#دانستنی
[بخشی از تفسیر آیهای سؤالانگیز (نساء 34)]
برخورد مرد با نشوز زن
با نمايان شدن نشانه هاي ناسازگاري و خوف نشوز، به ترتيب سه مرحله برنامه هاي اصلاحي «موعظه، قهر و تأديب» انجام مي گردد.
1. پند و اندرز: (فَعِظوهُنّ)؛ آنان (زنان ناشزه) را موعظه كنيد.
2. قهر و هجر: اگر موعظه مؤثّر نشد در بستر از آنان جدا شويد تا متنبّه گردند: (واهجُروهُنَّ فِي المَضاجِع). روشن است كه به مطلق هجران امر نشده، بلكه مقيّد است به جدايي در رختخواب.
دو احتمال در كيفيّت اجراي اين دستور هست:
أ. مرد در بستر رو برگرداند و پشت به همسر، با اظهار بي مهري بخوابد. روايتي از امام باقر(عليهالسلام) مؤيّد همين است: يحوّل ظهره إليها.[2]
ب. در دو رختخواب جداگانه در يك اتاق، يا دو اتاق بخوابند تا زن متنبّه شود.
برخي گفته اند: بر پايه ظاهر تعبير «المضاجع» به صيغه جمع، بايد در همان بستر معهود به زنش پشت كند نه در بستري ديگر[3]
؛ ولي جمع بودن «مضاجع» مؤيد اين برداشت نيست، زيرا به جمعِ شوهراني خطاب مي كند كه به نشوز همسرشان گرفتار شده اند؛ يعني هر مردي، در رختخوابش، از
===========
[2]ـ فقه القرآن، ج2، ص192.
[3]ـ مجمع البيان، ج3 ـ 4، ص69.
همسرش جدا گردد.
عمده، معناي «في» است كه آيا مراد از «في المضاجع» در خصوص بستر است يا در زمينه و درباره موضوع بستر؟
چون استعمال لفظ در بيش از يك معنا محذوري ندارد ـ هرچند برخي همانند مؤلف آلاء الرحمن[1]
آن را درست ندانسته اند ـ مي توان هر دو معنا را از كلمه (فِي المَضاجِع) استفاده كرد.
گفتني است كه در تفسير (واهجُروهُنّ) افراط و تفريط رخ داده است: برخي پنداشته اند از «هُجر» يعني سخن زشت است[2]
و بعضي نيز از هجار به معناي طناب دانسته اند و (واهجُروهُنّ) يعني «شدُّوهنّ بالهجار و... »[3]
؛ اين گونه تفسيرهاي خشونت آميز از رسوبات تفكّر دوران جاهليت است، زمخشري آن را تفسير ثُقلاء ناميده است.[4]
«هجر» از هجرت به معناي ترك و رهايي عاقلانه است.
شايان ذكر است كه مفارقت، حدّ مشخصي ندارد و به اندازه اي است كه اثرگذار باشد يا بي نتيجه بودنش روشن گردد. قرطبي، يك ماه را پيشنهاد داده و هجران يك ماهه پيامبر خداصلي الله عليه و آله و سلم از حفصه را دليل آورده است، چنان كه در تفسير آيه شريفه (واِذ اَسَرَّ النَّبي اِلي بَعضِ اَزواجِه)[5]
خواهد آمد.[6]
===========
[1]ـ آلاء الرحمن، ج2، ص399.
[2]ـ الجامع لاحكام القرآن، مج3، ج5، ص150.
[3]ـ ر.ك: الكشاف، ج1، ص507؛ الجامع لاحكام القرآن، مج3، ج5، ص150.
[4]ـ الكشاف، ج1، ص507.
[5]ـ سوره تحريم، آيه 3.
[6]ـ ر.ك: الجامع لاحكام القرآن، مج3، ج5، ص151.
3. تنبيه بدني: اگر پند و اندرز بر زن ناشزه كارگر نيفتاد، به قهر و جدايي هم بي اعتنايي كرد، نوبت به سومين مرحله اصلاحي مي رسد، چون اين زن احتمالاً دلداده ديگري است و به شوهر دلبستگي ندارد، زيرا اگر به همسر خود علاقه مند بود، به بسترش مي آمد.
شوهر عادل بايد نهي از منكر كند و او را از ادامه معصيت بازدارد و به وظايف شرعي خود وادارد.
نهي از منكر واجب است و براي اجراي آن چه كسي سزاوار است، بيگانه يا خودي؟
بديهي است كه بهتر است پاي اجانب به حريم خانواده و ناموس كسي باز نشود و خود شوهر بازدارندگي از گناه زن را عهده دار شود، چنان كه برخي از فقها فتوا داده اند كه در عصر غيبت، شوهر مي تواند حدود الهي را درباره همسرش عمل كرده و او را تنبيه كند.[1]
معناي اين سخن، قيّوميت حكم خدا بر زن است نه قيّم بودن مرد بر زن، پس شوهر در اين گونه موارد، از باب نهي از منكر همسرش را تنبيه مي كند؛ نه در موارد ديگر، هرچند وي كارهاي متعارف خانه را انجام ندهد.
گفتني است كه تنبيه بدني نبايد افراطي باشد؛ يعني سبب زخم، شكستگي و كبودي گردد، از اين رو در برخي روايات آمده است كه با چوب مسواك تنبيه كنند.[2]
از اين حديث برمي آيد كه در صورت تجويز زدن، شوهر حق ندارد به دلخواه خود ـ برابر غضب و عصبانيت ـ بزند، بلكه بايد به ميزان و كيفيتي بزند كه تنبّه آور باشد.
===========
[1]ـ شرائع الاسلام، ج1، ص312؛ جواهر الكلام، ج21، ص388.
[2]ـ من لا يحضره الفقيه، ج3، ص521؛ مجمع البيان، ج3 ـ 4، ص69.
تذكّر: 1. يكي از عناصر محوري همسرداري امساك به معروف يا تسريح به احسان و نيز معاشرت به معروف است. اين دستور هرگز با جرح عاطفه، تحقير هويّت و ناديده گرفتن شخصيت زن سازگار نيست.
2. ظاهر آيه اين است كه امور ياد شده مترتب بر خوف نشوزند نه خود نشوز؛ يعني با ظهور نشانه هاي نافرماني و خودسري، احكام مزبور مترتب مي شوند و سرّ آن اين است كه موعظه جهت ترميم علامت نشوز راهگشاست و قبل از آنكه به خود نشوز منتهي شود چاره انديشي شده باشد.
تسنيم 559/18 تا 562
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
#مطهریشناسی
#نورگیری_از_مصباح
الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلا اللَّهَ وَکفَي بِاللَّهِ حَسِيبًا؛(أحزاب 39)«کساني که پيامهاي خداوند را ميرسانند و از او بيم دارند و از هيچ کس جز او هراسي ندارند، خدا براي ارزيابي اعمالشان کافي است».
استاد شهيد علامه آيتالله مرتضي مطهري يکي از شخصيتهاي برجسته روزگار ماست. او از ذخاير علمي، فکري و فلسفيِ نهتنها ايران، بلکه جهان اسلام به شمار ميآيد؛ انديشمندي که عصاره مهمترين انديشههاي زمانه را فرا گرفته بود و به خوبي آنها را تجزيه و تحليل ميکرد و در کنار ارزيابي آنها، ابتکارات فکري و تواناييهاي ذهني خويش را نيز بر ميراث فلسفي و علمي عالمان سلف ميافزود.
او اندوختههاي دانش خويش را با سبکي مطلوب و شيوهاي جذاب و شيوا و حتيالمقدور با بياني ساده عرضه ميکرد. بر اين اساس، اغراق نيست اگر گفته شود که دهها سال بايد بگذرد و از ميان هزاران جوينده علوم اسلامي، فردي چونان شهيد مطهري برآيد تا جويندگان معارف ناب از جويبارهاي وجودش جرعههاي حکمت و معنويت بنوشند.
علامه مصباح یزدی (رضوان الله علیه)، آفتاب مطهر، فصل اول: دانشور ژرفاندیش، قله معرفت (ص 13)
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
در 18 دی 1365 در چنین روزی (18 دی) پیکر روحانی و بسیجی شهید، منصور کرامتی، در شهر بجنورد تشییع و در مزار شهدای شهرک تاتار واقع در 15 کیلومتری غرب بجنورد به خاک سپرده شد. مرحوم آية الله مهماننواز امام جمعه اسبق بجنورد در سخنرانی خود روی مزار شهید فرمود: «منصور کرامتی یکپارچه ایمان بود».
راه شهیدان پررهرو باد.
محمدرضا کرامتی
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
🔹گوشه ای حیرت انگیز از دلنوشته ی سردار سلیمانی برای دخترش...
پدرم هر بار که میرفت دفتر یکی از دخترها را با خودش میبرد. آن بار، دفتر فاطمه خانم را با خودش برده بود و برای او نوشته بود. نامه خیلی زیبایی نوشته بود و آن سوالی که قبل از رفتنش از ایشان پرسیده بودیم، آنجا که رسیده بود، فراغتی پیدا کرده بود و در آن فاصله چند ساعته، نوشته بود.
*پدر در بخشی از آن نامه نوشته بودند: «عزیزم من متعلق به آن سپاهی هستم که نمیخوابد و نباید بخوابد تا دیگران در آرامش بخوابند؛ بگذار آرامش من فدای آرامش آنان بشود؛ دختر عزیزم شما در خانه من در امان و با عزت و افتخار زندگی میکنید؛ چه کنم برای آن دختر بی پناهی که هیچ فریادرسی ندارد و برای آن طفل گریان که هیچ چیز ندارد و همه چیز خود را از دست داده است؛ پس شما مرا نذر خود کنید و به او واگذار نمایید؛ بگذارید بروم. چگونه میتوانم بمانم در حالی که همه قافله من رفته است.
*من جا ماندهام. دخترم خیلی خستهام. ۳۰ سال است که نخوابیدهام اما دیگر نمیتوانم؛ نمیخواهم بخوابم؛ من در چشمان خود نمک میریزم که پلکهایم جرات بر هم آمدن نداشته باشد؛ تا نکند در غفلت من آن طفل بیپناه را سر ببرند؛ وقتی فکر میکنم آن دختر هراسان تویی، نرجس است، زینب است و آن نوجوان و جوان در مسلخ خوابانده که در حال سر بریده شدن است، حسینم یا رضایم است،
از من چه
توقعی دارید؟
نظارهگر باشم؟
بیخیال باشم؟
تاجر باشم؟
نه من نمیتوانم
اینگونه زندگی بکنم.»
🌺روحت شاد ای شهید
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️تنها التماس امام خمینی رحمت الله علیه از مردم ایران
🔹من التماس میکنم به ملت ایران، من دست ملت ایران را میبوسم...
📌 #خبر_فوری_سراسری
بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا
@fori_sarasari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رازداری از صفات بارز مسعوده 😂
@TwitterParsianOfficial
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
#گزیده_تفسیر_سوره_نساء_آیه سلام
اِنَّمَا التَّوبَةُ عَلَي اللهِ لِلَّذينَ يَعمَلونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ يَتوبونَ مِن قَريبٍ فَاُولئِكَ يَتوبُ اللهُ عَلَيهِم وكانَ اللهُ عَليماً حَكيما (نساء، 17)
در آيه پيشين به توبه گنهكاران و قبول آن از سوي خداوند اشاره شد. اين آيه شروط قبولي توبه را تبيين و هم توبه بندگان را بيان مي كند: (ثُمَّ يَتوبونَ مِن قَريب)، هم توبه الهي به معناي لزوم پذيرش از سوي خدا را: (اِنَّمَا التَّوبَةُ عَلَي الله... ).
توبه به معناي بازگشت، هم وظيفه عبد است كه بايد از مخالفت به موافقت و از عصيان به اطاعت رجوع كند و در حقيقت، مرجع او خداست و به سوي وي بازمي گردد، و هم لطف خداي سبحان كه به سوي بنده اي بازمي گردد كه قبلاً او را دربر نمي گرفت، بنابراين، توبه حق تعالي رجوع او از عقوبت و عذاب به لطف و تفضّل و بخشش است.
حقيقت توبه، رجوع است نه رجوع از گناه، از همين رو بازگشت ابتدايي لطف خدا به عبد و نيز توجه جديد الهي بعد از رجوع عبد به خدا، همه توبه خدايند، با آنكه درباره خدا اصلاً سخن از رجوع از گناه مطرح نيست و بر همين اساس كه توبه هم رجوع خدا بر بنده است با لطف و مهرباني، و هم بازگشت بنده به سوي خداست با تقرب، معصومان(عليهمالسلام) نيز در حال رجوع و تقرب اند، زيرا هر توبه اي مسبوق به گناه نيست، بلكه در توبه تنها دوري از خدا مطرح است و انسان سالك نائل به مقام خليفةاللّهي نيز از همين رو كه خود را از خدا دور مي يابد، توبه و استغفار دارد.
چنان كه اشاره شد، توبه انسان همواره ميان دو توبه الهي است؛ نخست لطف خدا بنده را دربر گرفته و موفق به توبه مي كند، آن گاه پس از توبه و بازگشت عبد به سوي خدا، بار ديگر لطف حق تعالي شامل بنده شده و توبه اش را مي پذيرد و اين، توبه دوم الهي است.
مراد از «توبه» در (اِنَّمَا التَّوبَةُ عَلَي اللهِ لِلَّذين... ) نيز توبه دوم الهي است؛ يعني توبه معهودي كه خداوند در مرحله نهايي تعهد داده است. الف و لام در (التَّوبَة) نيز براي عهد و مراد از جمله مزبور «إنما قبول التوبة علي الله» است. طبق تعهّد و وعده قطعي خداوند، در صورت رعايت شرايط توبه از سوي خداوند، پذيرش توبه او بر خداوند لازم است. معناي تعهد الهي به چيزي، وجوب از سوي خود حق تعالي است و بازگشتِ (اِنَّمَا التَّوبَةُ عَلَي الله) به «إنما التوبة عن الله» است؛ بدين معنا كه يقيناً خداي سبحان توبه مي كند؛ نه اينكه بايد بكند؛ يعني واجب از خدا (يجب عن الله) است نه واجب بر خدا، همان گونه كه بعد از پذيرش توبه و برطرف شدن گناه، عقاب غيرمجرم ظلم است و چنين تعذيبي ممتنع از خداست نه ممتنع بر او. خلاصه آنكه وجوب قبول توبه، لزومي است كه خداوند سبحان از سر لطف و رحمت وبراساس وعده، آن را تعهد و بر خود واجب كرده است؛ نه لزوم تكليفي و تحميل از غير خدا بر او، زيرا چيزي بر خدا واجب نمي شود و هيچ چيزي بر خدا حاكم نيست، بلكه حكومت اسمي از اسماي الهي بر اسم ديگر است؛ يعني رحمت او بر غضب و احسان او بر عدل و مانند آن حاكم مي شود.
تصريح به محفوف بودن توبه عبد به دو توبه و لطف الهي، براي آن است كه كسي نپندارد كه بازگشت از گناه مستقلاً به دست خود بنده است.
خداوند سبحان به صورت حصر عهد كرده است كه توبه گنهكار را بپذيرد: (اِنَّمَا التَّوبَةُ عَلَي الله... )، به دو شرط: 1. گناه از روي جهالت و سفاهت باشد: (لِلَّذينَ يَعمَلونَ السُّوءَ بِجَهالَة) نه از سر عناد، نفاق و تجرّي. جهل در اين جا در مقابل عقل و به معناي سفاهت است نه در مقابل علم ـ هرچند علمي هم كه اثر عملي ندارد در حكم جهل است ، وگرنه هرگز توبه عالمان پذيرفته نبود؛ حال آنكه توبه از احكام تكليفي است و نسبت به عالم و جاهل مشترك است و چون تكليف به توبه مستلزم قبول آن در صورت امتثال است، ممكن نيست تكليف به آن مشترك اما قبول آن مختص جاهل باشد.
2. گنهكار، زود و بدون سهل انگاري و تا قبل از زمان احتضار توبه كرده و آن را تا زمان مرگ به تأخير نيندازد: (ثُمَّ يَتوبونَ مِن قَريب). پذيرش توبه در ظرفي است كه انسان با اراده خود بازگردد و هنگام اضطرار، مانند احتضار يا در لبه آن، بازگشت، اختياري نيست، بدين سبب توبه پذيرفته نمي شود.
جمله (ثُمَّ يَتوبونَ مِن قَريب) حدّ و مرز زماني قبول توبه را مشخص نمي كند؛ آيه بعد توبه را تا قبل از زمان احتضار پذيرفته مي داند. البته توبه از گناه، از واجبات غيرموقّت و فوري است و گناهكار بايد فوراً توبه كند وگرنه گناهي ديگر مرتكب شده است و هر لحظه كه توبه را به تأخير اندازد گناهش افزون و متراكم مي شود.
ممكن است مراتب قُرب و بُعد توبه در درجات قبولي آن مؤثر و تفاوت آيات در اين باره به تمايز آن درجات ناظر باشد.
توبه بايد «قريب» باشد؛ ليكن قبولي آن محدود به قريب بودن نيست. خداوند پذيرش توبه بندگاني را كه از
ادامه دارد 👇
روي جهالت گناه و قبل از احتضار توبه كنند، بر خود لازم كرده است و افزون بر آن به قبولي توبه آنان نيز وعده مي دهد: (فَاُولئِكَ يَتوبُ اللهُ عَلَيهِم). و از اين وعده تخلّف نمي كند، چون خلف وعده بر خدا محال است. اين جمله از آيه، گزارش از وفا به همان وعده و تعهّدي است كه خداوند در آغاز آيه بر خودش لازم دانست: (اِنَّمَا التَّوبَةُ عَلَي الله... )؛ يعني نخست تعهد و وعده مي دهد، آن گاه به اين وعده وفا مي كند.
خدا «بر» عبد توبه مي كند (عليهم) نه به سوي عبد؛ يعني فيضي است كه از بالا اشراق داشته و بر سر عبد پرتوافكن مي شود.
تعبير (فَاُولئِكَ يَتوبُ اللهُ عَلَيهِم) كه اشاره به دور است، بيانگر رفعت مقام تائبان است.
تكليف به توبه، همگاني است و بدين جهت نصاب اصل توبه و امكانات نخستين براي رجوع بندگان به سوي خدا به مقدار لازم به همگان داده مي شود؛ هرچند تنها برخي از آن بهره برده و توفيق خاص توبه براساس حكمت براي برخي فراهم مي شود نه براي همه و از اين فضل الهي و گرايش و هشياري زائد تنها برخي بهره مي برند. پذيرش يا عدم پذيرش توبه افراد از سوي خداوند نيز حكيمانه است و براساس مصالحي پنهان است كه كسي از آن آگاه نيست: (فَاُولئِكَ يَتوبُ اللهُ عَلَيهِم وكانَ اللهُ عَليماً حَكيما). اسماي حسناي (عَليماً حَكيما) دربرگيرنده محتواي آيه است؛ يعني خدا مي داند چه كسي از روي جهالت گناه كرده و بدون سهل انگاري توبه مي كند تا حكيمانه مشمول لطف حكيمانه الهي شود و توبه اش پذيرفته گردد و نيز مي داند چه كسي از سر عناد و لجبازي گناه كرده و توبه را ترك مي كند.
تسنيم ج 18 صص 27 تا 31
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
#رساله_حقوق
حق گوش
اما حق گوش بر تو آنست كه منزه وپاك كني از اينكه راهي بهسوي قلب تو باشد مگر براي شنيدن مطالب خوب و مفيدي كه در قلب تو خيري ايجاد نمايد ؛ يا آنكه سبب كسب خلق نيكي گردد ؛ زيرا گوش دروازهء سخن به سوي قلب است و موجـــب انتقال انواع و اقسام معاني به قلب ميباشد با تمــام خوبيها يا بديهاي كه در آن وجود دارد و قوت و قدرتي نيست مگر قوت و قدرت پروردگار .
متن عربی:
و أما حق السمع فتنزيهه عن أن تجعله طريقا إلى قلبك إلا لفوهة كريمة تحدث فــى قلبك خيراأو تكسب خلقا كريما فإنه باب الكلام إلى القلب يؤدى إليه ضروب المعانى على ما فيها من خير او شر و لاقوة الا بالله .
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
#احتمالهای_مختلف
استحاله
استحاله گاهی به معنای دگرگونی است. مثلا در علم فقه، استحاله یکی از مطهِّرات (پاککنندهها) است.
و زمانی به معنای مُحال (غیر ممکن) بودن است. این کاربرد، در علم فلسفه بیشتر رایج است.
محمدرضا کرامتی
مسأله 195 رساله توضیح المسائل امام خمینی: اگر چیز نجس به طوری عوض شود که به صورت چیز پاکی درآيد، پاک میشود و میگویند: استحاله شده است. مثل اینکه... سگ در نمکزار فرورود و نمک شود.
تفسیر تسنیم ج 5 ص 143: و اگر به معناي خارج شدن روح انسان از بدن كسي و تعلّق گرفتن آن به بدن حيوان يا گياه يا جماد يا انسان ديگر باشد، محال است و دليل عقلي بر استحاله آن وجود دارد.
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سردار شهید حاج احمد کاظمی
وقتی سرتیپ هستی؛ ولی روی درجهات را میپوشانی تا وقتی با سرباز صحبت میکنی، او احساس راحتی کند و خودت هم بخاطر پارچه های روی دوش مغرور نشوی
سالروز شهادت سردار رشید اسلام سرلشکر احمد کاظمی، فرمانده نیروی زمینی سپاه و ١١تن از یاران و همراهانش گرامی باد
🔴 #بیداری_ملت 👇
@bidariymelat
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
#گزیده_تفسیر_سوره_نساء_آیه
ولَيسَتِ التَّوبَةُ لِلَّذينَ يَعمَلونَ السَّيِّئاتِ حَتّي اِذا حَضَرَ اَحَدَهُمُ المَوتُ قالَ اِنّي تُبتُ الآن ولاَالَّذينَ يَموتونَ وهُم كُفّارٌ اُولئِكَ اَعتَدنا لَهُم عَذاباً اَليما (18)
پس از بيان شرط اثباتي توبه و تعهد الهي به پذيرش توبه واجد شرايط در آيه قبل، اين آيه به شرط نفي توبه (توبه مردود) مي پردازد. در اين آيه نيز مراد از (التَّوبَة) بنابراين (لَيسَتِ التَّوبَةُ لِلَّذين... ) يعني «ليست التوبة علي الله للذين... ». كلمه «علي الله» به قرينه آيه قبلي محذوف است.
اين آيه پذيرفته نشدن توبه دو گروه را بيان مي كند:
1. مسلماناني كه براثر جهالت و سفاهت، تجرّي، و كثرت تمرد تساهل و تسامح، تكرار و تراكم و انباشته شدن گناهان و مساهله و مسامحه و سهل انگاري در توبه، توبه را تا لبه مرگ و زمان احتضار و مشاهده آيات الهي و نشانه هاي مرگ و ورود به آستانه و دالان برزخ به تأخير مي اندازند، خود را از عنايت ويژه خدا در پذيرش توبه محروم مي كنند.
در آيه قبل به قرينه كلمه مفرد (السُّوء) گناه هنوز ملكه شده است؛ ليكن در آيه مورد بحث به قرينه جمع داراي الف و لام (السَّيِّئات) كه بر تعدد سيئة دلالت صريح دارد، گناهكاري مراد است كه زياد گناه مي كند.
خداوند توبه همگان را قبل از مرگ و احتضارشان مي پذيرد؛ خواه توبه از گناه و فسق يا از كفر و شرك باشد؛ اما توبه در حال حضور مرگ پذيرفته نيست و توبه موعود الهي نصيب كساني نمي شود كه تا واپسين لحظات زندگي خدا را معصيت مي كنند، چون نشان قبولي در توبه آنان نيست و توبه در آن حال، با اضطرار و ترس از عذاب الهي است نه به جهت زشتي گناه و زيبايي اطاعت فرمان الهي، پس همان گونه كه توبه پس از مرگ، خواه توبه كافر يا توبه مؤمن گنهكار، اثري ندارد، توبه در حال احتضار نيز پذيرفته نمي شود و آيه شريفه اين توبه را كه شديد است به توبه شديدتر، يعني به توبه كافران پس از مرگ ملحق كرده و توبه هنگام «حضور مرگ» را نيز مردود مي داند. كلمه (الآن) هم اعتراف ضمني تبهكار به عدم صلاحيت توبه مزبور براي پذيرش است و هم زمينه ساز و كمك به جواب ردّ توبه است و با اينكه در كلام تائب آمده است از باب تعليق حكم بر وصف كه مشعر به عليت است، به علت پذيرفته نشدن توبه تبهكار در حالت قطع وي به مرگ اشعار دارد؛ يعني با سپري شدن وقت توبه مجالي براي قبولي آن نيست.
مراد از «حضور مرگ» در (اِذا حَضَرَ اَحَدَهُمُ المَوت) زمان احتضار است نه روزهاي پايان عمر، زيرا در هنگام احتضار است كه همه احكام و تكاليف و از جمله تكليف توبه برداشته شده و هيچ عملي اثر شرعي ندارد و از انسان پذيرفته نمي شود، چون در آن زمان انسان مشاعر دنيوي خود را از دست داده، هيچ اختياري درباره امور دنيا ندارد و همه راه هاي ارادي براي نجات به روي او بسته مي شود، پس نه مختار است و نه تكليفي متوجه اوست؛ اما در روزهاي پايان زندگي، وصيت انسان نافذ و همه تكاليف بر عهده اوست و بايد توبه كند و توبه اش نيز قبول مي شود، زيرا ممكن نيست خداوند چيزي را بر بنده خود واجب كند و آن بنده امتثال كند ولي خدا آن را نپذيرد. خداوند سبحان پذيرش توبه بندگان را وعده داده است و وعده الهي خلاف ناپذير است.
2. كساني كه با كفر و الحاد از دنيا بروند. اينان همچون مؤمنان گنهكاري كه بدون توبه مي ميرند، پس از مرگ با ديدن عذاب الهي اظهار ندامت و توبه مي كنند؛ ليكن توبه آنان پذيرفته نيست، زيرا پس از مرگ، توبه نيست و توفيق قبولي و عنايت ويژه الهي به آنان نمي رسد. كسي كه با كفر از دنيا برود همه اعمالش از بين مي رود، حتي اگر پيش از آن مسلمان بوده و از گناهانش توبه كرده باشد.
كيفر تلخ كافران و گنهكاران متجرّي، عذاب دردناكي است كه براي آنان مهيّا و آماده شده است: (اُولئِكَ اَعتَدنا لَهُم عَذاباً اَليما). بر خلاف آيه قبل، در اين آيه (اُولئِك) براي تبعيد دركات بسيار پست فاسق و كافر است.
در اين جمله، مؤمنان مبتلا به تسامح و تساهل در گناه كه بي توبه بميرند، همراه كافران ذكر شده اند و مراد اين است كه در بخشي از دركات عذاب به كساني ملحق اند كه در حال كفر مي ميرند، وگرنه روشن است كه در دركات اختصاصي كافران، مانند خلود، سهيم نيستند.
گفتني است كه عدم پذيرش توبه محتضر، تهديد و وعيد است و مخالفت وعيد كه اِنشاء است نه اِخبار، خلاف حكمت نيست، بلكه مطابق عفو و احسان و تفضّل است. تنها خلف وعده محال است، چون مخالف كرامت الهي است.
تسنيم ج 18 صص 118 تا 120
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402