند.
با همین چشمهای به خون نشسته، ساعتی پیش نگران جان ما #نارنجک را به دستم سپرد و در برابر نگاهم جان داد و همین خاطره کافی بود تا خانه خیالم زیر و رو شود.
💠 با هر دو دستم به صورتش دست میکشیدم و نمیخواستم کسی صدایم را بشنود که نفس نفس میزدم :«عباس من بدون تو چی کار کنم؟ من بعد از مامان و بابا فقط تو رو داشتم! تورو خدا با من حرف بزن!»
دیگر دلش از این دنیا جدا شده و نگران بار غمش نبودم که پیراهن #صبوریام را پاره کردم و جراحت جانم را نشانش دادم :«عباس میدونی سر حیدر چه بلایی اومده؟ زخمی بود، #اسیرش کردن، الان نمیدونم زندهاس یا نه! هر دفعه میومدی خونه دلم میخواست بهت بگم با حیدر چی کار کردن، اما انقدر خسته بودی خجالت میکشیدم حرفی بزنم! عباس من دارم از داغ تو و حیدر دق میکنم!»
💠 دیگر باران اشک به یاری دستانم آمده بود تا نقش خون را از رویش بشویم بلکه یکبار دیگر صورتش را سیر ببینم و همین چشمان بسته و چهره #مظلومش برای کشتن دل من کافی بود.
#حیایم اجازه نمیداد نغمه نالههایم را #نامحرم بشنود که صورتم را روی سینه پُر خاک و خونش فشار میدادم و بیصدا ضجه میزدم.
💠 بدنش هنوز گرم بود و همین گرما باعث میشد تا از هجوم گریه در گلو نمیرم و حس کنم دوباره در #آغوشش جا شدهام که ناله مردی سرم را بلند کرد.
عمو از خانه رسیده بود، از سنگینی #قلب دست روی سینه گرفته و قدمهایش را دنبال خودش میکشید. پایین پای عباس رسید، نگاهی به پیکرش کرد و دیگر نالهای برایش نمانده بود که با نفسهایی بریده نجوا میکرد.
💠 نمیشنیدم چه میگوید اما میدیدم با هر کلمه رنگ #زندگی از صورتش میپَرد و تا خواستم سمتش بروم همانجا زمین خورد.
پیکر پاره پاره عباس، عمو که از درد به خودش میپیچید و درمانگاهی که جز #پایداری پرستارانش وسیلهای برای مداوا نداشت.
💠 بیش از دو ماه درد #غیرت و مراقبت از #ناموس در برابر #داعش و هر لحظه شاهد تشنگی و گرسنگی ما بودن، طاقتش را تمام کرده و #شهادت عباس دیگر قلبش را از هم متلاشی کرده بود.
هر لحظه بین عباس و عمو که پرستاران با دست خالی میخواستند احیایش کنند، پَرپَر میزدم تا آخر عمو در برابر چشمانم پس از یک ساعت #درد کشیدن جان داد...
ادامه_دارد......
✍️نویسنده: فاطمه_ولی_نژاد
الإمام عليّ عليه السلام
مَغْلُوبُ الشـَّهْوَةِ أَذَلُّ مِن مـَمْلوكِ الرِّقِّ.
🔴امام عـلى عليه السلام فرمود:
مغـلوب شـهوت، ذليل تر از برده زرخـريد است.
🔶شهوت، تنها «شهوت جنسى» نيست.
هر نوع خواسته هاى نفسانى و اميال و غرايز كه در وجود ماست، نوعى «شهوت» است. خواسته هايى دارد و در پى «اشباع» شدن و «ارضاء» است.
كسى كه نتواند بر خواسته هاى #نفس و تمايلات دل خويش «مهار» بزند، بلكه مغلوب و محكوم آن غريزه شود، به ذلت و خوارى مى افتد.
🔶مغلوب #شهوت_جنسى شدن، آدمى را به حرام مى افكند و رسوا مى سازد.
❌مغلوب شهوت مالى، انسان را گرفتار حرامخوارى و ثروت اندوزى و قارون صفتى مى كند.
🔶مغلوب شهوت جاه و مقام، انسان را براى رسيدن به آنچه «ندارد»، يا نگهداشتن آنچه «دارد»، به هر تباهى، رذالت، خفّت و ننگ وامى دارد و او را برده اى رام مى سازد.
❌بردگى نفس و غلامى شهوت، بسيار فاجعه بارتر از حقارت برده اى است كه خريد و فروش مى شود و نزد اين و آن به خدمت و بيگارى مى پردازد.
👈 سربلند و آقا كسى است كه «برده شهوت» نباشد.
📙غررالحكم ج6 ص138
🔻شهید هادی کجا و من کجا؟
مذهبی بودم،
کارم شده بود چیک و چیک📸
سلفی و یهویی ...✌️
عکسهای مختلف با #چادر و #روسری لبنانی!
من و دوستم یهویی توی کافیشاپ
من و زهرا یهویی #گلزارشهدا ... !!
من و خواهرم یهویی ... !!!
عکس لبخند با #عشوه های ریز دخترانه ...
دقت میکردم که حتما چال لپم نمایان شود در تمامی عکسها ...😔
#کامنتهایم یکی در میان احسنت و فتبارک الله👌 ...
#دایرکتهایم پر شده بود از تعریف و تجمیدها ...
از نظر خودم کارم اشتباه نبود📛
چرا که حجاب داشتم
#حجاب_برتر
کم کم در عکسهایم رنگ و لعابها بالا گرفت☺️
تعداد #مزاحمها هم خدا بدهد برکت!
کلافه از این صف طویل مزاحمت ...🙄😓
♨️یکبار از خودم جویا شدم چیست علت؟!؟!؟!؟!
چشمم خورد به کتابی📚
رویش نشسته بود
#خروارها_خاک_غفلت ...
هاا کردم و خاکها پرید از هر طرف ...
📖« #سلام_بر_ابراهیم» بود عنوان زیر خاکی من .
" #ابراهیم هادی" خودمان ...
همان گل پسر
#خوشتیپ
#چارشانه
و #هیکل روی فرم
و #اخلاق ورزشی
شکست #نفس خود را ...
شیک پوشی را بوسید و گذاشت کنج خانه ...🏚
ساک ورزشیاش هم تبدیل شد به کیسه پلاستیکی!
رفتم سراغ #ایسنتا و پستها
نگاهی انداختم به کامنتها؛
۸۰ درصدش جنس #مذکر بود!!!📛🔞
با احسنت ها و درودهای فراوان!
لابه لای کامنتها چشمم خورد به حرفهای #نسبتا بودار برادرها!
دایرکتهایم که بماند!
⚡️عجب لبخند ملیحی ...
⚡️عجب حجب و حیایی ...
انگار پنهان شده بود پشت این حرفهای نسبتا ساده ؛
💥عجب هلویی ...🍑
💥عجب قند و نباتی، ای جان!🍭
از خودم بدم آمد😣
شرمسار شدم از این همه عشوه و دلبری ...
#شهیدهادی کجا و من کجا😥
باید نفس را قربانی میکردم ...
پا گذاشتم روی نفس و خواستم کمی بشوم شبیه ابراهیم و ابراهیمها ...
✍ دعا میکنم اگر تا حالا این #کتاب رو نخوندین، توفیق خوندنش نصیبتون بشه .👌👌👌واقعا فوق العاده است ...
#شهید_ابراهیم_هادی
#سلام_بر_ابراهیم
🌹🌷🌹🌷🌹
💠اگر #نفس خودتان را تصفیه کردید باک از هیچ چیز نداشته باشید.
اگر نفس خودتان را تصفیه کردید، باک از هیچ چیز نداشته باشید، مردن چیز سهلی است، چیز مهمی نیست. این است که حضرت امیر(ع) مولای همه ما می فرمود که من به موت آن قدر انس دارم که بیشتر از انسی که بچه به پستان مادرش دارد.
#امام_خمینی
📚صحیفه نور، جلد ۵،صفحه ١۴٢
@Emam_kh
#اسرار_عبادات
#اسرار_نماز
(قسمت هشتم)
🌑 «مادر بتها، بت نفس شما است».(۱)
🌴 قال الله تعالى:
«وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً الىَ اللَّه وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلى اللَّه؛
🌴كسى كه از خانهاش بيرون شود در حالى كه هجرت كننده به سوى #خدا و رسول اوست، آن گاه #مرگ او را در يابد، پاداش او بر خدا واقع (و لازم) شده است.» (نساء- ۱۰۰)
🍃هجرت صورى و صورت هجرت عبارت است از هجرت با تن از منزل صورى به سوى كعبه يا مشاهد اولياء (ع).
🍃هجرت معنوى خروج از بیت #نفس و منزل #دنيا است إلى اللّه و رسوله. هجرت به سوى رسول و ولىّ نيز هجرت إلى اللّه است.
🍃تا وقتی كه نفس، تعلّقى به خويش و توجّهى به انّيّت دارد، مسافر نشدهاست.
🍃تا بقاياى انانيّت در نظر #سالك است و دیوار شهر خودیت و اذان اعلام خود خواهى مختفى نشده، در حكم حاضر است نه مسافر و مهاجر.
🍃در مصباح الشّريعة آمدهاست:
قالّ الصّادق عليه السّلام:
🔆«العبوديّة، جوهرة كنهها الرّبوبيّة،
فما فقد من العبوديّة وجد في الرّبوبيّة،
و ما خفى من الرّبوبيّة أصيب في العبوديّة؛
🔆«بندگى، گوهرى است كه باطن آن ربوبيت است.
پس، هر چه از بندگى به دست نيامده باشد، در ربوبيت يافته میشود.
و هر چه از ربوبيت پوشيده و پنهان باشد، در بندگى حاصل میگردد.»(۲)
__________
(۱)«مادر بتها، بت نفس شماست
زانكه آن بت مار و اين بت اژدهاست»
(مولوى)
(۲)مصباح الشّريعة، «في حقيقة العبودية»، باب ۱۰۰.
#حضرت_امام_خمینی_ره
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
🌹 آیه ۹۸ سوره انعام
🌸 وَهُوَ الَّذِيٓ أَنْشَأَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ ۗ قَدْ فَصَّلْنَا الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ
🍀 ترجمه: و او کسی است كه شما را از یک نفس آفرید، بعضی استقرار یافته و بعضی به ودیعت نهاده؛ ما آیات خود را برای قومی كه می فهمند بیان كردیم.
🌷 #أَنْشَأَكُم: پدید آورد، آفرید
🌷 #مُسْتَقر: قرارگاه و قرار گرفتن
🌷 #مُسْتَوْدَع: به ودیعت نهاده
🌷 #فَصَّلْنَا: بیان کردیم
🌷 #يَفْقَهُونَ: می فهمند
🌸 این آیه همانند سایر آیات سوره انعام در #مکه نازل شده است. اين آيه درباره توحید و خداشناسی است، #قرآن براى اين هدف گاهى انسان را در آفاق و جهان هاى دور دست سِير مى دهد، و گاهى او را به سِير در درون وجود خويش دعوت مى نمايد. نخست مى فرمايد: «وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ: و او کسی است که شما را از یک #نفس آفرید» يعنى، شما با اين همه چهره هاى گوناگون و افكار متفاوت و تنوّع وسيع در تمام جنبه هاى وجودى، همه از يک نفس آفريده شده ايد، و اين نهايت عظمت #خالق و آفريدگار را مى رساند كه چگونه از يك مبدأ اين همه چهره هاى متفاوت آفريده است؟
🌸 سپس مى فرمايد: « فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ: بعضی در [زمین] استقرار یافته و بعضی در [اصلاب و رحم ها] به ودیعت نهاده» در پايان آيه بار ديگر مى فرماید: «قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ: ما آیات خود را برای قومی که می فهمند بیان کردیم»
🔹 پیام های آیه ۹۸ سوره انعام 🔹
✅ اصل وریشه ی همه ما یکی است، پس این همه اختلاف و برتری طلبی و تبعیض چرا؟
✅ این همه تنوع و نوآوری در خلقت انسان ها تنها از یک نفس ، نشانه ی عظمت #خداوند است.
✅ #انسان تا اهل فهم نباشد، از معارف بهره نمی برد.
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
﷽❣
سلام_امام_زمانم
💓عشق آن دارم ڪہ تا آید #نفس
🌸از #جمال دلبرم گویم فقط ...
💓حق پرستم، مقتدایم مهدی است
🌸تا ابد از سرورم گویم فقط ...
#اللهـم_عجل_لولیڪ_الـفرج
❤️السلام علیک یا بقیه الله