eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
296 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
3.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 : 🔻آمـریکا در برابر انسان‌هایی که برای کار می‌کنند شکست می‌خورد شک نکنید! @Revayate_ravi
... [ یا مَن یُعْطے مَن لَم یَسئَلهُ ]°• " اے خدایی ڪہ نَخواستِه هم میبخشے "🌱 ... @Revayate_ravi
🍃آن چشم ها... همان هایی که سحر ها با مژه هایش در خانه ی را جارو میزد و هر چه که پاک تر میشد بارانی تر میشد.چشم هایی که خدا ماهرانه خلق کرده بود و عشق به حسینش را از همان اول در آن ها نهاد♥️ 🍃 ؛سردار خیبر ؛ میدانیم گرد چشم هایمان را از دیدن شما محروم کرده اما شما را به همان های سحرگاهیتان ؛ دل هایمان را حسینی کنید🕊 🌸به مناسب سالروز شهادت @Revayate_ravi
💔 تو جلسات بعدی باهم صحبت کردیم یه همسر خوب😍 می‌خواست برای رسیدن به ولی آخرین حرف‌هاش تنم رو لرزوند. 💔گفت: ازتون می‌خوام به موندنم عادت نکنین!!!🙃 اگه عادت کنین‌و من برم(شهید بشم)خیلی لطمه می‌بینید😔 درخواستم غیر منطقیه ، اما بدونید همه رو به خاطر خودتون میگم. 💔 ۱۲ اسفند ۱۳۸۰ عقد کردیم. از خونواده‌ها خواست که برن و اجازه گرفت تا من و اون کمی خلوت کنیم و قدم‌زنان به اونها ملحق بشیم. 💔 گفتم: کجابریم؟؟؟ بدون مقدمه گفت:...... @Revayate_ravi
🌺 گُردان به تو می‌نازد 🌺 🌀 داخل حسینیه‌ با صحنه‌‌ی عجیبی روبرو شدن ، یه عده به حالت تمسخر سری رو بلا تشبیه درست کرده بودن و به اون سنگ ریزه پرتاب می‌کردن😡 معلوم نبود این گروهها از کجا هدایت میشن ، حالت طبیعی نداشتن و مست کرده‌بودن. 🌀 داشت نصیحت می‌کرد که این چه بساطیه؟؟؟ که یه نفر با چاقو کوبید وسط مَلاجش و لباس مشکی عزاش رو پُر از خون کرد. 🌀 جماعتی که بی‌حرمتی می‌کردن با عکس‌العمل بچه‌ها از حسینیه فرار کردن و غائله ختم شد. بچه‌ها توی مسجد سر رو بتادین زدن و پانسمان کردن. 🌀 زیارت کار همیشگیش بود.یه بار با چندتا از بچه‌ها رفته‌بودن زیارت ، وقتی از در شرقی حرم وارد خیابون شدن ، صدای فریاد زنی رو شنیدن.🧕 🌀 عروس و دامادی💍 رو دیدن که ارازل و اوباش با قمه اونها رو از ماشین پیاده کردن و یکی از اون نامردها عروس رو مجبور می‌کرد که وارد یه ماشین دیگه بشه😨 🌀 و برادرش داوود بدون معطلی به کمکشون رفتن که چند دقیقه بعد اون ارازل پا به فرار گذاشتن با چاقو به پهلوی داوود زده‌بودن.... داماد با حالتی وحشت‌زده 😰از اونها تشکر می‌کرد و می‌گفت: شما رو از آسمون رسوند. 🌀 با اینکه نگران حال داوود بود ولی اونقدر ایستاد تا عروس و داماد💍 راهی بشن و بعد خودشون رفتن. 🌀 اسمش شده‌بود نقل محافل بسیج و لشگر به عنوان فرمانده‌ی نمونه‌ی پایگاه معرفی شد😎.فرمانده‌ای جوان با ایده‌هایی ناب فرهنگی که تونسته بود از لابه‌لای مشکلات محل ، پایگاه رو مدیریت کنه✌️ @Revayate_ravi
.. قسمت یازدهم... .... 🔺ساحل چیزهای عجیب و غریبی به ما نشون داد تجربه های با که هیچ وقت فراموششون نمیکنیم سه سال قبل چند روز مانده بود به با رفقا نشستیم که عاقا روز عرفه رو چه کنیم؟ برنامه بگیریم؟نگیریم؟ تعطیل کنیم برنامه رو، بریم دعای عرفه شرکت کنیم؟ هر کدوم از رفقا نظری دادند در این که برنامه جنگ شادی نگیریم اتفاق نظر داشتیم اما چه کنیم؟ دعای عرفه برگزار کنیم؟ کنار ساحل؟؟ مردم میان؟استقبال میشه؟ مسخره کنند چی؟ 🔻تصمیم بر این شد که دعا رو برگزار کنیم اما به چه شکل؟ یکی دو تا از رفقا گفتند برا اینکه و جمع کنیم کنار ساحل اول یه مسابقه بذاریم مردم جمع بشن،جمعیت که اومد بعد بگیم حالا دعای عرفه این پیشنهاد رد شد.به خاطر اینکه خیلی جالب در نمیومد. اگه جمعیت جمع میشد و بعد همه یهو می رفتند و تو دعا شرکت نمی کردند خیلی قشنگ نمی شد بعد تازه بعد از مسابقه و...اصلا حس و حال دعا و مناجات به وجود نمیاد 🔹گفتیم یه کار دیگه کنیم نیم ساعت رادیو ساحل میریم .موضوع هم بحث دعا و . از مردم سوال میکنیم ،فضا رو کم کم آماده میکنیم بعد هم دعا رو شروع میکنیم 🔸خلاصه این پیشنهاد پذیرفته شد و بنا شد دعا رو برگزار کنیم اما بازم کمی استرس داشتیم که نکنه مردم بیان بگن ولکن عاقا اینجا هم ولکن نیستید. کنار $دریا دعا دارید میخونید و از این حرفا یادمه به یکی از مسئولین فرهنگی وقت گفتم حاج آقا قراره دعای عرفه تو ساحل برقرار کنیم .گفت فک نکنم استقبال بشه ها... 🔺روز قبل عرفه رفتم برا خرید کتاب دعای شک و دو دلی همراه منم بود گفتم چندتا کتاب دعا بخرم؟مردم چقدر میان؟میشه؟نمیشه؟ ۱۰۰ تا کتاب دعا خریدم ... گفتم فوقش اینه که بعدا بدیم به یه استفاده کنند اگه ما استفاده نکردیم 🔺روز عرفه فرا رسید.. طبق وعده ساعت ۶ رادیو و شروع کردیم با موضوع دعا و مناجات از مردم درباره روز عرفه میپرسیدیم و نظر خواهی میکردیم نیم ساعتی رو رفتیم .تصمیم گرفتیم دعا رو بدون مقدمه و موخره بخونیم تا طولانی نشه و زودتر تموم بشه 🔺بسم الله الرحمن الرحیم اَلْحَمْدُ لله الَّذى لَیْسَ لِقَضآئِهِ دافِعٌ  برای اولین بار مناجات دعای عرفه در ساحل بابلسر شروع شده بود... سیستم های صوتی رو جوری چیدیم که صدا مسافر ها رو اذیت نکنه یا کسی اذیت نشه اما چه شد؟مردم اومدن؟ در کمتر از ده دقیقه تمام ۱۰۰ تا کتاب دعا پخش شد و مردم بازم کتاب دعا میخواستند که ما نداشتیم پس از یک ربع دیدم چندتا مسافر که نزدیک نشسته بودند اومدند سمت بچه های عوامل که عاقا چرا سیستم صوتی هاتون اینطوریه؟ گفتیم چطوریه؟ گفت ما کنار دریا با نشستیم سیستم و کمی بچرخونید تا ما هم بشنویم آره،ما هیچ وقت مردم و خوب نشناختیم به خیال خودمون آدم خوب ها فقط ما هستیم و تمااااام انگار خدا فقط مال ماست به خیال باطل خودمون همیشه رو مردم قضاوت کردیم که ما بهشتی هستیم و اونی که ظاهرش شبیه ما نیست جهنمیه و با خدا کاری نداره و خدا هم حتما دوسش نداره اون روز بعد دعای عرفه که تجربه سال اولمون بود و خیلی هم خوب شده بود رو کردم به خدا گفتم خدایا خوب رومون کم شد هزار فکر و خیال میکردیم که نکنه مردم نیان دعا شرکت نکنند و... اما غافل از اینکه بنده هات با تو خوب اند خیلی هم دوستت دارند این منم که نه خودم و شناختم نه بنده هاتو اینقدر برا خودم حساب و کتاب های کاذب داشتم که فکر کردم فقط ما بلدیم بخونیم نه عاقا زهی خیال باطل پیش خودم فکر کردم که چون حالا عبا و عمامه ای دارم حتما خیلیییی به خدا نزدیکم و بقیه دور اند و حال آنکه این من بودم که دور بودم این منم که فاصله گرفتم... 🔻الان که دارم خاطره مینویسم یک ساعت میشه از دریا برگشتم از ساعت ۷ تا بعد نماز حداقل بیست سی تا جوون با رفقای ما تو ساحل مشغول گپ و گفت و پرسیدن مسائل دینی و اعتقادی بودند مردم ما خوب اند مردم ما متدین اند دلشون با و اهل بیته‌.. حتی کنار ساحل... حتی با همون ظاهری که شاید ما خوشمون نیاد... آره.. در آستانه روز عرفه هستیم اگه خدا بخواد ان شاءالله امسال هم دعای عرفه رو کنار ساحل برا سال چهارم برگزار خواهیم کرد.. باشد که خدا به حق این شب و روز های عزیز عاقبت همه ما رو ختم بخیر بگرداند 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
تو را دست از سر این بردارید!!😡 خانمی که میگفت من پیش شما نمیکنم!!😳😳 قضیه از آنجایی شروع شد که بنده به همراه چند تن از کنار ساحل مشغول بودیم که ناگهان چشمم به افتاد که را بر شانه هایش انداخته بود و بود. جلو رفتم و با و با او کردم و او با سردی و به سختی جواب سلام و احوالپرسی ام را داد: – خوبید شما؟ – خوبم مرسی – میتونم بپرسم از کجا تشریف آوردید؟ – از – خیلی خوش آمدید. در همین لحظه که سالها در ذهنش می گذشت را پرسید و به سرعت و پشت سرهم گفت: حاج آقا شما اینجا چی کار می کنید؟😱 نمیخواهید بگذارید راحت باشند؟😡 من دلم برای مردم ایران میسوزه که نمی توانند هیچ جا بدون شما بکشند😭 باورکنید که من هم وقتی شما را میبینم احساس امنیت ندارم !! من همچنان 😂 و با آرامش گفتم: بنده و دوستانمون آمدیم به مسافرین خوش آمد بگوییم و تا جایی که توانش را داشتیم اگر مشکلی داشتند و یا نیاز به مشاوره ای خدمتی کنیم و… اما سوال دوم شما✍ باور کنید ما اینجاییم تا به مردم بگوییم آفرین به شما که دست خانواده تان را گرفتید و آمده اید . و سوال سوم شما✍ فرمودید که دلتان برای مردم می سوزد و فرمودید کنار ما احساس امنیت نمی کنید درسته؟ او جواب داد: بله😉 اصلا نمیکنم و از این و شما متنفرم – اگر امکان داره علتش را بگید؟ – چون خودتون به که هستید عمل نمیکنید! – ماعمل نمیکنیم؟😍 به کجای قرآن عمل نکردیم؟😉 – مگر در قرآن ما نیست ؟ پس چرا آنقدر سخت میگیرید به این مردم؟ – کجا سخت گرفتیم مگر چه گفتیم؟ – پس برای چی آمدید به سمت من و دو تا پسرای من؟ مگر غیر ازاین هست که الان میخوای بگی شال خودتون را بزارید روی سرتان؟ – برای همین آمدم اما نه با اون تفکر شما!! خیلی خوب شد که این آیه را مطرح کردید اما یه قول میخوام اگر قانع شدید باید اول خودتون حجابتون را درست کنید و بعد برای چند تا از دوستان وبستگانتان این آیه را توضیح دهید قبول میکنید؟ آقایی که کنار ایشان بود گفت حاج آقا قبول ولی اگر قانع نکردی دیگه به ما گیر نده !!😉 گفتم باشه. عرض کردم اما توضیح این آیه ( لا اکراه فی الدین) این آیه میفرماید ( لا اکراه فی انتخاب الدین، لا اکراه فی اصل الدین) یعنی اینکه اگر شما میخواهید دینی را انتخاب کنید ما به شما زور نمیگوییم ولی اگر دینی را انتخاب کردید باید به باشید اینجا بود که برای تبیین این آیه از مثالی استفاده کردم : اگر شما دنبال باشید هیچ اداره و ارگانی نمی تواند به زور شما را کند بلکه اختیار انتخاب هر شغلی با شما هست مثلا شما با انتخاب خودتان می توانید شوید اما بحث اینجاست که حالا شما با انتخاب خودتان کارمند بانک شدید آیا میتوانید بگویید که میخواهم با تیپ اسپرت سرکار بیایم؟💪 یا میخواهم از ساعت ده صبح بیایم تا ده شب؟ خیر نمی توانید!! چون خودش را دارد یعنی حتی رنگ کت و شلواری که باید بپوشی را برایت مشخص می کند چه برسد به ساعت کاری!! حالا اگر کسی نخواست به این قوانین پایبند باشد مشکل از بانک هست یا آن شخصی به یقین از آن شخص هست چون کسی به زور او را کارمند بانک نکرد. واین قضیه در هم صادق هست یعنی میتوانستید بروید شوید ، شوید ، شوید. البته این را هم بگویم که در همان ادیان هم قوانینی وجود دارد که باید به آن ها پایبند باشید.😉 گفت اگر بخوام دینم را تغییر بدم نداره از نظر ؟😉 گفتم،پسرتون اگه بخواد از بده جریم نداره ؟☺️ اینجا بود که آن خانم آرام گفت: حاج آقا حالا کی به من پنجاه ساله نگاه میکنه😌 گفتم: بله شاید کسی دیگه به شما نگاه نکنه ولی خیلی از دخترهای جوان وقتی شما را درساحل به این شکل می بینند الگو میگیرند و مثل شما رفتار میکنند آن وقت هست که دو پسر جوان شما و امثال آنها دچار مشکل می شوند.😌 در جواب گفت: خب جلوی چشمانشان را بگیرند😇 گفتم: مادر من اگر بنده عطر بزنم میتوانم به شما بگویم خواهشا بو نکنید!!😏 یعنی اصلا امکان دارد که بوی عطر به مشام شما نرسد؟ حتما بوی عطر به مشام شما میرسد پس بهتره یه مقدار از خودگذشتگی داشته باشیم وقتی حرفهایم را شنید و احساس کرد که دیگر پاسخی برایشان ندارد گفت: عجب 😋 و در نهایت با لبی خندان حجابش را درست کرد و گفت: تا الان فکرش را نمیکردم که بتوانم با یک به این راحتی درد دلم را بگویم و او هم گوش دهد. ۲۵ سال مقیم آمریکابود.  به قلم: حجت الاسلام حامد امامی نژاد
🔺شهید در یکی از مغازه ها مشغول کار بود. یک روز در وضعیتی دیدمش که خیلی تعجب کردم. دوکارتن بزرگ اجناس روی دوشش بود. جلوی یک مغازه کارتن ها را روی زمین گذاشت. وقتی کار تحویل تمام شد جلو رفتم و سلام کردم. بعد گفتم: آقا ابرام برای شما زشته، این کار باربرهاست نه کار شما! نگاهی به من کرد و گفت: کار که عیب نیست، بیکاری عیبه، این کاری هم که من انجام میدم برای خودم خوبه، مطمئن میشم که هیچی نیستم. جلوی غرورم رو می گیره! گفتم: اگه کسی شما رو اینطوری ببینه خوب نیست! شما ورزشکاری و... خیلی ها می شناسنت. ابراهیم خندید و گفت: ای بابا، همیشه کاری کن که، اگه تو رو دید خوشش بیاد نه مردم! 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi