eitaa logo
ریحانه زهرا:))🇵🇸
4.5هزار دنبال‌کننده
53.5هزار عکس
37.1هزار ویدیو
615 فایل
‹ ﷽ › - ️مـٰا‌همـآن‌نَسل‌ِجَوانیـم‌ڪِہ‌ثـٰابِت‌ڪَردیم‌ در‌رَه‌ِعِشـق،جِگَردارتَراَزصَد‌مَردیم..! - هرچه‌اینجا‌میبینید‌صرفا‌برای‌ما‌نیست! - کپی؟! حلالت - ‹بی‌سیم‌چۍ📻› https://harfeto.timefriend.net/17323605084289 - <مدیرارتباطات> @Reyhaneh_Zahra2
مشاهده در ایتا
دانلود
👳🏻‍♂|• ❬رهبرانه❭
خداحافظ ای ربّناي غروب خداحافظ ای رزق و روزي ِ پاك خداحافظ ای جمع ِ افلاك و خاك خداحافظ ای لحظه هاي سحر خداحافظ ای ماه چشمان ِ تر خداحافظ ای بغض افطارها خدا حافظ اي ماه ِ ديدار ها خداحافظ ای ختم ياسين و نور خداحافظ ای ماه ِ عشق و سرور خداحافظ ای ماه رو راستی خداحافظ ای بی کم و کاستی خداحافظ ای قدر زلفت دراز خداحافظ ای اشتياق ِ نماز خداحافظ ای لحظه هاي دعا خداحافظ ای ماه ِ ارض و سماء خداحافظ ای ماه ِ صبر و رضا تو ای ماه آرامش مصطفی خداحافظ ای گرمی آفتاب خداحافظ ای خوابهايت ثواب خداحافظ ای بهترین سرنوشت تو پای مرا می کشی تا بهشت خداحافظ ای ماه تقدیر من سحرهای تو صبح تطهیر من خداحافظ ای بركت سفره ها خداحافظ اي ماه ِ خوب خدا 🔸کم کم به آخر مهمونیِ خدا نزدیک میشویم تو این روزهای آخر دعا کردن برای همدیگرو فراموش نکنیم. الهی آمین🤲
سلام چشم باشه حتما تشکر♥️🌹
سلام تشکر همچنین ممنون بله از این به بعد دقت می کنم غلط املایی نداشته باشه😊🌹
سلام ممنون بله ازاده
سلام ممنون لطف دارید😊❤️✨
سلام تشکر چشم🌹
ناشناسمون نظری،انتقادی،پیشنهادی: https://harfeto.timefriend.net/16486238522185
ریحانه زهرا:))🇵🇸
نام تو زندگی من #پارت_50 قطره اشک مزاحم روی گونم ریخت که تقه ای به در خورد و عزیز وارد اتاق شد.
نام تو زندگی من دیگه نتونستم جلوی خندمو بگیرم. با صدای بلند شروع کردم به خندیدن. عزیز اخمی کرد. - حیاکن دختر. خجالتم نمی کشی؟اسم حجله رو آوردم می خندی! دخترم دخترای قدیم. حداقل شرم و حیا داشتن! با خنده تکیه ام رو به گوشه ی زنجره دادم. - رس عجب شبی بوده اون شب! ... - آره م انگار که فهمید منظورم چی بود بالش روی تختمو به طرفم پرت کرد که جا خالی دادم. هنوز می خندیدم که عزیز لبشو به دندون گرفت. - بی حیا. با دیدن خنده ی من از جاش بلند شد و به طرف در رفت. - ممنونم عزیز. به طرفم برگشت و لبخند مهربونی زد. - هیچ وقت ناراحتی به قلب مهربونت راه نده. چون تموم خوشی ها جلوش کم میارن این جوری خودتو از بین می بری! سرمو تکون دادم که عزیز از اتاق خارج شد. با لبخند نگاهمو از زنجره گرفتم و خودمو روی تخت انداختم. از همون جا به آسمون آبی چشم دوختم. از خدا برای همه ی چیزهایی که به من هدیه کرده بود تشکر کردم. لبخندی زدم. - راضیم به رضای تو خدا! ...
نام تو زندگی من چادرمو مرتب کردم و از ماشین پیاده شدم. عزیز به طرفم برگشت و لبخندی زد. چشمکی به عزیز زدم و پشت سر آقا جون راه افتادیم. رستوران با صفایی بود. روی تخت نشستیم. نگاهمو به اطراف چرخوندم. همیشه این جا رو دوست داشتم. جای سنتی بود. بوی دود قلیون و کباب توی فضا پیچیده بود. نگاهی به آقاجون کردم که مشعول حرف زدن با عزیز بود. بعد از سفارش غذا از جام بلند شدم که نگاه عزیز و آقاجون به من افتاد. - میرم دستامو بشورم. عزیزلبخندی زد. - برو عزیزم زود برگرد. لبخندی زدم و بدون حرف دیگه ای به طرف جای مورد نظرم رفتم. هر وقت به این رستوران می اومدیم جای مخصوصی داشتیم. کنار دو درخت که جوی آبی از بین اون ها رد می شد ایستادم. دستمو توی آب فرو کردم. سردی آب باعث شد بلرزم. آب سرد رو به صورتم پاشیدم که با صدای خنده ی چند نفر دستمو از آب بیرون کشیدم و به طرف اون ها برگشتم. نگاهم به دختر پسر هایی افتاد که با تمسخر نگاهم می کردن. دختر سیگار رو از دست پسر گرفت و به لبش نزدیک کرد. - چیه؟به چی نگاه می کنی؟ سرموبا تأسف برای دختر تکون دادم. دختر دیگه ای خنده ای کرد و سیگارو از دست دوستش گرفت. - شنیدم چادری ها آدما رو سر به راه می کنن درسته؟! هردو دختر خنده ای کردن که دختر اولی ادامه داد: ...
نام تو زندگی من - شنیدم دخترایی مثل شما بوی قورمه سبزی میدن اینم درسته؟! صدای خنده ی جمع بلند شد. اخمی کردم و خواستم از اون جا دور بشم که احساس کردم کسی به طرفم میاد. قدمی به عقب برداشتم. صدای همون دختر اولی به گوشم رسید. چادرمو بین دستاش گرفت و بو کشید. چادرمو از دستش بیرون کشیدم و خواستم از کنارش رد شم که صدای دختر رو از پشت سرم شنیدم. - حق با من بود انگار! دیگه داشتم از بوی گندش بالا می آوردم. باز هم صدای خنده جمع بلند شد. خیلی عصبانی بودم. چادر رو بالا گرفتم و بو کشیدم. اما بویی نمی داد! بیشترعصبی شدم. زیرلب غر غر می کردم. چادرمو مرتب کردم که با صدای آخ گفتن شخصی قدم هام آهسته شد. به طرف صدا برگشتم که صدای پاره شدن چادرم به گوش رسید. لبمو به دندون گرفتم. با ترس به پسری که سرش پایین بود نگاه کردم. دستشو روی مچ دست چپش گذاشت و چادرمو بالا گرفت. نگاهم به چادر پاره شده افتاد. آهی کشیدم که نگاهم به ساعتی افتاد که شکسته و روی زمین افتاده بود. جیغ خفه ای کشیدم و دستمو روی دهنم گذاشتم. - وااای شرمنده ام! ً ! من ... من واقعا پسر اخمی کرد و یک قدم به من نزدیک شد. باز بوی شکلات تلخ به مشامم رسید. خم شد و ساعت رو از روی زمین برداشت. سر شو تکون داد و بدون حرفی برگشت. ...
نام تو زندگی من آقا من واقعا معذرت می خوام! پشتش هنوز به من بود. دستی بین موهاش کشید و بدون این که به طرف من برگرده گفت: - مهم نیست یک ساعت ضرر کردم. به راهش ادامه داد که مکثی کرد و ادامه داد: - مواظب اون چادرت هم باش کوچولو، توی دست و پاست و بدون حرف دیگه ای رفت. نمی دونم چرا احساس می کردم این حرف رو قبلا هم شنیدم! به جای خالیش ً نگاه کردم و شانه ای بالا انداختم که دستی روی شانه ام قرار گرفت و با ترس به عقب برگشتم. - وااای عزیز ترسوندیم! - دختر کجا رفتی؟ - هیچی رفتم دستمو بشورم. عزیزلبخندی زد که نگاهش به چادرم افتاد. - چه بلایی سر چادرت آوردی؟! آهی کشیدم و سرمو تکون دادم. - آخ عزیز. دست رو دلم نذار. گیرکرد به ساعت یک بنده ی خدا و ساعتش شکست. چادر من هم پاره شد. - فدای سرت عزیزم. خودم یکی دیگه برات می دوزم. حالا بریم شام بخوریم که آقا جون منتظره. ...
نام تو زندگی من باعزیز راه افتادیم و به طرف جایی که آقا جون نشسته بود رفتیم. غذاها روی میز چیده شده بود اما آقا جون دستی به بشقابش نزده بود. با دیدن ما سرشو به طرف بشقاب برگردوند و شروع به خوردن کرد. لبخندی زدم و رو به روش نشستم. می دونستم منتظر ما بوده. شب خوبی بود، اگر رفتار و حرف های اون دختر و پاره شدن چادرمو در نظر نمی گرفتم. بعد از شام به خونه رفتیم. دوست داشتم توی اون هوا پیاده روی کنم. ولی خودم بهتر می دونستم که امکان نداره! جلوی آینه ایستادم و نگاهی به خودم توی آینه کردم. موهای مشکی براقمو که روی صورتم ریخته بود روکنار زدم. نگاهی به صورتم کردم. - چطور همه میگن شبیه مادرم هستم ولی هیچ شباهتی به مامان ندارم؟! خودم و روی تخت انداختم و گردنبند رو توی دستام گرفتم. چشمامو بستم و به خواب عمیقی فرو رفتم. **** رو به روی آقاجون ایستاده بودم. این را اون را می کردم که نگاهم به چشم غره ی عزیزافتاد. آب دهنمو قورت دادم و نگاهمو باز به آقا جون که مثل همیشه زیر لب ذکر می خوند دوختم. - آقاجون؟ آقاجون با اخم نگاهم کرد. از ترس نگاهمو به عزیز دوختم. لبخندی زد و اشاره ای به آقا جون کرد. - دختر می خوای حرف بزنی یا فقط می خوای بایستی و نگام کنی؟ سرمو به حالت نه تکون دادم که آقاجون اخم وحشتناکی کرد. ...
5 تا پارت از رمان نام تو زندگی من تقدیم نگاه های قشنگتون:))💜✨
[دعای‌روزســــــی‌ام‌و‌اخرین‌روز‌ماه‌مبارک‌رمضان]
Tahdir-(www.DaneshjooIran.ir) joze30.mp3
4.04M
💠 (تندخوانی) جزء سی ام قرآن کریم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شمع سوخته عاشقان را شمع سوزانی معلم روشنی بخش،و فروزانی معلم دشمنی با تیرگی و جهل و ظلمت تابع پاک رسولانی معلم با صدای دلنشینت از دل و جان بلبل صبح بهارانی معلم با فروغ دیدگان پر زمهرت عدل را گسترده در جانی معلم جان مشتاقان شود روشن زعلمت همچو خورشید درخشانی معلم شغل تو سوز و گداز بی مهاباست شمع را استاد پنهانی معلم راه تو ایثار و ایمان و صداقت مرهمی بر زخم دورانی معلم همچو مادر جانثار کودکانی بی گمان پر فضل و احسانی معلم رونقی بی تو ندارد این گلستان بهترین باغبانانی معلم از ازل تا به ابد مدیون لطفت هر که باشد نامش انسانی معلم تقدیم به بهترین انسان ها ،معلمان سرزمینم
✨خداااااا... 🌿امروز با رکوعی سبـز ✨و سجودی عاشقانه 🌿بر درخانه ات دخیل بسته ایم ✨تا بخواهیم همواره 🌿و در همه حال کنآرمان باش بیا و دستِ محبت بر سرِ تقدیرمان بگذار .. زیرا که ما به ''هرچه از دوست رسد نیکوست'' عجیب معتقدیم ... به ناااااام تووووو..... یا رئوف... بـا توکل بر اسم اعظمت بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الهی به امید تو ┄┅┄🍃🌸🌸🌸🍃┄┅┄ ذکر روز یا قاضی الحاجات
قبل‌فعالیت‌ڪانال‌یه‌چند‌،دقیقہ‌بیشتر‌ طول‌نمیکشہ‌بجاش‌بہ‌حرف‌رهبرت‌ احترام‌گذاشتے‌رفیق🙂🌱
🖐🏻 ظاهرش‌عشقِ‌مجازی‌ست‌حواست باشد؛ پشت‌این‌شیشه‌تاریک،دلِ‌واقعی‌است..(: 🌱|@Reyhaneh_Zahra_80
❞🔉 •کاراۍ خوبت را توۍ خفا انجام بدھ؛ اونجایی که جز خودت و خدا بینندھ ای نیست. •خداهم اینجور وقتا رازدار خوبۍ نیست جوری محبوب دلہا می شی ڪه دیگه از هیچ دلی خارج نشی!"(:’♥️ς
19.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نان رسانه سعودی در تنور تحریف!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی . . همراهی خودت را با من مثال نفس کشیدن قرارده. آرام ، بی‌صدا و همیشگی !
• بھ چیدمانِ خدا ، • ایمان داشتھ باش🌻•°
باحاجتِ‌ظھوربه‌درگاهت‌آمدیم چون‌اندک‌ازکریم‌نبایدطلب‌نمود(:
↵نا‌امیدۍ‌کشندھ‌است . .💔