3.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #شهید_حاج_احمد_کاظمی:
🔻آمـریکا در برابر انسانهایی که برای #خدا کار میکنند شکست میخورد شک نکنید!
#افول_آمریکا
@Revayate_ravi
...
[ یا مَن یُعْطے مَن لَم یَسئَلهُ ]°•
" اے خدایی ڪہ نَخواستِه
هم میبخشے "🌱
#خــدا...
@Revayate_ravi
🍃آن چشم ها...
همان هایی که سحر ها با مژه هایش در خانه ی#خدا را جارو میزد و هر چه که پاک تر میشد بارانی تر میشد.چشم هایی که خدا ماهرانه خلق کرده بود و عشق به حسینش را از همان اول در آن ها نهاد♥️
🍃#فرمانده ؛سردار خیبر ؛ میدانیم گرد #گناه چشم هایمان را از دیدن شما محروم کرده اما شما را به همان#اشک های سحرگاهیتان ؛ دل هایمان را حسینی کنید🕊
🌸به مناسب سالروز شهادت
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
@Revayate_ravi
💔 تو جلسات بعدی باهم صحبت کردیم
#سیداحسان یه همسر خوب😍 میخواست برای رسیدن به #خدا
ولی آخرین حرفهاش تنم رو لرزوند.
💔گفت: ازتون میخوام به موندنم عادت نکنین!!!🙃
اگه عادت کنینو من برم(شهید بشم)خیلی لطمه میبینید😔
درخواستم غیر منطقیه ، اما بدونید همه رو به خاطر خودتون میگم.
💔 ۱۲ اسفند ۱۳۸۰ عقد کردیم.
#احسان از خونوادهها خواست که برن و اجازه گرفت تا من و اون کمی خلوت کنیم و قدمزنان به اونها ملحق بشیم.
💔 گفتم: کجابریم؟؟؟ بدون مقدمه گفت:......
@Revayate_ravi
🌺 گُردان به تو مینازد 🌺
#شهیدمدافعحرمقدیرسرلک
#قسمتششم
🌀 داخل حسینیه با صحنهی عجیبی روبرو شدن ، یه عده به حالت تمسخر سری رو بلا تشبیه درست کرده بودن و به اون سنگ ریزه پرتاب میکردن😡
معلوم نبود این گروهها از کجا هدایت میشن ، حالت طبیعی نداشتن و مست کردهبودن.
🌀 #قدیر داشت نصیحت میکرد که این چه بساطیه؟؟؟ که یه نفر با چاقو کوبید وسط مَلاجش و لباس مشکی عزاش رو پُر از خون کرد.
🌀 جماعتی که بیحرمتی میکردن با عکسالعمل بچهها از حسینیه فرار کردن و غائله ختم شد.
بچهها توی مسجد سر #قدیر رو بتادین زدن و پانسمان کردن.
🌀 زیارت #حضرتعبدالعظیم کار همیشگیش بود.یه بار با چندتا از بچهها رفتهبودن زیارت ، وقتی از در شرقی حرم وارد خیابون شدن ، صدای فریاد زنی رو شنیدن.🧕
🌀 عروس و دامادی💍 رو دیدن که ارازل و اوباش با قمه اونها رو از ماشین پیاده کردن و یکی از اون نامردها عروس رو مجبور میکرد که وارد یه ماشین دیگه بشه😨
🌀 #قدیر و برادرش داوود بدون معطلی به کمکشون رفتن که چند دقیقه بعد اون ارازل پا به فرار گذاشتن
با چاقو به پهلوی داوود زدهبودن....
داماد با حالتی وحشتزده 😰از اونها تشکر میکرد و میگفت: #خدا شما رو از آسمون رسوند.
🌀 #قدیر با اینکه نگران حال داوود بود ولی اونقدر ایستاد تا عروس و داماد💍 راهی بشن و بعد خودشون رفتن.
🌀 اسمش شدهبود نقل محافل بسیج و لشگر
#قدیر به عنوان فرماندهی نمونهی پایگاه معرفی شد😎.فرماندهای جوان با ایدههایی ناب فرهنگی که تونسته بود از لابهلای مشکلات محل ، پایگاه رو مدیریت کنه✌️
@Revayate_ravi
#خاطرات_ساحل..
قسمت یازدهم...
#دعای_عرفه_ساحلی....
🔺ساحل چیزهای عجیب و غریبی به ما نشون داد
تجربه های با #ارزشی که هیچ وقت فراموششون نمیکنیم
سه سال قبل چند روز مانده بود به #عرفه با رفقا نشستیم که عاقا روز عرفه رو چه کنیم؟
برنامه بگیریم؟نگیریم؟ تعطیل کنیم برنامه رو، بریم دعای عرفه شرکت کنیم؟
هر کدوم از رفقا نظری دادند
در این که برنامه جنگ شادی نگیریم اتفاق نظر داشتیم
اما چه کنیم؟
دعای عرفه برگزار کنیم؟
کنار ساحل؟؟ مردم میان؟استقبال میشه؟
مسخره کنند چی؟
🔻تصمیم بر این شد که دعا رو برگزار کنیم
اما به چه شکل؟
یکی دو تا از رفقا گفتند برا اینکه #جمعیت و جمع کنیم کنار ساحل اول یه مسابقه بذاریم مردم جمع بشن،جمعیت که اومد بعد بگیم حالا دعای عرفه
این پیشنهاد رد شد.به خاطر اینکه خیلی جالب در نمیومد. اگه جمعیت جمع میشد و بعد همه یهو می رفتند و تو دعا شرکت نمی کردند خیلی قشنگ نمی شد
بعد تازه بعد از مسابقه و...اصلا حس و حال دعا و مناجات به وجود نمیاد
🔹گفتیم یه کار دیگه کنیم
نیم ساعت رادیو ساحل میریم .موضوع هم بحث دعا و #عرفه. از مردم سوال میکنیم ،فضا رو کم کم آماده میکنیم بعد هم دعا رو شروع میکنیم
🔸خلاصه این پیشنهاد پذیرفته شد و بنا شد دعا رو برگزار کنیم
اما بازم کمی استرس داشتیم که نکنه مردم بیان بگن ولکن عاقا
اینجا هم ولکن نیستید. کنار $دریا دعا دارید میخونید و از این حرفا
یادمه به یکی از مسئولین فرهنگی وقت گفتم حاج آقا قراره دعای عرفه تو ساحل برقرار کنیم .گفت فک نکنم استقبال بشه ها...
🔺روز قبل عرفه رفتم #بابل برا خرید کتاب دعای #عرفه
شک و دو دلی همراه منم بود
گفتم چندتا کتاب دعا بخرم؟مردم چقدر میان؟میشه؟نمیشه؟
۱۰۰ تا کتاب دعا خریدم ...
گفتم فوقش اینه که بعدا بدیم به یه #مسجد استفاده کنند اگه ما استفاده نکردیم
🔺روز عرفه فرا رسید..
طبق وعده ساعت ۶ رادیو #ساحل و شروع کردیم با موضوع دعا و مناجات
از مردم درباره روز عرفه میپرسیدیم و نظر خواهی میکردیم
نیم ساعتی #رادیو رو رفتیم .تصمیم گرفتیم دعا رو بدون مقدمه و موخره بخونیم تا طولانی نشه و زودتر تموم بشه
🔺بسم الله الرحمن الرحیم
اَلْحَمْدُ لله الَّذى لَیْسَ لِقَضآئِهِ دافِعٌ
برای اولین بار مناجات دعای عرفه در ساحل بابلسر شروع شده بود...
سیستم های صوتی رو جوری چیدیم که صدا مسافر ها رو اذیت نکنه یا کسی اذیت نشه
اما چه شد؟مردم اومدن؟
در کمتر از ده دقیقه تمام ۱۰۰ تا کتاب دعا پخش شد و مردم بازم کتاب دعا میخواستند که ما نداشتیم
پس از یک ربع دیدم چندتا مسافر که نزدیک #دریا نشسته بودند اومدند سمت بچه های عوامل که عاقا چرا سیستم صوتی هاتون اینطوریه؟
گفتیم چطوریه؟
گفت ما کنار دریا با #خانواده نشستیم
سیستم و کمی بچرخونید تا ما هم بشنویم
آره،ما هیچ وقت مردم و خوب نشناختیم
به خیال خودمون آدم خوب ها فقط ما هستیم و تمااااام
انگار خدا فقط مال ماست
به خیال باطل خودمون همیشه رو مردم قضاوت کردیم که ما بهشتی هستیم و اونی که ظاهرش شبیه ما نیست جهنمیه و با خدا کاری نداره و خدا هم حتما دوسش نداره
اون روز بعد دعای عرفه که تجربه سال اولمون بود و خیلی هم خوب #استقبال شده بود رو کردم به خدا گفتم خدایا
خوب رومون کم شد
هزار فکر و خیال میکردیم که نکنه مردم نیان دعا شرکت نکنند و...
اما غافل از اینکه بنده هات با تو خوب اند
خیلی هم دوستت دارند
این منم که نه خودم و شناختم
نه بنده هاتو
اینقدر برا خودم حساب و کتاب های کاذب داشتم
که فکر کردم فقط ما بلدیم #دعا بخونیم
نه عاقا
زهی خیال باطل
پیش خودم فکر کردم که چون حالا عبا و عمامه ای دارم حتما خیلیییی به خدا نزدیکم و بقیه دور اند
و حال آنکه این من بودم که دور بودم
این منم که فاصله گرفتم...
🔻الان که دارم خاطره مینویسم یک ساعت میشه از دریا برگشتم
از ساعت ۷ تا بعد نماز حداقل بیست سی تا جوون با رفقای ما تو ساحل مشغول گپ و گفت و پرسیدن مسائل دینی و اعتقادی بودند
مردم ما خوب اند
مردم ما متدین اند
دلشون با #خدا و اهل بیته..
حتی کنار ساحل...
حتی با همون ظاهری که شاید ما خوشمون نیاد...
آره..
در آستانه روز عرفه هستیم
اگه خدا بخواد ان شاءالله امسال هم دعای عرفه رو کنار ساحل برا سال چهارم برگزار خواهیم کرد..
باشد که خدا به حق این شب و روز های عزیز عاقبت همه ما رو ختم بخیر بگرداند
#سید_مرتضی_پورعلی
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
#درگیری_خانوم_امریکایی_با_حاج_آقا_امامی_نژاد
تو را #خدا دست از سر این #مردم بردارید!!😡
خانمی که میگفت من پیش شما #احساس_امنیت نمیکنم!!😳😳
قضیه از آنجایی شروع شد که بنده به همراه چند تن از #روحانیون کنار ساحل مشغول #گفتگو_با_مردم بودیم که ناگهان چشمم به #خانم_میانسالی افتاد که #شال را بر شانه هایش انداخته بود و #موهایش_را_نپوشانده بود.
جلو رفتم و با #احترام و #لبخند با او #احوالپرسی کردم و او با سردی و به سختی جواب سلام و احوالپرسی ام را داد:
– خوبید شما؟
– خوبم مرسی
– میتونم بپرسم از کجا تشریف آوردید؟
– از #آمریکا
– خیلی خوش آمدید.
در همین لحظه #سوالاتی که سالها در ذهنش می گذشت را پرسید و به سرعت و پشت سرهم گفت:
حاج آقا شما اینجا چی کار می کنید؟😱
نمیخواهید بگذارید #مردم راحت باشند؟😡
من دلم برای مردم ایران میسوزه که نمی توانند هیچ جا بدون شما #نفس_راحت بکشند😭
باورکنید که من هم وقتی شما را میبینم احساس امنیت ندارم !!
من همچنان #خندان😂 و با آرامش گفتم: بنده و دوستانمون آمدیم به مسافرین #ساحل خوش آمد بگوییم و تا جایی که توانش را داشتیم اگر مشکلی داشتند و یا نیاز به مشاوره ای خدمتی کنیم و…
اما سوال دوم شما✍
باور کنید ما اینجاییم تا به مردم بگوییم آفرین به شما که دست خانواده تان را گرفتید و آمده اید #تفریح.
و سوال سوم شما✍
فرمودید که دلتان برای مردم #ایران می سوزد و فرمودید کنار ما احساس امنیت نمی کنید درسته؟
او جواب داد: بله😉 اصلا #احساس_امنیت نمیکنم و از این #لباس و #تفکرات شما متنفرم
– اگر امکان داره علتش را بگید؟
– چون خودتون به #قرآنی که #مبلّغش هستید عمل نمیکنید!
– ماعمل نمیکنیم؟😍 به کجای قرآن عمل نکردیم؟😉
– مگر در قرآن ما نیست #لا_اکراه_فی_الدین؟ پس چرا آنقدر سخت میگیرید به این مردم؟
– کجا سخت گرفتیم مگر چه گفتیم؟
– پس برای چی آمدید به سمت من و دو تا پسرای من؟ مگر غیر ازاین هست که الان میخوای بگی شال خودتون را بزارید روی سرتان؟
– برای همین آمدم اما نه با اون تفکر شما!! خیلی خوب شد که این آیه را مطرح کردید اما یه قول میخوام اگر قانع شدید باید اول خودتون حجابتون را درست کنید و بعد برای چند تا از دوستان وبستگانتان این آیه را توضیح دهید قبول میکنید؟
آقایی که کنار ایشان بود گفت حاج آقا قبول ولی اگر قانع نکردی دیگه به ما گیر نده !!😉
گفتم باشه.
عرض کردم اما توضیح این آیه ( لا اکراه فی الدین)
این آیه میفرماید ( لا اکراه فی انتخاب الدین، لا اکراه فی اصل الدین)
یعنی اینکه اگر شما میخواهید دینی را انتخاب کنید ما به شما زور نمیگوییم ولی اگر دینی را انتخاب کردید باید به #قوانین_آن_دین_پایبند باشید
اینجا بود که برای تبیین این آیه از مثالی استفاده کردم :
اگر شما دنبال #شغلی باشید هیچ اداره و ارگانی نمی تواند به زور شما را #استخدام کند بلکه اختیار انتخاب هر شغلی با شما هست مثلا شما با انتخاب خودتان می توانید #کارمند_بانک شوید
اما بحث اینجاست که حالا شما با انتخاب خودتان کارمند بانک شدید آیا میتوانید بگویید که میخواهم با تیپ اسپرت سرکار بیایم؟💪 یا میخواهم از ساعت ده صبح بیایم تا ده شب؟
خیر نمی توانید!!
چون #بانک #قوانین_خاص خودش را دارد یعنی حتی رنگ کت و شلواری که باید بپوشی را برایت مشخص می کند چه برسد به ساعت کاری!!
حالا اگر کسی نخواست به این قوانین پایبند باشد مشکل از بانک هست یا آن شخصی
به یقین از آن شخص هست چون کسی به زور او را کارمند بانک نکرد.
واین قضیه در #انتخاب_دین هم صادق هست
یعنی میتوانستید بروید #مسیحی شوید ، #کلیمی شوید ، #زرتشتی شوید.
البته این را هم بگویم که در همان ادیان هم قوانینی وجود دارد که باید به آن ها پایبند باشید.😉
گفت اگر بخوام دینم را تغییر بدم #جریمه نداره از نظر #دین_اسلام ؟😉
گفتم،پسرتون اگه بخواد از #دانشگاه_انصراف بده جریم نداره ؟☺️
اینجا بود که آن خانم آرام گفت: حاج آقا حالا کی به من پنجاه ساله نگاه میکنه😌
گفتم: بله شاید کسی دیگه به شما نگاه نکنه ولی خیلی از دخترهای جوان وقتی شما را درساحل به این شکل می بینند الگو میگیرند و مثل شما رفتار میکنند آن وقت هست که دو پسر جوان شما و امثال آنها دچار مشکل می شوند.😌
در جواب گفت: خب جلوی چشمانشان را بگیرند😇
گفتم: مادر من اگر بنده عطر بزنم میتوانم به شما بگویم خواهشا بو نکنید!!😏
یعنی اصلا امکان دارد که بوی عطر به مشام شما نرسد؟
حتما بوی عطر به مشام شما میرسد پس بهتره یه مقدار از خودگذشتگی داشته باشیم
وقتی حرفهایم را شنید و احساس کرد که دیگر پاسخی برایشان ندارد گفت: عجب #زبونی_داری_ها😋
و در نهایت با لبی خندان حجابش را درست کرد و گفت:
تا الان فکرش را نمیکردم که بتوانم با یک #روحانی به این راحتی درد دلم را بگویم و او هم گوش دهد.
#این_بود_خلاصه_ای_از_صحبت_های_من_با_یک_خانم_ایرانی_که ۲۵ سال مقیم آمریکابود.
به قلم: حجت الاسلام حامد امامی نژاد
🔺شهید #ابراهیم_هادی در یکی از مغازه ها مشغول کار بود.
یک روز در وضعیتی دیدمش که خیلی تعجب کردم. دوکارتن بزرگ اجناس روی دوشش بود.
جلوی یک مغازه کارتن ها را روی زمین گذاشت. وقتی کار تحویل تمام شد جلو رفتم و سلام کردم.
بعد گفتم: آقا ابرام برای شما زشته، این کار باربرهاست نه کار شما!
نگاهی به من کرد و گفت: کار که عیب
نیست، بیکاری عیبه، این کاری هم که
من انجام میدم برای خودم خوبه،
مطمئن میشم که هیچی نیستم.
جلوی غرورم رو می گیره!
گفتم: اگه کسی شما رو اینطوری ببینه
خوب نیست! شما ورزشکاری و...
خیلی ها می شناسنت.
ابراهیم خندید و گفت: ای بابا، همیشه کاری کن که، اگه #خدا تو رو دید خوشش بیاد نه مردم!
#سلام_بر_ابراهیم
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi