eitaa logo
دکتر محمدرضا کرامتی
528 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1.3هزار ویدیو
49 فایل
دکتر رشته علوم قرآن و حدیث از دانشگاه فردوسی مشهد «نشر مطالب کانال، فقط همراه لینک آن رواست» نکات تفسیری نقد ترجمه‌های قرآن، آثار متفکران و... مفردات قرآن معرفی کتاب فرق کلمات طرح سؤال عقاید امامیه اخلاق احکام و... @mohammadrezakaramatitafsirdoost
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوستان عزیزی که از اسم مستعار استفاده میکنند . لطفا در صورت امکان حداقل مثل این اقا خودتان رو معرفی کنید🙏🙏🙏🙏 😅😅😅
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم عجل لولیک الفرج تِلكَ حُدودُ اللهِ ومَن يُطِعِ اللهَ ورَسولَهُ يُدخِلهُ جَنّاتٍ تَجري مِن تَحتِهَا الأنهارُ خالِدينَ فيها وذلِكَ الفَوزُ العَظيم (نساء، 13) ومَن يَعصِ اللهَ ورَسولَهُ ويَتَعَدَّ حُدودَهُ يُدخِلهُ ناراً خالِداً فيها ولَهُ عَذابٌ مُهين (نساء، 14) همه احكام خداوند، اعم از ارث و غير ارث، حدود الهي اند. اين دو آيه نيز اطلاق يا عموم داشته و به احكام و قوانين ارث اختصاص ندارند؛ هرچند گوياي اهميت احكام ارث اند و با دادن وعده بهشت به پايبندان به اين حدود الهي و تهديد متجاوزان به آن ها به عذاب ابدي در جهنّم، مي فهمانند كه اولاً احكام تقسيم ارث نسبي و سببي، احكامي وجوبي و الزامي اند نه استحبابي. ثانياً وصيت به تقسيم اموال بر خلاف احكام و حدود الهي، گوياي بي اعتنايي وصيت كننده به احكام شرعي و نشانه شدّت جسارت اوست كه نسبت به بعد از مرگ نيز از گناه دست برنمي دارد و از همين رو او را به خلود و عذاب خوار كننده تهديد مي كند: (...يُدخِلهُ ناراً خالِداً فيها ولَهُ عَذابٌ مُهين). در اين دو آيه حكم دائر است مدار اطاعت خدا و رسول او و نيز معصيت خدا و رسول او. اطاعت از رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم همان پيروي خداست و مخالفت با رسول خدا نيز همان عصيان الهي است، زيرا پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم از ناحيه خود حكمي ندارد و آنچه بيان مي كند، خواه به عنوان سنت يا به عنوان ولايت و رهبري جامعه، در حقيقت از طرف خداي سبحان و طبق وحي است. بر همين اساس در آيه نخست مي فرمايد: (تِلكَ حُدودُ الله)، و نفرمود: «تلك حدود الله ورسوله»، و در آيه دوم هم مي فرمايد: (ويَتَعَدَّ حُدودَه)، و نفرمود: «حدودهما»، زيرا تنها خداي سبحان حق تعيين حدود را دارد و همه احكام فقط حدود الهي اند. خداوند سبحان در بيان اجر و پاداش اطاعت و كيفر عصيان و مخالفت مي فرمايد: هر كس از خدا و پيامبرش اطاعت كند، خداي سبحان او را در باغ هاي بهشتي جا مي دهد كه همواره از زير درختان آن نهرها روان است و در آن جاودانه اند و اين همان كاميابي بزرگ است؛ و هر كس از خدا و پيامبر او نافرماني و از حدود مقرّر او تجاوز كند، وي را در آتشي درآورد كه همواره در آن است و براي او عذابي خفت آور است: (ومَن يُطِعِ اللهَ ورَسولَهُ يُدخِلهُ جَنّاتٍ تَجري مِن تَحتِهَا الأنهارُ خالِدينَ فيها وذلِكَ الفَوزُ العَظيم ومَن يَعصِ اللهَ ورَسولَهُ ويَتَعَدَّ حُدودَهُ يُدخِلهُ ناراً خالِداً فيها ولَهُ عَذابٌ مُهين). گذشته از كلمه (العَظيم)، تعبير از پاداش مطيعان به (ذلِك) كه به بُعد معنوي و اعتلاي مقام آنان اشاره دارد، نشان عظمت آن است و آنچه را خداوند به عظمت ياد كند: (وذلِكَ الفَوزُ العَظيم) نشان عظمت فوق العاده آن است. آيه دوم، كسي را كه خدا و رسولش را نافرماني و از حدود الهي تجاوز كند تهديد كرده و به خلود در آتش و عذاب خواركننده وعيد مي دهد، پس احكام الهي به ويژه سهام مقرر ارث، امري است كه مخالفت با آن چنين عقابي را درپي دارد. اگر اين نافرماني ـ معاذ الله ـ به صورت انكار حكم خدا و رسول درباره حكم قطعي اسلام مانند ميراث باشد، نوعي ارتداد و كفر است و كيفرش خلود در آتش؛ ولي اگر صرفاً سرپيچي عملي از دستور خدا و رسول او باشد گناه بزرگ است و مجازات آن خلود در آتش نيست، و در اين فرض، كلمه «خلود» به مكث طويل (مدت طولاني) حمل مي شود، زيرا مؤمن و معتقد به خدا و رسول در آتش خالد نيست. شايد راز جمع بودن «خالد» در ناحيه اطاعت و بهشت: (يُدخِلهُ جَنّاتٍ... خالِدينَ فيها) و مفرد بودن آن در مورد عصيان و عذاب: (يُدخِلهُ ناراً خالِداً فيها)، گذشته از سعه رحمت الهي و سبقت آن بر غضب خدا، اين باشد كه: 1. خلود در جهنّم براي افراد بسيار كمي ثابت است. 2. همه دوزخيان از يكديگر بريده اند و هرگز انس و الفتي با هم ندارند؛ ولي بهشتيان با يكديگر برخورد مسالمت آميز دارند و از ديدارها لذت مي برند. تسنيم ج 17 صص 604 تا 606 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
تأسی به یا تأسی از؟ علامه جوادی طبری آملی هم «تأسّی به» را به کار برده‌اند و هم «تأسّی از» را. 👇 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم عجل لولیک الفرج واللّاتي يَأتينَ الفاحِشَةَ مِن نِسائِكُم فَاستَشهِدوا عَلَيهِنَّ أربَعَةً مِنكُم فَإن شَهِدوا فَأمسِكوهُنَّ فِي البُيوتِ حَتّي يَتَوَفّاهُنَّ المَوتُ أو يَجعَلَ اللهُ لَهُنَّ سَبيلا (نساء، 15) اين آيه بيان حكم نهي از منكر نيست، بلكه بيانگر حدّ شرعي زناني است كه با اراده و اختيار عمل قبيح و منافي عفت زنا و مساحقه (همجنس بازي دو زن با يكديگر) را مرتكب شوند. ادب قرآن اقتضا مي كند كه از اعمال شنيع با الفاظ كنايي ياد كند، از همين رو در اينجا مي فرمايد: (واللّاتي يَأتينَ الفاحِشَة). «فاحش» به معناي زياد است و هر كار قبيح و گناه بزرگ و غليظ كه قبح آن بسيار و تجاوز از حدود الهي باشد را «فحشاء» گويند، از اين رو واژه «فاحشه» كه وصف فعل يا خصلت و صفت است (نه وصف فاعل) همه معاصي را شامل مي شود؛ ليكن در اين آيه، به شهادت سِباق و سياق، مراد عمل قبيح و خلاف عفت زنا و مساحقه است. البته اطلاق كلمه (الفاحِشَة) لواط را نيز شامل است؛ ليكن به همين سبب كه آيه درباره زنان است شامل لواط نمي شود، بنابراين، آيه زناني را كه به زنا و مساحقه، اعم از محصنه و غيرمحصنه آلوده شوند به حبس ابد در خانه محكوم مي كند تا دستور جديد نازل شود: (أو يَجعَلَ اللهُ لَهُنَّ سَبيلا) و طبق آيه ديگر و روايات اهل بيت نبوّت(عليهم‌السلام) جعل سبيل و راه حل نجات از حبس ابد براي هر چهار مورد تحقق يافته است. اين آيه زنان شوهردار و بي شوهر، اعم از آزاد و كنيز را شامل مي شود و (نِسائِكُم) يعني زنان جامعه اسلامي. البته اطلاق (واللّاتي يَأتينَ الفاحِشَة) همه زنان تبهكار، اعم از مسلمان و نامسلمان را شامل است و حكم آيه به زنان مسلمان اختصاص ندارد؛ ليكن به سبب مقدور نبودن اجراي حدود در صدر اسلام براي خارج از محدوده اسلامي، خطاب آيه به امت اسلامي است. البته براي جلوگيري از هرج و مرج، مسئول و متصدي اجراي حدود، ولي مسلمانان و در درجه نخست، معصوم(عليه‌السلام)، آن گاه فقيه جامع الشرائط، سپس مؤمنان عادل و سرانجام مؤمنان غيرعادل اند. خداوند سبحان مي فرمايد: اگر زني به فحشاي زنا و مساحقه آلوده شد، چهار شاهد بگيريد و اگر بر گناه او شهادت دادند، او را در خانه حبس ابد كنيد: (واللّاتي يَأتينَ الفاحِشَةُ مِن نِسائِكُم فَاستَشهِدوا عَلَيهِنَّ أربَعَةً مِنكُم فَإن شَهِدوا فَأمسِكوهُنَّ فِي البُيوتِ حَتّي يَتَوَفّاهُنَّ المَوت). استشهاد در اين آيه با استشهاد در آيه دَيْن[1] تفاوت دارد كه وجوب آن ثابت نيست و مراد از آن اين است كه دو شاهد عادل را گواه گيريد تا از دين آگاهي يابند. استشهاد در آيه =========== [1]ـ سوره بقره، آيه 282. مورد بحث به معناي دعوت براي اداي شهادت در محكمه عدل است نه براي حضور در صحنه و متن حادثه و علم به آن و تحمل آن، بنابراين (فَاستَشهِدوا عَلَيهِنَّ أربَعَةً مِنكُم) يعني چهار شاهد عادل را به محكمه دعوت كنيد تا به تبهكاري زنان آلوده گواهي دهند. به دلالت (أربَعَة) و (شَهِدوا) در جمله (فَاستَشهِدوا عَلَيهِنَّ أربَعَةً مِنكُم فَإن شَهِدوا... ) شاهدان بايد مذكر باشند. همچنين به استناد (مِنكُم) ـ حتي در مورد زن ذمي كه به فحشا آلوده شده است ـ بايد چهار شاهد مسلمان گواهي دهند نه نامسلمان و نه مركب از مسلمان و نامسلمان. شهادت نامسلمان جز در مواردي خاص، در محكمه عدل اسلامي پذيرفته نيست. عدالت شهود، از روايات اهل بيت(عليهم‌السلام) به دست مي آيد. حاصل اينكه نمي توان به مجرد اطلاع از تبهكاري زني او را در خانه حبس كرد، بلكه به محكمه عدل اسلامي و شهادت چهار شاهد عادل و حكم حاكم شرعي نياز دارد. اين مقدّمات به مسئله حدود و قضا و اجراي حدّ شرعي مربوط است نه نهي از منكر؛ به ويژه آنكه اين آيه بر شهادت چهار مرد اصرار مي ورزد، حال آنكه در نهي از منكر علم نهي كننده كافي است؛ هرچند با شهادت زنان باشد. در نهي از منكر به محكمه، استشهاد، اقامه و اداي شهادت و حكم شرعي نيازي نيست و بر هر مسلماني واجب است هنگامي كه از گناه ديگري آگاهي يافت، گناهكار جاهل را تعليم دهد و گناهكار عالم و عامد را از منكر نهي كند. اين آيه بيان كننده حكم حبس ابد براي زنان تبهكار است، زيرا به دنبال امر به امساك زنان در خانه: (فَأمسِكوهُنَّ فِي البُيوت) مي فرمايد: تا مرگ آنان را فراگيرد اين حكم هست: (حَتّي يَتَوَفّاهُنَّ المَوت). البته مرگ توفّي نمي كند، بلكه متوفّي بالاصاله خداي سبحان است و به دستور او عزرائيل و فرشتگان زيردست عزرائيل(عليه‌السلام) مأمور توفّي اند. ادامه دارد 👇
حكم اولي زنان تبهكار حبس ابد است تا زماني كه راه حلي براي آزادي آنان از زندان ابد بيايد: (فَأمسِكوهُنَّ فِي البُيوتِ حَتّي يَتَوَفّاهُنَّ المَوتُ أو يَجعَلَ اللهُ لَهُنَّ سَبيلا). عبارت (أو يَجعَلَ اللهُ لَهُنَّ سَبيلا)[1] =========== [1]ـ كلمه «أو» در اين جمله به معناي ترديد يا تخيير نيست، بلكه حرف عطف است و فعل يَجعَلَ الله‌ي را به يَتَوَفّاهُنّ عطف مي كند. يادآور موقتي بودن حكم امساك در بيوت و مبيّن آن است كه حكم جديد در شرف وقوع است و اين حكم همان راه حلّي است كه وعده داده شده است و در اين گونه موارد، آمدن حكم نو را اصطلاحاً نسخ نمي گويند، بنابراين، حكم امساك در بيوت نه مستمر و ابدي است و نه منسوخ اصطلاحي، بلكه حكمي موقت است. گفتني است كه حكم جديد و راه حل، مرگ، توبه، پيري و از كارافتادگي يا همسر مناسب نيست، بلكه راه حل آزادي زنان تبهكار از حبس ابد، در زنان بي شوهر تازيانه و در زنان شوهردار رجم است. «لام» در (لَهُنّ) براي افاده اختصاص و جمله مزبور بدين معناست كه «تا اينكه خداوند حكمي مخصوص آنان بيان كند»؛ نه براي منفعت و به اين معنا كه «تا اينكه خدا راه حلّي به نفع آن ها بيان كند». اگر براي منفعت باشد، اشكال همچنان نسبت به كساني كه پس از قانون جديد به فحشا آلوده مي شوند باقي است كه آيا حكم اعدام و شلاق به نفع مجرمان جديد است؟ گفتني است كه قانون جديد از هنگام ابلاغ براي مجرمان جديد قابل اجراست؛ اما نسبت به مجرمان گذشته، طبق بناي عقلا ـ كه شارع نيز آن را ردع نكرده است ـ قانون عطف به گذشته نمي شود و قانون گذشته در زمان خود صحيح و درباره محكومان به آن همچنان نافذ است؛ نه آنكه با آمدن قانون جديد از مجرمان قبلي در گذرند، مگر آنكه در متن قانون پيش بيني شده باشد، بلكه شايد بتوان گفت آيه مطلق و راه و حكم جديدْ مجرمان گذشته و آينده، هر دو را شامل است و مجرمان گذشته نيز بايد كيفر حكم جديد را تحمل كنند؛ نه اينكه بدون كيفر آزاد شوند، به ويژه آنكه در متن قانون گذشته آمده است كه حكم اين تبهكاران حبس ابد است تا راه حل و حكم جديد برسد: (فَأمسِكوهُنَّ فِي البُيوتِ حَتّي يَتَوَفّاهُنَّ المَوتُ أو يَجعَلَ اللهُ لَهُنَّ سَبيلا). تسنيم ج 17 صص 614 تا 618 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
و 47- كلامه عجب؛ گفتارش شگفت آور است؛ زيرا معارف نغز و معاني پر مغز و آموزنده را به همراه دارد. 48- مقيل العثرة؛ از عثرات و لغزش ها مي گذرد و استقاله و عذرخواهي ديگران را حُرمت مي نهد و لجاجت نمي ورزد. ادب فنای مقربان ج 1 ص 285 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
علوم غریبه تفاوت معجزه با علوم غریبه تغییر امور عادی از راه درست و مشروع معجزه نام دارد و از راه های نادرست که گاهی تغییر و زمانی تخیّل تغییر است، سحر و شعبده و جادو و طلسم و با اسم کلی علوم غریبه نامیده میشود؛ البته گاهی نیز به صورت صحیح و درست انجام میشود همانند کیمیا. همۀ انواع علوم غریبه - همانند علوم قريبه - حصولی و اکتسابی اند و علمای قدیم آنها را در مدارس عالی می‌آموختند. در مصر، بابل، هند چین و... این علوم رواج داشتند ساحر پروری و سحرآموزی از علوم و فنونی شمرده می‌شد که علاقه مندان به این رشته ها در سالیان متمادی آنها را فرامی گرفتند؛ اما از آنجا که کمتر نیاز می‌شد و از طرفی، فراگیری آن نیز دشوار بود گروه اندکی به سراغ آنها می رفتند، از ایــن جهـت بـه علوم غریبه شهرت یافته اند. براین پایه، علوم غریبه علم و فن به شمار می روند و راه فکری و فرمول علمی دارند و مانند دیگر دانشها دارای مبادی، مسائل، موضوع و محمول اند برخلاف معجزه که علم نیست تا با درس خواندن به دست آید و انتقال پذیر باشد؛ معجزه از سنخ علم حصولی و اکتسابی نیست و فاقد راه فکری انتقال به دیگران است. تسنيم 660/29 و 661 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم عجل لولیک الفرج والَّذانِ يَأتِيانِها مِنكُم فَآذوهُما فَإن تَابا وأصلَحا فَأعرِضوا عَنهُما إنَّ اللهَ كَانَ تَوّاباً رَحيما (نساء، 16) خداوند سبحان در تتميم حكم آيه قبلي مي فرمايد: زنان و مردان زناكار را آزار دهيد و با دست و زبان تنبيه و توبيخ كنيد تا توبه كنند و صالح شوند، پس اگر توبه كرده و صالح شدند، اذيت كردن آن دو را ترك و آنان را رها كنيد. آيه قبل كيفر اختصاصي زنان تبهكار را بيان مي كرد و اين آيه كيفر مشترك ميان زنان و مردان تبهكار را. راز تقديم حكم زنان آن است كه اولاً خويشتن داري زن و پرهيز وي از زنا چندان دشوار نيست و از همين رو آلودگي زن به زنا قبيح تر از مرد است. ثانياً معمولاً ابتدا زن با جاذبه خود مرد را به سوي زنا مي كشد، از همين رو براي جلوگيري از گسترش فساد، زن تبهكار بايد در خانه حبس شود: (فَأمسِكوهُنَّ فِي البُيوتِ حَتّي يَتَوَفّاهُنَّ المَوت)؛ اما مردان تبهكار حبس ابد ندارند؛ به ويژه آنكه حبس آنان ركود اقتصادي خانواده و جامعه را در پي دارد. حتي پس از توبه و اصلاح و رهايي مرد و زن زناكار از آزار و توبيخ، زنان همچنان محكوم به حبس ابد در خانه اند، زيرا اذيت زناكاران به زمان توبه و اصلاح آنان محدود شده است: (فَآذوهُما فَإن تَابا وأصلَحا فَأعرِضوا عَنهُما)؛ امّا حكم ماندن در خانه كه مختص زنان زناكار است تا زمان مرگ ادامه دارد: (فَأمسِكوهُنَّ فِي البُيوتِ حَتّي يَتَوَفّاهُنَّ المَوت). ضماير (والَّذان)، (يَأتِيانِها)، (تَابا) و (أصلَحا) از باب تغليب مذكر آورده شده و آيه درباره زن و مردي است كه به زنا آلوده شده اند؛ نه درباره عمل شنيع لواط، زيرا آيه دستور رهايي تبهكار تائب را مي دهد، حال آنكه كيفر سنگين لواط قابل اغماض نيست. كيفر لواط از ابتدا قتل بوده و نسخ نشده است. ضمير (يَأتِيانِها) نيز كه به (الفاحِشَة) در آيه قبل بازمي گردد به معناي زناست و مساحقه كه مصداق ديگر فاحشه بود، به سبب مذكر بودن (الَّذان) از آيه دوم خارج مي شود. افزودن جمله (وأصلَحا) پس از (تَابا) براي آن است كه توبه هنگامي ارزش دارد كه براي ترس از اجراي حد نباشد، بلكه واقعاً به قصد اصلاح باشد، به گونه اي كه شخص تبهكار خود را اصلاح كند و انساني صالح گردد. جمله پاياني آيه كه مي فرمايد: خداوند سبحان دائماً توبه پذير و مهربان است: (إنَّ اللهَ كَانَ تَوّاباً رَحيما)، دليل براي محتواي آيه است. البته إعمال و تنظيم اين دو وصف (توّاب، رحيم) همچون ديگر شئون الهي، بر محور علم و حكمت الهي است. گفتني است: 1. با تبيين حكم زنا و مساحقه در آيه دوم سوره «نور» و روايات، فرمان اجراي اين آيه و آيه پيشين به پايان رسيد و به اصطلاح جعل سبيل شد: (أو يَجعَلَ اللهُ لَهُنَّ سَبيلا). . در عمل به مضمون اين آيه نيز ـ همچون آيه قبل ـ بايد براي محكمه عدل ثابت شود تا حدّ يا تعزير روا دارد. عدم ذكر استشهاد در اين آيه شايد براثر اعتماد به آيه گذشته باشد. 3. از آنجا كه اسناد فاحشه به دو طرف فحشاء به لحاظ علم و جهل و مانند آن ممكن است يكسان نباشد، اجراي حدّ يا تعزير، همچنين توبه، اصلاح و رفع ايذاء، در هر يك مستقل از ديگري اند. تسنيم ج 17 صص 658 تا 660 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
[بخشی از تفسیر آیه‌‌ای سؤال‌انگیز (نساء 34)] برخورد مرد با نشوز زن با نمايان شدن نشانه هاي ناسازگاري و خوف نشوز، به ترتيب سه مرحله برنامه هاي اصلاحي «موعظه، قهر و تأديب» انجام مي گردد. 1. پند و اندرز: (فَعِظوهُنّ)؛ آنان (زنان ناشزه) را موعظه كنيد. 2. قهر و هجر: اگر موعظه مؤثّر نشد در بستر از آنان جدا شويد تا متنبّه گردند: (واهجُروهُنَّ فِي المَضاجِع). روشن است كه به مطلق هجران امر نشده، بلكه مقيّد است به جدايي در رختخواب. دو احتمال در كيفيّت اجراي اين دستور هست: أ. مرد در بستر رو برگرداند و پشت به همسر، با اظهار بي مهري بخوابد. روايتي از امام باقر(عليه‌السلام) مؤيّد همين است: يحوّل ظهره إليها.[2] ب. در دو رختخواب جداگانه در يك اتاق، يا دو اتاق بخوابند تا زن متنبّه شود. برخي گفته اند: بر پايه ظاهر تعبير «المضاجع» به صيغه جمع، بايد در همان بستر معهود به زنش پشت كند نه در بستري ديگر[3] ؛ ولي جمع بودن «مضاجع» مؤيد اين برداشت نيست، زيرا به جمعِ شوهراني خطاب مي كند كه به نشوز همسرشان گرفتار شده اند؛ يعني هر مردي، در رختخوابش، از =========== [2]ـ فقه القرآن، ج2، ص192. [3]ـ مجمع البيان، ج3 ـ 4، ص69. همسرش جدا گردد. عمده، معناي «في» است كه آيا مراد از «في المضاجع» در خصوص بستر است يا در زمينه و درباره موضوع بستر؟ چون استعمال لفظ در بيش از يك معنا محذوري ندارد ـ هرچند برخي همانند مؤلف آلاء الرحمن[1] آن را درست ندانسته اند ـ مي توان هر دو معنا را از كلمه (فِي المَضاجِع) استفاده كرد. گفتني است كه در تفسير (واهجُروهُنّ) افراط و تفريط رخ داده است: برخي پنداشته اند از «هُجر» يعني سخن زشت است[2] و بعضي نيز از هجار به معناي طناب دانسته اند و (واهجُروهُنّ) يعني «شدُّوهنّ بالهجار و... »[3] ؛ اين گونه تفسيرهاي خشونت آميز از رسوبات تفكّر دوران جاهليت است، زمخشري آن را تفسير ثُقلاء ناميده است.[4] «هجر» از هجرت به معناي ترك و رهايي عاقلانه است. شايان ذكر است كه مفارقت، حدّ مشخصي ندارد و به اندازه اي است كه اثرگذار باشد يا بي نتيجه بودنش روشن گردد. قرطبي، يك ماه را پيشنهاد داده و هجران يك ماهه پيامبر خداصلي الله عليه و آله و سلم از حفصه را دليل آورده است، چنان كه در تفسير آيه شريفه (واِذ اَسَرَّ النَّبي اِلي بَعضِ اَزواجِه)[5] خواهد آمد.[6] =========== [1]ـ آلاء الرحمن، ج2، ص399. [2]ـ الجامع لاحكام القرآن، مج3، ج5، ص150. [3]ـ ر.ك: الكشاف، ج1، ص507؛ الجامع لاحكام القرآن، مج3، ج5، ص150. [4]ـ الكشاف، ج1، ص507. [5]ـ سوره تحريم، آيه 3. [6]ـ ر.ك: الجامع لاحكام القرآن، مج3، ج5، ص151. 3. تنبيه بدني: اگر پند و اندرز بر زن ناشزه كارگر نيفتاد، به قهر و جدايي هم بي اعتنايي كرد، نوبت به سومين مرحله اصلاحي مي رسد، چون اين زن احتمالاً دلداده ديگري است و به شوهر دلبستگي ندارد، زيرا اگر به همسر خود علاقه مند بود، به بسترش مي آمد. شوهر عادل بايد نهي از منكر كند و او را از ادامه معصيت بازدارد و به وظايف شرعي خود وادارد. نهي از منكر واجب است و براي اجراي آن چه كسي سزاوار است، بيگانه يا خودي؟ بديهي است كه بهتر است پاي اجانب به حريم خانواده و ناموس كسي باز نشود و خود شوهر بازدارندگي از گناه زن را عهده دار شود، چنان كه برخي از فقها فتوا داده اند كه در عصر غيبت، شوهر مي تواند حدود الهي را درباره همسرش عمل كرده و او را تنبيه كند.[1] معناي اين سخن، قيّوميت حكم خدا بر زن است نه قيّم بودن مرد بر زن، پس شوهر در اين گونه موارد، از باب نهي از منكر همسرش را تنبيه مي كند؛ نه در موارد ديگر، هرچند وي كارهاي متعارف خانه را انجام ندهد. گفتني است كه تنبيه بدني نبايد افراطي باشد؛ يعني سبب زخم، شكستگي و كبودي گردد، از اين رو در برخي روايات آمده است كه با چوب مسواك تنبيه كنند.[2] از اين حديث برمي آيد كه در صورت تجويز زدن، شوهر حق ندارد به دلخواه خود ـ برابر غضب و عصبانيت ـ بزند، بلكه بايد به ميزان و كيفيتي بزند كه تنبّه آور باشد. =========== [1]ـ شرائع الاسلام، ج1، ص312؛ جواهر الكلام، ج21، ص388. [2]ـ من لا يحضره الفقيه، ج3، ص521؛ مجمع البيان، ج3 ـ 4، ص69. تذكّر: 1. يكي از عناصر محوري همسرداري امساك به معروف يا تسريح به احسان و نيز معاشرت به معروف است. اين دستور هرگز با جرح عاطفه، تحقير هويّت و ناديده گرفتن شخصيت زن سازگار نيست. 2. ظاهر آيه اين است كه امور ياد شده مترتب بر خوف نشوزند نه خود نشوز؛ يعني با ظهور نشانه هاي نافرماني و خودسري، احكام مزبور مترتب مي شوند و سرّ آن اين است كه موعظه جهت ترميم علامت نشوز راهگشاست و قبل از آنكه به خود نشوز منتهي شود چاره انديشي شده باشد. تسنيم 559/18 تا 562 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلا اللَّهَ وَکفَي بِاللَّهِ حَسِيبًا؛(أحزاب 39)«‌کساني که پيام‌هاي خداوند را مي‌رسانند و از او بيم دارند و از هيچ کس جز او هراسي ندارند، خدا براي ارزيابي اعمالشان کافي است‌». استاد شهيد علامه آيت‌الله مرتضي مطهري يکي از شخصيت‌هاي برجسته روزگار ماست. او از ذخاير علمي، فکري و فلسفيِ نه‌تنها ايران، بلکه جهان اسلام به شمار مي‌آيد؛ انديشمندي که عصاره مهم‌‌ترين انديشه‌هاي زمانه را فرا گرفته بود و به خوبي آنها را تجزيه و تحليل مي‌کرد و در کنار ارزيابي آنها، ابتکارات فکري و توانايي‌هاي ذهني خويش را نيز بر ميراث فلسفي و علمي عالمان سلف مي‌افزود. او اندوخته‌هاي دانش خويش را با سبکي مطلوب و شيوه‌اي جذاب و شيوا و حتي‌المقدور با بياني ساده عرضه مي‌کرد. بر اين اساس، اغراق نيست اگر گفته شود که ده‌ها سال بايد بگذرد و از ميان هزاران جوينده علوم اسلامي، فردي چونان شهيد مطهري برآيد تا جويندگان معارف ناب از جويبارهاي وجودش جرعه‌‌هاي حکمت و معنويت بنوشند. علامه مصباح یزدی (رضوان الله علیه)، آفتاب مطهر، فصل اول: دانشور ژرف‌اندیش، قله معرفت (ص 13) https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402