- تنها چیزی که ما توش دخیل نیستیم اومدن و رفتنمونه. اگه بود شاید حتی دلمون می خواست اصلاً ..
سر تکان می دهد.
- من از همونام که دوس داشتم اصلاً نیام تا مجبور نشم مرگِ عزیزام رو ببینم
نفسم را رها می کنم، محکم.
با خودم می گویم همین یکی را کم داشتم انگار.
دردِ بی درمان خودم کم بود که حالا این هم اضافه شد!
- دردِ بزرگ ناشکری می آره.. اینو همیشه مرحوم پدرم می گفت. ولی بازم چیزایی هست که..
حرفم را قطع می کند.
دلش پُر است، می فهمم.
- مثلاً چی!؟ مثلاً این که دار و ندارم و از دست دادم و زندگی کوفتیم رو هواس! مادرم نیست.. بابام رفته دیگه م برنمی گرده! شوهر جوونم زیرِ یه خروار خاکه و بابای نامحترمش انداختتم بیرون!
چانه اش می لرزد و بغض خفه اش کرده.
- دردِ بزرگ ناشکری می آره.. آره. دردِ من خیلی بزرگتر از اونی هست که شما می بینی
دست مشت کرده اش را جایی وسط سینه اش می فشارد.
#پارت_80
نام رمان :#به_تو_عاشقانه_باختم
📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده
https://eitaa.com/Noorkariz
- دردی که اینجاست و نمی دونم باید باهاش چیکار کنم
اشک مثل فواره ی حوض آبی از چشمانش می ریزد.
دست جلو می برم و مکث می کنم.
به خودم تشر می زنم.
آخر این زن نامحرم است.
از جایش بلند می شود.
صدایش به زحمت در می آید.
ببخشیدی می گوید و به سمت پله ها می دود.
در را آهسته می بندد و کمی بعد چراغ اتاقش خاموش می شود.
و من باز فکرهای آشفته سراغم می آید.
خنده دارست ولی جای زرین من به او فکر می کنم.
به او که تمام سعیش را برای حفظ غرورش کرد و آخر کم آورد.
با خودم می گویم خدا می داند چه بر سرش آمده و چطور توانسته بارِ مصیبت های پی در پی را تاب بیاورد!
-------------
"مریم"
با صدای بچه ها از خواب می پرم.
چشمان پف کرده ام سمت عقربه های ساعت می دود.
ساعت از نُه گذشته و من هنوز احساس خواب آلودگی می کنم.
صدای الهه می آید.
#پارت_81
نام رمان :#به_تو_عاشقانه_باختم
📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده
https://eitaa.com/Noorkariz
- هر روز تا این وقت ساعت می خوابه!؟ لابد شمام همه چی رو براش آماده می کنی اونم با خودش می گه کجا برم از اینجا بهتر
مادرش هیس کشداری می گوید و با عتاب صدایش می کند.
- شاید خسته س مادر. چیکارش داری طفل معصوم و. ساعد.. مادر بیا اینو ببر آشپزخونه
الهه راست می گفت.
خانه ی مردم است و من مهمان چند روزه.
لباس عوض می کنم و بیرون می روم.
- سلام .. صبح بخیر
- عاقبتت بخیر مادر، خوب خوابیدی؟
سر تکان می دهم.
- ببخشید امروز خواب موندم. شما صبحانه خوردین حتماً.. نه؟
نگاه به الهه می کنم.
- خوردیم عزیزم. ما عادت نداریم تا این وقت روز گشنمه بمونیم
عزیزمش را با حرص ادا می کند.
- برو مادر.. برو دست و صورتت و بشور. هم چایی آماده س هم رو میز آشپزخونه همه چی هست. فقط کره و خامه رو گذاشتم تو یخچال
الهه پشت چشمی نازک می کند و رو برمی گرداند.
دست آویزانم مشت می شود.
#پارت_82
نام رمان :#به_تو_عاشقانه_باختم
📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده
https://eitaa.com/Noorkariz
✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
هـر شــ🌙ــب
🍃🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
آیت الله مرعشی نجفی میفرمودند:
در قم شیخی بود معروف به شیخ ارده شیره
جهت معروف شدنش به این نام آن بود
که او به ارده شیره بسیار علاقه داشت
و حتی کتابی در توصیف ارده شیره نوشته بود
آدم فقیری بود و خانه و منزلی نداشت
در حقیقت تارک دنیا بود
یک شب در زمستان در میان مقبره
میرزای قمی در قبرستان شیخان خوابید
صبح برای نماز بلند شد، دید برف زیادی
آمده پشت در را محکم گرفته
شیخ هر کاری کرد در باز نشد
ماند در میان مقبره از طرفی وسیله وضو
حتی وسیله تیمم هم نبود
چون مقبره با گچ و سیمان و سایر
مصالح پوشیده بود
نزدیک طلوع آفتاب شد، دید نمازش
قضا میشود، با همان حال بدون وضو
و تیمم صحیح نماز را خواند
بعد از نماز رو کرد به طرف آسمان
و دستها را بلند نمود به شوخی
به خداوند عرض کرد:
خدایا تا به حال تو به من هر چه دادی
من چیزی نگفتم قبول کردم
گاهی نان و پنیر دادی قبول کردم
گاهی نان و ارده شیره دادی شکر کردم
گاهی هم نان دادی اصلاً خورشت ندادی
باز هم قبول کردم
خدایا تو هم امروز این یک نماز بیطهارت
را از من قبول کن و مؤاخذه نکن
بعد از وفات شیخ یکی از دوستان صالحش
او را در خواب دید پرسید:
خداوند با تو چگونه رفتار کرد؟
گفته بود: خدا مرا به واسطه همان
یک نماز بخشید
استاد فاطمی نیا در ادامه اظهار داشتند:
مثل اینکه خداوند هم از شوخی کردن
بندهاش خوشش میآید ولی نه هر
شوخی و نه از هر بندهای!
خدا از شوخی آن بندهای خوشش میآید
که آن بنده را دوست دارد
و آن بنده هم خدا را دوست دارد
هر چه خدا مقدرش کرده
خوب یا بد، تلخ یا شیرین
کم یا زیاد، سیری و گرسنگی
غم و شادی، داری و نداری قبول کرده
در هر حال خدا را شکر میکند
نه مانند آن بندهای که
با مختصر کم و زیاد حالش تغییر میکند
و با کوچکترین تحول عوض میشود
و اگر صدمهای ببیند گاهی با خدا
سر جنگ پیدا میکند
https://eitaa.com/Noorkariz
رِسانہمحـــــــلهنوٓر
❇️ انقلاب اسلامی؛ مایهی سربلندی ایران و ایرانی 🔹انقلاب اسلامی ملّت ایران، قدرتمند امّا مهربان و با
❇️ برای برداشتن گامهای استوار در آینده، باید گذشته را درست شناخت.
💢 اینک در آغاز فصل جدیدی از زندگی جمهوری اسلامی، این بندهی ناچیز مایلم با جوانان عزیزم، نسلی که پا به میدان عمل میگذارد تا بخش دیگری از جهاد بزرگ برای ساختن ایران اسلامی بزرگ را آغاز کند، سخن بگویم. سخن اوّل دربارهی گذشته است.
✳️ عزیزان! نادانستهها را جز با تجربهی خود یا گوش سپردن به تجربهی دیگران نمیتوان دانست.
🔹بسیاری از آنچه را ما دیده و آزمودهایم، نسل شما هنوز نیازموده و ندیده است.
✅ ما دیدهایم و شما خواهید دید.
🔸دهههای آینده دهههای شما است و شمایید که باید کارآزموده و پُرانگیزه از انقلاب خود حراست کنید و آن را هرچه بیشتر به آرمان بزرگش که ایجاد تمدّن نوین اسلامی و آمادگی برای طلوع خورشید ولایت عظمیٰ (ارواحنافداه) است، نزدیک کنید.
✅🌷✅🌷✅🌷
https://eitaa.com/Noorkariz
#قسمت_ششم
#بیانیه_گام_دوم_انقلاب
امشب که لامپ اتاقت رو خاموش میکنی
و میخوای بخوابی به این فکر کن
اون آدمهائی که امروز
بهترین خبر زندگیشون رو شنیدن
و زندگیشون یهو عوض شده
دیشب هیچ خبری از امروز نداشتن
خدای امروز اون آدمها
خدای فردای ما هم هست
شاید فردا اون آدم تو باشی
شبتـ🌙ـون پـر امیـد در پنـاه خـدا🌟
https://eitaa.com/Noorkariz
6.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام علیکم صباح الخیر روز دوشنبه شما با شروع ذکر یاقاضی الحاجات بخیر و شادی باشد و خداوند عاقبت ماو خانواده مان را ختم بخیر گرداندوقلبت را منور کن بنور قرآن با صلوات بر محمد وال محمد
https://eitaa.com/Noorkariz
❅❁❅═════❅❁❅
🔰علامه حسن زاده آملی:
دو چیز در بصیرت و باز شدن چشم باطنی انسان عجیب دخیل و عجیب مزاحمند تا قوی بشود.
🔰این دو چیز یکی بخش غذاست که غذا باید طیب و پاک باشد و عامل دوم محرم و نامحرم است که برای باز شدن چشم باطنی انسان باید غض بصر کند...
#غیرت #حیا
https://eitaa.com/Noorkariz